معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 81 *****
      ظرفها نمى ماند، و كم هم نمى آيد .
- " و يسقون فيها كاسا كان مزاجها زنجبيلا،
- و آنجا شرابى كه طبعش مانند زنجبيل گرم و عطرآگين است به آنها بنوشانند."
       بعضى از مفسرين گفته اند: در عرب مرسوم بوده كه از زنجبيل استفاده عطر و بوى خوش مى كرده اند، و آن را در جام نوشيدنيها مى ريختند، در اين آيه هم به ابرار وعده داده كه زنجبيل بهشتى را كه پاكيزه تر و خوشبوتر است در جام شرابشان مى ريزند.
- " عينا فيها تسمى سلسبيلا،
- در آنجا چشمه اى است كه سلسبيلش نامند و شرابش از خوبى از حد وصف بيرون است."
      سلسبيل به معناى آبى سبك و لذيذ و برنده است.
- " و يطوف عليهم ولدان مخلدون اذا رأيتهم حسبتهم لؤلؤا منثورا،
- و دور آن بهشتيان، پسرانى زيبا كه تا ابد نوجوانند و خوش سيما به خدمت مى گروند كه وقتى در آنها بنگرى از فرط صفا گمان برى كه لؤلؤ پراكنده اند."
      يعني فرزندانى بهشتى پيرامون ابرار طواف مى كنند، كه هميشه طراوت و خرمى جوانى و زيبايى منظر را دارند.
      و منظور از اينكه فرمود: تو گمان مى كنى كه لؤلؤ منثورند، اين است كه آن خدمتگزاران آنقدر صفاى لون دارند، و آنقدر چهره هايشان نورانى است كه نور رويشان به روى يكديگر مى تابد، تو گويى در مجالسى كه ايشان خدمت مى كنند لؤلؤ نثاركرده اند.
- " و اذا رأيت ثم رأيت نعيما و ملكا كبيرا،
- و چون آن جايگاه نيكو را مشاهده كنى عالمى پر نعمت و كشورى بى نهايت بزرگ خواهى ديد."
     بعضى گفته اند: معناى مشاهده كردن اول اين است كه اگر چشم خود را بدانجا يعنى به بهشت بيفكنى، در آنجا نعيمى مى بينىكه با زبان قابل وصف نيست، و ملك كبيرى مى بينى كه با هيچ مقياسى نمى توان تقديرش كرد.
- " عَلِيهُمْ ثِيَاب سندُسٍ خُضرٌ وَ إِستَبرَقٌ  وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِن فِضةٍ وَ سقَاهُمْ رَبهُمْ شرَاباً طهُوراً،
بر اندام بهشتيان لباسهايى است از حرير نازك سبز رنگ و از ديباى ضخيم

***** صفحه 82 *****
- و با دستبندهايى از نقره تزيين شده اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى نوشاند."
      " و سقيهم ربهم شرابا طهورا،" خدايشان شرابى به ايشان نوشانيد كه طهور بود، يعنى در پاكى به حد نهايت بود، شرابى بود كه هيچ قذارت و پليدى را باقى نمى گذاشت، و يكى از قذارتهاى درونى آدمى غفلت از خداى سبحان، و بى توجهى به اوست، پس ابرار كه اين شراب طهور را نوشيدند محجوب از پروردگارشان نيستند، و لذا آنان مى توانستند خدا را حمد بگويند، همچنان كه قرآن فرموده:" و اخر دعويهم ان الحمد لله رب العالمين." حمد وصفى است كه جز بندگان خالص خدا صلاحيت آن را ندارند، چون خود خداى تعالى فرموده:" سبحان الله عما يصفون الا عباد الله المخلصين."
      خداى تعالى در جمله " و سقيهم ربهم،" همه واسطه ها را حذف كرده، و نوشاندن به ايشان را مستقيما به خودش نسبت داده، و اين از همه نعمت هايى كه در بهشت به ايشان داده افضل است، و چه بسا يكى از نعمت هايى باشد كه به حكم آيه" لهم ما يشاؤن فيها و لدينا مزيد،" خواست خود بشر بدان نمى رسد.
      " ان هذا كان لكم جزاء و كان سعيكم مشكورا،" حكايت خطابى است كه از ناحيه خداى تعالى به هنگام پرداخت اجرشان به ايشان مى شود
      و جمله " و كان سعيكم مشكورا،" خود، انشاى شكر در برابر مساعى مرضيه و اعمال مقبوله ايشان است، و خوشا به حالشان كه با چه كلام پاكيزه اى خطاب مى شوند!
اشاره زيباي قرآن  به حرمت فاطمه"س"  نزد پروردگار
      اين را هم بايد دانست كه خداي تعالي در آيات سوره دهر نعمت زنان بهشتى يعنى حور العين را جزو نعمت هاى بهشتى ذكر نكرده با اينكه در كلام مجيد خداى تعالى هر جا سخن از نعيم بهشت شده، حور العين جزو مهم ترين آنها ذكر شده است.
      ممكن است از ظاهر جريان چنين فهميده شود كه علت آن اين بوده كه در بين ابرار مورد نظر آيات، كسى از طايفه زنان بوده، و خداى تعالى براى رعايت حرمت او سخن از حور العين به ميان نياورده است .
      تفسير روح المعانى همين معنا را از لطايف قرآن دانسته و گفته: در صورتى كه آيات در باره اهل بيت عليهم السلام نازل شده باشد، ذكر نشدن حور العين از لطيف ترين نكات خواهد بود، آرى اگر تصريح به ولدان مخلدون كرده و نامى از حور العين نبرده، به خاطر رعايت احترام بتول و قرة العين رسول سلام الله عليها بوده است.
در روايات اسلامي، در تفسير كشاف است كه از ابن عباس روايت آمده كه حسن و حسين بيمار شدند، و رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم با جمعى از صحابه از ايشان عيادت كرد، مردم به على عليه السلام گفتند چه خوب است براى بهبودى فرزندت نذر

***** صفحه 83 *****
     كنى، على و فاطمه، و فضه كنيز آن دو نذر كردند كه اگر كودكان بهبودى يافتند سه روز روزه بدارند، بچه ها بهبودى يافتند، و اثرى از آن كسالت باقى نماند .
      بعد از بهبودى كودكان، على از شمعون خيبرى يهودى سه من قرص جو قرض كرد، و فاطمه يك من آن را دستاس، و سپس خمير كرد، و پنج قرص نان به عدد افراد خانواده پخت، و سهم هر كسى را جلوش گذاشت تا افطار كنند، در همين بين سائلى به در خانه آمده و گفت: سلام بر شما اهل بيت محمد صلى الله عليه وآله وسلّم، من مسكينى از مساكين مسلمينم، مرا طعام دهيد كه خدا شما را از مائده هاى بهشتى طعام دهد، خاندان پيامبر آن سائل را بر خود مقدم شمرده، افطار خود را به او دادند، و آن شب را جز آب چيزى نخوردند، و شكم گرسنه دوباره نيت روزه كردند، هنگام افطار روز دوم طعام را پيش روى خود نهادند تا افطار كنند، يتيمى بر در سراى ايستاد، آن شب هم يتيم را بر خود مقدم و در شب سوم اسيرى آمد، و همان عمل را با او كردند .
      صبح روز چهارم كه شد على دست حسن و حسين را گرفت، و نزد رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم آمدند، پيامبر اكرم وقتى بچه ها را ديد كه چون جوجه ضعيف از شدت گرسنگى مى لرزند، فرمود: چقدر بر من دشوار مى آيد كه من شما را به چنين حالى ببينم، آنگاه با على و كودكان به طرف فاطمه رفت، و او را در محراب خود يافت، و ديد كه شكمش از گرسنگى به دنده هاى پشت چسبيده ( در نسخه اى ديگر آمده كه شكمش به پشتش چسبيده،) و چشمهايش گود افتاده از مشاهده اين حال ناراحت شد، در همين بين جبرئيل نازل شد، و عرضه داشت: اين سوره را بگير، خدا تو را در داشتن چنين اهل بيتى تهنيت مى گويد، آنگاه سوره (دهر) را قرائت كرد .
      مؤلف : اين روايت به چند طريق از عطاء از ابن عباس نقل شده، و بحرانى آن را در غاية المرام از ابى المؤيد موفق بن احمد صاحب كتاب فضائل امير المؤمنين، و او به سند خود از مجاهد از ابن عباس نقل كرده، و نيز از او به سند ديگرى از ضحاك از ابن عباس نقل كرده است. و نيز از حموينى صاحب كتاب فرائد السمطين به سند خود از مجاهد از ابن عباس نقل كرده، و نيز از ثعلبى و او به سند خود از ابى صالح از ابن عباس نقل كرده است.
      در مجمع البيان از ابو حمزه ثمالى روايت شده كه وى در تفسير خود گفته: حسن بن حسن ابو عبد الله بن حسن برايم حديث كرد كه سوره دهر تماميش در مدينه در شأن على ع و فاطمه عليهماالسلام نازل شد.
            آيه  12 تا 22 سوره  دهر الميزان ج 20 ص 207
احوال ابرار در نعيم
- " إِنَّ الأَبْرَارَ لَفِى نَعِيمٍ،

***** صفحه 84 *****
- عَلى الأَرَائكِ يَنظرُونَ،
- تَعْرِف فى وُجُوهِهِمْ نَضرَةَ النَّعِيمِ،
- محققا ابرار غرق در نعمتند،
- بر اريكه ها تكيه زده تماشا مى كنند،
- در سيمايشان طراوت تنعم مشاهده مى شود."
      در اين آيات تا حدودى جلالت قدر ابرار، و عظمت مقام آنان نزد خداى تعالى، و خرمى زندگى در بهشتشان را بيان نموده، مى فرمايد: اين ابرار كه امروز مورد استهزاء و طعنه كفارند، به زودى به كفار خواهند خنديد، و عذابى را كه به ايشان مى رسد تماشا خواهند كرد .
      كلمه نعيم به معناى نعمت بسيار است. مي فرمايد: ابرار در نعمت بسيارى قرار دارند، كه آن نعمت در وصف نمى گنجد.
      " على الارائك ينظرون،" اريكه به معناى جايگاهى است كه در حجله يعنى اطاق مخصوص عروس درست مى كنند. مراد نظر كردنشان به مناظر زيبا و خرم بهشت و نعمت هاى دائمى موجود در آن است .
     " تعرف فى وجوههم نضرة النعيم،" كلمه نضرة به معناى بهجت و رونق است، و خطاب در اين جمله به رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم است، اما نه به اين اعتبار كه پيامبر است، بلكه به اين اعتبار كه مى تواند نظر كند و بشناسد، پس اين حكم شامل هر كسى است كه بتواند نظر كند و بشناسد، و معنايش اين است كه هر كس به چهره هاى بهشتيان نظر كند، رونق و خرمى ناشى از برخوردارى از نعمت هاى بهشت را در چهره هايشان مى شناسد .
         آيه  22 تا 25 سوره  مطففين الميزان ج 20 ص 392

***** صفحه 85 *****
قسمت دوم:   متقين در بهشت
متقين،  و جايگاه آنها در جنات و عيون  
- " إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّتٍ وَ عُيُونٍ،
- محققا مردم با تقوى در بهشت ها و چشمه سارهايى وصف ناپذيرند."
      اين آيه حال متقين را بيان مى كند، آن حالى را كه در قيامت دارند. و اگر جنات و عيون را نكره آورده براى اين است كه به عظمت مقام و منزلت آن اشاره نموده، بفهماند وضع بهشت طورى نيست كه اشخاص بتوانند با زبان، توصيف كنند.    
- " ءَاخِذِينَ مَا ءَاتَاهُمْ رَبهُمْ  إِنهُمْ كانُوا قَبْلَ ذَلِك محْسِنِين،
- در حالى كه به آنچه پروردگارشان به ايشان مى دهد راضى اند، چون در دنيا از نيكوكاران بودند."
      يعنى آنها قابليت آنچه را كه پروردگار مهربان به آنها اعطاء كرده دارند در حالى كه از خداوند و از آنچه به آنها داده راضى اند. و اگر متقين چنين وضعى دارند به خاطر اين است كه قبلا يعنى در دنيا در اعمالشان نيكوكار بودند، و اعمال نيكى داشتند.
- " كانُوا قَلِيلاً مِّنَ الَّيْلِ مَا يهْجَعُونَ،
- آرى ، اندكى از شب ها را مى خوابيدند."
      اين آيه و آيات بعدش توضيح مى دهد كه چگونه نيكوكار بودند، مگر چه مى كردند؟
      متقين در دنيا زمان اندكى از شب را مى خوابيدند، و يا مى خوابيدند خوابيدنى اندك.
      بايد ديد اندكى از شب چه معنا دارد؟ اگر آن را با مجموع زمان همه شبها قياس كنيم، آن وقت معنايش اين مى شود كه متقين از هر شب زمان اندكى را مى خوابند، و بيشترش را به عبادت مى پردازند و اگر با مجموع شبها مقايسه كنيم، آن وقت معنايش اين مى شود كه: ايشان در كمترين شبى مى خوابند، بلكه بيشتر شبها تا به صبح بيدارند.
- " وَ بِالأَسحَارِ هُمْ يَستَغْفِرُونَ،
- و در سحرها استغفار مى كردند!"
      يعنى در سحرها از خداى تعالى آمرزش گناهان خود را مى طلبند.
      در مجمع البيان، در ذيل كلام خداى تعالى كه مى فرمايد: "و فى الاسحار هم يستغفرون،" مى گويد: امام صادق عليه السلام فرموده: منظور اين است كه در نماز وتر، كه آخرين نماز شب است، و در نزديكهاى صبح انجام مى شود، هفتاد بار استغفار مى كنند.
      و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از انس روايت كرده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم فرمود: براى شب زنده دارى و نماز شب، آخر شب را بيشتر از اول شب دوست دارم چون خداى تعالى فرموده: وبالاسحارهم يستغفرون!

***** صفحه 86 *****
- " وَ فى أَمْوَلِهِمْ حَقٌّ لِّلسائلِ وَ المَحْرُومِ،
-  و در اموال خود براى سائل و محروم حقى قائل بودند."
      آن دو آيه كه گذشت سيره متقين نسبت به درگاه خداى سبحان را بيان مى كرد و مى فرمود شب زنده دارند و در سحرها استغفار مى كنند، ولى اين آيه سيره آنان را در برابر مردم بيان مى كند، و آن اين است كه به سائل و محروم كمك مالى مى كنند.
      و اما اينكه فرمود: در اموال آنان حقى است براى سائل و محروم، با اينكه حق مذكور تنها در اموال آنان نيست، در اموال همه هست، براى اين بوده كه بفهماند متقين با صفايى كه در فطرتشان هست اين معنا را درك مى كنند، و خودشان مى فهمند كه سائل و محروم حقى در اموال آنان دارد، و به همين جهت عمل هم مى كنند، تا رحمت را انتشار داده، نيكوكارى را بر اميال نفسانى خود مقدم بدارند .
      سائل عبارت است از كسى كه از انسان چيزى بخواهد و نزد انسان اظهار فقر كند. ولى محروم به معناى كسى است كه از رزق محروم است، و كوشش او به جايى نمى رسد، هر چند كه از شدت عفتى كه دارد سؤال نمى كند.
  آيه 15تا 19 سوره ذاريات  الميزان ج : 18  ص :  553
اجازه استفاده متقين از نعم بهشتي
- " إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى ظِلَلٍ وَ عُيُون، وَ فَوَكِهَ مِمَّا يَشتهُونَ،
- كلُوا وَ اشرَبُوا هَنِيئَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ،
- إِنَّا كَذَلِك نجْزِى المُحْسِنِينَ،
- آن روز سخت بندگان با تقوا در سايه درختان بهشت و كنار نهرهاى جارى متنعمند،
- و از هر نوع ميوه كه مايل باشند فراهم است،
- به آنها خطاب شود كه از هر طعام و شراب بخواهيد بخوريد و بياشاميد كه شما را گوارا باد پاداش اعمال نيكى كه در دنيا بجا آورديد،
- ما البته نيكوكاران عالم را چنين پاداش مى دهيم ! "
      مراد از كلمه ظلال سايه هاى بهشت، و مراد از كلمه عيون چشمه هاى آن است، كه اهل بهشت از آن سايه ها استفاده نموده، و از آن چشمه ها مى نوشند.
      " كلوا و اشربوا هنيئا بما كنتم تعملون،"  مفاد اين آيه اذن و اباحه است، تو گويى خوردن و نوشيدن كنايه است از مطلق تنعم به نعمتهاى بهشتى و تصرف در آن، هر چند كه از مقوله خوردن و نوشيدن نباشد.
      " انا كذلك نجزى المحسنين،" در اين جمله سعادت اهل بهشت را مسجل مى سازد.
       آيه  41 تا 44 سوره  مرسلات الميزان ج 20 ص 250

***** صفحه 87 *****
پذيرائي از متقين در بهشت
- " وَ أُزْلِفَتِ الجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيرَ بَعِيد،
- روزى كه بهشت را به نزديك متقين مى آورند به فاصله اى كه دور نباشد."
1-  بهشت به متقين نزديك مي شود!
      از اين آيه شروع مى شود به توصيف حال متقين كه در روز قيامت چه وصفى دارند:
      در آن روز بهشت براى مردم با تقوى نزديك مى شود، در حالى كه در جاى دورى قرار نگيرد، يعنى در پيش رويشان باشد، و داخل شدنشان در آن زحمتى نداشته باشد.
2- اين بهشتي است كه به اوّاب حفيظ وعده داده شده !
- " هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكلّ  أَوَّابٍ حَفِيظٍ،
- اين است آنچه وعده اش را به شما و به هر توبه كارى كه احكام او را حفظ مى كند داده است."
      هذا اشاره به ثوابى است كه قبلا وعده اش را داد. اگر فرمود اين بهشتى كه وعده داده شده ايد، براى هر كسى است كه بسيار رجوع كند ( اوّاب ) منظورش بسيار رجوع كردن به توبه و اطاعت است.
      و كلمه حفيظ به معناى آن كسى است كه در حفظ آنچه خدا با او عهد كرده مداومت دارد، و نمى گذارد عهد خدا ضايع و متروك شود.
3- كسي كه در غيب از خدا مي ترسيد، و با قلب منيب آمد!
- " مَّنْ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَ جَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيب،
- به هر كسى كه به غيب از خداى رحمان بترسد و با قلبى بيايد كه همواره به سوى خدا مراجعه مى كرده."
      اين آيه وصف " لكل اواب" را بيان مى كند، و منظور از خشيت به غيب ترس از عذاب خدا است، در حالى كه آن عذاب را به چشم خود نديده اند.
منظور از اينكه فرمود " جاء بقلب منيب - با دلى رجوع كننده بيايد،" اين است كه عمر خود را با رجوع به خدا بگذراند، و در نتيجه هنگام مرگ با قلبى به ديدا

***** صفحه 88 *****
      پروردگارش رود كه انابه و رجوع به خدا در اثر تكرار شدنش در طول عمر، ملكه و صفت آن قلب شده باشد.
4- با سلامت داخل بهشت شويد!  روز جاودانگي است!
- " ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ  ذَلِك يَوْمُ الخُلُود،
- او را به سلامت داخل بهشت كنيد امروز روز جاودانه است."
      اين آيه خطاب به متقين است، و معنايش اين است كه: به متقين گفته مى شود با سلامت داخلش شويد در حالى كه از هر مكروه و ناملايمى ايمن باشيد!
      و يا اين است كه: داخل شويد در حالى كه خدا و ملائكه بر شما سلام مى دهند!
      " ذلك يوم الخلود،" اين جمله بشارتى است كه متقين با شنيدن آن خرسند مى گردند.
5- لهُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ !
- " لهُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ،
- و ايشان نه تنها هر چه بخواهند در اختيار دارند بلكه چيزهايى در اختيارشان خواهد بود كه از حيطه خواستشان بيرون است."  
      يعنى هر چه را در بهشت مى خواهند در اختيار دارند.
      اهل بهشت در حالى كه در بهشتند مالك و صاحب اختيار در هر چيزى هستند كه مشيت و اراده شان به آن تعلق بگيرد. خلاصه هر چه را بخواهند در اختيارشان قرار مى گيرد، بدون هيچ قيدى و استثنائى. پس هر چيزى كه ممكن باشد اراده و مشيت انسان به آن تعلق بگيرد، آن را دارند.
      " و لدينا مزيد - يعنى نزد ما از اين بيشتر هم هست! "  وقتى قرار شد كه اهل بهشت آنچه را كه ممكن است مشيت و خواست آدمى به آن تعلق گيرد، و آنچه از مقاصد و لذائذ كه علم آدمى سراغش را داشته باشد در اختيار داشته باشند، قهرا زيادتر از آن امرى است كه عظيم تر از آن است كه علم و مشيت انسان آن را درك كند، چون كمالاتى است مافوق آنچه كه دست علم بشر بدان مى رسد.
      به عبارت ساده تر: چيزى است كه اصلا خود آنها آن را نخواسته اند، چون عقلشان نمى رسيده كه چنان چيزى را بخواهند.
 آيه 31تا 35  سوره ق  الميزان ج : 18  ص :  531

***** صفحه 89 *****
متقين،  و شرحي از جنات و عيون و  امنيت ساكنين آن
- " إِنَّ الْمُتَّقِينَ فى جَنَّتٍ وَ عُيُون،
- ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ ءَامِنِين،
- وَ نَزَعْنَا مَا فى صدُورِهِم مِّنْ غِلٍ إِخْوَناً عَلى سرُرٍ مُّتَقَبِلِين،
- لا يَمَسهُمْ فِيهَا نَصبٌ وَ مَا هُم مِّنهَا بِمُخْرَجِين،
- بدرستى كه پرهيزگاران در بوستانها و چشمه هايند،
- آن روز به ايشان گفته مى شود به سلامت و ايمنى درآئيد،
- و بيرون كشيم آنچه در سينه هاى ايشان باشد، از عداوت و كينه، در حالى كه برادران يكديگر باشند كه بر تختها برابر هم قرار مى گيرند،
- در آنجا خستگى برايشان نيست و بيرون آمدن هم ندارند."
      متقين مستقر در بهشت ها و چشمه سارهايند. به ايشان گفته مى شود بدانجا درآييد با سلامى وصف ناپذير، سلامى كه نمى توان كنه وصفش را بيان نمود، درآييد در حالى كه از هر شر و ضررى ايمن هستيد.
      خداى سبحان بعد از آنكه قضاى رانده شده خود را در باره ابليس و گمراهان پيرو او بيان نمود، اينك در اين آيه قضاى رانده شده اش را در باره متقين بيان مى فرمايد، و از آنجا كه در كلام رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلّم تقوى به ورع و پرهيز از محرمات خدا تفسير شده و در كلام خداى تعالى هم، متقين را مكرر به بهشت بشارت داده، نتيجه مى گيريم كه متقين اعم از مخلَصين اند.
      در اين آيه وضع ساير افراد عام را كه اعم از مخلصين اند، بيان مى فرمايد باقى مى ماند وضع افراد مستضعف كه منوط به خواست خداست و گناهكاران و اهل كبائرى كه بدون توبه مى ميرند كه ايشان هم محتاج شفاعتند، در نتيجه از افراد عموم مذكور باقى نمى ماند مگر آنانكه بهشت برايشان حتمى است اعم از مخلصين و غير ايشان كه آيه مورد بحث متعرض وضع ايشان است .
      عنوان متقين از عناوينى است كه در قرآن كريم زياد به چشم مى خورد كه آنان را صريحا به بهشت بشارت مى دهد و شايد قريب بيست جا آنان را به اجتناب از محرمات وصف مى كند، و در احاديث هم متقين به چنين كسانى تفسير شده است .
      كسى به وصف مؤمن، محسن، قانت، مخلص و صابر و مخصوصا اوصافى كه در آن بقاء و استمرار خوابيده ناميده نمى شود، مگر آنكه وصف مذكور در او استقرار و دوام داشته باشد.

***** صفحه 90 *****
      آيه شريفه شامل كسانى است كه ملكه تقوى و ورع و پرهيز از محرمات الهى در دلهايشان جايگزين شده باشد. تنها چنين كسانى اند كه سعادت و بهشت بر ايشان حتمى است .
- " وَ نَزَعْنَا مَا فى صدُورِهِم مِّنْ غِلٍ إِخْوَناً عَلى سرُرٍ مُّتَقَبِلِين،
- لا يَمَسهُمْ فِيهَا نَصبٌ وَ مَا هُم مِّنهَا بِمُخْرَجِين،"
      خداى تعالى در اين دو آيه حال متقين را در وارد شدنشان به بهشت بيان مى فرمايد. و اگر از ميان نعمتهاى بهشت با آن همه زيادى تنها اين چند چيز را شمرد بخاطر عنايتى بود كه به اقتضاى مقام داشت، چون مقام، مقام بيان اين جهت است كه اهل بهشت به گرفتارى و بدبختى گمراهان مبتلا نيستند، چون آنان سعادت و سيادتشان و كرامت و حرمتشان را از دست نداده اند، و چون زمينه كلام اين بود، مناسب بود امنيت اهل بهشت را نام ببرد، لذا فرمود: اهل بهشت از ناحيه نفسشان و درونشان در امنيت اند، چون خداوند كينه و حسد را از دلهايشان كنده، ديگر احدى از آنان قصد سويى نسبت به ديگرى ندارد، بلكه همه برادرانى هستند در برابر هم كه بر تختها تكيه زده اند.
      و همچنين از ناحيه اسباب و عوامل بيرونى نيز در امنيت اند، ديگر دچار نصب- خستگى- نمى گردند.
      و نيز از ناحيه پروردگارشان هم ايمن هستند، و از بهشت هرگز اخراج نمى شوند، پس اهل بهشت از هر جهت در سعادت و كرامتند، و از هيچ جهتى دچار شقاوت و خوارى نمى شوند، نه از ناحيه درونشان و نه از بيرونشان و نه از خدايشان .
  آيه 45 تا 48 سوره حجر     الميزان ج : 12  ص :  252

/ 16