معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 61 *****
     و نيز فطرت انسانى حكم مى كند كه ازدواج مبنى بر اصل توالد و تناسل است، نه اشتراك در مطلق زندگى!
     از اينجا روشن مى شود كه در جمله " ما خلق لكم،" آنچه به ذهن نزديكتر است اين است كه مراد از آن عضوى است از زنان كه با ازدواج براى مردان مباح مى شود.
     " بل انتم قوم عادون - يعنى بلكه شما مردمى متجاوز و خارج از آن حدى هستيد كه فطرت و خلقت برايتان ترسيم كرده!"
     " قالوا لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين!" به حضرت لوط گفتند: اگر دست بر ندارى، از كسانى خواهى شد كه تبعيد مى شوند و از قريه نفى بلد مى گردند.
     " قال انى لعملكم من القالين!" مراد از عمل ايشان به طورى كه از سياق بر مى آيد همان جمع شدن مردان با يكديگر و ترك زنان است. در مقابل تهديد قوم كه گفتند: تو را تبعيد مى كنيم، لوط عليه السلام گفت: من از تبعيد شما هيچ بيم ندارم و ابدا در فكر و انديشه آن نيستم، بلكه همه غصه من در اين است كه چرا شما چنينيد و عملتان را دشمن مى دارم و بسيار علاقه مند به نجات شما هستم، نجات از وبال اين عمل كه خواه ناخواه روزى گريبانتان را مى گيرد!
     " رب نجنى و اهلى مما يعملون!" يعنى پروردگارا مرا و اهلم را از اين كه پيش رويم و بيخ گوشم لواط مى كنند و يا از اين كه وبال عملشان و عذابى كه خواه ناخواه به ايشان مى رسد، نجاتم بده!
     و اگر در اينجا تنها خودش و اهلش را ذكر كرد، براى اين بود كه كسى از اهالى قريه به وى ايمان نياورده بود.
     الميزان ج : 15  ص :  434
گفتماني در روز عصيب، حمله فاسقان به فرشتگان
" وَ لَمَّا جَاءَت رُسلُنَا لُوطاً سى ءَ بهِمْ وَ ضاقَ بهِمْ ذَرْعاً وَ قَالَ هَذَا يَوْمٌ عَصِيبٌ...!"
" و همين كه فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از ديدن آنان( كه به صورت جوانانى زيبا روى مجسم شده بودند،) سخت ناراحت شد، ( چون مردمش به آسانى از آن گونه افراد زيبا روى نمى گذشتند) و خود را در برابر قوم بيچاره يافت و زير لب گفت: امروز روز بلائى شديد است!"
" در همين لحظه مردم آلوده اش با حرص و شوقى وصف ناپذير به طرف ميهمانان لوط شتافتند، چون قبل از اين ماجرا اعمال زشتى( در همجنس بازى) داشتند."

***** صفحه 62 *****
" لوط گفت: اى مردم اين دختران من در سنين ازدواجند، مى توانيد با آنان ازدواج كنيد، براى شما پاكيزه ترند، از خدا بترسيد و آبروى مرا در مورد ميهمانانم نريزيد، آخر مگر در ميان شما يك مرد رشد يافته نيست؟"
" گفتند: اى لوط تو خوب مى دانى( كه سنت قومى ما به ما اجازه نمى دهد) كه متعرض دخترانت شويم، و تو خوب مى دانى كه منظور ما در اين هجوم چيست؟"
" لوط گفت: اى كاش در بين شما نيرو و طرفدارانى مى داشتم و يا براى خودم قوم و عشيره اى بود و از پشتيبانى آنها برخوردار مى شدم!"
" فرشتگان گفتند: اى لوط - غم مخور - ما فرستادگان پروردگار تو هستيم شر اين مردم به تو نخواهد رسيد!"
" پس با خاطرى آسوده از اين بابت، دست بچه هايت را بگير و از شهر بيرون ببر، البته مواظب باش احدى از مردم متوجه بيرون رفتنت نشود، و از خاندانت تنها همسرت را بجاى گذار كه او نيز مانند مردم اين شهر به عذاب خدا گرفتار خواهد شد و موعد عذابشان صبح است و مگر صبح نزديك نيست؟"
" پس همين كه امر ما آمد سرزمين شان را زير و رو نموده بلنديهايش را پست و پستى هايش را بلند كرديم و بارانى از كلوخ بر آن سرزمين باريديم، كلوخ هايى چون دانه هاى تسبيح رديف شده!"
" كلوخ هايى كه در علم پروردگارت نشان دار بودند و اين عذاب از هيچ قومى ستمگر به دور نيست!"                                                    (77تا83/هود)
     يوم عصيب آن روزى است كه به وسيله هجوم بلا آنقدر شديد شده باشد كه عقده هايش بازشدنى نيست و شدايدش آن چنان سر در يكديگر كرده اند كه مانند كلاف سر در گم از يكديگر جدا و متمايز نمى شوند!
      وقتى فرستادگان ما كه همان فرشتگان نازل بر ابراهيم عليه السلام بودند بر لوط عليه السلام وارد شدند، آمدنشان لوط را سخت پريشان و بد حال كرد و فكرش از اين كه چگونه آنان را از شر قوم نجات دهد ناتوان شد، چون فرشتگان نامبرده به صورت جوانانى أمرد و زيبا منظر مجسم شده بودند و قوم لوط حرص شديدى داشتند بر اين كه با اينگونه جوانان عمل فحشاء مرتكب شوند و انتظار اين نمى رفت كه متعرض اين ميهمانان نشوند و آنان را به حال خود بگذارند و به همين جهت لوط عنان اختيار را از دست داد و بى اختيار گفت: " هذا يوم عصيب!" يعنى امروز روز بسيار سختى خواهد بود روزى كه شرور آن يكى دو تا نيست و شرورش سر در يكديگر دارند!
     " و جاءه قومه يهرعون اليه و من قبل كانوا يعملون السيئات!" قوم لوط به طرف ميهمانان لوط هجوم آوردند بطورى كه يكديگر را هل مى دادند و انگيزه آنان بر اين هجوم همان عادت زشتى بوده كه فاسقان قوم به گناه و فحشاء داشته و خواسته اند آن عمل زشت را با ميهمانان لوط انجام دهند .

***** صفحه 63 *****
     قوم لوط  قبل از آن زمان كه ملائكه بيايند همواره مرتكب معاصى مى شدند و گناهان و كارهاى زشتى مى كردند پس در ارتكاب فحشاء جسور شده بودند و در انجام فحشاء هيچ باكى نداشته بلكه معتاد به آن بودند و اگر گناهى پيش مى آمد به هيچ وجه از آن منصرف نمى شدند نه حياء مانعشان مى شد و نه زشتى عمل، نه موعظه آنها را از آن عمل منزجر مى كرد و نه مذمت، براى اين كه عادت، هر كار زشتى را آسان و هر عمل منكر و بلكه بى شرمانه اى را زيبا مى سازد!
     لوط از در بيچارگى و ناعلاجى به قوم خود مى گويد كه اين دختران من در اختيار شمايند و اينها براى شما بهترند!
     چرا لوط عليه السلام نخست به موعظه آنان نپرداخت و ابتداء چنين پيشنهادى را كرد؟ آن قوم به علت اين كه ملكه فسق و فحشاء در دلهايشان رسوخ كرده بوده ديگر گوش شنوايى برايشان باقى نمانده بود و هيچ زاجرى منزجرشان نمى كرده و هيچ موعظه و نصيحتى به خرجشان نمى رفته و به همين جهت جناب لوط در اولين كلامى كه به آنان گفته دختران خود را بر آنان عرضه كرده و سپس گفته است:" فاتقوا الله ولا تخزون فى ضيفى - از خدا بترسيد و مرا نزد ميهمانانم رسوا نكنيد!"
     " قال يا قوم هؤلاء بناتى هن اطهر لكم ...!"  وقتى لوط عليه السلام ديد كه قوم، همگى بر سوء قصد عليه ميهمانان يك دست شده اند و صرف موعظه و يا خشونت در گفتار آنان را از آنچه مى خواهند منصرف نمى كند تصميم گرفت آنها را از اين راه فحشاء باز بدارد و منظورشان را از راه حلال تامين كند از طريقى كه گناهى بر آن مترتب نمى شود و آن مساله ازدواج است، لذا دختران خود را به آنان عرضه كرد و ازدواج با آنان را برايشان ترجيح داد و گفت: ازدواج با اين دختران، پاكيزه تر است و يا اين دختران پاكيزه ترند!
     منظور لوط عليه السلام از عرضه كردن دختران خود اين بوده كه مردم با آنها ازدواج كنند نه اين كه از راه زنا شهوات خود را تسكين دهند. حاشا بر مقام يك پيغمبر خدا كه چنين پيشنهادى بكند براى اين كه در زنا هيچ طهارتى وجود ندارد همچنانكه قرآن كريم فرموده:" و لا تقربوا الزنى انه كان فاحشة و ساء سبيلا !" (32/اسري)
     حكم اين آيه از احكامى است كه خداى تعالى در تمامى شرايع آسمانى كه بر انبيايش نازل كرده آن را تشريع نموده است، در نتيجه حرمت زنا در زمان جناب لوط نيز تشريع شده بوده پس جمله " هن أطهر لكم،" بهترين شاهد است بر اين كه منظور آن جناب ازدواج بوده نه زنا.

***** صفحه 64 *****
     " فاتقوا الله و لا تخزون فى ضيفى!" اين جمله بيانگر خواسته لوط عليه السلام است و آن حضرت اگر از آنها خواست كه متعرض ميهمانانش نشوند بخاطر هواى نفسش و عصبيت جاهليت نبود بلكه به خاطر اين بود كه مى خواست مردم از خدا بترسند، كه اگر مى ترسيدند نه متعرض ميهمانان او مى شدند و نه متعرض هيچ كس ديگر، چون در اين نهى از منكر، هيچ فرقى ميان ميهمانان او و ديگران نبود و او سالها بوده كه آن مردم را از اين گناه شنيع نهى مى كرده و بر نهى خود اصرار مى ورزيده و اگر اين بار نهى خود را وابسته بر معناى ضيافت كرده و ضيافت را هم به خودش نسبت داده و نتيجه تعرض آنان را رسوائى خود معرفى كرده و گفته: مرا نزد ميهمانانم رسوا مسازيد همه به اين اميد بوده تا شايد به اين وسيله صفت فتوت و كرامت را در آنها به حركت و به هيجان در آورد و لذا بعد از اين جمله، به طريقه استغاثه و طلب يارى متوسل شد و گفت:" ا ليس منكم رجل رشيد - آيا يك مرد رشد يافته در ميان شما نيست؟" تا شايد يك نفر داراى رشد انسانى پيدا شود و آن جناب را يارى نمايد و او و ميهمانان او را از شر آن مردم ظالم نجات دهد، ليكن آن مردم آنقدر رو به انحراف رفته بودند كه درست مصداق كلام خداى تعالى شده بودند كه فرموده:" لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون- به جان تو اى محمد كه قوم نامبرده در مستى خود آن چنان بودند كه نمى فهميدند چه مى كنند ! "(72/حجر) به همين جهت گفته هاى پيغمبرشان كمترين اثرى در آنان نكرد و از گفتار او منتهى نشدند، بلكه پاسخى دادند كه او را از هر گونه پافشارى مايوس كردند .
     " قالوا لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم ما نريد!" اين جمله پاسخ قوم لوط است در برابر دعوتى كه آن جناب مى كرد و به آنان مى گفت كه بياييد با دختران من ازدواج كنيد، و حاصل پاسخ آنان اين بوده كه ما حق نداريم با دختران تو ازدواج كنيم و اين كه تو خود اين را مى دانى و مى دانى كه ما چه مى خواهيم و منظورمان از اين هجوم چيست؟
     قوم لوط نگفتند: ما حقى در دختران تو نداريم بلكه گفتند: تو از پيش مى دانستى كه ما حقى در دختران تو نداريم و بين اين دو عبارت فرقى است روشن چون ظاهر عبارت دوم اين است كه خواسته اند سنت و روش قومى خود را به ياد آن جناب بياورند و بگويند تو از پيش مى دانستى كه ما هرگز متعرض ناموس مردم، آن هم از راه زور و قهر نمى شويم و يا بگويند تو از پيش مى دانستى كه ما اصولا با زنان جمع نمى شويم و جمع شدن با پسران را مباح مى دانيم و با پسران دفع شهوت مى كنيم .
     لوط عليه السلام هم همواره آنان را از اين سنت زشت منع مى كرده و مى فرموده: "ء انكم لتاتون الرجال و تقطعون السبيل و تاتون فى ناديكم المنكر!"(29/عنکبوت)  و بدون ترديد وقتى انجام عملى - چه خوب و چه بد - در ميان مردمى سنت جاري شد حق هم براى آنان در آن عمل ثابت مى شود و وقتى ترك عملى سنت جاري شد حق ارتكاب آن نيز از آن مردم سلب مى شود .

***** صفحه 65 *****
     و كوتاه سخن اين كه قوم لوط نظر آن جناب را به خاطرات خود او جلب كرده و به يادش آورده اند كه از نظر سنت قومى، ايشان حقى به دختران او ندارند زيرا آنها از جنس زنانند و خود او مى داند كه منظورشان از حمله ور شدن به خانه اش چيست؟
     " قال لو ان لى بكم قوة او آوى الى ركن شديد!" از ظاهر كلام بر مى آيد كه لوط عليه السلام بعد از آنكه از راه امر به تقوى الله و ترس از خدا و تحريك حس جوانمردى در حفظ موقعيت و رعايت حرمت خويش اندرزشان داد تا متعرض ميهمانان او نشوند و نزد ميهمانان آبرويش را نريزند و خجالتش ندهند و براى اين كه بهانه را از دست آنان بگيرد تا آنجا پيش رفت كه دختران خود را بر آنان عرضه كرد و ازدواج با دخترانش را پيشنهاد نمود و بعد از آن كه ديد اين اندرز مؤثر واقع نشد استغاثه كرد و يارى طلب نمود تا شايد در ميان آنان رشد يافته اى پيدا شود و او را عليه مردم يارى نموده مردم را از خانه او بيرون كند ولى ديد كسى اجابتش نكرد و هيچ مرد رشيدى يافت نشد تا از او دفاع كند و به يارى او برخيزد بلكه همه با هم به يك صدا گفتند: " يا لوط لقد علمت ما لنا فى بناتك من حق و انك لتعلم ما نريد!" لذا ديگر راهى نيافت جز اين كه حزن و اندوه خود را در شكل اظهار تمنا و آرزو ظاهر كند و بگويد اى كاش در ميان شما يك يار و ياورى مى داشتم تا با كمك او شر ستمكاران را از خود دور مى كردم - و منظورش از اين ياور همان رجل رشيدى بود كه در استغاثه خود سراغ او را مى گرفته - و يا ركنى شديد و محكم مى داشتم يعنى قوم و قبيله اى نيرومند مى داشتم تا آنها شر شما را از من دفع مى كردند .
     " قالوا يا لوط انا رسل ربك لن يصلوا اليك ...!"  وقتى ماجرا بدينجا رسيد كه گفته هاى لوط كمترين اثرى نبخشيد فرشتگان الهى خودشان را به وى معرفى نموده، گفتند ما جوان أمرد و از جنس بشر نيستيم، ما فرشتگان پروردگار تو هستيم و بدين وسيله آن جناب را خوشحال كردند و فهميد كه مردم دستشان به او نمى رسد و نمى توانند از ناحيه آن جناب به خواسته خود برسند.
     تتمه ماجرا چنين بود كه قرآن كريم در جايى ديگر فرمود:" و لقد راودوه عن ضيفه فطمسنا اعينهم...،"(37/قمر) و به حكم اين كلام الهى، خداى تعالى ديدگان آنهايى كه به سوى شر سرعت مى گرفتند و بر در خانه حضرت لوط ازدحام كردند نابينا كرد و از ديدن پيش پاى خود محرومشان ساخت .
     " فاسر باهلك بقطع من الليل و لا يلتفت منكم أحد!" اين آيه حكايت كلام ملائكه است كه به عنوان دستورى ارشادى و به منظور نجات او از عذابى كه صبح همان شب بر قوم نازل مى شود با وى در ميان نهاده اند و در اين كلام مخصوصا جمله" ان موعدهم الصبح - موعد عذاب اين قوم صبح همين شب است!" بوئى از عجله و شتابزدگى هست .
     گفتند: ما نوجوانانى از جنس بشر نيستيم بلكه فرستادگانى هستيم براى عذاب اين قوم و هلاك كردنشان پس تو خود و اهلت را نجات بده، شبانه تو و اهلت در قطعه اى از همين شب حركت كنيد و از ديار اين قوم بيرون شويد كه اينها در صبح همين شب به عذاب الهى گرفتار گشته هلاك خواهند شد و بين تو و صبح، فرصت بسيارى نيست و چون حركت كرديد احدى از شما به پشت سر خود نگاه نيندازد!

***** صفحه 66 *****
     " الا امرأتك انه مصيبها ما أصابهم- و از خاندانت تنها همسرت را بجاى گذار كه او نيز مانند مردم اين شهر به عذاب خدا گرفتار خواهد شد!" يعني او به همان عذابى مى رسد كه آنها به آن خواهند رسيد!
     " ان موعدهم الصبح ا ليس الصبح بقريب!" يعنى موعد هلاكت اين قوم صبح است و صبح به معناى اول روز و بعد از طلوع فجر است كه افق رو به روشن شدن مى گذارد، همچنان كه در جاى ديگر اين موعد را به همان طلوع فجر معنا كرده نه طلوع خورشيد و فرموده:" فاخذتهم الصيحة مشرقين!"(73/حجر)
     در اين آيات بيان نشده كه منتهاى سير شبانه لوط و اهلش كجا است و بايد متوجه چه نقطه اى بشوند در حالى كه در جايى ديگر از كلام خداى تعالى آمده: " فاسر باهلك بقطع من الليل و اتبع أدبارهم و لا يلتفت منكم احد و امضوا حيث تؤمرون!" (65/حجر) كه از ظاهر آن بر مى آيد ملائكه نقطه نهايى سفر را معين نكرده بودند و مساله را محول كرده بودند به وحيى كه بعدا از ناحيه خداى تعالى به لوط مى شود .
     " فلما جاء أمرنا جعلنا عاليها سافلها و أمطرنا عليها حجارة من سجيل منضود مسومة عند ربك!" وقتى امر ما به عذاب بيامد، ما آن قريه را زير و رو كرديم، بلندى آن سرزمين را پست ساخته و بر سر خود آنان واژگون ساختيم و سنگ هايى از جنس كلوخ بر آنان بباريديم، سنگ هايى مرتب و پشت سر هم كه تك تك آنها نزد پروردگارت و در علم او علامت زده شده بودند و به همين جهت يك دانه از آنها از هدف به خطا نرفت چون براى خوردن به هدف انداخته شده بود!
     " و ما هى من الظالمين ببعيد!"
     الميزان ج : 10  ص :  502
نتيجه گفتمان هاي لوط
و آثار باقي مانده از قريه اي نابود شده!
" وَ لُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكمْ لَتَأْتُونَ الْفَحِشةَ مَاسبَقَكم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَلَمِينَ...!"
" و به ياد آور لوط را كه به قوم خود گفت به درستى شما عمل زشتى مى كنيد كه قبل از شما احدى از مردم عالم مرتكب آن نشده بود!"
" آيا شرم نمى كنيد كه با مردان جمع شده راه تناسل را قطع مى كنيد و در مجالس و انظار يكديگر عمل زشت مى كنيد؟ اما جز اين پاسخى از قومش نيامد كه اگر راست مى گويى برو عذاب خدا را بياور!"
" لوط گفت: پروردگارا مرا بر مردم فساد انگيز نصرت بده!" (28تا30/عنکبوت)

***** صفحه 67 *****
" وَ لَمَّا أَن جَاءَت رُسلُنَا لُوطاً سى ءَ بهِمْ وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً وَ قَالُوا لا تخَف وَ لا تحْزَنْ  إِنَّا مُنَجُّوك وَ أَهْلَك إِلا امْرَأَتَك كانَت مِنَ الْغَبرِينَ...!"
" و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند از آمدن آنان اندوهناك شد به حدى كه خود را بيچاره ديد، فرشته گان گفتند مترس و اندوه مخور كه ما نجات دهنده تو و خانواده تو هستيم مگر همسرت كه بايد مانند سايرين در قريه بماند!"
" و ما به زودى بلايى از آسمان بر اهل اين قريه نازل مى كنيم به خاطر آن فسق ها كه مرتكب مى شدند!"
" چيزى نگذشت كه آن قريه را آيت و عبرت مردمى كرديم كه تعقل مى كنند!"
              (33تا35/عنکبوت)
     لوط عليه السلام به قوم خود گفت: به درستى شما عمل زشتى مى كنيد كه قبل از شما احدى از مردم عالم مرتكب آن نشده بود! اين عمل به اين صورت كه در بين شما شيوع يافته در هيچ قومى قبل از شما شايع نشده و هيچ قومى از اقوام قبل از شما، مرتكب آن نشدند .
- آيا شرم نمى كنيد كه با مردان جمع شده راه تناسل را قطع مى كنيد و در مجالس و انظار يكديگر عمل زشت مى كنيد؟
      قطع سبيل كنايه است از اعراض از نسوان و ترك مقاربت با آنان، و مراد از "اتيانهم المنكر فى ناديهم!" اين است كه عمل لواط را و يا مقدمات شنيعه آن را در پيش روى همه انجام مى دادند!
     " فما كان جواب قومه الا ان قالوا ائتنا بعذاب الله ان كنت من الصادقين !" اين جمله بيان استهزاء و سخريه اى بوده از ايشان كه از آن برمى آيد لوط عليه السلام ايشان را به عذاب خدا تهديد مى كرده و ايشان در پاسخش از باب مسخره مى گفتند: چرا معطلى؟ اگر راست مى گويى بياور آن عذاب را !
     " قال رب انصرني على القوم المفسدين !" اين جمله سؤال و درخواست فتح است از لوط عليه السلام و هم نفرينى است به قوم بدكارش كه آنان را مفسد ناميد، چون عملشان زمين را فاسد مى كرد براى اين كه نسل بشر را قطع و بشريت را تهديد به فناء مى نمود .
     " انا منزلون على اهل هذه القرية رجزا من السماء بما كانوا يفسقون!" غير از تو و خانواده ات آنچه در قريه هست به خاطر فسقهايى كه مى كردند، دچار عذابى مى شوند كه ما آن را از آسمان نازل خواهيم كرد!
     " و لقد تركنا منها آية بينة لقوم يعقلون!" ما از اين قريه تنها علامتى روشن باقى گذاشتيم براى مردمى كه تعقل دارند، تا از ديدن آن عبرت گيرند و از خدا بترسند، و آن علامت همان آثار و خرابه هايى است كه بعد از نزول عذاب از قريه باقى مى ماند!
        الميزان ج : 16  ص :  166

***** صفحه 68 *****


فصل پنجم: گفتمان هاي  موسي(ع) و معاصرين او


1-  گفتمان هاي موسي با فرعون
آغاز تاريخ گفتمان هاي موسي عليه اسلام
" ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسى بِئَايَتِنَا إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَظلَمُوا بهَا  فَانظرْ كَيْف كانَ عَقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ!"
" وَ قَالَ مُوسى يَفِرْعَوْنُ إِنى رَسولٌ مِّن رَّب الْعَلَمِينَ...!"
" از پس آنها موسى را با آيه هاى خويش بسوى فرعون و بزرگان او فرستاديم كه در باره آن ستم كردند، بنگر سرانجام تبهكاران چسان بود!"
" موسى گفت اى فرعون من فرستاده پروردگار جهانيانم!"
" سزاوارم بر اين كه در باره خدا جز حق نگويم، براى شما معجزه اى از پروردگارتان آورده ام ، بنا بر اين بنى اسرائيل را با من بفرست!"
" گفت اگر راست مى گويى معجزه اى آورده اى آن را بيار!"
" پس عصاى خويش بيفكند كه در دم اژدهايى بزرگ شد!"
" و دست خويش برون آورد كه در ديد بينندگان سفيد مى نمود!"
" بزرگان قوم فرعون گفتند: راستى اين جادوگرى ماهر است!"
" كه مى خواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند، اكنون چه رأى مى دهيد؟"
" گفتند او و برادرش را نگهدار و مامورين جمع آورى به شهرها فرست!"
" تا همه جادوگران ماهر را پيش تو آرند!"
" جادوگران نزد فرعون آمدند و گفتند اگر ما غالب شديم آيا مزدى خواهيم داشت؟"
" گفت آرى شما از مقربان خواهيد بود!"

***** صفحه 69 *****
" گفتند اى موسى نخست تو عصاى خويش مى افكنى يا ما ابزار خويش بيفكنيم؟"
" گفت نخست شما بيفكنيد، چون ابزار جادوى خود بيفكندند ديدگان مردم را مسحور كردند و به رعبشان انداختند و جادويى بزرگ آوردند!"
" به موسى وحى كرديم كه عصاى خويش بيفكن! و هماندم چيزهايى را كه ساخته بودند ببلعيد."
" و حق آشكار شد و آنچه كرده بودند بيهوده گشت!"
" در آنجا مغلوب شدند و خفت زده بازگشتند!"
"  و جادوگران سجده كنان خاكسار شدند."
"  و گفتند به پروردگار جهانيان ايمان داريم!"
" كه پروردگار موسى و هارون است!"
" فرعون گفت چرا پيش از آن كه به شما اجازه دهم بدو ايمان آورديد؟ اين نيرنگى است كه در شهر انديشيده ايد تا مردمش را از آن بيرون كنيد، زود باشد كه بدانيد!"
" محققا دست ها و پاهايتان را به عكس يكديگر مى برم، آن گاه شما را جملگى بر دار مى كنم!"
"  گفتند ما به سوى پروردگار خويش بازگشت مى كنيم!"
"  كينه و انتقام تو از ما به جرم آن است كه وقتى آيه هاى پروردگارمان به سوى ما آمد بدان ايمان آورديم!
- پروردگارا صبرى به ما عطا كن و ما را مسلمان بميران!"  
       (103تا126/اعراف)
     " ثم بعثنا من بعدهم موسى باياتنا...،" اين جمله اجمال داستان موسى عليه السلام است و از عبارت " و قال موسى يا فرعون!" شروع به تفصيل آن مى كند.
     در اينجا ناگفته نگذاريم كه گر چه، اين گونه داستانهاى قرآنى را داستان موسى و نوح و داستان هود و يا صالح مى ناميم ولى در حقيقت اين داستانها داستان اقوام و مللى است كه اين بزرگواران در ميانشان مبعوث شده اند، چون در اين داستانها جريان حال آن اقوام و رفتارى كه با پيغمبران خود كرده اند و سرانجام انكارشان و اينكه عذاب الهى همه شان را از بين برده و منقرضشان نمود ايراد شده، و لذا مى بينيم تمامى اين داستان ها به آياتى ختم شده كه كيفيت نزول عذاب و هلاكت آنان را  بيان مى كند.
     غرض از اين آيات بيان حال مردم از حيث قبول عهد الهى و رد آن است تا براى مردم و مخصوصا امت اسلام انذار و مايه عبرت بوده باشد .
     " و قال موسى يا فرعون انى رسول من رب العالمين!" در اين آيه شروع شده است به شرح و تفصيل داستان دعوت موسى عليه السلام که اول خود را به رسالت معرفى كرده تا زمينه براى بيان چيزهايى كه مامور ابلاغ آن است فراهم سازد.

***** صفحه 70 *****
     " حقيق على ان لا اقول على الله الا الحق ...!" اين آيه صدق موسى را در ادعاى رسالتش تاكيد مى كند و معنايش اين است كه من سزاوارم به اينكه حرف حق بزنم و در رسالتى كه به من داده باطلى به او نسبت ندهم و در خلال چيزهايى كه مامور به ابلاغ آنم چيزى را كه مامور نيستم نگنجانم .
     " قد جئتكم ببينة من ربكم!" اين جمله در حقيقت اصلى است كه بقيه جملات متفرع بر آن است به منزله تعليل و بيان چرائى است." قال ان كنت جئت باية فات بها ان كنت من الصادقين- فرعون گفت اگر معجزه اى آورده اى به ما نشان بده، ولى گمان نمى كنم تو در ادعايت راست بگويى!"
     " فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين." در جواب فرعون عصاى خود را انداخت. ثعبان به معناى مار بسيار بزرگ است.
     " و نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين!" موسى دست به گريبان خود اندر كرده و وقتى بيرونش مى آورد براى بينندگان سفيد و درخشنده بود، البته اين هم هست كه اين درخشندگى و سفيدى به حدى بوده كه براى بينندگان خارق عادت بشمار مى رفت.
     " قال الملاء من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم!"  خداى تعالى در اينجا كلام فرعون را نقل نكرده كه او در اين هنگام چه گفته، بلكه گفتگويى را كه بزرگان قومش با يكديگر داشته اند نقل كرده، و از آن چنين بر مى آيد كه اين بزرگان در هر امر مهمى مجلس شور تشكيل داده و با يكديگر شور مى كرده اند و آنچه را كه به اتفاق تصويب مى كردند به نظر فرعون مى رسانده اند تا او آن را به مرحله اجراء در آورد. در باره اين معجزه هم با هم مشورت كردند و رأى نهايى خود را چنين اظهار كردند كه: اين مرد به يقين ساحرى است استاد كه مساله رسالت را بهانه كرده تا بدين وسيله بنى اسرائيل را از چنگ ما نجات داده و آنان را مستقل كرده و به دستيارى آنان شما را از سرزمينتان بيرون كند و دين و طريقت شما را هم باطل سازد، اينك براى باطل كردن نقشه هاى او و خاموش كردن اين آتشى كه افروخته هر امرى كه مى خواهى بفرما تا اجراء شود، آيا مى فرمايى تا او را بكشيم و يا به دار زنيم و يا به زندانش افكنيم و يا در مقام معارضه به مثل در آمده سحرى مثل سحر او فراهم سازيم؟
     آنگاه در اين باره نيز با يكديگر مشورت نموده و به عنوان آخرين رأى تصويب شده، اظهار داشتند: او و برادرش را نگهدار و مامورينى به شهرستانها بفرست تا هر چه ساحر درس خوانده و استاد هست همه را حاضر سازند. اصل اين حرف از خود فرعون بوده و او آن را به وزراى خود داده تا در پيرامونش مشورت كرده و روى آن رأى دهند، وزراء هم در اطرافش مطالعه كرده و گفتند: بايد آن دو را توقيف نموده و ساحران مملكت را براى معارضه با سحر او جمع كنى، او نيز قبول كرده و آن را به رخ موسى كشيد.
     " و جاء السحرة فرعون قالوا ان لنا لاجرا...؟" اين كلام سؤالى است كه ساحران از فرعون كردند، و در اين سؤال تقاضاى اجرت نكرده و به منظور تاكيد، آن را خبر ادا نموده و گفتند: براى ما اجرتى خواهد بود؟

/ 13