معارف قرآن در المیزان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

معارف قرآن در المیزان - نسخه متنی

علامه سید محمدحسین طباطبایی؛ تألیف: سید مهدی (حبیبی) امین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

***** صفحه 71 *****
     " قال نعم و انكم لمن المقربين!" اين جمله اجابت سؤال ساحران است، فرعون در اين جمله علاوه بر اين كه تقاضاى آنان را اجابت كرده وعده مقرب كردن را هم به آنان داده است.
     " قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون نحن الملقين؟" ساحران اختيار اين را كه او نخست عصاى خود را بيندازد و يا ايشان سحرهاى خود را بكار برند به موسى واگذار نمودند، چون به خيال خود آمادگى مقابله با او را داشتند، لذا گفتند: اختيار با تو، اگر خواهى تو اول عصايت را بينداز و اگر خواهى ما طنابها و چوبدستى هاى خود را به كار بريم. اين خود يك نوع زرنگى است كه انسان در برابر خصم خود را قوى و آماده و خصم را ضعيف و خوار جلوه دهد.
     فرعونيان نيز با اين كلام خود به موسى عليه السلام فهماندند كه نسبت به غلبه خود اطمينان دارند، علاوه بر اين كه رعايت ادب را هم كردند.
     " قال القوا فلما القوا سحروا اعين الناس...،" سحر يك نوع تصرف در حاسه انسان است، بطورى كه حاسه بيننده چيزهايى را ببيند و يا بشنود كه حقيقت نداشته باشد.
     " و اوحينا الى موسى ان الق ... !" ما بعد از آنكه ساحران سحر خود را انداختند به موسى وحى فرستاديم كه تو نيز عصاى خود را بينداز ، وقتى انداخت آناً به صورت مار بزرگى در آمده و شروع به بلعيدن سحرهاى ساحران كرد. " فغلبوا هنالك و انقلبوا صاغرين!" يعنى فرعون و اصحابش در آن مجمع عظيمى كه همه مردم از هر طرف هجوم آورده بودند مغلوب شدند.
     " و القى السحرة ساجدين قالوا آمنا برب العالمين رب موسى و هارون !" نفرمود: ساحران خود را به سجده انداختند، بلكه فرمود: ساحران به سجده افتاده شدند، تا كمال تاثير معجزه موسى و خيره شدن ساحران را برساند، تو گوئى فرموده است: وقتى عظمت معجزه را ديدند آنقدر دهشت كردند كه بى اختيار به سجده در آمدند، بطورى كه نفهميدند چه كسى آنان را به حالت سجده در آورد، لذا خود را ناگزير از ايمان به رب العالمين ديدند!
     و اين كه فرمود:" رب موسى و هارون!" براى اين است كه دلالت كند بر اينكه ايمان به خدا توأم با ايمان به موسى و هارون است.
     " قال فرعون آمنتم به قبل ان آذن لكم ...؟" اين جمله خطابى است كه فرعون از در خشم و استكبار به ساحران كرده و جمله " ان هذا لمكر مكرتموه فى المدينة!" تهمتى است كه فرعون به ساحران زده و آنان را در توطئه با موسى متهم مى سازد. خلاصه فرعون در اين جمله مى خواسته است بگويد: شما در همين چند روزى كه در شهر مجتمع بوديد بجاى اين كه خود را براى مقابله با موسى آماده كنيد پنهانى او را ديده و با او توطئه كرده ايد كه عليه من و به نفع وى كار كنيد و بدين وسيله بر مصر دست يافته اهلش را بيرون كنيد، چون ساحران تا آن روز موسى را نديده بودند و اگر توطئه اى در كار بوده مسلما در آن موقعى بوده كه ساحران در عاصمه فرعون اجتماع كردند.

***** صفحه 72 *****
     اين تهمت را براى اين جهت زد كه ساحران را مفسد در مملكت قلمداد كند و با اين دستاويز بتواند آنان را به شديدترين وجهى مجازات نموده و از بين ببرد.
تهديدشان كرد و گفت: اول دست و پاهاتان را بطور خلاف، يعنى دست راست را با پاى چپ و دست چپ را با پاى راست قطع مى كنم و در ثانى شما را به دار مى آويزم.
     " قالوا انا الى ربنا منقلبون ... !" اين جمله پاسخى است كه ساحران به فرعون داده و با اين گفتار خود حجت او را ابطال و راه استدلال را از هر طرف بر او بستند، زيرا حاصل معنايش اين است كه:
     - تو ما را در برابر ايمان به پروردگارمان تهديد به عذاب مى كنى، خيال كرده اى كه اگر با اين عذاب رشته حيات ما را پاره كنى ما را آسيب رسانده و شرى متوجه ما كرده اى و حال آنكه مردن در راه ايمان شر نيست، چرا كه ما پس از كشته شدن به سوى پروردگارمان بازگشت نموده و نزد او به زندگى قرب و سعادت زنده خواهيم شد، زيرا ما در خود جرم و گناهى جز همان ايمانمان به خدا كه تو آن را جرم پنداشته اى سراغ نداريم، پس آينده ما جز خير نخواهد بود!
     در اينجا جذبه معنوى و الهى سحره را گرفت و با كمال دليرى و بدون اين كه از تهديد فرعون انديشه اى بكنند به درگاه پروردگار خود استغاثه برده و از آن درگاه صبر و تحمل در برابر شكنجه فرعون را مسالت نموده و گفتند:
-  ربنا افرغ علينا صبرا...!  پروردگارا ما را در برابر عذابى كه فرعون اراده آن را كرده صبر و تحمل ده!
- و توفنا مسلمين!  و اگر ما را كشت ما را مسلم بميران!
                         الميزان ج : 8  ص :  265
جزئياتي ديگر از گفتمان موسي با فرعون و ساحران
" قَالَ فَمَن رَّبُّكُمَا يَمُوسى؟"
" قَالَ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطى كلَّ شىْ ءٍ خَلْقَهُ ثمَّ هَدَى!"
" قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الأُولى؟ "
" قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبى فى كِتَبٍ  لا يَضِلُّ رَبى وَ لا يَنسى...!"
" فرعون گفت: اى موسى!  پروردگار شما كيست؟"
" گفت: پروردگار ما همان است كه خلقت هر چيزى را به آن داد و سپس هدايتش كرد!"
" گفت: پس حال نسلهاى گذشته چيست ؟ "

***** صفحه 73 *****
" گفت: علم آن نزد پروردگار من در كتابى است كه پروردگارم نه خطا مى كند و نه فراموش!"
" همان كه زمين را براى شما گهواره اى كرد و برايتان در آن راهها كشيد و از آسمان آبى فرود آورد و با آن انواع مختلف گياه پديد آورديم !"
" بخوريد و حيوانات خود را بچرانيد كه در آن براى اهل خرد ، عبرتها است!"
" ما شما را از زمين آفريديم و بدان بازتان مى گردانيم و بار ديگر از آن بيرونتان مى كشيم!"
" ما همه آيات خويش را به فرعون نشان داديم ولى او تكذيب كرد و سر باز زد!"
" گفت: اى موسى آيا سوى ما آمده اى تا با جادوى خويش از سرزمينمان بيرونمان كنى؟"
" ما نيز جادويى مانند آن براى تو خواهيم آورد، ميان ما و خودت در مكانى معين وعده گاهى بگذار كه از آن تخلف نكنيم!"
" گفت: وعده گاه شما روز عيد باشد( مشروط بر اين كه) ( مردم نيمروز مجتمع شوند!"
" فرعون رفت و نيرنگ خويش را فراهم كرد و باز آمد!"
" موسى به آنها گفت: واى بر شما به خدا دروغ مبنديد كه شما را به عذابى هلاك كند و هر كه دروغ سازد نوميد شود!"
" آنها ميان خودشان در كارشان مناقشه كردند و رازها آهسته گفتند."
" گفتند: اينان دو جادوگرند كه مى خواهند با جادوى خويش شما را از سرزمينتان بيرون كنند و آئين خوب شما را از ميان ببرند!"
" پس نيرنگتان را فراهم كنيد، آنگاه صف بسته بياييد كه در آن روز هر كه برتر شود رستگار مى گردد!"
" گفتند: اى موسى آيا تو مى افكنى يا ما اول كس باشيم كه بيفكنيم ؟ "
" گفت: شما بيفكنيد و آن وقت در اثر جادوى آنان به نظر او رسيد كه ريسمان ها و عصاهايشان راه مى روند."
" و موسى در ضمير خود به ترس افتاد."
" گفتيم مترس كه تو خود برترى !"
" آنچه به دست راست دارى بيفكن تا آنچه را ساخته اند ببلعد، فقط نيرنگ جادويى است كه ساخته اند و جادوگر هر جا باشد رستگار نمى شود !"
" جادوگران سجده كنان خاكسار شدند و گفتند: به خداى هارون و موسى ايمان آورديم !"
" فرعون  گفت: چرا پيش از آنكه اجازه تان دهيم به او ايمان آورديد؟!"

***** صفحه 74 *****
" پس وى بزرگ شما است كه جادو تعليمتان داده پس به يقين دست ها و پاهايتان را به عكس يكديگر مى برم و بر تنه هاى نخل آويزانتان مى كنم تا بدانيد عذاب كدام يك از ما سخت تر و پايدارتر است!"
" گفتند: هرگز تو را بر اين معجزه ها كه سوى ما آمده ترجيح نمى دهيم، هر چه مى كنى بكن فقط به زندگى اين دنياى ما لطمه مى زنى!"
" ما به پروردگارمان ايمان آورده ايم كه گناهانمان را با اين جادوگرى كه با زور بدان وادارمان كردى بيامرزد كه خدا بهتر و پاينده تر است!"
" و هر كه گنه كار به پيشگاه پروردگار خويش رود جهنمى مى شود كه در آنجا نه مى ميرد و نه زندگى دارد !"
" هر كه مؤمن به پيشگاه او رود و كار شايسته كرده باشد آنان مرتبت هاى بلند دارند!"
" بهشت هاى جاويد كه در آن جويها روان است و جاودانه در آنند، اين پاداش كسى است كه پاك خوئى كرده باشد !"
" و به موسى وحى كرديم: بندگان مرا شبانه حركت ده و بيرون ببر و براى آن در دريا راهى خشك بجوى و از گرفتن  دشمنان نه بيم كن و نه بترس!"
" فرعون با سپاهيانش از پى ايشان شدند، و از فرو گرفتن دريا به فرعونيان همان رسيد كه رسيد!"
" فرعون قوم خويش را گمراه كرد و هدايت نكرد!"(49تا79/طه)
     اين آيات فصل ديگرى از داستان موسى عليه السلام است، كه در آن رفتن موسى و هارون نزد فرعون و تبليغ رسالتشان مبنى بر نجات بنى اسرائيل را بيان مى كند، البته جزئيات جريان را هم خاطر نشان كرده، از آن جمله مساله معجزه آوردن و مقابله با ساحران و ظهور و غلبه حق بر سحر ساحران و ايمان آوردن ساحران و اشاره اى اجمالى به بيرون بردن بنى اسرائيل و شكافته شدن آب دريا و تعقيب كردن فرعون و لشگريانش او ( موسى) و بنى اسرائيل را سر انجام غرق شدن فرعون، مى باشد .
     اگر فرعون در پاسخ آن دو گفت: پروردگار شما كيست؟ در حقيقت خواسته است از ربوبيت خداى سبحان براى خود تغافل كند و خود را به اين راه بزند كه من كلمه پروردگارت را نشنيدم لذا مى پرسد پروردگارى كه شما رسول او هستيد كيست؟
     يكى از اصول قطعى و مسلم نزد امم بت پرست اين است كه آفريدگار تمامى عالم حقيقتى است كه بزرگتر از آن است كه با مقياسى اندازه گيرى و تحديد شود و عظيم تر از آن است كه عقل و يا وهم كسى به او احاطه يابد و محال است كسى با عبادت خود متوجه او شده و با قربانيش به او تقرب جويد، پس او را نبايد اله و رب خود گرفت، بلكه واجب آن است كه در عبادت متوجه بعضى از مقربين درگاهش شد و براى آن واسطه قربانى كرد، تا او آدمى را به خدا نزديك نموده، در درگاهش شفاعت كند. اين واسطه ها همان آلهه و اربابند و خداى سبحان نه اله است و نه رب، بلكه او اله آلهه و رب ارباب است، پس اين كه كسى بگويد: براى من ربى است، لابد مقصودش يكى از آلهه غير خدا است و نمى تواند مقصودش خداى سبحان باشد. در محاوره وثنى ها و گفتگوهاشان همين معنا مقصود است .

***** صفحه 75 *****
     پس اين كه فرعون پرسيد پروردگار شما كيست؟ نخواست وجود خداى سبحان را كه آفريدگار همه عالم است انكار كند، و نيز اين سؤال وى انكار اين كه خود او الهى دارد نيست، بلكه منظور او اين بوده كه بفهمد اله موسى و فرعون كيست؟ آيا غير فرعون اله و ربى دارند؟ و اين همان معنايى است كه گفتيم از تغافل فرعون از دعوت آن دو به خداى سبحان در اولين بار دعوتشان استفاده مى شد، پس فرعون چنين فرض كرده( و لو فرض شخص متجاهل) كه موسى و برادرش او را به سوى بعضى آلهه غير خدا كه معمول در آن روز بوده مى خوانند، لذا مى پرسد آن اله و رب كيست؟
     در ميان وثنى ها نيز رسم بوده كه هر كس از هر اله كه خوشش مى آمده آن را اله خود مى گرفته و چه بسا كه در گرفتن اله تفنن مى كردند، وقتى از يك اله سير مى شدند رب و الهى ديگر بر مى گزيدند.
     " قال ربنا الذى اعطى كل شى ء خلقه ثم هدى!" يعني، پروردگار من آن كسى است كه ميان همه موجودات رابطه برقرار كرده و وجود هر موجودى را با تجهيزات آن يعنى قوا و آلات و آثارى كه به وسيله آن به هدفش منتهى مى شود، با ساير موجودات مرتبط نموده است.
     جمله مورد بحث مشتمل بر برهانى است كه ربوبيت منحصره را براى خداى تعالى اثبات مى كند.
     " قال فما بال القرون الاولى؟" چون فرعون مانند ساير وثنى مذهبان منكر معاد بود، لذا گفتگوى از مساله ربوبيت را كه از موسى پاسخ دندان شكنى شنيده بود رها كرده، به مساله معاد پرداخت و از در استبعاد و ناباورى از او پرسيد مگر چنين چيزى ممكن است؟  يعني امتها و انسان هاى ادوار گذشته اى كه مردند و نابود شدند و ديگر نه خبرى از ايشان هست و نه اثري چه حالى دارند و چگونه پاداش و كيفر اعمال خود را ديدند با اين كه در عالم هستى نه عاملى از آنان هست و نه عملى و جز نام و افسانه اى از آنان نمانده است؟
     " قال علمها عند ربى فى كتاب لا يضل ربى و لا ينسى!" موسى عليه السلام در پاسخ از سؤال فرعون، علمى مطلق و به تمام تفاصيل و جزئيات قرون گذشته را براى خدا اثبات مى كند و مى گويد: علم آن نزد پروردگار من است!  پاداش و كيفر قرون اولى براى كسى مشكل است كه به آن علم نداشته باشد، اما براى پروردگار من كه عالم به حال ايشان است و خطا و تغيير در علمش راه ندارد و غيبت و زوال نمى پذيرد، اشكال و استبعادى ندارد!
     " قال ا جئتنا لتخرجنا من ارضنا بسحرك يا موسى!" او موسى را اولا به سحر متهم كرد تا ديگر ملزم و مجبور به اعتراف به صدق دعوت او و معجزاتش نگردد، ثانيا به اين كه مى خواهد نژاد قبط را از سرزمينشان كه همان سرزمين مصر است بيرون كند. اين تهمت تهمتى است سياسى تا بدان وسيله افكار عمومى را عليه او بشوراند و او را دشمن ملت معرفى كند، دشمنى كه مى خواهد با نقشه هايش آنان را از وطن و آب و خاكشان بيرون بريزد و معلوم است كسى كه وطن ندارد زندگى ندارد.

***** صفحه 76 *****
     فرعون گفت: سوگند مى خورم كه سحرى در مقابل سحرت بياورم كه حجت تو را قطع و اراده ات را ابطال كند، حال بين ما و خودت روزى را در مكانى وعده بگذار كه نه ما تخلف كنيم و نه تو !
     موسى گفت: موعد شما روز زينت و روز پراكنده شدن مردم در هنگام ظهر باشد. اگر اين را شرط كرد براى اين بود كه آنچه جريان مى يابد اولا همه باشند و در ثانى در روشنايى آفتاب همه ببينند .
     " قال لهم موسى ويلكم لا تفتروا على الله كذبا فيسحتكم بعذاب و قد خاب من افترى!"  اين كلام از موسى عليه السلام موعظه اى است به فرعونيان كه بترسند و بر خدا به دروغ افترا نبندند.
     " فتنازعوا امرهم بينهم و اسروا النجوى- آنها ميان خودشان در كارشان مناقشه كردند و رازها آهسته گفتند...!" معلوم مى شود كه اين تنازع و اختلاف به خاطر موعظه اى در ميان آنان بپاشد كه موسى با آن وعظشان كرده و تا حدى اثر خود را در ايشان گذاشته است.  از جمله بعدى كه در حكايت كلام ساحران فرموده: " انا آمنا بربنا ليغفر لنا خطايانا و ما اكرهتنا عليه من السحر!" معلوم مى شود كه اختلاف مزبور در همان اولين بارى كه پيدا شد، در ميان همين ساحران پيدا شده و از ناحيه ايشان بوده و چه بسا از جمله آينده كه گفت:" ثم ائتوا صفا،" فهميده شود كه آن عده اى كه در كار معارضه با موسى ترديد كردند و يا تصميم گرفتند كه معارضه نكنند، بعضى از همين ساحران بودند.
به هر حال وقتى فرعون و اياديش ديدند كه مردم در كار معارضه با موسى اختلاف كردند و اين اختلاف مايه رسوايى و شكست ايشان است، با يكديگر خلوت كردند و پس از مشورت هاى محرمانه چنين تصميم گرفتند كه با مردم در باره حكمت و موعظه اى كه موسى به سمع ايشان رسانده اصلا حرف نزنند و نزدند بلكه آن را مسكوت گذاشته و تهمت فرعون را وسيله قرار داده و گفتند: موسى ساحرى است كه مى خواهد شما نژاد قبط را از سرزمينتان بيرون كند و معلوم است كه هيچ قومى به اين كار تن در نمى دهد!
     بازار عوام فريبى و مكارى رواج يافت و مردم را وادار به وحدت كلمه و اتفاق كردند و هشدار دادند كه سستى مكنيد، مليت و تمدن خود را حفظ نماييد و بر دشمنان حمله دسته جمعى بكنيد. فرعون از يكسو مردم را مى شورانيد و از سوى ديگر با وعده هاى جميل دلگرم مى كرد و به مردم كه مى پرسيدند:" ا ئن لنا لاجرا ان كنا نحن الغالبين؟" مى گفت:" نعم و انكم اذا لمن المقربين!" و به هر وجهى كه ممكن بود چه از راه ترغيب و يا ترهيب، مردم را وادار كردند كه نسبت به كيش خود پايدارى كنند و عليه موسى عليه السلام برخيزند .
     روز موعود همه در محل موعود جمع شدند و موسى نيز حاضر شد، آنگاه قبطيان موسى را مخير كردند بين اينكه او اول بيندازد و يا صبر كند تا ساحران اول بيندازند بعد او، موسى هم ميدان را به آنان وا گذاشت تا هر چه از طاقتشان برمى آيد بياورند و پيدا است كه موسى دلش نسبت به وعده خدا گرم بود و هيچ قلق و اضطرابى نداشت!
     " فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى!" همين كه موسى گفت: اول شما بيندازيد، ديگر هيچ فاصله اى نشد كه موسى ديد آنچه را كه ديد، حتى بدون اين كه انداختن آنها فاصله شده باشد. آنچه به خيال موسى در آمد به خيال ساير تماشاچيان نيز در آمد. در نفس خود نوعى ترس احساس نمود كه خيلى قابل اعتناء نبود.

***** صفحه 77 *****
     از احساس ترس موسى عليه السلام بر مى آيد كه ساحران سحرى نشان داده اند كه شبيه به معجزه و نزديك به آن بوده، هر چند كه با همه عظمتش سحر و خالى از حقيقت بوده است، ولى آنچه موسى عليه السلام آورده بود معجزه و داراى حقيقت بود!
     خداى تعالى موسى عليه السلام را آنچنان تاييدى كرد كه ديگر نقطه ابهام و كمترين اشتباهى براى مردم باقى نماند، آرى عصاى موسى از دم سحر ساحران را درو كرد و همه را بلعيد!
     " قلنا لا تخف انك انت الاعلى ... حيث اتى!" در اين جمله به منظور تاييد و تقويت موسى عليه السلام او را از ترسيدن نهى مى كند كه: تو از هر جهت ما فوق آنهايى و چون چنين است ديگر هيچ يك از نقشه هاى شوم آنان و سحرشان به تو كارى نمى كند، پس ديگر موجبى نيست كه بترسى!
     " و الق ما فى يمينك تلقف ما صنعوا ...!" در اين جمله موسى عليه السلام مامور مى شود كه عصاى خود را بيفكند تا همه آنچه را كه آنها درست كرده بودند ببلعد!
     " انما صنعوا كيد ساحر...،" آنچه آنان دارند كيد ساحران است كه حقيقتى ندارد و آنچه با موسى است معجزه و حقيقت محض است و معلوم است كه حق غالب است و مغلوب نمى شود!
     " و لا يفلح الساحر حيث اتى!"- اين جمله اثبات مى كند كه آنچه از سحر ساحر عايد او مى شود خيالى است از تماشاگران، خيالى باطل و خالى از حقيقت و معلوم است كه در امر موهوم و خالى از واقعيت، فلاح و رستگارى حقيقى نيست!
     باطل همواره امورى را آرايش مى كند و آن را به صورت حق جلوه مى دهد و از سوى ديگر حق نيز همواره باطل را رسوا نموده و آنچه را كه در برابر ناظران اظهار مى دارد مى بلعد، چيزى كه هست يا به سرعت اين كار را مى كند و يا با قدرى مهلت و كندى!
     مثل داستان موسى و سحر ساحران در تمام جنگ هاى بين حق و باطل يعنى هر باطلى كه خودنمائى كند و هر حقى كه آن را نابود سازد، جريان دارد...!
     الميزان ج : 14  ص :  225

***** صفحه 78 *****
گفتمان موسي با فرعون ،
و ساختن برج ديدباني آسمانها
" فَلَمَّا جَاءَهُم مُّوسى بِئَايَتِنَا بَيِّنَتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلا سِحْرٌ مُّفْترًى وَ مَا سمِعْنَا بِهَذَا فى ءَابَائنَا الأَوَّلِينَ...!"
" پس چون موسى با معجزات روشن ما به سوى فرعونيان آمد گفتند: اين جز سحرى كه به خدا بسته است چيز ديگرى نيست، و ما از نياكان خود چنين چيزى نشنيده ايم!"
" موسى گفت : پروردگار من به كسى كه به هدايت كردن از ناحيه او آمده داناتر است و بهتر مى داند كه خانه آخرت براى چه كسى است چون ستمگران رستگار نمى شوند!"
" فرعون گفت:  اى بزرگان قوم! من غير از خودم معبودى براى شما نمى شناسم، اى هامان برايم بر گِل آتش برافروز و آجر بساز و برجى درست كن باشد كه از معبود موسى اطلاعى بيابم و من او را از دروغگويان مى دانم !"
" فرعون و لشكريانش در زمين بدون حق سركشى كردند و پنداشتند كه به سوى ما برنمى گردند!"
" پس ما او و لشكريانش را گرفتيم و در دريا ريختيم پس بنگر كه عاقبت ستمگران چگونه بود!"
" ما آنان را پيشوايانى كرديم كه مردم را به سوى آتش دعوت مى كردند و روز قيامت از آن مردم ياورى نخواهند يافت !"
" بعد از رفتنشان هم در دنيا لعنت و در قيامت زشت رويى نصيبشان كرديم!"
           (36تا 42/قصص)
     " فلما جاءهم موسى باياتنا بينات قالوا ما هذا الا سحر مفترى ...!" وقتى موسى نزد فرعونيان آمد، گفتند: اين سحرى است مفترى! يعني اين سحر از بس خلاف واقع است كه گويا عين جعل كردن است، نه اين كه مجعول باشد. سحر مفترى اشاره است به معجزاتى كه آن جناب آورد، يعنى اينها جز سحرى من درآوردى نيست، چشم بندى يى است كه خودش درست كرده و به دروغ به خدا نسبت مى دهد!
     آنچه موسى آورده دينى است نوظهور، كه از پدران گذشته و قديمى ما برايمان نقل نشده، كه در عصرى از اعصار به آن معتقد بوده باشند.
     " و قال موسى ربى اعلم بمن جاء بالهدى من عنده و من تكون له عاقبة الدار - موسى گفت: پروردگار من به كسى كه به هدايت كردن از ناحيه او آمده داناتر است و بهتر مى داند كه خانه آخرت براى چه كسى است چون ستمگران رستگار نمى شوند!"

***** صفحه 79 *****
     در اين كه گفت:" چون ستمكاران رستگار نمى شوند،" تعريض به فرعون و قومش است و در آن عاقبة الدار را از ايشان نفى كرده، براى اين كه آنان  اساس سنت حيات را بر ظلم بنا نهادند، كه معلوم است در چنين نظامى از عدالت اجتماعى خبرى نيست، و چنين نظامى بر خلاف فطرت انسانى است، كه جزئى از نظام كون است، در نتيجه بر خلاف نظام آفرينش نيز هست و نظام آفرينش چنين نظام و اجتماعى را نابود خواهد كرد، پس چنين مردمى رستگار نمى شوند!
     " و قال فرعون يا ايها الملأ ما علمت لكم من اله غيرى ...!" فرعون براى بزرگان قوم خود چنين اظهار كرد كه از آيات و معجزات موسى و دعوت او برايش روشن نشده كه معبودى در عالم هست كه رب همه عالميان باشد و اصلا اطلاع از معبودى غير از خودش در عالم ندارد، آنگاه به هامان دستور مى دهد كه برجى بسازد، بلكه از بالاى آن از اله و معبود موسى اطلاعى پيدا كند.
     مي گويد: برايم برجى بساز تا بر آخرين پله آن بالا روم و به آسمانها نظر كنم، شايد از اله موسى اطلاعى يابم!  گويا او خيال مى كرده كه خداى تعالى جسمى است كه در بعضى از طبقات جو يا افلاك منزل دارد، لذا اظهار اميد مى كند كه اگر چنين برجى برايش درست كنند از بالاى آن به خداى تعالى اشراف و اطلاع پيدا كند، ممكن هم هست كه او چنين خيالى نمى كرده بلكه مى خواسته مطلب را بر مردم مشتبه نموده و گمراهشان سازد.
     يا اين که مرادش اين بوده برايش رصد خانه اى بسازند، تا ستارگان را رصدبندى نموده، از اوضاع كواكب استنباط كند آيا رسولى مبعوث شده تا با رسالت موسى تطبيق كند يا نه و يا آنچه موسى ادعا مى كند حق است يا نه؟
     " و انى لاظنه من الكاذبين!" در اين جا مى گويد: نه تنها نسبت به اله ديگر غير از خودم جهل دارم، بلكه از اين طرف گمان به عدم چنين معبودى دارم و گمان دارم كه موسى دروغ مى گويد و اين مدعا را براى تلبيس و گمراه كردن مردم كرده است.
     " و استكبر هو و جنوده فى الأرض بغير الحق و ظنوا انهم الينا لا يرجعون!" يعنى حالشان حال كسى است كه برنگشتن به سوى ما در نظرش رجحان دارد، چون در سويداى دل يقين به رجوع داشتند. آنها معاد را انكار كردند در حالى كه دلهايشان به آن يقين داشت، و اين انكارشان از ظلم و گردنكشى بود!
         الميزان ج : 16  ص :  49

***** صفحه 80 *****
2-  گفتمان هاي موسي با بني اسرائيل
گفتمان موسي و بني اسرائيل درباره ذبح گاو
" وَ إِذْ قَالَ مُوسى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبحُوا بَقَرَةً  قَالُوا أَ تَتَّخِذُنَا هُزُواً  قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الجاهِلِينَ...!"
" و چون موسى بقوم خويش گفت: خدا بشما فرمان مي دهد كه گاوى را سر ببريد گفتند مگر ما را ريشخند مى كنى؟ گفت از نادان بودن بخدا پناه مى برم!"
" گفتند: براى ما پروردگار خويش بخوان تا بما روشن كند گاو چگونه گاوى است گفت: خدا گويد گاوي است نه سالخورده و نه خردسال بلكه ميانه اين دو حال پس آنچه را فرمان يافته ايد كار بنديد!"
" گفتند: براى ما پروردگار خويش را بخوان تا بما روشن كند گاو چگونه گاوى باشد كه گاوان چنين بما مشتبه شده اند و اگر خدا بخواهد هدايت شويم!"
" گفت: خدا گويد كه آن گاويست نه رام كه زمين شخم زند و كشت آب دهد بلكه از كار بر كنار است و نشاندار نيست گفتند حالا حق مطلب را گفتى پس گاو را سر بريدند در حاليكه هنوز ميخواستند نكنند!"
" و چون كسى را كشته بوديد و درباره او كشمكش مى كرديد و خدا آنچه را نهان مي داشتيد آشكار كرد !"
" گفتيم پاره اى از گاو را بكشته بزنيد خدا مردگان را چنين زنده مى كند و نشانه هاى قدرت خويش بشما مى نماياند شايد تعقل كنيد!"
" از پس اين جريان دلهايتان سخت شد كه چون سنگ يا سخت تر بود كه بعضى سنگها جويها از آن بشكافد و بعضى آنها دو پاره شود و آب از آن بيرون آيد و بعضى از آنها از ترس خدا فرود افتد و خدا از آنچه مى كنيد غافل نيست!"
                  ( 67تا74/بقره)
     " و اذ قال موسى لقومه ان الله يامركم أن تذبحوا بقرة ...!"
     اين آيه راجع به داستان گاو بنى اسرائيل است، و بخاطر همين قصه بود كه نام سوره مورد بحث، سوره بقره شد.

/ 13