انفاق، سرمايه جاويد
درحديث آمده است: (خداى سبحان، فرشته اى دارد، كه
هر روز مى گويد: خداوندا! به هركسى كه بخشش و انفاق
مى كند عوض آن را عنايت كن، و كسى را كه از انفاق
خوددارى مى كند ثروتش را نابود گردان!) به نظر
شما آيا دعاى اين فرشته مستجاب مى گردد؟
به
اين حقيقت ما عقيده داريم، و اگر از مستجاب شدن
آن در دنيا هم صرف نظر كنيم به استجابت آن در آخرت
شكّى نداريم
(متاع دنيا هم در آخرت جز بهره اندكى نيست)(1) و انسان
وقتى بميرد مثل اينكه در دنيا جز (ساعتى از روز)
زندگى نكرده است! و اگر زندگى دنيا را خيلى زياد
حساب كنيم، همانطور كه قرآن مى فرمايد:
(يك روز يا قسمتى از آن)(2) بيشتر نيست!
بنا
بر اين، سزاوار است، انسان سرمايه هميشگى را دوست
بدارد، يا نابود شدنى را؟
اگر
نابود شدنى را مى خواهد اختيار به دست اوست، امّا
بايد چنانچه تلف شدنى را انتخاب كرد، خود را در
رديف عاقلان حساب نكند و چنانچه سرمايه جاويد مى خواهد
به قدر توانائى خود بايد انفاق كند.
من
براى نمونه، حتّى يك نفر را هم سراغ ندارم كه به
خاطر انفاق و احسان فقير و محتاج شده باشد! بلكه
كسى را كه به خاطر انفاق ثروتش كم شده باشد سراغ
ندارم در صورتى كه الآن بيشتر از ده نفر در نظرم
هست كه به جهت امساك و خوددارى از پرداخت حقوق الهى
از اوج ثروت و قدرت، به گودال فقر و ذلّت سقوط كرده اند!
آرى،
بدبختانه طبيعت عموم افراد، گرفتار بخل، حرص،
خوددارى از پرداخت خمس و خوددارى از انفاق در راه
خدا است!
از
ثروت تا ذلت
براى
نمونه، شرح حال دو نفر از كسانى را كه از ثروت و
قدرت، به فقر و ذلّت مبتلا شدند در اينجا مى آوريم:
1
ـ يكى از آنها، ثروت فراوانى داشت صاحب دهها خانه
و آپارتمان بود، يكى از آشنايان او پيش پدرم آمد
و گفت: آن ثروتمند مستطيع است، امّا براى فرار از
خمس به مكّه هم نمى رود! پدرم گفت: به او بگو، براى
آنكه كار حجّ تو اصلاح شود من حاضرم خمس مخارج حجّ
تو را قبول كنم! امّا خمس بقيّه مال او، امر ديگرى
است.
آن
آشنا گفت: او حتّى خمس مخارج حجّ خود را هم، حاضر
نيست بپردازد!
پدرم
گفت: به او بگو، من حاضرم خمس را قبول كنم و به او
واگذار نمايم، تا خودش به دست خود به قوم و خويشان
فقير خود بدهد! واسطه رفت و پس از چند روز متوجّه
شديم، ثروتمند به اين شرط هم حاضر نشده است!
چند
صباحى بيشتر نگذشت كه با فقر و نكبت دست به گريبان
شد و خاك نشين گشت!
و
مدّت زمانى هم بيشتر نگذشت كه، چنگال مرگ گلويش
را فشرد، تا حسابگر قيامت با او چه كند؟
ثروتمند
تهيدست!
2
ـ ثروتمند دوّم نيز انفاق نمى كرد بلكه ديگران
را هم به بخل و امساك دستور مى داد، و درست مصداق
فرموده خداوند بود كه مى فرمايد:
(آنهائى
كه بخل مى ورزند، و ديگران را هم به بخل ورزيدن
دستور مى دهند)(3)
.
روزى
كسى آمد و گفت: آن ثروتمند مى خواهد خانه خود را
وقف مؤسّسات مذهبى نمايد، گفتم: آنجا را مدرسه
علمى و دينى كند، گفت: راهنمائى خوبى بود، و چند
روزى او را نديدم، وقتى از او جويا شدم، فهميدم
از راهنمائى من منصرف شده است، علّت آن را پرسيدم،
گفتند: فلان ثروتمند او را منصرف كرده و به او گفته
است: آيا ديوانه شده اى كه مى خواهى خانه ات
را وقف مدرسه علمى كنى؟!
امّا
من همان ثروتمند را پيش خود خواستم و نصيحتش كردم
كه خانه را مدرسه علمى كند، و حتّى نام آن را هم
(مدرسه امام رضا
(ع) ) بگذارد، او قبول كرد، و مدرسه هم در خيابان
قبله حضرت عبّاس عليه السلام قرار دارد.
چند
روزى بيشتر نگذشت و ثروتمندى كه او را از وقف كردن
خانه براى مدرسه باز مى داشت شديداً فقير و محتاج
شد! يك روز در هواى سرد زمستان، واقف مدرسه آمد
و گفت:
اهل
و عيال آن ثروتمند، از شدّت سرما، در معرض نابودى
هستند، چون اطاقى كه اجاره كرده اند، شيشه ندارد
و صاحب خانه هم شيشه آن را، اصلاح نمى كند.
آيا
شما حاضريد پول شيشه او را بدهيد؟
گفتم:
قيمت آن چقدر مى شود؟
گفت:
صد و چهل تومان، بعد پول را به او دادم، تا از سرما
و گرفتارى نجات پيدا كند!
بارى:
روزى همين تهيدست، صاحب خانه، آپارتمانها، ماشينها،
و عظمتها بود.
امّا
خداى بزرگ به خاطر دعاى فرشته، ثروت و قدرت او را
به نابودى كشانيد!
هزار مؤسسه اسلامى
امام
صادق (ع) ضمن حديثى مى فرمايد: حتّى ريسمانى كه
براى دوختن لباس به كار مى رود و پنج وجب است،
ما از آن خمس مى بريم.
در
حديث ديگرى امام رضا
(ع) مى فرمايد:
(خمس سبب تقويت ما و دين ما مى گردد) آيا ما ازاين
دو حديث عبرت نمى گيريم؟
آرى،
كسانى كه خمس بر عهده آنها است، اگر خمس خود را
با اين دقّت بپردازند و خمس هم تحت برنامه منظّمى
درآيد، مى شود اسلام را در مغرب و مشرق گسترش داد،
و مردم دسته دسته به اسلام روى آورند، و حتى يك
فقير هم پيدا نمى شود، و يك مؤسّسه مذهبى هم تعطيل
نمى گردد.
من،
اين جمله را، از روى افسوس، و به جهت اينكه ديگران
بدانند نمى گويم، بلكه تذكّر مى دهم تا مسلمانان
عمل كنند و پيشرفت نمايند، پيشرفت هم ممكن است
اگر وارد ميدان شويم، زيرا هر عالمى مى تواند
در منطقه خود اين طرح را پى ريزى كند و بعد آن را
به صورت برنامه منظّم و ثمربخشى درآورد، و سپس
محصول آن را بين مؤسّسات خيريّه و مذهبى و طبقات
فقير و محتاج تقسيم نمايد.
فرض
مى كنيم، هزار عالم در هزار منطقه باشند
(در صورتى كه اين عدّه، جزئى از علماء شيعه در مناطق
مختلف هستند) چنانچه هر عالمى بتواند در مدّت پنج
سال بيست هزار تومان جمع كند
(در صورتى كه اين مبلغ نسبت به شهرهاى متوسّط كاملاً
عادى است و حساب شهرهاى بزرگ هم روشن است) مبلغ
بيست ميليون تومان به وجود مى آيد!
فرض
مى كنيم سرمايه اى كه از اين راه به وجود مى آيد
مساوى باشد با سود زراعت يا منافع اجاره، در پنج
سال (در صورتى كه، اين درآمد معمولى است و تجارتها
و معاملات يك چهارم يا نصف يا يك سوّم، و همين حدودها
منافع دارد)، آنوقت چهار ميليون تومان جمع مى شود،
و اگر فرض كنيم نصف اين مبلغ يعنى دو ميليون تومان
به مصرف اهل علم و تبليغ برسد و نصف ديگر آن براى
تأمين مؤسّسه هاى اسلامى صرف شود،
(فرض مى كنيم هر مؤسّسه اى ده هزار دينار مصرف
داشته باشد) محصول هرسال دويست مؤسّسه مذهبى مى شود
و در مدّت پنج سال، هزار مؤسّسه تشكيل و تأمين مى گردد!
آيا
اين پيشرفت بزرگ را شما چيز كمى حساب مى كنيد؟
با وجود اينكه اين فرضيه جزئى است، و علماء و دانشمندان
شيعه، در سراسر جهان از صدها هزار نفر تجاوز مىكنند،
در صورتى كه مثال و فرضيه ما روى هزار نفر بود.
بارى،
آنچه گفتيم، فرض و خيال تنها نيست، بلكه دنياى
روز، دنياى محاسبه دقيق است، دنيا در محاسبات و
معادلات پيشرفت فوق العاده كرده است، جز اينكه
مسلمانان غالباً كارىهاى دين و دنياى خود را بىنظم
و بىبرنامه رها مىكنند، و به همين دليل مشاهده
مىكنيم، شديداً عقبگرد كرده اند، در صورتى كه
دين آنها دين نظام و برنامه و تعالى و پيشرفت فوق
العاده است.
غذاى
ميهمان
معناى
حديثى چنين است:
(ميهمان را بپذير، او روزى خود را، از سفره تو مىخورد).
در
حديث ديگرى وارد شده: مردى به حضور نبى اكرم (ص)
شرفياب شد و به عرض رسانيد: من ميهمان را خيلى دوست
دارم، امّا همسرم با ميهمان مخالف است، پيغمبر
(ص) فرمود: هرگاه ميهمان به خانه ات وارد مىشود،
به همسرت بگو هنگام ورود و خروج به او نگاه كند.
مرد
دستور رسول خدا
(ص) را عملى كرد، و همسرش هم ورود ميهمانان را زير
نظر گرفت، مشاهد كرد: ميهمانان به هنگام ورود انواع
غذاها را به همراه خود مىآورند، و آنگاه كه بيرون
مىروند، انواع جانوران و حيوانات زهردار، مثل
مار و عقرب به دامنهاى آنها چسبيده و خارج مىشوند!
مرد،
وقتى صحنه اى را كه همسرش مشاهد كرده بود، براى
رسول اكرم (ص) بازگو كرد، پيغمبر فرمود:
(آرى، ميهمان روزى خود را مىآورد و گناهان اهل خانه
را مىبرد) آن زن هم در اثر اراده پيامبر، آن صحنه
برايش مجسّم شد، و با چشم خود اثر احسان و ميهمان
نوازى را مشاهده كرد.
آيا
اين دو حديث براى عبرت گرفتن كسى كه حقوق الهى را
ترك كرده است كفايت نمىكند؟ اگر كسى حقوق مال خود
را بپردازد، در واقع حقّى را كه از ديگرى در مالش
بود خارج كرده است، و اين كار نه تنها سبب نقص و
كم شدن مال نمىگردد، بلكه موجب جلب و گسترش روزى
مىشود، زيرا خوراك ميهمان، در واقع، روزى خود او
است با اين تفاوت كه از سر سفره ما مىخورد! و آنچه
را كه اگر باقى مىماند مارها و عقربها مىشدند از
وجود ما برطرف مىكند، همانطور كه در باب زكات هم
وارد شده است:
(كسى
كه زكات مال خود را ندهد، خداوند مارى را بر او
مسلّط مىكند، كه گوشت او را بخورد)(4).
آيا
اگر انسان، عقل خود را از دست نداده باشد، زكات
خود را ترك مىكند، و مالى كه براى بقاء آن بايد
خود را هلاك كند، حفظ مىنمايد؟ در صورتى كه بخشيدن
آن سبب بركت و فراوانى مىگردد!
گوسفند كشتن پيغمبر
(ص)
پيغمبر
گرامى اسلام
(ص) روزى گوسفندى را كشت و گوشت آن را بين مردم تقسيم
نمود، تا جائى كه براى خودش جز اندكى، چيزى نماند،
يكى از همسرانش كه شاهد صحنه بود گفت: اى پيامبر
خدا (ص) غير از گردن گوسفند، چيزى باقى نمانده است،
پيغمبر
(ص) فرمود: اتّفاقا همان گردن از بين رفته است، آنچه
را انسان صرف خود مى كند نابود شده، امّا آنچه
را در راه خداى سبحان تقديم مى كند، باقى مى ماند،
بنا بر اين انسان بايد قسمتى از مال خود را براى
اينكه باقى بماند، در راه خدمت به همنوع صرف نمايد،
اين حقيقت را خداى مهربان در قرآن كريم بيان كرده
و مى فرمايد:
(به راستى خدا توبه را از بندگانش مى پذيرد و صدقه
آنها را قبول مى فرمايد)(5) قرآن، در جاى ديگر مى گويد:
(كيست كه قرض به خدا بدهد، قرض نيكوئى
(قرض الحسنه) تا خدا آن را براى او چندين برابر برگرداند؟)(6).
بنا
بر اين مالى را كه انسان به عنوان كمك و بخشش در
راه خدا به ديگران مى دهد در واقع به خداى سبحان
قرض داده است. سپس خدا آن را اضافه مى كند و به
او بر مى گرداند. آيا فايده و ذخيره اى ازاين
بالاتر مى خواهيد؟
چنانچه
كسى طالب اضافه شدن مال در آخرت هم نباشد، در دنيا
هم وسعت و بركت مالى براى او به وجود مى آيد، زيرا
كمك كننده از يك دست خود احسان مى كند ولى از دست
ديگرش پاداش و مزد مى گيرد، همانطور كه تجربه
اين حقيقت را براى ما ثابت كرده است.
كسى
(به حاتم طائى) گفت: شيوه اين جود و بخشش را كجا آموختى؟
حاتم گفت: از استاد بنّاء، زيرا با چشم خود ديدم
تا بنّاء آجرى را كه در دست دارد روى ساختمان نگذارد
آجر ديگرى در دستش نمى آيد.
در
حديث هم وارد شده است: (به وسيله صدقه) با خدا تجارت
و معامله كنيد، آرى، خداى متعال به وسيله مال،
بر انسان عنايتى كرده و خمس را براى او قرار داده،
و او را به وسيله زياد شدن مال و پاداش آن تشويق
نموده است، بنا بر اين كسانى كه از انجام اين وظيفه
خوددارى مى كنند، چه عذرى دارند؟
جاى
تعجّب اينجا است كه يهود و نصارائى كه در دين خود
چنين وظيفه و پاداشى را ندارند، به صورتهاى بى سابقه اى
كمك و بذل مال مى كنند تا جائى كه در بيشتر كشورهاى
جهان، مدرسه، كليسا، مؤسّسات، برنامه ها و تشكيلات
اجتماعى و كمك به ديگران دارند، و مسلمانانى كه
بذل مال و بخشش و كمك به زيردستان جزء برنامه دين
آنها است، از انجام آن خوددارى مى كنند!
برنامه انفاق اهل بيت
(ع)
روزى
رسول خدا
(ص) با گروهى از اصحاب از محلى عبور مى كردند پيغمبر
(ص) از درختى دو چوب شكست، يكى كج بود و ديگرى راست،
چوب راست را به يكى از اصحاب داد و چوب كج را خودش
براى تكيه و راه رفتن انتخاب نمود.
اميرالمؤمنين
(ع) با غلامش
(قنبر) براى معامله به بازار رفت و دو لباس خريد،
يكى را به سه درهم و ديگرى را به دو درهم، لباس سه
درهمى را به قنبر داد و دو درهمى را براى خود برداشت(7).
فاطمه
زهرا (ع) شب عروسى، مورد سؤال زن فقيرى قرار گرفت،
آنوقت پيراهن شب عروسى خود را بيرون آورد و به زن
فقير داد و خودش لباس كهنه پوشيد، وقتى كه فرداى
آن روز پيغمبر
(ص) به خانه فاطمه
(ع) رفت و او را با لباس كهنه مشاهده نمود، سؤال
كرد: دخترم
(لباس نو) تو كجاست؟
فاطمه
(عليها السلام) جواب گفت: آن را در راه خدا بخشيدم
پيغمبر
(ص) در حالى كه مى خواست فاطمه را به عنوان تعليم
و درس به جامعه معرفى كند، فرمود: چرا لباس كهنه
را نبخشيدى؟
فاطمه
(عليها السلام) گفت: شنيدم شب عروسى مادرم
(خديجه) زن فقيرى از او كمك خواست و مادرم نيز لباس
عروسى را به زن فقير داد و خود با لباس كهنه وارد
اطاق عروسى شد!
پس
از خواندن داستان اين گونه فداكاريها، انسان شرمنده
نمى شود كه بى ارزشترين مال خود را در راه خدا
ببخشد؟ اگر پادشاهى يا پيشوائى با شخصيّت بزرگى
از شما چيزى درخواست كند آيا بدترين و بى قيمت ترين
مال خود را به او مى دهيد؟ يا بهترين و ارزشمندترين
آن را مى بخشيد؟ در صورتى كه انسان از پادشاه و
امير و شخصيّت بزرگى خجالت مى كشد و ناچار چيز
پرقيمتى به او تقديم مى كند، از خدا كه مالك تمام
پادشاهان بزرگ و صاحب تمام قدرتمندان است خجالت
نمى كشد؟!
قرآن
كريم مى گويد:
(تصميم نداشته باشيد از چيز پست و بى ارزش انفاق
كنيد، در صورتى كه اگر آن چيز بد و بى ارزش را به
شما بدهند نمى گيريد، مگر اينكه از روى ناچارى
از بدى آن چشم پوشى كنيد)(8).
انسان،
در حقيقت ستمگر و ناسپاسگزار است، به خود ظلم مى كند
و نسبت به آفريدگار ناسپاسى مى كند و فراموش كرده
است كه (روزِ پنجاه هزار سال)(9) را در پيش دارد!
كارهاى
انسانها شگفت انگيز است براى خود بهترين خانه ها
را به گران ترين قيمت ها مى سازند، براى راحتى
و آسايش خود بهترين لباسها و پرقيمت ترين وسائل
زندگى را تهيّه مى كنند، امّا وقتى نوبت به كار
خداى مهربان مى رسد، از چيزهاى كم ارزش و پست
را در نظر مىگيرند.
آيا
سپاسگزارى خداى مهربانى كه به او همه چيز داده
و بازگشت همه به سوى او است چنين است؟!
هديه به موسى بن جعفر (ع)
وقتى
شروع كردند، صحن حرم امام موسى بن جعفر
(ع) را توسعه دهند،
(فرهاد ميرزا) دستور داد خانه هاى اطراف صحن را
خريدارى كنند، به دستور او خانه هاى مجاور را
خريدند البتّه بعضى اشخاص خانه هاى خود را از
قيمت معمول ارزانتر و بعضى هم از موقعيّت استفاده
كردند و گرانتر فروختند، تا رسيدند به خانه اى
كه صاحب آن گفت: وقتى تمام خانه هاى اطراف خراب
شد منهم مى فروشم بعد آن مرد مشغول نقّاشى و تعمير
خانه شد، مردم هم گمان كردند چون خانه را تعمير
كرده منظورش اين است كه آن را به قيمت زيادترى بفروشد!
امّا
وقتى نوبت به خراب كردن خانه او رسيد، گفتند: خانه
را چند مى فروشى؟
گفت:
من خانه ام را، به پيشگاه مقدس حضرت موسى بن جعفر
هديه مى كنم!
گفتند:
تو كه چنين تصميمى داشتى، چرا خانه اى را كه به
زودى خراب مى شد تعمير كردى؟!
مرد
جواب داد: مى خواستم چيزى را كه به امام تقديم
مى كنم سالم و بى عيب و زيبا باشد نه ويران و فاسد،
مگر شما سخن خداى مهربان را نشنيده ايد كه فرمود:
(به نيكى و خوبى
(واقعى) دست نمى يابيد، مگر اينكه آنچه را دوست
داريد انفاق كنيد؟)(10).
شاعر
هم مى گويد:
خط
فى الأمـوال، خط
من بديع الشعر موزون
(لن
تـنالوا البر، حتّى
تنـفقوا، ممّا تـحبّـون)
آيا
اين سرگذشت در نظر شما زيبا و با ارزشتر است؟ يا
داستان مرد ديگرى كه وقتى مى خواستند خانه اش
را بخرند، مهلت گرفت و تا ممكن بود، دربها و پنجره هاى
خانه را برداشت، آنوقت در برابر
(امير) ناچار شد آن را بفروشد؟!
اگر
داستان اوّل به نظر شما زيبا و شايسته است، بهترين
و پرقيمت ترين چيز خود را در راه خدا تقديم كنيد،
و چنانچه داستان دوّم را پسنديده ايد، پست ترين
و بى ارزش ترين مال خود را در راه خداى بزرگ مصرف
نمائيد!!
جذبه اخلاق خوب
يكى
از دانشمندان مذهبى مى گفت: تاجرى را ديدم كه دوست
و دشمن او را تعريف و ستايش مى كردند، از اين كار
تعجّب كردم سبب آن را پرسيدم، گفتند: ستايشى كه
از او مى كنند به خاطر اخلاق پاك و خوب اوست، گفتم:
يكى از سرگذشتهاى خوب او را براى من تعريف كنيد،
گفتند: اين مرد در اوّل جوانيش ازدواج كرد، و به
مشهد مقدّس مشرّف شد، از آنجا براى همسر جوان خود،
انگشتر فيروزه اى، به مبلغ سه هزار تومان خريدارى
نمود همينكه به تهران رسيد، نزديك اذان بود، براى
اداى نماز به مسجد رفت، بعنوان احتياط انگشتر فيروزه
را از دست بيرون آورد و جلو خود گذاشت تا در حال
نماز همراش نباشد.
در
كنار او مرد ديگرى مشغول نماز بود و در حال نماز
چشم خود را به انگشتر دوخته بود، تا اينكه آهسته
دست خود را روى انگشتر گذاشت و آن را برداشته در
جيب خود نهاد! وقتى هم نمازش تمام شد، حركت كرد
تا برود، امّا تاجر مچ او را گرفت و گفت: از صورت
تو پيدا است كه دزد نيستى بلكه تنگدستى به تو فشار
آورده، منهم چون مى دانم وقتى كه مى خواهى اين
انگشتر را بفروشى از تو شاهد مى خواهند كه آيا
از خودت هست يا نه؟ و شاهدى هم ندارى و نيز قيمت
آن را نمى دانى آنوقت تو را متّهم به دزدى مى كنند
و آبرويت مى رود، از اين جهت خواستم قيمت آن را
به تو بگويم و اگر هم از تو شاهد خواستند، من حاضرم
به نفع تو شهادت بدهم!
وقتى
سخنان تاجر به اينجا رسيد، صورت مرد از خجالت خيس
عرق شد و گفت: آرى، اين اوّلين مرتبه اى است كه
دست من به دزدى آلوده شده و علّت آن هم اين است كه
من كاسب بودم و شكست خوردم و به خاطر خجالت در برابر
عيال و فرزندان ناچار دست به دزدى زدم!
تاجر
گفت: ناراحت نباش، الآن باهم به بازار مى رويم،
بعد به بازار رفتند و انگشتر را به قيمت فوق العاده اى
فروختند و با قسمتى از قيمت آن براى مرد خانه اى
خريد كه دو قسمت بود، يك قسمت آن را براى منفعت
مرد اجاره داد و در قسمت ديگر، مرد را سكونت داد
به اين نحو او را از اجاره نشينى خلاص نمود و به
وسيله بقيّه پول هم براى او مغازه اى خريد تا در
آن كسب كند و زندگى خود را تأمين نمايد.
آيا
كسى در دنيا هست كه اين عمل را ستايش نكند؟ و چنانچه
اين مرد، مورد مدح ستايش همگان است، ثروتمندان
بايد از او عبرت بگيرند و براى نجات فقراء و تهيدستان
مخصوصاً افراد نيازمندى كه در چنگال مشكلات زندگى
اسير و گرفتارند، اقدام كنند، تا با اين عمل خود
هم ثواب و پاداش دنيا و هم اجر و ثواب كاملتر آخرت
را، خداى بزرگ به آنها مرحمت نمايد.
امام
صادق عليه السلام مىفرمايد:
(محبوب ترين اعمال، در پيشگاه خداوند، خوشحال
كردن مؤمن و سيركردن شكم او است).
در راه بقاء جامعه
يكى
از پادشاهان زندگى را بدرود گفت و مملكت او به پسر
جوانش منتقل شد، سخن چينان در دستگاه او نسبت
به نخست وزير مشغول سعايت و سخن چينى شدند، گفتند:
نخست وزير ثروت مملكت را بيهوده و بى اندازه
حيف و ميل مى كند، و به همين دليل خزينه مملكت
خالى شده است، سخن چينى سخن چينان آنقدر مؤثّر
واقع شد كه حتّى نگهبانان و آجوادآنهاى مخصوص پادشاه
را نسبت به نخست وزير بدبين و تحريك كرد!
پادشاه
جوان، نخست وزير را خواست و به او گفت: پولهايى
را كه به اسم ماليات و زكات از مردم گرفته اى،
كجاست؟!
نخست وزير
گفت: اى پادشاه! اين مطلب را از نظر فراموش مكن اگر
مرا در بازار حيوان فروشان بخواهند بخرند، قيمتم
از چهارصد تومان تجاوز نمى كند، و اگر تو را نيز
بخواهند بخرند از هزار و دويست تومان چون زيبائى
و قدرتِ جوانى دارى تجاوز نمى كند، شمشيرهاى سپاه
و لشكر ما هم از دو ذراع دست تجاوز نمى كند، و تيرهاى
آنها هم نمى تواند بيشتر از پانصد ذراع دست را
قطع كند، دولت ما هم در احاطه و محاصره دشمن قرار
گرفته است، و در داخل مملكت نيز طعمكاران زيادى
وجود دارند، آيا من و تو و اين شمشيرها و تيرها
و سپاه ناچيز، مى توانيم مملكت را حفظ كنيم؟!
من،
اين پولها را در راه بقاء مملكت خرج مى كنم، مالها
را به ملّت احسان و كمك مى كنم، آيا كدام يك از
اين دو راه را دوست دارى؟
مملكت
نابود شود، يا وطن دوستى دردلهاى ملّت بماند؟
پادشاه،
از اين سخن بسيار خوشحال شد، و از آن پس، بيشتر
نخست وزير را مورد اكرام و احترام قرار مى داد.
وظيفه
ثروتمندان
ثروتمندان
ما بايد بدانند اسلام امروز مورد تجاوزات اجانب
واقع شده و آنها را به يارى و حمايت خود مى طلبد،
هر قدر هم مسلمانان ضعيف شوند دشمنان آنها جلو
مى افتند و نيرومند مى شوند، آنوقت اقتصاد را
قبضه مى كنند، بر بازار مسلمانان مسلّط مى شوند
و ثروت و هستى آنها را يغما و چپاول مى كنند!
بنا
بر اين بر مسلمانان لازم است، موقعيّت و استقلال
مملكت خود را دوست بدارند، در راه حفظ آن كوشا باشند،
و نيز سرنوشت كشورها و نسل آينده خود را فراموش
نكنند! براى اين منظور بايد در قسمتهاى مختلف برنامه هاى
اسلامى كه عبارت است از: به وجود آوردن و تقويت
مبلّغين و پيشوايان، تأسيس مدارس، مساجد، حسينيّه ها،
و مراكز تبليغى ديگر، كمك و فداكارى كنند، زيرا
به همان اندازه كه مؤسّسات اسلامى پيشرفت و رشد
مى نمايد، اسلام پيش رفته است، و به همان نسبت
كه كشورهاى اسلامى مى توانند، موفقيّت اقتصادى،
اجتماعى، سياسى، و ساير جنبه هاى تكاملى خود را
حفظ كنند، سرانجام به زندگى مطمئن و آرامتر نيز
دست يافته اند و در مقابل قدرتهاى ضدّ اسلامى
عقب افتاده اند!
اينكه
مى گوئيم: مسلمانان به اسلام كمك كنند، منظور
ما اين نيست كه فقط به دادن خمس قناعت كنند، بلكه
آنها وظيفه دارند، تمام احتياجات دينى را تأمين
كنند، اگر چندين برابر خمس باشد.
آرى،
ثروتمندان ما اضافه بر اينكه بايد از سرگذشتهاى
تاريخ اسلام عبرت بگيرند و براى حفظ شئون خود بيدار
شوند، بايد از اوضاع كشورهاى شرق و غرب نيز عبرت
بگيرند، حساب مشرق زمين كه روشن است و احتياجى
به توضيح ندارد، امّا در غرب ثروتمندانى وجود دارند
كه با كمكهاى سنگين پولى استقلال و موقعيّت كشورهاى
خود را حفظ مى كنند!
مؤسّسه هاى
دينى كه در غرب به همّت و همكارى ثروتمندان تأسيس
شده، مخارج آنها افسانه اى است براى يك مؤسّسه
مذهبى پنج ميليون دلار وقف كردند، يك زن از ثروت
خود شصت ميليون دلار وقف كرده است و مردى مؤسّسه هائى
به وجود آورده و براى آنها چهار ميليون دلار خرج
كرده است!!
آنهائى
كه اين مبلغهاى سنگين را خرج مى كنند اگرچه بعضى
از آنها از روى عقائد مذهبى است، امّا بيشتر آنها
اين كمكها را به منظور عمران كشور و حفظ و حمايت
جوانان و تقويت استقلال و موقعيّت آينده خود انجام
مى دهند، و پاداش و نتيجه آن را هم گرفته اند،
در صورتى كه ثروتمندان ما، براى اين گونه كمكها
و بخششها از آنها شايسته ترند، زيرا آنها كمكهاى
مالى انجام داده اند و به هدفهاى خود رسيدند،
امّا هنوز ما در اوّل راه هستيم.
(صدقه
در شب، خشم خدا را فرو مى نشاند، و گـناه بزرگ را
نابود مى كند و موجب آسانى حساب قيامت مى شود)
امـام صادق
(ع).
بزّاز، و مرد باديه نشين
يك
وقت تصميم گرفتيم در كربلاى مقدّس ساختمان يكى
از مراكز اسلامى را بسازيم، امّا بيشتر دوستان
به علّت اينكه ساختمان چهارصد هزار تومان مخارج
داشت و ما دو هزار تومان آن را بيشتر نداشتيم با
ما موافقت نكردند، بعضى هم پيشنهاد كردند مخارج
آن را از (عبدالكريم قاسم) بگيريم، امّا من صلاح
ندانستم.
بالأخره:
نهايتاً قرار شد، ساختمان را شروع كنيم، بعد قبض
چاپ كرديم، امّا متأسّفانه حدود دو هزار تومان
بيشتر جمع نشد، و در نتيجه نااميدى بيش از اميدوارى
شد، در عين حال، شروع كردند زمينى را كه براى موسّسه
در نظر گرفته شده بود از خاك و خاكروبه نظيف كنند،
بعد هيئت مالى مشغول جمع آورى بودجه شدند، يكى
از اعضاء هيئت كه مرد بزّازى بود گفت: يك روز جمعه
مرد باديه نشينى آمد و گفت: مسؤل ساختمان اين مؤسّسه
كيست؟
گفتم:
مسؤل اين ساختمان گروهى هستند، گفت: آيا كمكهاى
بدون عوض را هم قبول مى كنند؟ گفتم: آرى، گفت: بسيار
خوب و رفت.
جمعه
بعد آمد،
(چمدان كوچكى) به من داد و گفت: اين مبلغ ناچيز را
از من براى مؤسّسه خيريّه قبول كنيد، خواست زود
برود، گفتم: صبر كن قبض رسيد آن را بدهم، گفت: احتياجى
نيست و رفت!
مرد
بزّاز كه يكى از اعضاء هيئت بود مى گويد: چمدان
را عقب مغازه انداختم و مشغول معامله خود شدم،
تا اينكه نزديك ظهر شد، وقتى خواستم درب مغازه
را قفل كنم و بروم ياد چمدان افتادم آنرا برداشتم
و باز كردم، تا آن وقت گمان مى كردم مبلغ داخل
چمدان از دويست تومان تجاوز نمى كند، امّا با
كمال تعجّب مشاهده كردم مبلغ سنگينى داخل چمدان
قرار دارد، شمردم پنجاه و چهار هزار تومان بود،
بظاهر چنين مبلغ سنگينى را باور نمى كردم، امّا
واقعيّت داشت، بشارت آن را به ساير اعضاء هيئت
دادم، همه خوشحال شدند و پس از يأس روح اميد تازه اى
در آنها دميده شد.
آن
وقت مشغول جمع آورى بقيّه پول شدند تا اينكه ساختمان،
در مدّت كمتر از يك سال به پايان رسيد، در صورتى
كه مخارج آن از چهارصد هزار تومان تجاوز مى كرد.
بله،
اهل خير و نيكوكار در همه جا پيدا مى شوند امّا
معمولا پيشقدم نمى شوند تا نتيجه كار را با چشم
خود ببينند و اطمينان پيدا كنند، به همين جهت است
كه مردان اصلاح طلب پيش از هرچيز با كارهاى خوب
و مطمئن، اعتماد مردم را به خود جلب مى كنند، آن
وقت به يارى خدا به هدفهاى بزرگ و نتائج عالى خواهند
رسيد.
غذاى خود را انفاق كرد!
احاديث
زيادى وجود دارد كه مردم را به انفاق، اعطاء، وقف،
ميهمانى، هبه و كمكهاى ديگر مالى تشويق و ترغيب
مى كند، در بعضى از احاديث وارد شده: صدقه از بلا
و آفت جلوگيرى مى كند و موجب توسعه رزق مى گردد،
و نيز صدقه، گاهى جلو مرگ و مردنهاى بد را مى گيرد.
وقتى
عيسى بن مريم (ع)
) پيشگوئى كرد: فلان هيزم كش در فلان وقت معيّن مى ميرد!
امّا به خلاف پيشگوئى عيسى (ع) براى هيزم كش حادثه اى
پيش نيامد، اطرافيان از حضرت مسيح علّت نمردن هيزم كش
را سؤال كردند، فرمود: از هيزم كش سؤال كنيد چه
كارى انجام داده است؟ وقتى از او سؤال كردند؟ گفت:
غذاى خود را انفاق كردم حضرت فرمود: هيزم او را
تفتيش كنيد، وقتى پشته هيزمش را باز كردند افعى
بزرگى در آن قرار داشت! حضرت فرمود: فقط صدقه اى
كه داده سبب جلوگيرى بلا از او شده است.
يكى
از پادشاهان هيچ شبى بدون اينكه صدقه بدهد سر به
بالين خواب نمى گذاشت، يك شب صدقه را فراموش كرد،
امّا وقتى خواست به رختخواب برود يادش آمد چون
در اطاق خواب پول وجود نداشت، دستور داد (لحاف)
را صدقه دادند، و با لحاف ديگرى خوابيد، صبح وقتى
از خواب بيدار شد زير متّكاى خود، مار بزرگى را
مشاهده نمود و آن وقت يقين پيدا كرد اگر صدقه نداده
بود حتماً در اثر مار گزيدن هلاك مى شد!
عذاب
ظالم و مظلوم!
مسلمانان
گذشته را خدا جزاى خير دهد صدقه زياد مى دادند،
انفاق فراوان مى نمودند، و حتّى براى قافله ها
سگ وقف مى كردند، و هركس به دقّت اوضاع آنان را
مطالعه كند، مى بيند مساجد، مدارس، حسينيّه ها،
آب انبارها، باغها، مغازه ها، و خانه هاى موقوفه
آنها، شماره بزرگى را تشكيل مى دهد، امّا امروز
كه معدنهاى عظيم نفت در بسيارى از كشورهاى اسلامى
استخراج شده، نصف سابق هم، وقف انجام نمى دهند!
آيا مسلمانان اين گونه زهد را به آخرت پيدا كرده اند،
يا نسبت به دنيا هم زاهد شده اند؟! چون دنياى آبرومند
مسلمانان لازمه اش اين است كه نيكوكار باشند و
انفاق كنند و براى انجام انفاق و خيرات هم بايد
مال دنيا داشته باشند، همانطور كه مى بينيم ملّتهاى
غير مسلمان موقوفه هاى زيادى تشكيل مى دهند!
در
صورتى كه ما اگر بخواهيم احاديث و روايات و داستانهائى
كه در اهميّت انفاق، و عمل گذشتگان وارد شده بنويسيم
كتابهاى قطورى به وجود مى آيد.
بنا
بر اين، بر ثروتمندان ما لازم است، به خاطر پاداش
پروردگار، دنياى خود را به وسيله انفاق حفظ كنند
وگرنه،
(بترسيد، از بلائى كه چون بيايد تنها مخصوص ستمگران
شما نباشد)(11) بلكه همه ظالمان و مظلومان را فرا
مى گيرد.
انفاق و كمك از مال حرام
پسر
خواهر يكى نخست وزيران در يكى از كشورهاى اسلامى
براى من تعريف كرد: نخست وزير مرد خوب و پرهيزگار
و با فضيلتى بود، او نيم قرن پيش زندگى مى كرد
وقتى زندگى را بدرود گفت، شبى خواهرش
(مادر گوينده) برادر را به خواب ديد، در حالى كه
در حوض كثيف و بدبو و سياهى افتاده بود و دست و پا
مى زد! خواهر با ديدن اين منظره خيلى تعجّب كرد،
امّا همان شب بعد از مدّت كوتاهى برادر را خواب
ديد در حاليكه از حوض كثيف خارج شده بدن خود را
تميز كرده و لباسهاى نظيفى پوشيده بود و در باغ
خوش منظره و با صفائى مثل يك نخست وزير در كمال
شادى و سرور نشسته بوده، خواهر جلو رفت و علّت گرفتارى
و عذاب اوّل شب و سبب نجات و خوشحالى آخرش را سؤال
كرد؟ برادر گفت: هرچه كار خوب و خير انجام داده
بودم از من قبول نشد، چون گناهان و كارهاى بد من
كارهاى خوبم را نابود كرده بود! اضافه بر اين، خيرات
و كمكهائى را كه انجام مى دادم از ثروت شبهه ناك
يا حرام بود، فقط يك عمل از من قبول شد و همان عمل
علّت و باعث نجات من گرديد:
آرى،
او روزى هنگام عبور از محلّى، زنى را با چند كودك
كوچك ديده بود كه كنار كوچه اى نشسته بودند، و
از شدّت سرما شديداً مى لرزيدند، دستور داد آنها
را به حمّام بردند و لباسهاى گرانقيمت به آنها
پوشاندند و يكى از زيباترين و پرقيمت ترين باغهاى
خود را به آنها داد!
نخست وزير
در عالم خواب به خواهر خود گفت: آنچه در قيامت پاداش
آن را ديدم، فقط باغى بود كه به آن زن تهيدست و چند
كودك يتيم بخشيدم، در هر هفته مرا از آن حوض كثافات
كه سزاى عمل من است بيرون مى آورند و دراين بوستان
قرار مى دهند.
داستان
ديگرى هم نظير اين سرگذشت در بعضى جهات، راجع به
(زن سيّدى) كه وقتى يك مسلمان او را از خود دور كرد
و زن به مرد مجوسى پناه برد و سبب پاداش مجوسى در
آخرت گرديد از مرحوم،
(علاّمه حلّى) در كتاب:
(بحارالانوار) روايت شده است.
همانطور
كه وارد شده است: (ابو لهب) در سراسر سال فقط روز
ميلاد نبىّ اكرم
(ص) از آتش نجات پيدا مى كند، و علّتش هم اين است
كه: كنيزى كه خبر ولادت پيغمبر
(ص) را به ابو لهب داد، همان كنيز را آزاد كرد!
نتيجه اى
كه از سرگذشت اوّل به دست مى آيد، اين است كه: بر
انسان واجب است كمكها و كارهاى خيرى كه انجام مى دهد
به آنها مغرور نشود و فريب نخورد زيرا ممكن است
در آنها خلل و نواقصى وجود داشته باشد، كه مقبول
پروردگار واقع نگردد!
امّا
اگر پيشنهاد كمك به كار خيرى به او كنند، يا تهيدستى
از او چيزى طلب كند و خلاصه: در اين گونه راهها پولى
خرج كند اميد است مورد قبول واقع شود و پاداش آن
را هم بگيرد.
مضمون
حديث اين است كه:
(هيچيك از بندگان خدا را كوچك نشماريد، شايد او
از دوستان برجسته خدا باشد، هيچيك از گناهان را
كوچك نشماريد، شايد همان گناه موجب غضب خدا شود
و كوتاهى نكن در مورد هيچيك از اطاعتهاى خدا شايد
رضايت و خشنودى خدا در همان باشد)
.
شاعر
هم مى گويد:
تير
دعا زهر طرفى كرده ام روان
شايد
از آن ميانـه يكى كارگر شود
انفاق اهل بيت
(عليهم السلام)
پيغمبر
(ص) پيوسته تا مى توانست انفاق مى كرد وقتى هم
وفات كرد بدهكار بود در صورتى كه پول و ثروت مانند
سيل به طرف او سرازير بود.
اميرالمؤمنين
(ع) نيز هرچه مى يافت انفاق مى كرد و گاهى براى
خود غذاى روزانه هم باقى نمى گذاشت، او به كيسه
پول خطاب مى كرد و مى فرمود:
(يا بيضاء! و يا صفراء! غرّى غيرى)
.
يعنى:
اى نقره ها و اى سكّه هاى طلائى ديگرى را فريب
دهيد، من مغرور شما نخواهم شد، وقتى هم شهيد شد
هفتصد درهم بدهكار بود و به امام حسن (ع) وصيّت كرد
آن را بپردازد!
فاطمه
زهرا (عليها السلام) هرچه مى توانست انفاق مى نمود
با وجود اينكه چادر خودش وصله دار بود، امام حسن
مجتبى
(ع) در اثر احسان و انفاق فراوان به (كريم اهل بيت)
معروف شده بود، ميهمان نوازى و بخششهاى او حساب
نداشت، حتّى روايت شده: چند مرتبه تمام ثروت خود
را دو قسمت نمود، نصف را براى خود برداشت و نصف
ديگر را در راه خدا انفاق كرد.
امام
حسين (ع) بارها هرچه را مى يافت انفاق مى كرد آن
وقت هم كه چهار هزار درهم به فقيرى داد، از او عذرخواهى
نمود و فرمود:
(خذها، فانّى اليك معتذر)
.
ساير
امامان
(ع) نيز همانطور كه در تاريخ آمده انفاق مى كردند،
اضافه بر اين، پيغمبر اميرالمؤمنين، فاطمه زهرا،
امام صادق و امام كاظم (عليهم السلام) وقف مى كردند،
همانطور كه در روايتهاى
(وسائل) و (مستدرك) و (بحارالانوار) آمده است، و برما
هم لازم است، در اين صفات انسانى، به اين برگزيدگان
بزرگوار اقتدا نمائيم و به بذل و انفاق خويش را
عادت دهيم.
آرى:
بايد تا مال در دست داريم از فرصت استفاده كنيم،
بايد فرصت قدرت داشتن و فرصت زنده بودن را از دست
ندهيم، زيرا به زودى روزى مى رسد كه حتّى قدرت
كمك به يك فقير هم نداريم و ساده ترين سرمايه ها
از دست ما گرفته مى شود.
نشانه
اهل ايمان
در
مورد همدردى و حتّى ايثار و ديگران را برخود مقدّم
داشتن، روايات زيادى وارد شده است، قرآن كريم وقتى
مى خواهد اهل ايمان را معرّفى كند يكى از صفات
آنها را ايثار مى شمارد و مى فرمايد:
(و يؤثرون على أنفسهم ولو كان بهم خصاصة)، يعنى:
آنهائى كه در مكّه به رسول خدا ايمان آوردند و به
مدينه باز گشتند و آنجا را خانه ايمان گرداندند
هرچند به چيزى نيازمند باشند، باز هم مهاجران را
برخود مقدم مى دارند و غنيمتهاى جنگى را به آنها
واگذار مى كنند(12).
بنا
بر اين، برهركسى لازم است كار خود را به فردا و
پس فردا نيندازد، شايد چنگال مرگ بدون خبر و مقدّمه
گريبان او را بگيرد يا كارى را كه امروز مى تواند
انجام دهد فردا نتواند.
يكى
از دوستان من، مرد تاجرى بود كه پيوسته او را تشويق
مى كردم، در كربلا يك خيريّه و مركز دينى بسازد
امّا او كار را سست گرفت و عقب انداخت تا اينكه
مريض شد و در خانه افتاد، در همان حال پسرانش اموال
او را تصرّف كردند، و براى او چيزى باقى نگذاشتند!
تاجر
از اينكه روزهاى توانائى و پولدارى فرصت را از
دست داده بود، خيلى افسوس مى خورد و هيچ كارى هم
از دستش بر نمى آمد به قول معروف:
(فلانى پشيمان شد، ولى پشيمانى به حالش سودى نداشت!)
زنگ بيدار باش
آيا
تا به حال، كسى را ديده ايد كه از انفاق كردن خود
پشيمان باشد؟ آيا با انسانى برخورد كرده ايد كه
به خاطر بخشش و كمك به ديگران فقير شده باشد؟ آيا
شنيده ايد كسى به سبب انفاق و بخشش ضرر برده يا
نتيجه بدى ديده باشد؟!
يقيناً
مى گوئيد، عكس مطلب صحيح است، و افرادى را ديده ايد
كه: به خاطر ترك انفاق سخت پشيمانند و گروهى را
مشاهده كرده ايد كه به خاطر ندادن حقوق خداوند،
فقير و تهيدست شده اند در صورتى كه همان افراد
ثروت خود را براى آينده و ترس از فقر ذخيره مى كردند!
و
خلاصه: افرادى را ديده اند سخت زيان كرده اند
و عدّه ديگرى هم، به جهت ترك انفاق به نتائج شوم
و زشتى رسيده اند و مردم نيز از آنها تنفّر دارند.
آيا
اين زنگ خطرها، براى بيدار كردن مسلمانان كافى
نيست؟
آرى،
دنيا محلّ عبور و مسير براى مكان ديگرى است، هركس
از موقعيّت آن كاملاً به نفع آخرت استفاده كند،
عاقل است و هركس هستى و شخصيّت خود را به دست هوسها
و شهوتها بسپارد و به سرنوشت بد مبتلا شود، نادان
است! آيا هيچ انسانى راضى مى شود خود را در صف
(احمق ها) و نادانان وارد كند؟!
رسالت مساجد
با
گروهى از دوستانم در كربلاى مقدّس تصميم گرفتيم
بعضى از مسجدها را تجديد بنا و بعضى را تعمير كنيم
والحمد لله اين كار را هم در مدّتى كمتر از پنج
سال انجام داديم، در صورتى كه در كربلا اينطور
كه مى گويند: حدود دويست مسجد وجود دارد.
علّت
موفّقيت ما، غالباً اين بود كه تاجرى اعلام مى كرد:
هر مسجدى مى خواهيد بسازيد من مى توانم آهن آن
را كمك كنم و به وعده خودش عمل مى كرد خدا به او
پاداش خير بدهد، اكنون همان تاجر مرد ثروتمندى
است و از ثروت او هم چيزى كم نشده، و نخواهد شد،
زيرا خداى مهربان به ثروت او مى افزايد در صورتى
كه اين مرد از ثروتمندان درجه سوّم است، امّا همّت
مردان بزرگ كوه را از جا مى كند.
بيشتر
مناطق جديد در كشورهاى اسلامى به مسجد احتياج دارد،
آيا در هر شهرى افراد نيكوكارى هستند كه براى مسجدهائى
كه آهن و سيمان و مصالح ديگر احتياج دارد، كمك كنند؟
مثلاً،
عراق حد اقل به هزار مسجد احتياج دارد، كويت بيشتر
از صد مسجد مى خواهد، ايران پنج هزار مسجد بيشتر
لازم دارد.
(البتّه،
اين احتياجات تقريبى است نه تحقيقى)
.
بنا
بر اين بايد در هر شهر و ديارى افراد خيرانديشى
باشند و مسجدها را تأسيس كنند، در حديث آمده:
(من بنى مسجداً، كان له بكلّ شبر مدينة فى الجنّة،
مسيرة أربعين ألف عاماً)(13).
يعنى:
كسى كه مسجدى بسازد به اندازه هر وجب آن در بهشت
شهرى به او داده مى شود كه طول آن چهل هزار سال
باشد، در حديث ديگر است: كسى كه مسجدى بسازد اگرچه
به اندازه آشيانه مرغى باشد، چنين پاداشى را دارد(14).
علاوه بر اين لازم است در مساجد، سالن سخنرانى
و كتابخانه باشد، تا بدين وسيله رسالت مسجد كه
عبارت است از آموختن احكام دين، در كنار عبادت
انجام شود، اگر چنين برنامه هائى را توانستيم
پياده كنيم، يك قدم به سوى پيشرفت نزديك شده ايم،
و تا اندازه اى مى توانيم عقيده و دين و موقعيّت
اجتماعى و دينى خود را حفظ نمائيم و به همين اندازه
از آمار جرم و جنايات كاسته مى شود و مسلمانان
در شئون مختلف زندگى خود پيشرفت مى كنند.
البتّه،
نتائجى را كه گفتيم از مسجد، مى توان برداشت كرد
و به صورتهاى ديگرى نيز از مدرسه، كتابخانه، كلاس،
دارالأيتام، بيمارستان معلولين، و مؤسّسات ديگر،
مى توان نتيجه گرفت، و در اين گونه مكانها معارف
دينى را به طور ملايم و بى سرو صدا، به طبقات مختلف
آموخت!
1
ـ فما متاع الحياة الدّنيا فى الاخرة الاّ قليلٌ
(توبه، آيه38)
.
2
ـ سوره بقره، آيه:
259 و سوره كهف، آيه:
19.
3
ـ الّذين يبخلون و يأمرون النّاس بالبخل...
(سوره نساء:37)
.
4
ـ وسائل: ج4 خبر11425؛ من لا يحضره الفقيه: ج1، زكات
در اسلام، ص4.
5
ـ
(... و يأخذ الصّدقات) توبه:
104.
6
ـ
(من ذا الّذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له
اضافا كثيرة) بقره:
245.
7
ـ مستدرك الوسائل، جلد1 صفحه:210.
8
ـ ولا تيمّموا الخبيث منه تنفقون ولستم بآخذيه
الاّ أن تغمضوا فيه (سوره بقره، آيه
267) .
9
ـ فى يوم كان مقداره خمسين ألف سنة
(سوره معارج، آيه 4)
.
10
ـ لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون
(آل عمران:
92) .
11
ـ واتّقوا فتنة لا تصيبنّ الّذين ظلموا منكم خاصّة..
(سوره انفال، آيه:
25).
12
ـ از سوره حشر، آيه:
9 .
13
ـ المساجد و أحكامها فى التشريع الاسلامى، ص11 .
14
ـ المساجد و أحكامها فى التشريع الاسلامى، ص11 .