آب دهان شيطان، روى جنازه - نقش ثروت در پیشرفت اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقش ثروت در پیشرفت اسلام - نسخه متنی

سید محمد حسینی شیرازی؛ ترجمه: احمد صادقی اردستانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آب دهان شيطان، روى جنازه

مردى
با زن صالح و شايسته اى كه از نيكان بشمار مى رفت،
ازدواج كرد، وقتى مادر آن مرد از دنيا رفت، زن به
جنازه مادر شوهر خود با وحشت و تعجّب نگاهى كرد
و به سرعت از اطاق خارج شد، بطورى كه بستگان ميّت
سخت ناراحت و خشمناك شدند و گمان كردند زن ديوانه
شده است!

شوهر
به خاطر بى ادبى زن، او را سرزنش كرد و گفت: چرا
چنين كردى؟

زن
جواب داد: من شيطانها را ديدم در حالى كه آب دهان
روى جنازه مى انداختند
(در صورتى كه زن مرده در زندگى آدم درستى نبود) از
اين جهت من وحشت كردم و با ناراحتى از اطاق بيرون
دويدم!

(اتّفاقاً
بعضى از احاديث هم اين معنى را تقويت مى كند) زن
مى گويد: وقتى خواستند جنازه را از خانه بيرون
بياورند، فرشته اى را ديدم يك لنگه كفش پاره،
بر چوب جلو تابوت بسته است، از اين جهت خنده ام
گرفت، وقتى از سبب اين كار سؤال كردم، گفتند: اين
لنگه كفش نتيجه تمام چيزهائى است كه از زندگى خود
در راه خدا احسان كرده است!

آيا
دوست داريم ما هم اينطور باشيم؟ آيا انسان از اينكه
هديه اى ببرد و از هديه ديگران كم ارزش تر باشد
شرمنده نمى شود؟ آيا اگر براى جاهائى كه معمولا
هديه و كادو مى برد، مثل عروسيها، مسافرى كه از
جاى دور دستى آمده، وليمه كودكى كه تازه به دنيا
آمده، يا خانه جديدى كه كسى وارد شده، ما هديه و
كادوئى ببريم كه از هديه ديگران كوچكتر و كم قيمت تر
باشد خجالت نمى كشيم؟

آيا
از اينكه بى ارزشترين هديه ها را، به پيشگاه
خداى سبحان ببريم، شرمنده نمى شويم؟
...
به
خانه ديگر:

مردى
به خانه اميرالمؤمنين
(ع) وارد شد و در آنجا اثاث خانه كمتر ديد، سؤال
كرد: اى اميرالمؤمنين
(ع) اثاث خانه ات كجاست؟ امام فرمود: آن را به خانه
ديگرى منتقل كرده ام، مرد گمان كرد، واقعاً اميرالمؤمنين
(ع) خانه ديگرى خريده و اثاث خود را به آنجا منتقل
كرده است! امّا وقتى آدرس خانه ديگر امام را سؤال
كرد، گفتند: منظور امام از خانه ديگر، سراى آخرت
است!



سكه هاى سرخ شده



شخصى
را ديدند، انگشت ابهام و سبّابه خود را پيوسته
به دهان مى زند، و به آنها فوت مى كند، علّت اين
كار را با اصرار زياد سؤال كردند، گفت: من بارها
از شخصى پولى را درخواست مى كردم و آن شخص هم از
دادن پول پيوسته خوددارى مى كرد. من هم مى دانستم
او پولهاى خود را به ليره هاى طلا مبدّل مى كند.
و از روى نادانى ليره هاى طلا را مى خورد و در
شكم خود ذخيره مى كند!

چند
روزى بيشتر نگذشت آن مرد به درد شكم مبتلا شد و
از دنيا رفت و او را به خاك سپردند شب اوّل قبر من
فرصت را غنيمت شمردم و به طرف قبرش رفتم قبر را
شكافتم و شكم او را پاره كردم تا حقّ خود را بردارم!

وقتى
براى برداشتن ليره ها دست دراز كردم، انگشت ابهام
و سبّابه ام احساس سوزش كرد، زيرا ليره ها آنقدر
داغ بود مثل اينكه از كوره آهنگران خارج شده بود،
آنوقت اوضاع عالم برزخ براى من روشن شد!

از
آن روز تا بحال كه انگشتان من با آن ليره ها تماس
گرفته، شب و روز مى سوزد، مثل اينكه در آتش است،
و اينكه پيوسته آن را به دهان مى زنم، بدين جهت
است كه به وسيله آب دهان، اندكى از درد آن كاسته
شود!

آرى
(آنهائى را كه طلا و نقره را ذخيره مى كنند و در
راه خدا انفاق نمىكنند به عذاب دردناك الهى بشارت
بده، روزى كه سكه هاى طلا و نقره را در آتش دوزخ
داغ كنند و به وسيله آن پيشانى ها، پهلوها، و پشتهاى
آنها را داغ كنند! اين است پاداش آنچه براى خود
ذخيره مى كرديد، اينك عذاب ذخيره كردنهاى خود
را بچشيد)(1).

پيشانى
آنها را داغ مى كنند به خاطر اينكه وقتى حقوق خدا
را از آنها طلب مى كردند، غضبناك مى شدند، و چهره
درهم مى كشيدند! پهلوهاى آنها را داغ مى كنند،
زيرا وقتى حقوق را از آنان درخواست مى كردند،
گاهى منكر مى شدند، و گاهى هم براى فرار از حقوق
خدا، طلب كنندگان را، سرگردان و معطّل مى گذاشتند!

پشتها
را داغ مى كنند، به جهت اينكه از روى حرص و غرور،
به طلب كنندگان حقوق خدا و مردم، پشت مى كردند!

آيا
چنين افرادى با وجود اين گونه حق كشى ها و غصب
حقوق الهى، مستحقّ اين سرنوشت نيستند؟ حضرت سيّدالشّهداء
عليه السلام فرمود:

چنانچه
ثروتها همه براى گذاشتن و رفتن است، پس حرص و طمع
انسان هرچه كمتر باشد، شايسته تر است.
اذا
كانت الاموال، للتّرك جمعها
فقلّة حرص المرء
فى الجمع أنبـل




حال دنيا را بپرسيدم



يكى
از وعّاظ مى گفت: دو نفر در مورد خانه اى باهم
دعوا و نزاع داشتند، براى حلّ دعوا خدمت پيغمبر
(ص) آمدند، پيغمبر
(ص) هرچه براى اصلاح آنها كوشش مى كرد، يكى از آنها
روى حرفش ايستاده بود، و براى اصلاح و آشتى زيربار
نمى رفت، در آن حال جبرئيل هم در محضر رسول خدا (ص)
بود و با ديدن اين منظره، خنده شديدى كرد، پيغمبر
(ص) فرمود: علّت خنده ات چيست؟

جرئيل
گفت: خانه اى كه اينها در باره آن كشمكش مى كنند،
در روزگار گذشته صاحبهاى زيادى داشته است، امّا
همه رفتند و خانه باقى ماند! خنده منهم براى دعواى
اينها است كه چند صباح ديگر مى روند و خانه به
دست گروه ديگرى مى افتد!

آرى،
پس از مدّت كمى خانه ها و ثروتها باقى مى ماند،
امّا انسان منتقل مى شود به آنجائى كه از پيش آن
را تهيّه ديده است، خواه جاى شايسته اى باشد يا
نامناسب!

آيا
براى كسى كه اسير حرص و طمع مى شود، و حقّ خداى
سبحان را نمى دهد، اين موعظه كافى نيست؟

در
روايت وارد شده است: روزى پيغمبر
(ص) دست
(ابوذر) را گرفت و از خانه خارج شد، تا اينكه به
خرابه اى رسيدند، در آنجا خاكروبه ها و كثافات
و لباس كهنه ها و استخوان هاى زيادى وجود داشت.

پيغمبر
(ص) فرمود: اين كثافات غذاهاى لذيذ است به اين صورت
در آمده، و اين كهنه پاره ها لباسهاى زيبا و گران
قيمت است كه اينطور شده، و اين استخوانهاى پوسيده
مردم دنيا هستند كه به اين شكل در آمده اند!

اين
مضمون حديث بود، در شعر هم آمده است:
عارفى
، روزى به راهى مى گذشت
واله و مدهوش ، چون مى خوارگان
ديد
گورستان و مبرز(2) روبرو
بانگ بر زد، گفت: اى نـظّارگان
نعمت
دنيا، و نعمت خـواره بين
آنيش نعمت، آنيش نعمت
خوارگان







1

ـ
(والّذين يكنزون الذّهب والفضّة ولا ينفقونها
فى سبيل الله فبشّرهم بعذاب اليم، يوم يحمى عليها
فى نار جهنّم، فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم
هذا ما كنزتم لأنفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون) سوره
توبه، آيه: 34 و 35.

2
ـ توالت و مستراح.


/ 16