مسيحى (تازه مسلمان) براى رفتن به خانه خود از جاى برخاست كه آن مرد مسلمان به او گفت: كجا مىروى؟ روز كوتاه است و چيزى تا ظهر نمانده است. آن مرد با او نشست تا نماز ظهر را نيز خواند. باز آن مرد گفت: بين ظهر و عصر، زمان كوتاهى است، و او را نگه داشت تا اينكه نماز عصر را هم خواند. پس از آن، مرد (تازه مسلمان) برخاست تا به خانهاش برود كه مرد مسلمان به او گفت: اكنون، پايان روز و از اوّلش كوتاهتر است، و (با اين سخن)او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم بگزارد. همين كه آن مرد خواست به خانه خود رود، به او گفت: تنها يك نماز ديگر باقى مانده است! و او ماند و نماز عشا را هم خواند. سپس از هم جدا شدند.
چون فردا نزديك سحر شد، نزد او رفت و در زد. تازه مسلمان گفت: كيست؟
گفت: منم، فلانى!
گفت: چه مىخواهى؟ گفت: وضو بگير و لباسهايت را بپوش و بيا با ما نماز بخوان.
گفت: براى اين دين، فردى پيدا كن كه از من بىكارتر باشد! من مستمند و عيالوارم».
سپس امام صادق عليه السلام فرمود: «آن شخص، او را در (همان)دينى وارد كرد كه از آن بيرونش آورده بود» يا آنكه فرمود: «او را به دينى مانند مسيحيت وارد كرد و از دينى مانند اسلام خارج نمود».
4 / 3 - رعايت ادب رسالت
10. پيامبر خدا صلّى الله عليه وآله: كسى كه به كار خوبى فرمان مىدهد، بايد شيوه و