حکمت نامه بسیج نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
عبّاس بن على عليه السلام رضوان خدا بر او باد آغازگر اين سخن بود و ديگران در پى او و چون او سخن گفتند.امام حسين عليه السلام فرمود: «اى پسران عقيل! كشته شدن مسلم براى شما كافى است. برويد كه من به شما اجازه دادم».آنان گفتند: سبحان اللَّه! آنگاه مردم چه مىگويند؟ مىگويند: ما بزرگ و سالار و پسرانِ بهترين عموهايمان را وا نهاديم و با آنان، نه تيرى پرتاب كرديم و نه نيزهاى زديم و نه شمشيرى بركشيديم و نمىدانيم چه كردند. نه، به خدا سوگند، چنين نكنيم؛ بلكه جان و مال و خاندانمان را فداى تو كنيم و همراه تو پيكار مىكنيم تا هرجا كه تو درآيى. خدا زندگى پس از تو را روسياه بدارد.و مسلم بن عوسجه در برابر امام حسين عليه السلام برخاست و گفت: آيا تو را تنها گذاريم، در حالى كه هنوز در برابر خدا حجّتى در اداى حقّت نداريم؟!هان! به خدا سوگند، (دست از تو برندارم) تا سينههايشان را با نيزهام بشكافم و تا آنگاه كه دسته شمشيرم را به دست دارم، با آنان بجنگم و اگر سلاح جنگ نيز نداشته باشم، بر ايشان سنگ بيندازم. به خدا سوگند، دست از تو بر نداريم، تا آنكه خدا بداند ما پس از پيامبر صلّى الله عليه وآله، حرمت تو را پاس داشتيم.به خدا سوگند، اگر مىدانستم كه كشته مىشوم و سپس زنده مىگردم و سوزانده مىشوم، سپس دوباره زنده مىشوم و (خاكسترم)را به باد مىدهند و هفتاد بار با من چنين كنند، از تو جدا نمىشدم تا مرگ خويش را در يارى تو ببينم. حال چگونه از تو جدا شوم با اينكه يك كشته شدن بيش نيست و پس از آن هم كرامت بىپايان ابدى است؟!و زهير بن قين بجلى - درود خدا بر او باد - برخاست و گفت: به خدا سوگند، دوست داشتم كه هزار بار كشته شوم و زنده گردم