وضعيت شيعيان در زمان امامت امام رضا (ع) - سفر اجباری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفر اجباری - نسخه متنی

پایگاه اطلاع رسانی آستان قدس رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



وضعيت شيعيان در زمان امامت امام رضا (ع)

امام رضا(ع)و قيامهاي علويان

از مهمترين و خطرناکترين شورشهائي که عباسيان با آن روبرو گرديدند،شورش‏«محمد بن ابراهيم الحسين‏»معروف به‏«ابن طباطبا علوي‏»بود که اداره‏کننده کارهاي او«ابو السرايا السري بن منصور»نام داشت.

ابن طباطبا،مدينه را به قصد کوفه ترک کرد تا آتش شورش خود را بر ضدعباسيان بر افروزد. مردم کوفه که ديدند دعوت او براي‏«رضا از آل محمد»[1]

است، و او براي آنان بيعت مي‏طلبد و ميگويد که حکومت بايد طبق کتاب خداو سنت پيامبر(ص)و سيره علي(ع)باشد،پيرامون وي گرد آمدند.

تکيه گاه و اميد«ابن طباطبا»در اعلام انقلاب خود،بر اساس پشتوانه‏پايگاههاي مردمي دوستانش بود که مردمي موافق و مؤيد خط مکتب امام‏علي(ع)داشت.اين بود پشتوانه‏اي که از خلال واکنش‏هاي نيرومند انقلاب‏«ابو السرايا»در جهان اسلامي کشف کرديم.

نخستين واکنش قيام ابن طباطبا اين بود که در برابر سپاه انقلابي او،همه لشکرياني که عباسيان براي خاموش کردن شورش او فرستاده بودند،هزيمت‏کردند و پاي بفرار گذاشتند. کوفه‏اي که به حسين(ع)خيانت کرد و زيد بن علي را تنها گذاشت تا با گروهي چند از يارانش به جنگ اقدام کند،در کنار«ابن طباطبا»،قهرمانانه براي دفاع از انقلاب و هدفهاي آن، ايستادگي کرد.

اين استقبال عظيم انقلابي،و پاسخگوئي بيمانند،دليل رشد پايگاه مردمي‏و درک وسيع آن مردم از اسلام بود.

پس از آنکه شورش‏«ابن طباطبا»را خفه و خاموش کردند،عمال اودر مناطقي که حکومت ميکردند،اعلام استقلال و خود مختاري نمودند.

در يمن،«ابراهيم بن موسي بن جعفر»پس از اخراج نماينده مامون‏از آنجا،به آنجا حمله کرد و حکومت را در دست گرفت.

در مکه،«حسين بن حسن افطس‏»حمله برد و حکومت را قبضه کرد.

در بصره،«زيد بن موسي بن جعفر،حکومت را به تصرف خود در آوردو اين شخص به اندازه‏اي خانه‏هاي عباسيان و طرفداران آنان را سوزانيد که‏به‏«زيد آتش افروز»معروف گرديد.اگر کسي از سياه جامگان را ميديد،او را آتش ميزد و علاوه بر اموال عباسيان از اموال بازرگانان نيز بسيارتصاحب کرد.

«علي بن سعيد»براي نبرد با او رهسپار شد و زيد ازو امان خواست.

«ابن سعيد»به او امان داد [2] و او را نزد«حسن بن سهل‏»برد او نيز دستورداد گردن او را زدند.

محبوبيت امام(ع)و همدلي توده مردم با وي

با واقعه امام(ع)نشانه‏هاي بسيار مبني بر رشد پايگاه مردمي و همراهي‏و همدلي مردم موجود است.

«فضل بن سهل‏»نماينده‏اي به حاکم کوفه فرستاد و ازو خواست که براي امام رضا(ع)به عنوان ولي عهد بيعت گيرد،مردم مخالفت کردند و گفتند باامام(ع)،به عنوان ولي عهد بيعت نميکنند بلکه به عنوان خليفه با او بيعت ميکنند [3].

بسيار شد که مامون براي حل بيشتر مشکلات دولتش به امام رضا(ع)

پناه مي‏برد و از آن حضرت استدعا مي‏کرد که به شيعيان خود ابلاغ فرمايد که عليه‏مامون سخني نگويند و خاموش باشند،زيرا آنان در همه جا از حکومت مامون‏اظهار ناخشنودي ميکردند. [4]

بار ديگر،پايگاههاي مردمي حضرت رضا(ع)معلوم ميشد:پس از قتل‏«فضل بن سهل‏»،شايع گرديد که قتل او طبق نقشه و توطئه‏اي بوده است که‏بدست مامون طرح شده بود.[5] مردم از خانه‏ها بيرون ريختند و تظاهرات بر پاکردند و آن توطئه را محکوم نمودند و همگي به سوي کاخ مامون به راه افتادندتا مشت‏خشم آگين و انتقام جويانه خود را چهره او فرود آورند.

مامون ناچار شد از در پشت قصر خود خارج شود و به خانه امام(ع)


که در همسايگي کاخش بود رود و از او استمداد جويد و خواهش کند تا مردم‏خشمگين را آرام گرداند.امام(ع)در برابر مردم ظاهر شد و با يک دستورهمه را پراکنده ساخت.

معني اين واقعه آن است که امام(ع)پايگاه مردمي داشت و پايگاه اجتماعي‏او عظيم بود و در همان شهر که مامون با زور حکومت ميکرد،او مورد قبول‏و پيروي همه مردم بود و بر دلها حکم مي‏راند.

امام(ع)فعاليت علني را رهبري مي‏فرمود

همه اين نشانه‏ها و شواهد تاريخي ثابت ميکند که پايگاه مردمي مکتب علي(ع)از جهت علمي و اجتماعي تا حدي بسيار رشد کرده و گسترش يافته بود.

در آن مرحله بود که امام(ع)مسئوليت رهبري را بعهده گرفت.بر اساس اين‏تحول و وسعت نفوذ و همراهي و همياري گروههاي بسيار زياد از مردم،امام(ع)بنا به تغيير و تحولات عصر خود،فعاليتهاي غير معمول را رهبري‏مي‏فرمود.تا آنجا که بعضي از جماعت‏شيعيان کوشيدند او را متهم به مخالفت‏با«تقيه‏»کنند و هيئتي نزد او فرستادند تا او را از هارون الرشيد بر حذر دارند«صفوان بن يحي‏»گفت:وقتي‏«ابو الحسن موسي‏»(ع)در گذشت و رضا(ع)

حکم را در دست گرفت از آن کار بر او ترسيدم و به او گفتيم تو امري بزرگ‏را آشکار کردي و ما بر تو ازين طاغي بيم داريم.امام(ع)گفت:«بيهوده‏ميکوشد،با من کاري نميتوان کرد[6] »و از«محمد بن سنان‏»(ع)روايت‏شده‏است که گفت:

به‏«ابو الحسن رضا(ع)،گفتم در روزگار هارون خود را به اين کارزبانزد کردي و به جاي پدرت نشستي در حالي که از شمشير هارون خون مي‏چکيد»[7].

جمعي ديگر نيز نزد وي افتند و گفتند:«خاموش بنشين هم آن سان که جد وپدرت خاموش نشستند.»و ديگران کوشيدند که او را قانع سازند تا تقيه پيشه‏کند و او با آنان مخالفت کرد، حال آنکه تقيه دين جدش صادق(ع)بود.درموارد ديگري نيز امام را ازين معني هشدار دادند و بر حذر داشتند.اين رويدادها،نشانه فعاليت پي گيرانه امام(ع)بود که آن جماعتها را هشيار ساخت.

چه،نمي‏توانستند طبيعت تغيير و تحول و گسترش پايگاههاي مردمي و رشد وافزوني نفوذ آن را در نفوس و دل مسلمانان و پاسخگوئي سريع مردم را به‏آن و همکاري فعالانه آنان را در عمليات و فعاليتهاي علني امام درک کنند.

حقايق تاريخي بسيار وجود دارد که واقعيت گفتار ما را آشکار ميسازد.

پس از آنکه رضا(ع)بعد از پدر،مسئوليت رهبري و امامت را به عهده گرفت،در جهان اسلام به سيرو گشت پرداخت و نخستين مسافرت را از مدينه به بصره‏آغاز فرمود تا بتواند بطور مستقيم با پايگاههاي مردمي خود ديدار کند و درباره‏همه کارها به گفتگو پردازد.عادت او چنين بود که پيش از آنکه به منطقه‏اي حرکت‏کند،نماينده‏اي به آن ديار گسيل ميداشت تا مردم را از ورود وي آگاه کند تاوقتي وارد ميشود،مردم آماده استقبال و ديدار او باشند.سپس با گروههاي‏بسيار بزرگ مردم اجتماع بر پا ميکرد و درباره امامت و رهبري خود با مردم‏گفتگو مي‏فرمود.آنگاه از آنان ميخواست تا ازو پرسش کنند تا پاسخ آنان‏را در زمينه‏هاي گوناگون معارف اسلامي بدهد.سپس ميخواست که با دانشمندان‏علم کلام و اهل بحث و سخنگويان،همچنين با دانشمندان غير مسلمان ملاقات‏کند تا در همه باب مناقشه به عمل آوردند و با او به بحث و مناظره پردازندپس از پايان کار به مردم کوفه خبر ميداد که تا سه روز ديگر نزد آنان‏خواهد بود و با پايگاههاي خود تماس ميگرفت و با بحث کنندگان و متکلمان‏و يهود و نصاري و کساني که در آن زمان در جهان اسلام يک خط فکري‏داشتند،تماس ميگرفت تا در هر باب گفتگو کنند.به گروه اخير از آنروي توجه‏مي‏فرمود و به جنبش و افکارشان اهميت ميداد که از راه ترجمه‏ها و مجادله‏هاي کلامي،توجه جهان اسلام را بخود جلب کرده بودند.

امام(ع)درين مسافرتها با همه گروهها و مکتبهاي علمي،بحثها وگفتگوهاي رنگارنگ ميداشت.محمد بن عيسي تقطيني گويد:«مسائلي که‏از امام(ع)مي‏پرسيدند گرد آوردم،به هيجده هزار مساله رسيد که به آنها پاسخ‏گفته بود.»

«ابراهيم بن عباس صوري‏»مي‏گويد:«هرگز نديدم که از رضا(ع)پرسشي‏کنند و او پاسخ آنرا نداند.»[8]

پدران رضا(ع)،به همه اين فعاليتهاي آشکار مبادرت نميکردند.آنان‏شخصا به مسافرت نمي‏رفتند تا بتوانند بطور مستقيم و آشکار با پايگاههاي‏مردمي خود تماس حاصل کنند.اما در مورد امام رضا(ع)مسئله امري طبيعي‏بود.زيرا درين مرحله پايگاههاي مردمي بسيار شده بود و نفوذ مکتب امام‏علي(ع)از نظر روحي و فکري و اجتماعي در دل مسلمانان که با امام بطورآگاهانه و همياري عمل ميکردند افزايش يافته بود.

اما حادثه‏اي روي داد:گروهي از ياران امام(ع)ميان اين تحول ودگرگوني ظاهري که در خط پدران او بود،با شرايط و اوضاع جديد،نتوانستندرابطه‏اي برقرار کنند و ازين روي بود که اعتراضاتي به امام وارد مي‏آوردند.

[1] عيون اخبار الرضا ج 2 ص 208.

[2] ابن اثير ج 5 ص 175-177-و عيون اخبار الرضا ج 2 ص 233.

[3] عيون اخبار رضا ج 2 ص 141.

[4] مدرک سابق.

[5] طبري ج 8 ص 565 و عيون اخبار رضا ج 6 ص 159.

[6] کافي ج 1 ص 87 و نيز عيول اخبار رضا و مناقب و ارشاد.

[7] روضه کافي ص 257.

[8] براي تفصيل بيشتر به سلسلة الذهب و به فصول مهمة از ابن صباغ مالکي مراجعه شود.


/ 8