طبيعت گرايان با تكيه بر اختلافات اديان، همه آن ها را محصول ذهن و زبان و قواى دماغى و روحى بشر دانسته و حكم به باطل و خيالى و وهمى بودن آن ها كرده اند. آن ها كه در برخورد با هر پديده اى به دنبال يافتن تبيين طبيعى آن هستند، در برخورد با دين نيز همين رويكرد را دارند.در برخورد با پديده اديان، پاره اى نظرهاى طبيعت گرايانه عرضه شده كه به گمان صاحبانشان دين را در هر شكل و صورتى كه باشد، به امور ديگر فرو مى كاهد و در واقع، دعاوى صدق همه اديان را ابطال مى كند.طرف داران نظريه جامعه شناختى دين و نظريه روان شناختى دين را بايد در اين طيف قرار داد.
نظريه جامعه شناختى دين
طرف داران اين نظريه، به ويژه اميل دوركيم، در برخورد با واقعيتى به نام دين تلاش مى كنند در عين پذيرش پاره اى از كاركردهاى دين و نقشى كه در جامعه ايفا مى كند، عينيّت دعاوى و متعلّقات تجربه دينى را انكار كنند.اين نظريه مدعى است هنگامى كه مردان و زنان اين حس دينى را دارند كه در مقابل نيرويى برتر ايستاده اند كه وراى حيات فردى آن هاست و اراده خود را به عنوان دستور اخلاقى بر آن ها اعمال مى كند، در واقع در حضور يك واقعيت فراگير عظيم تر قرار دارند. امّا اين واقعيت، يك موجود فوق طبيعى نيست، بلكه واقعيت طبيعى جامعه است.ما انسان ها سخت در بند اجتماع و وابسته به آن هستيم. جامعه و گروه به مثابه يك واقعيت عام و فراگير در مقابل تك تك افراد قرار دارد. قدرت جامعه بسيار عظيم است و توانايى آن را دارد كه خواسته هاى خود را بر فرد تحميل كند.جامعه به دليل وابستگى و تعلّق زياد افراد به آن، منبع اصلى نشاط و نيروى حياتى روح و روان آن هاست جامعه با اين ويژگى هايش به صورت خدا نمادين شده است. خداوند فقط طنين و بازتاب جامعه است كه صورت هاى رفتارى را كه به سود آن جامعه است بر اعضاى خود تحميل مى نمايد. هر جامعه متناسب با فرهنگ و انديشه هايش، به خدا و دين خود شكل مى دهد، بنابراين، طبيعى است كه هم پاى اختلاف فرهنگ ها، اديان نيز اختلاف يابند.