وحدت گرايى
وحدت گرايان معتقدند كه گوهر اديان يكى است. همه در جستوجوى حقيقت غايى واحدى هستند كه خود، نام هاى مختلفى بر آن نهاده اند. اختلاف و گوناگونى ها، تنها در ظاهر است، باطن همه اديان دعوت به كمال مطلق است. همه اديان مى خواهند انسان را از خودِ ظاهرى، ناپايدار، فانى و گذرا، به حقيقت باطنىِ پايدار، باقى، ثابت و ابدى رهنمون سازند. همه اديان مى خواهند انسان را به آرامش ابدى و سعادت لايزالى برسانند.وحدت گرايان، كه عمدتاً از طرفداران عرفان در اديان به شمار مى روند، اختلاف هاى اديان را صرفاً اختلاف هايى ظاهرى مى دانند و مى گويند: دين حقيقتى دارد و رقيقتى، مغزى دارد و قشرى، باطنى دارد و ظاهرى. اختلاف ها تنها در پوسته ها و ظواهر و رقيقت هاست، نه در مغزها، باطن ها و حقيقت ها. و پيروان هر دينى مكلّف هستند از ظواهر و قشرها عبور كنند و به باطن ها و مغزها راه يابند و اگر چنين شود، همه به يك چيز راه يافته اند.بنا به اين نظريه، اديان گوناگون هر يك راهى معتبر و نردبانى استوار به سوى آسمان معنا هستند و پيروان صادقشان را به هدف مى رسانند و از اين ديد همه كتاب هاى دينى يكى بيش نيستند و جز يك مقصد ندارند، اگر چه در ظاهر مختلفند.( )
صد كتاب ار هست جز يك باب نيست
اين طُرُق را مَخْلَصَشْ يك خانه است
درگذر از نام و بنگر در صفات
اختلاف خلق، از نام اوفتاد
چار كس را داد مردى يك درم
آن يكى ديگر عرب بُد گفت: لا
آن يكى تركى بُد و گفت: اى گُزُم( )
آن يكى رومى بگفت: اين قيل را
در تنازع، آن نفر جنگى شدند
صاحب سرّى، عزيزى، صد زبان
گر بُدى آنجا، بدادى صلحشان.( )
صد جهت را قصد جز محراب نيست
اين هزاران سُنبُل از يك دانه است( )
تا صفاتت ره نمايد سوى ذات
چون به معنى رفت، آرام اوفتاد
آن يكى گفت: اين به انگورى دهم
من عنب خواهم نه انگور اى دغا
من نمى خواهم عنب، خواهم اُزُم
ترك كن، خواهم استافيل را
كه ز سرّ نام ها غافل بُدند
گر بُدى آنجا، بدادى صلحشان.( )
گر بُدى آنجا، بدادى صلحشان.( )