رابطه حقيقى پيامبر با امت - تبیین ختم نبوت در کلام جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تبیین ختم نبوت در کلام جدید - نسخه متنی

اسدالله فیروزجایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رابطه حقيقى پيامبر با امت

با توجه به رواياتى(27) كه احكام اسلام را جاودانه و آياتى(28) كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله را به عنوان اسوه معرفى مى‏كنند، ديگر رابطه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با امت قطع شدنى نيست؛ پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله طبيب روح انسانهاست و هيچ‏گاه بين طبيب روحانى و انسانها قطع رابطه‏اى وجود ندارد. آقاى سروش از نهج‏البلاغه مثال خوبى مى‏آورند،(29) ولى برداشت نادرستى از آن مى‏كنند.

آقاى عبداللّه نصرى در اين باره مى‏نويسد: «رابطه پيامبر با امت از نوع رابطه‏اى كه ايشان تصور كرده نيست؛ يعنى، هدف پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله نفى رابطه خود با امت نبوده است. اميرموءمنان عليه‏السلام (در خطبه 108 نهج‏البلاغه) مى‏فرمايند:

«طبيب دوار بطبه قد احكم مراهمه واحمى مواسمه»: [پيامبر] پزشكى است كه در ميان بيماران مى‏گردد تا دردشان را درمان كند؛ داروها و مرهمهاى خود را آماده ساخته و ابزار جراحى خويش را گداخته است.

اين‏كه در عبارت فوق رابطه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با امت به رابطه طبيب با بيمار تشبيه شده به معناى موردنظر آقاى سروش نيست. حضرت مى‏فرمايد: پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مانند طبيبى است كه به درمان بيماريهاى اخلاقى و امراض قلبى افراد مى‏پردازد ... وقتى كه بناست پيامبر طبيب روح انسانها باشد و افراد همواره در معرض بيماريهاى اخلاقى قرار داشته باشند؛ ديگر نيازى به نفى رابطه بيمار با طبيب روح وجود ندارد. اين در طبابتهاى جسمانى است كه بيمار پس از بهبود، ديگر سراغ دارو و درمان نمى‏رود... از اين‏كه قرآن مى‏فرمايد: «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(30) در وجود رسول خدا الگوى خوبى براى شما وجود دارد. آيا به معناى آن نيست كه رابطه امت با پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله هيچ گاه نبايد قطع شود و افراد همواره بايد خود را با آن الگو مقايسه كنند، چنانچه از راه به بيراهه رفتند به سوى صراط مستقيم بازگردند؟(31)

رابطه بين معلم و شاگرد هم، چنين است؛ هيچ گاه شاگرد بى‏نياز از معلم نمى‏شود؛ هر چه كمالش بيشتر شود به همان نسبت، نياز به معلم دارد؛ بويژه، معلمى كه پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله باشد؛ هيچ وقت انسان از تعليمات او بى‏نياز نخواهد شد.

«حرف صاحب اين نظريه از يك جهت شبيه اعتقاد بعضى از جهله صوفيه است كه مى‏گويند اگر سالك، كمال پيدا كند، ديگر التزام به شريعت لزومى ندارد؛ يعنى، پس از نيل به كمال، تكليف از انسان ساقط مى‏شود و نيازى به پذيرش آموزه‏هاى وحى نيست.»(32)

در صورتى كه نياز به شريعت از ويژگيهاى درونى بشر است و هيچ گاه از آن بيگانه نخواهد شد.

/ 7