نارسايى عقل بشرى - تبیین ختم نبوت در کلام جدید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تبیین ختم نبوت در کلام جدید - نسخه متنی

اسدالله فیروزجایی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نارسايى عقل بشرى

مشكل ديدگاه سروش اين است كه بلوغ عقل را فقط موجب بى‏نيازى از وحى مى‏داند. حال آن‏كه بلوغ عقل به معناى قدرت يافتن عقل بر كشف حقايق وحيانى است؛ نه جانشين مستقل وحى. عقل به هر مقدار كه رشد يابد باز به وحى نياز دارد. وحى به عنوان چراغ و راهنماى عقل است و عقل در مقابل وحى همچون كودك دبستانى است. ايشان علت نيازمندى به وحى در عصر جاهليت را مواردى همچون بت‏پرستى، جهالتها و موارد اينچنينى مى‏دانند و عصر بعد از دين خاتم را عصرى مى‏داند كه خبرى از آن خرافات نيست.

آيا واقعاً همين طور است؟ آيا در عصر مدرن، بت‏پرستى به اشكال گوناگون در دنيا يافت نمى‏شود؟

حجيت قول و فعل معصوم

آقاى سروش با اين فرضيه از امامان معصوم عليهم‏السلام هم سلب مسؤوليت نموده است. ايشان مى‏گويند:

«پس از پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله احساس و تجربه و قطع هيچ‏كس براى ديگرى از نظر دين تكليف‏آور و الزام‏آور و حجت‏آفرين نيست.»(33)

در اينجا از صاحب اين فرضيه سوءال مى‏شود كه آيا اوامر امام معصوم هم الزام‏آور نيستند؟ طبق مبناى شيعى‏اش بايد بگويد: بله الزام‏آور هستند و اطاعتش لازم مى‏باشد؛ چون قطعاً امر امام حجت‏آور است. به خاطر همين است كه خدا زمين را هيچ‏گاه از اين نعمت محروم نساخته است. امام صادق عليه‏السلام مى‏فرمايند: «لو بَقى اثنان لكان احد هما الحجة على صاحبه»(34) اگر دو نفر در روى زمين باقى بمانند يكى از اينها بايد حجت در روى زمين باشد. بنابراين وجود امام، حجت خدا بر مردم است و قول و فعل امام هم الزام‏آور و حجت است. بر مردم لازم است از ائمه اطاعت نمايند. امام مى‏فرمايند: «نحن قوم فرض الله طاعتنا»(35) ما مردمى هستيم كه خدا اطاعت ما را واجب كرده است.

درست است كه عقل، پيامبر درونى است؛ ولى هيچ گاه عقل بى‏نياز از هدايتهاى آسمانى نيست و هدايتهاى امامان عليهم‏السلام هم از نوع هدايتهاى آسمانى محسوب مى‏شوند؛ چون برخوردار از نعمت عصمت بوده و در استمرار حركت انبيا عليهم‏السلام مى‏باشند.

انكار ولايت ائمه عليهم‏السلام

نكته ديگر اين‏كه صاحب اين فرضيه مى‏گويد: هيچ كلامى و متن دينى را هم نمى‏توان چنان تفسير كرد كه حق ولايت بدين معنا را به كسى‏بدهد. اين عين تناقض است كه رسول خاتم بر كسى يا كسانى حقوقى را ببخشد كه ناقض خاتميت باشد.(36) با اين ديدگاه بايد از مفادّ حديث معروف و متواتر غدير كه مى‏فرمايد: «من كنت مولاه فعلى مولاه». هر كسى من مولاى او هستم على هم مولاى اوست. صرف‏نظر كرد؛ چون با اين حديث پيامبر خاتم حق ولايت را به على عليه‏السلام واگذار نموده است.

بنابراين، فرضيه سروش با مسلمات اسلام سازگارى ندارد. واگذارى حق ولايت از طرف پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به امام عليه‏السلام هيچ منافاتى با خاتميت ندارد؛ چون امام در جايگاه خودش است؛ نه در مقام پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ؛ وظيفه امام هدايت امت و تبيين گزاره‏هاى دينى در عصر ختم نبوت است.

ـ بى‏نيازى بشر از ديانت:

اگر اين نظريه (بى‏نيازى از وحى بعد از پيامبر خاتم) درست باشد؛ نه تنها به وحى و پيامبر جديدى نياز نيست؛ بلكه مطلقاً به دين نياز نيست؛ چون هدايتهاى عقل تجربى جاى وحى و دين را مى‏گيرد؛ در نتيجه اگر اين نظريه را بپذيريم منجر به ختم ديانت مى‏شود نه ختم نبوت، و اين مخالف نظر اسلام است.(37)

/ 7