مشكل ديدگاه سروش اين است كه بلوغ عقل را فقط موجب بىنيازى از وحى مىداند. حال آنكه بلوغ عقل به معناى قدرت يافتن عقل بر كشف حقايق وحيانى است؛ نه جانشين مستقل وحى. عقل به هر مقدار كه رشد يابد باز به وحى نياز دارد. وحى به عنوان چراغ و راهنماى عقل است و عقل در مقابل وحى همچون كودك دبستانى است. ايشان علت نيازمندى به وحى در عصر جاهليت را مواردى همچون بتپرستى، جهالتها و موارد اينچنينى مىدانند و عصر بعد از دين خاتم را عصرى مىداند كه خبرى از آن خرافات نيست. آيا واقعاً همين طور است؟ آيا در عصر مدرن، بتپرستى به اشكال گوناگون در دنيا يافت نمىشود؟
حجيت قول و فعل معصوم
آقاى سروش با اين فرضيه از امامان معصوم عليهمالسلام هم سلب مسؤوليت نموده است. ايشان مىگويند: «پس از پيامبر صلىاللهعليهوآله احساس و تجربه و قطع هيچكس براى ديگرى از نظر دين تكليفآور و الزامآور و حجتآفرين نيست.»(33) در اينجا از صاحب اين فرضيه سوءال مىشود كه آيا اوامر امام معصوم هم الزامآور نيستند؟ طبق مبناى شيعىاش بايد بگويد: بله الزامآور هستند و اطاعتش لازم مىباشد؛ چون قطعاً امر امام حجتآور است. به خاطر همين است كه خدا زمين را هيچگاه از اين نعمت محروم نساخته است. امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: «لو بَقى اثنان لكان احد هما الحجة على صاحبه»(34) اگر دو نفر در روى زمين باقى بمانند يكى از اينها بايد حجت در روى زمين باشد. بنابراين وجود امام، حجت خدا بر مردم است و قول و فعل امام هم الزامآور و حجت است. بر مردم لازم است از ائمه اطاعت نمايند. امام مىفرمايند: «نحن قوم فرض الله طاعتنا»(35) ما مردمى هستيم كه خدا اطاعت ما را واجب كرده است. درست است كه عقل، پيامبر درونى است؛ ولى هيچ گاه عقل بىنياز از هدايتهاى آسمانى نيست و هدايتهاى امامان عليهمالسلام هم از نوع هدايتهاى آسمانى محسوب مىشوند؛ چون برخوردار از نعمت عصمت بوده و در استمرار حركت انبيا عليهمالسلام مىباشند.
انكار ولايت ائمه عليهمالسلام
نكته ديگر اينكه صاحب اين فرضيه مىگويد: هيچ كلامى و متن دينى را هم نمىتوان چنان تفسير كرد كه حق ولايت بدين معنا را به كسىبدهد. اين عين تناقض است كه رسول خاتم بر كسى يا كسانى حقوقى را ببخشد كه ناقض خاتميت باشد.(36) با اين ديدگاه بايد از مفادّ حديث معروف و متواتر غدير كه مىفرمايد: «من كنت مولاه فعلى مولاه». هر كسى من مولاى او هستم على هم مولاى اوست. صرفنظر كرد؛ چون با اين حديث پيامبر خاتم حق ولايت را به على عليهالسلام واگذار نموده است. بنابراين، فرضيه سروش با مسلمات اسلام سازگارى ندارد. واگذارى حق ولايت از طرف پيامبر صلىاللهعليهوآله به امام عليهالسلام هيچ منافاتى با خاتميت ندارد؛ چون امام در جايگاه خودش است؛ نه در مقام پيامبر صلىاللهعليهوآله ؛ وظيفه امام هدايت امت و تبيين گزارههاى دينى در عصر ختم نبوت است.
ـ بىنيازى بشر از ديانت:
اگر اين نظريه (بىنيازى از وحى بعد از پيامبر خاتم) درست باشد؛ نه تنها به وحى و پيامبر جديدى نياز نيست؛ بلكه مطلقاً به دين نياز نيست؛ چون هدايتهاى عقل تجربى جاى وحى و دين را مىگيرد؛ در نتيجه اگر اين نظريه را بپذيريم منجر به ختم ديانت مىشود نه ختم نبوت، و اين مخالف نظر اسلام است.(37)