تلقى سوم
اين برداشت سروش مبتنى بر بسط تجربه نبوى است. پيامبران براى خود تجربياتى داشتند؛ اعم از تجربه باطنى و بيرونى. در عصر خاتميت با بسط تجربههاى پيامبر صلىاللهعليهوآله مىتوانيم دين را فربه و غنى سازيم؛ يعنى، همان گونه كه پيامبر صلىاللهعليهوآله داراى تجربه نبوى بود، بعد از ايشان هم، مردم تجربه او را ادامه مىدهند. ايشان احياى دين را در زمان خاتميت، تنها از طريق تكرار تجربه نبوى ميسر مىدانند. او مىگويد: «اينك در غيبت پيامبر صلىاللهعليهوآله هم بايد تجربههاى درونى و بيرونى پيامبرانه بسط يابند و بر غنا و فربهى دين بيفزايند... و اگر حسبنا كتاب الله درست نيست، حسبنا معراج النبى و تجربةالنبى هم درست نيست.»(38) معناى اين كلام آن است كه همانطورى كه مىگوييم كتاب (قرآن) به تنهايىبراى هدايت بشر كافى نيست و در كنارش بايد سنت هم باشد، به همين شكل بايد بگوييم: تجربه پيامبر صلىاللهعليهوآله كافى نيست و تجربه پيامبرانه بايد تكرار شود تا دين فربهتر گردد. هدف صاحب فرضيه اين است كه با توجه به تداوم تجربه پيامبرانه ديگر نيازى به پيامبر جديد نيست؛ چون فايده تجديد نبوت اين بود كه دين توسعه پيدا كند و همه آن براى مردم بازگو گردد؛ ولى با بسط تجربههاى پيامبرانه در زمان ختم نبوت، ديگر اين نيازها برطرف مىشود. نقد و بررسى تلقى سوم:بنابر تعريف مشهور، «پيامبر خاتم» كسى است كه همه مراحل كمال را طى كرده باشد و راه نرفتهاى را جا نگذاشته باشد و به بلندترين نقطه قله كمال رسيده باشد. با توجه به اين تعريف، ديگر جايى براى كشف جديد وجود ندارد كه با تكرار تجربه نبوى بتوان آن را كشف كرد. طبيعى است كه هر تجربه ديگرى بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله بيايد، تجربه جديد و تازه نخواهد بود. بنابر اين، سخن آخر همان است كه در مكاشفه پيامبر صلىاللهعليهوآله آمده است.(39) «حال با اين بيان روشن است كه نمىتوان از بسط تجربه نبوى و فربهى و تكامل دين سخن راند و تجربه دينى انسانهاى عادى را همپاى وحى پيامبران دانست و بدين ترتيب قائل به تعميم نبوت شد.»(40) بنابراين، تجربه دينى و مكاشفههاى بعد از پيامبر صلىاللهعليهوآله هيچگاه همپاى تجربه نبوى نبوده و هيچ گونه حجيّت شرعى نيز نخواهد داشت. نكته قابل توجه اين است كه شايد شبهه ايجاد شود كه چه فرق است بين تجارب امامان عليهمالسلام با تجربه نبوى، تجارب امامان همان تجربه نبوى است؟ در جواب بايد گفت: امامان مرجعيت دينى دارند و براى ديگران حجت شرعى محسوب مىشوند؛ ولى تجربه دينى حجيّت شرعى براى ديگران ندارد. مهمتر اينكه آقاى سروش خود، در جاى ديگر قائل است: «حصول تجربههاى دينى پيامبرانه اصلاً ناممكن شده است.»(41) آقاى سروش با توجه به نظرياتش ديدگاه منسجمى ندارد. او در تلقى اول، وحى را زنده دانسته و انسانها را هر لحظه از آن بهرهمند مىداند؛ ولى در تلقى دوم، عصر خاتميت را انقطاع از وحى، و حاكميت را از آن عقل استقرايى مىپندارد و در تلقى سوم به بسط تجربه نبوى تمسك مىكند. صاحب ايننظريه در هر سهتلقىاش، مرتكب عدمانسجاماست. در نتيجه،راز خاتميتدين را بايددر خود دينجستجو كرد؛بايد ببينيمدينخاتم چهخصوصياتىداردكههمانفلسفهخاتميت را تشكيل مىدهد.
خصوصيات دين خاتم
دين اسلام كه خاتم اديان شمرده مىشود و همه مسلمانان به آن اعتقاد دارند داراى ويژگيهايى است، كه آن ويژگيها مبين سرّ خاتميت مىباشند. در اين نوشتار مختصر به دو ويژگى آن اشاره مىشود:كمال دين
مشهورترين استدلالى كه براى فلسفه خاتميت بيان مىكنند «كمال دين» مىباشد؛ يعنى، دين اسلام دينى است كامل، تا ابد براى بشريت كافى مىباشد و نياز به دين ديگرى نيست. پيامبر اسلام هم به عنوان كاملترين پيامبر است؛ او كسى است كه تمام مراحل كمالات را طى نمودهاند؛ وقتى انسان به نهايت كمال دست بيابد، ديگر كمال بالاترى وجود نخواهد داشت تا شخص جديدى براى كشف آن بيايد. دين اسلام دينى است كه براى بعد از پيامبر خاتم مردم را رها نساخته، بلكه امامت را براى حفظ ميراث انبيا عليهمالسلام در نظر گرفته و در همه مراحل زندگى بشرى ـ اعم از دنيوى و اخروى ـ داراى برنامهريزى دقيق و عقل پسند است. دين اسلام نسبت به اديان قبل از اسلام دو برترى عمده دارد: يكى از ناحيه پيامبر؛ يعنى، پيامبران ديگر اديان، مراحلى از پلكان معارف را طى كرده بودند، نه همه آنها را، بهطورى كه توان درك بالاتر از آن مراحل را نداشتند؛ ولى پيامبر اسلام به منتهاى مراحل رسيد و ديگر حقايقى غيرقابل كشف براى او باقى نماند.(42) ديگرى از ناحيه مخاطبان پيامبر است كه پيامبر اسلام با مخاطبانى روبرو بود كه توان درك حقايق را دارا بودند؛ ولى مخاطبان پيامبران پيشين از چنين درك عميقى برخوردار نبودند؛ پيامبر مجبور بودند به حدّ فهمشان با آنها سخن بگويند(43). اسلام دينى است كه قرآن هم از كامل بودن آن سخن مىگويد: «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِْسْلامَ دِيناً»(44) دين شما را به كمال رساندم و نعمت خود را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان آيين (جاودان) شما پسنديدم.مصونيت دين از تحريف
از جمله ويژگيهاى دين خاتم مصون بودن از تحريف است. تنها دين اسلام است كه توانست از تحريف مصون بماند. مصونيت دين اسلام وابسته به دو عنصر برجسته مىباشد: ـ مصونيت منبع (قرآن) 2ـ شيوه بهرهبردارى از منابع دينى. اما اين كه قرآن محفوظ از تحريف مىباشد؛ مطلبى است كه هم خود قرآن به آن اشاره دارد و مىفرمايد: «إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ»(45) ما قرآن را نازل كرديم و خود از آن محافظت مىكنيم. و هم تاريخ گواهى مىدهد، قرآنى كه در دست ماست همان قرآنى است كه بر پيامبر صلىاللهعليهوآله نازل شده است. بنابراين منبع اصلى دين اسلام كه قرآن باشد مصون از تحريف خواهد بود.(46) اما عنصر ديگر مؤثر در محفوظ ماندن دين از تحريف، روش بهرهبردارى و استنباط از منابع دين ـ اعم از قرآن و روايات ـ است؛ كه همان روش اهل بيت عليهمالسلام مىباشد. حضرت امام خمينى رحمهالله بارها بر فقه جواهرى و فقه سنتى تأكيد مىورزيدند. تأكيد امام رحمهالله به خاطر مقبوليت حتمى ديدگاه فقهى مرحوم صاحب جواهر نبود؛ شايد در خيلى از موارد بر صاحب جواهر اشكال مىگرفتند؛ بلكه تأكيد در شيوه بهرهبردارى صاحب جواهر از منابع احكام دين بوده است. اين شيوه همان شيوه اهل بيت عليهمالسلام مىباشد. از اين رو با اين روش مىتوان در همه زمانها بدون تحريف در دين، از منابع دين، احكام را استخراج نمود.(47) با توجه به برخوردارى اسلام از دو ويژگى كمال و مصونيت از تحريف، مىتوان ادعا نمود كه دين اسلام دين خاتم است.1ـ محقق و نويسنده. 2ـ اقبال لاهورى، احياى فكر دينى در اسلام، ترجمه احمد آرام، ص 145. 3ـ مطهرى مرتضى، خاتميت، انتشارات صدرا، ص 36. 4ـ ر.ك. اقبال لاهورى، پيشين. 5ـ همان، صص، 165-145. 6ـ همان، ص 146. 7ـ على شريعتى، مجموعه آثار، ج 30، ص 63. 8ـ محمدتقى سبحانى، مقاله فروغ دين در فراغ عقل، نقد و نظر، ص 162. 9ـ عبدالكريم سروش، فربهتر از ايدئولوژى، موءسسه فرهنگى صراط، صص 78ـ77. 10ـ عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى، موءسسه فرهنگى صراط، ص 148. 11ـ ر.ك. وين پراو دفوت، تجربه دينى، ترجمه عباس يزدانى، ص 9؛ عقل و اعتقاد دينى، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى. 12ـ بقره / 176؛ اسراء / 105؛ نحل / 102؛ فرقان / 1. 13ـ ر.ك.: احمد احمدى، پادزهر در دفع انكار نزول وحى، زلال كوثر، ص 31. 14ـ سيد محمود نبويان، حقيقت وحى و تجربه نبوى، رواق انديشه شماره 1، ص 55. 15ـ ر.ك.: عبدالله جوادى آملى، دينشناسى، اسراء، ص 241. 16ـ ر.ك.: احمد احمدى، پيشين، ص 18. 17ـ همان. 18ـ ر.ك.: علامه حلى، كشف المراد، جامعه مدرسين، ص 349. 19ـ يونس / 38-37. 20ـ ر.ك.: هادى صادقى، درآمدى بر كلام جديد، كتاب طه و نشر معارف، 1382، ص 247. 21ـ مائده / 67. 22ـ عبدالكريم سروش، مدارا و مديريت، موءسسه فرهنگى صراط، ص 410. 23ـ عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى، پيشين، ص 141. 24ـ عبدالكريم سروش، ريشه در آب است، كيان، شماره 49، ص 14. 25ـ عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى، پيشين، صص 135ـ134. 26ـ عبدالكريم سروش، صراطهاى مستقيم، كيان، شماره 36، ص 4. 27ـ حلال محمد حلال الى يوم القيامه و حرام محمد حرام ابداً الى يوم القيامه. 28ـ احزاب / 24. 29ـ ر.ك.: عبدالكريم سروش، مدارا و مديريت، پيشين، ص 409. 20ـ احزاب / 21. 31ـ عبدالله نصرى، انتظار بشر از دين، صص 111 و 113. 32ـ همان. 33ـ عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى، پيشين، ص 134. 34ـ محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، انتشارات اسوه، چاپ چهارم، 1379، ص 54. 35ـ همان ص 74. 36ـ عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى، پيشين، ص 25. 37ـ ر.ك.: مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 2، ص 189. 38ـ عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى، پيشين، صص 135ـ134. 39ـ ر.ك.: محمد جعفرى، معنا و مبناى خاتميت از منظر روشنفكران، معرفت، ص 34. 40ـ مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، ج 3، صص، 68ـ67. 41ـ عبدالكريم سروش، ديندارى تجربت انديش، سنت و سكولاريزم، صص، 189 و 201. 42ـ ر.ك.: مجمعالبيان، ذيل آيه 40 سوره احزاب. 43ـ مهدى هادوى تهرانى، باورها و پرسشها، مؤسسه فرهنگى خانه خرد، ص 60. 44ـ مائده / 3. 45ـ حجر / 9. 46ـ ر.ك.: مهدى هادوى تهرانى، پيشين، صص 28ـ28. 47ـ همان، ص 28.