بیشترلیست موضوعات قصههاى قرآن اهتمام به تدوين حديث سيرهنويسان معروف ظهور مورخان بزرگ اسلامى بزرگترين مورخ قرن سوم منابع تاريخ طبرى توضیحاتافزودن یادداشت جدید
6- ابن سعد كاتب واقدى: او صاحب كتاب طبقات الصحابه است كه جلد اول و دوم كتاب خود را به شرح حال پيامبر(ص) ، بعثت، هجرت، مغازى، وفات و مراثى مربوط به آن حضرت، اختصاص داده است. ابن سعد (ف. 230 ه.) آثار استاد خود، واقدى، را اساس كار خود قرار داده و در عين حال، دايما در مورد مغازى و نام اصحاب بدر و در فصول مربوط به آن، به وفور، به روايات ابناسحق توجه داشته و آنها را پس از تلفيق با منابع خود بيان كرده است. طبقات ابن سعد در نه جلد با فهرست كامل و كاغذ اعلا به وسيله مستشرق آلمانى، مارسدن جونس و مقدمه عالمانه او در دانشگاه آكسفورد، به سال1966 ميلادى چاپ شده است. به اين ترتيب، مىبينيم كه اهتمام به جمع و تدوين احاديث پيامبر(ص) باب وسيعى بود كه نوشتن تاريخ و سيره پيامبر(ص) از آنجا آغاز شده و سرانجام به تدوين كليات تاريخ اسلامى رسيده است. اين كار از سوى خلفاى وقت نيز تشويق مىشد; زيرا آنها مىخواستند كه از اوضاع مكه و تاريخ هجرت پيامبر(ص) آگاه باشند، چنان كه مىگويند: ابناسحق تاليف و تدوين كتاب خود را به دستور منصور، خليفه عباسى و براى اهدا به پسرش، مهدى، انجام داده است. (9) از اينرو، در بصره و كوفه، عدهاى از محدثان، كه كار آنها تدوين احاديث و اخبار تفسيرى و تاريخى بود، جمع شده بودند. متاسفانه ما امروزه به نوشتههاى آنان دسترسى نداريم، بلكه تنها از طريق كتابهاى مورخان بعدى مانند طبرى و بلاذرى با آنها آشنا مىشويم. مورخان معروف سير تاريخنويسى در صدر اسلام، ادامه يافت و مورخان مسلمان بعد براى تدوين حوادث و ضبط وقايع و فتنهها در تاريخ، كتابهاى خود را تدوين كردند: 1- ابومخنف لوط بن يحيى(متوفاى157 ه.): در شمار اين مورخان از اصحاب اميرالمؤمنين(ع) و رهبر مكتب مورخان عراقى است. ابومخنف در بيشتر حوادث و وقايع صدر اسلام، بخصوص حوادث دوران امام على(ع)، كتاب نوشته است. ابنالنديم در الفهرستخود، بيش از 42 كتاب نقل كرده كه بيشتر درباره حوادث صدراسلام، اعم از فتنه قتل عثمان، جنگ رده، جمل، صفين، كربلا و ديگر حوادث تاريخى است. ابومخنف يك صحابى و شيعه علوى است. او بيشترين روايات خود را از قبيله خود و ديگر قبايل ساكن كوفه نقل مىكند و از اهلبيت پيامبر(ص) دفاع مىنمايد. او بنىاميه و چهره واقعى آنها را نيز به خوبى نشان مىدهد ولى با وجود اين، حوادث تاريخى را غير متعصبانه نقل مىكند و شان علمى يك مورخ را، كه بايد حوادث تاريخى را بىبيطرفانه و بدون دخالت اغراض خود نقل كند، حفظ كرده است. تاريخ طبرى لبريز از روايتهاى ابومخنف است. از طريق طبرى، ما با كتابها و روايتهاى ابومخنف به خوبى آشنا مىشويم. 2- سيف بن عمر تميمى(متوفاى 180 ه): مورخ كوفى ديگرى است كه از طرفداران مكتب تاريخى عراق به شمار مىآيد. او بيشترين معلومات تاريخى خود را از قبيله خود، تميم، دريافت كرده است. او كتابهايى درباره جنگ رده، فتوحات مسلمانان، فتنه عثمان و جنگ خلافت (على(ع) - معاويه) تاليف نموده است. اما مورخان محقق امروزى روايتهاى سيف بن عمر را جعلى دانسته و در تحقيق تاريخى، او را متهم كردهاند. اسناد علامه مرتضى عسكرى در تاليف محققانهاش عبدالله بن سباء و روايتهاى تاريخى سيف اظهار نظر عالمانهاى درباره كذب بودن روايتهاى اوست. سيفبن عمر تميمى يكى از راويان طبرى بوده و كتابهاى وى مورد استفاده ابن جرير طبرى نيز قرار گرفته است. 3- على بن محمد مدائنى(135 - 225 ه): از مورخان قرن سوم و از سرآمدان ناقلان اخبار تاريخى مىباشد كه تاريخش از حيثشمول، تنظيم و عنايتبه اسناد، در راس اخبار مورخان قرار گرفته است. او اصالتا بصرى بود ولى در بغداد مىزيست. او از مورخان پيشين، مانند ابناسحق، واقدى، ابومخنف و ديگران استفادههاى فراوان برده است. آنچه مدائنى را از ديگر مورخان برتر ساخته نقل روايى او از راويان اسنادى است كه از منابع مدينه و بصره به طور خاص در تفصيل روايتهاى تاريخى محلى به حساب مىآيند. از اين نظر، محققان تاريخ كتابهاى تاريخى او را از مهمترين منابع علم تاريخ به شمار آورده و بر آن اعتماد وافر كردهاند. مدائنى بيش از بيست جلد كتاب تاليف كرده است. (10) در اين دوره، بخش ديگرى از تاريخنويسى، آن هم به شكل تخصصى، آغاز شد و براى خود، در قلمرو تاريخ اسلامى، ميدان وسيعى باز كرد. نسبنويسى و علم انساب، كه امروزه بخشى از علم تراجم و نسبشناسى به حساب مىآيد، در اين مرحله به ظهور رسيده است. محمد بن سائب كلبى و پسرش هشام بن محمد بن سائب، همچنين مصعب زبيرى سه تن از نسبشناسان نامىاند كه كتابهايشان تا به امروز مورد استفاده مورخان اسلامى قرار مىگيرد، بخصوص ابن هشام كه در انساب و ادبيات عرب جاهلى يد طولايى داشته است. ابن اسحق سيره خود را به دو دوره و يك فترت تقسيم مىكند: 1- آغاز سيره او (الابتداء) شامل آغاز خلقت تا پيدايش نسل عرب و اولاد اسماعيل تا بعثت رسول اكرم(ص) است. 2- از بعثت (دوران رسالت پيامبر(ص تا تشكيل دولت مدينه; 3- مغازى و غزوات پيامبر(ص)، وفات ايشان، قضيه سقيفه بنىساعده، اشعار و مرثيههايى كه براى آن حضرت سرودهاند. البته ما به معضل مطالب ابن اسحق از طريق ابن هشام، كه آن را تنقيح كرده و احيانا قسمتهاى بسيارى از آن را، بخصوص در بخش اول حذف كرده، واقف هستيم و شايد بتوان گفت كه كتاب او و كتاب ابن هشام قديمىترين متنى است كه درباره سيره پيامبر(ص) در دسترس ما قرار دارد. مؤلفان اسلامى محمدبن اسحق را شخصيتى شيعى دانستهاند و اگر او گاهى از سوى مالكبن انس متهم شده به اين علتبوده كه ابن اسحق در نسب مالك همواره طعن مىكرده است. لذا، مالك او را به انواع تهمتها متهم ساخته است; وگرنه ابن حجر در التقريب خود و شهيد ثانى در حواشى خود بر خلاصةالرجال علامه، به تشيع وى تصريح كردهاند. (6) «از اخبارى كه ابن اسحاق در مناقب و فضايل اهلبيت(ع) نقل كرده و در منابع گوناگون آمده است، مستفاد مىشود كه او همچنان كه در رجال كشى ذكر شده، دوستدار اهلبيت(ع) بوده است.» (7) ابن هشام گرچه اصل سيره ابن اسحق را از طريق راوى او، زيادبن عبدالله البكائى، نقل كرده است ولى او به دليل معاصر بودن با بعضى خلفاى به شكل تخصصى، آغاز شد و براى خود، در قلمرو تاريخ اسلامى، ميدان وسيعى باز كرد. نسبنويسى و علم انساب، كه امروزه بخشى از علم تراجم و نسبشناسى به حساب مىآيد، در اين مرحله به ظهور رسيده است. محمد بن سائب كلبى و پسرش هشام بن محمد بن سائب، همچنين مصعب زبيرى سه تن از نسبشناسان نامىاند كه كتابهايشان تا به امروز مورد استفاده مورخان اسلامى قرار مىگيرد، بخصوص ابن هشام كه در انساب و ادبيات عرب جاهلى يد طولايى داشته است.