منابع تاريخ طبرى
منابع تاريخ طبرى بيشتر از معروفترين ناقلان اخبار مىباشد. او اخبار گذشتگان تا زمان خود را نقل كرده است; مثلا، او اخبار عرب پيش از اسلام و دوران جاهليت را از عبيد بن شريه، محمد بن كعب القرظى و وهب بن منبه نقل مىكند. اخبار پادشاهان ايران و تاريخ عجم را از كتابهاى ترجمه شده پهلوى و تاريخ دوره ساسانيان مىآورد. سرگذشت پيامبر(ص) و سيره آن حضرت را از ابان بن عثمان و ابن اسحق و ديگر سيرهنويسان گرفته است. اخبار فتوحات اسلامى را از سيف بن عمر نقل مىنمايد. اخبار جمل و صفين را از ابىمخنف و مدائنى دريافت داشته است. اخبار حكومتبنىاميه را از عوانةبن الحكم اقتباس كرده و بالاخره، نقل حوادث دوران بنى عباس را از كتابهاى احمدبن ابى خثيمه و ديگران گرفته است. طبرى تاريخ را نيز مانند حديث نقل مىكند و تمامى حوداث را با ذكر سند روايت، راوى و كتاب آن مىآورد و اگر مصدر و منبع او كتاب باشد اسم كتاب و مؤلف را نيز ذكر مىكند، بدون آنكه در ذكر اين اخبار و روايات اظهار نظرى بنمايد و نقد و تصحيحى به عمل آورد. از اين جهت، او مورد انتقاد محققان و دانشمندان قرار گرفته است; اظهار نظر نكردن در روايات گوناگون و احيانا متناقض در شان دانشمندان و مورخان صاحب نظر نيست. نقل اخبار، بدون تعيين صحيح و سقيم و خفيف و معتبر از آنها، عيب بسيار بزرگ علمى است كه در شان دانشمندى چون طبرى نمىباشد. او حتى گاهى به مورخان دروغپرداز و جعالى همچون وهب بن منبه يا سيفبنعمر اعتماد كرده و در نتيجه، روايات چنين افراد معلومالحالى،كهبيشترينافسانهها، خرافات و اسرائيليات را ذكر كردهاند، كتاب او را از ارائه واقعيات و احداث تاريخ صحيح و قضاوت درباره آن محروم ساخته است. اين آفتى بوده كه در تدوين علم تاريخ، دامن بسيارى از مورخان صدر اسلامى را آلوده ساخته است. ابنخلدون اين نقطه ظريف علمى را بازگو مىكند و طبرى و مسعودى را از اين نظر مورد انتقاد قرار مىدهد. (16) چنين غفلتى در تدوين علم تاريخ منحصر به طبرى نبوده، بلكه حتى مؤلفان و مورخان بعدى تاريخ اسلامى مانند ابن اثير (در الكامل فىالتاريخ) و ديگران نيز بدان دچار شدهاند.1- ابنواضح يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج2، ص16، دارصادر، بيروت، 1970 2- عبدالعزيز الدورى، بحث فى نشاة علم التاريخ عند العرب، المطبعة الكاثوليكية، 1960، ص19 3- يعقوبى، همان، ص 22 4- ابن سعد، طبقات، بيروت، 1970، ج 5، صفحه 151بهبعد 5- تفصيل اين روايتها را بايد در تاريخ طبرى، در نقل اين قسمت از تاريخ اسلام، كه اسم «عروه» را ذكر مىكند، پيگيرى كرد. 6- سيد حسنصدر، تاسيس الشيعه لعلوم الاسلام، مكتبة النشر و الطباعة العراقيه، ص233 7- محمدبن اسحق، سيرة رسول الله، مقدمه دكتر اصغر مهدى، ص73 8- ابنالنديم، الفهرست، مطبعة الاستقامة، قاهره، 1960، ص 160 9- مقدمه سيره ابن هشام، مطبعة المصطفى البنانى، الجلى،1939، ص26 10- ابنالنديم، همان، ص 158 11- ر. ك. به: عبدالعزيز الدورى، همان 12- يعقوبى، همان، ص127 13- همان، ج1، ص 158 14- همان، ج2، ص 5-6 15- خطيب تبريزى، تاريخ بغداد، ج 2، ص163 16- ابن خلدون، مقدمه، ص6