جوشيدن خون اميرالمؤمنين علي(ع) از سنگهاي بيتالمقدس
محدث دهلوي همچنين بيان مي کند. از سوانح عجيبه که بعد از شهادت ايشان (حضرت علي) بوقوع پيوست آنست که در بيتالمقدس روز شهادت آنجناب(ع) هيچ سنگ نبود مگر آنکه از زير آن خون مي جوشيد. سيماي حضرت علي عليهالسلام از ديدگاه خلفاء احترام حضرت ابوبکر به اميرالمؤمنين علي عليهالسلام رياضالنظره مي گويد: حضرت ابوبکر و حضرت علي عليهالسلام به زيارت رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم آمده بودند. علي عليهالسلام به ابوبکر گفت جلو بيفت، ابوبکر گفت: هرگز از مردي که از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم شنيدم که دربارهاش فرمود علي عليهالسلام نسبت به من به منزله من است نسبت به خدا، جلو نمي افتم.
سلام به حضرت علي(ع)
ابنمردويه از سالم- غلام حضرت علي(ع) در مناقب نقل مي کند که با حضرت علي(ع) در زميني که زراعتي و مال حضرت بود، کار مي کرديم حضرت ابوبکر(رض) و حضرت عمر(رض)آمدند و گفتند : السلام عليک يا اميرالمؤمنين و رحمة الله و برکاته. بعضي از رفقايشان از آن دو سؤال کردند: آيا شما اين سلام را در حيات رسول الله(ص)گفتيد، حضرت عمر گفت: پيامبر(ص) ما را به اين امر کرده است.
مشورت با حضرت علي(ع)
رياضالنضره از ابن سلمان روايت کرده که گفت: بعد از رحلت رسول خدا جمعي از مسلمانان مرتد شدند و از دادن زکات سرپيچي کردند. ابوبکر با صحابه مشورت کرد هر کس چيزي گفت به حضرت علي(ع) عرضه داشت يا ابا الحسن شما چه مي گويي؟ حضرت فرمود: اگر چيزي از آن مقدار که رسول خدا گرفت نگيري و صرفنظر کني با سنت او مخالفت کرده اي گفت چون شما چنين گفته اي با آنان مي جنگم حتي اگر از دادن يک پاره طنابي مضايقه کنند. محب طبري از حضرت عايشه روايت مي کند که گفت: پدرم را ديدم به صورت حضرت علي بسيار نگاه مي کرد گفتم: پدر جان: تو را مي بينم که به صورت حضرت علي بسيار مي نگري گفت: دخترم از پيغمبر خدا شنيدم که گفت: نگاه به چهره علي عبادت است[2] حدود بيست روايت ديگر در اين موضوع است. ابن حجر از حضرت عايشه(رض) روايت مي کند که پيامبر(ص) گفت بهترين برادران من علي است و بهترين عموهاي من حمزه است و ياد علي(ع) و سخن از او عبادت است[3]. ابن حجر عسقلاني (متوفاي 973) در مفاد حديث «من کنت مولاه فعلي مولاه» گويد پس از آنکه ابي بکر و عمر(رض) اين سخن را از پيغمبر شنيدند به حضرت علي(ع) گفتند اي پسر ابيطالب، مولاي هر مرد و زن مؤمن گرديدي. در زمان حضرت ابوبکر(رض) شخصي شراب خورده بود. حضرت ابوبکر خواست او را تازيانه (حد) بزند او گفت از حرمت خمر بي خبر بودم والا مرتکب نمي شدم حضرت ابوبکر متحير ماند. فوراً موضوع را با حضرت در ميان نهاد حضرت علي(ع) فرمود هنگامي که مهاجر و انصار جمع هستند يک نفر با صداي بلند از آنها سئوال کند که آيا کسي از شما حرمت شراب را به اين شخص گفته است يا نه اگر دو نفر شهادت دادند، حد بزنند و گرنه او را به حال خود واگذارند حضرت ابوبکر(رض) اين عمل را انجام داد و کسي شهادت نداد معلوم شد که مرد شراب خوار در دعوي خود راستگو بوده است لذا از جرم وي چشم پوشي شد. حضرت ابوبکر گفت: تا شير خدا، رهنماي من و توست جنات نعيم از براي من و توست