مستدرک به سند خود از سعيد بن مسيب روايت کرده که مي گفت حضرت عمر(رض) مردم را جمع کرد و از ايشان نظريه خواست درباره اين که چه روزي را مبدأ تاريخ اسلام قرار دهد. علي بن ابي طالب(ع) فرمود روز هجرت رسول خدا از مکه به مدينه مبدأ تاريخ قرار بده چون روزي است که آن جناب سرزمين شرک را ترک گفت: حضرت عمر(رض) طبق نظريه حضرت علي عليه السلام عمل کرد سيد محمود شيخاني، قاوري، مدني در کتاب خود الصراط السوي في مناقب آل النبي- روايت کرده که در حجةالوداع پيغمبر(ص) فرمود الست اولي بکل مؤمن من نفسه. يعني آيا من به هر مؤمني اولي نيستم از خودش گفتند آري هستي فرمود همانا اين مولاي کسي است که من مولاي اويم. (اشاره به علي(ع)) بار خدايا دوست بدار آنکه او را دوست بدارد و دشمن بدار آنکه او را دشمن بدارد. پس از اين گفته حضرت عمر (رض) حضرت علي (ع) را ملاقات کرد و گفت گوارا باد تو را صبح را شام نمودي در حالي که مولاي هر مرد و زن مؤمن هستي. حافظ ذهبي گفته است اين حديث حسن است و تمام علماء اهل سنت بر آن اتفاق نموده اند: صداي بخ بخ در آن ميان شد عيان ز مرد و زن آنچه را بود ز پير و جوان کسي که در آن ميان کرد بسي شادمان بود عمر ظاهراً بمحضر مردمان
نخستين مسلمانان:
از عمر بن خطاب روايت شده است که گفت : پيامبر اکرم (ص) فرمود اي علي تو اول کسي هستي که مسلمان شدي و تو اول کسي هستي که به من ايمان آوردي تو به منزله هارون هستي از موسي: يا علي تو به منزله کعبه هستي. در تاريخ بغدادي ج 7 ص 452 همين روايت نقل شده باضافه الا اينکه بعد از من پيغمبري نخواهد بود. امام فخر رازي در تفسير کبير خود گويد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليک من ربک بعد از نزول آيه پيامبر دست علي (ع) را گرفت و فرمود من کنت مولاه فعلي مولاه اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه. عمر(رض) او را ديد و گفت گوارا باد بر تو که مولاي من و مولاي هر مؤمن و مؤمنه شدي. عمر بن خطاب تحمل شنيدن هيچگونه اهانت نسبت به حضرت علي(ع) را نداشت. علامه محقق رجايي، خطيب بغدادي و ديگر محدثين از عمر بن خطاب نقل کرده اند که مردي را ديد به علي بن ابي طالب(ع) دشنام مي دهد و در بعضي مصادر آمده که با حضرت علي مخاصمه و دشمني مي کند، پس عمر خطاب (رض) گفت: پندارم تو از منافقين باشي، شنيدم رسول خدا(ص) مي فرمود محققاً علي نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي است که شريک نبوت موسي و همکار و خليفه او به هنگام رفتن به کوه طور بود جز آنکه بعد از من پيامبري نباشد[15]. احترام عثمان غني به حضرت علي(ع) حضرت عثمان(رض) همانند ابوبکر صديق و عمر خطاب (رض) نسبت به حضرت علي(ع) احترام خاصي قايل بود و از دانش و قضاوت حضرت علي (ع) استفاده مي کرد و به آن افتخار مي ورزيد. « لو لا علي لهلک عثمان اگر علي نبود عثمان نيز هلاک ميشد.» علامه محقق مفتي عباس لکهنوي نوشته است مردي با در دست داشتن جمجمه انسان مرده اي نزد عثمان رفت و گفت شما ميپنداريد که آتش متعرض اين استخوان مي شود و در قبر دچار عذاب مي گردد در حالي که من دستم را بر آن مي نهم و هيچ احساس گرماي آتش نمي کنم؟ حضرت عثمان(رض) ساکت ماند و به دنبال حضرت علي فرستاد تا براي پاسخگويي به مجلس بيايد چون آن حضرت وارد شد عثمان غني(رض) در حاليکه در ميان انبوه اصحابش نشسته بود به آن مرد رو کرد و گفت: مسئله اي را که گفتي بازگو تا پاسخش را بشنوي آن مرد هم مجدداً مطلبي را که گفته بود باز گفت در اين موقع عثمان غني گفت: اين ابا الحسن پاسخ اين مرد را بگو عليه عليهالسلام فرمود: گوگرد يا چيز آتش زا و قطعهاي سنگ بياوريد. هنگاميکه آوردند علي عليهالسلام در برابر ديدگان آن مردم و سايرين با زدن سنگ و ماده آتشزا به يکديگر آتش توليد کرد. آنگاه به مرد گفت دستت را بر اين سنگ بگذار سپس فرمود آيا احساس گرمي آتش مي کني؟ آن مرد که هم آتش را ديده بود و هم احساس گرمي از آتش و گوگرد نمي کرد بهت زده و خاموش ايستاده بود سپس عثمان غني(رض) گفت لو لا علي لهلک عثمان اگر علي نبود عثمان هلاک شده بود.[16] در روزگار حضرت عثمان(رض) زني ششماه پس از ازدواج فرزندي به دنيا آورده بود جريان را به عثمان غني(رض) اطلاع دادند عثمان غني موضوع را به حضرت علي(ع) گزارش کرد تا درباره اش حکم کند نظير آنچه که درباره عمر بن خطاب نقل شد حکم صادر کرد و عثمان غني که قصد داشت زن را سنگسار کند به خود آمد و گفت لو لا علي لهلک عثمان. بايد سه بار قسم بخورد: از يحيي بن حيان روايت شده که گفت جدم دو همسر داشت يکي هاشمي و ديگري انصاري، انصاري را طلاق داد در حاليکه شير مي داد. يک سال گذشت و خود او هم از دنيا رفت. همسر نامبردهاش ادعا کرد که من هنوز همسر اويم چون تاکنون حيض نديده ام اين دو زن شکايت به نزد عثمان غني(رض) بردند او هم حکم کرد که ارث مي برد زن هاشمي وي را ملامت کرد که اين چه حکمي است که کردي؟ عثمان غني(رض) گفت من از پسر عمويت علي(ع) نظر خواستم. او هم اين طور حکم کرد.