به نظر مى رسد نتيجه بحث ما تا اينجا اين باشد كه اديان مدعيات صدق و كذب بردارى درباره واقعيت مطرح مى كنند. گروهى مى گويند خدا وجود دارد گروهى ديگر مى گويند خدا وجود ندارد. گروهى معتقدند كه خدايان متعددى وجود دارند ديگران معتقدند كه يك خداى واحد وجود دارد. عده اى اعلام مى كنند كه خداوند تجسد يافته است ديگران اين امر را انكار مى كنند. دسته اى مدعى اند كه عيسى خداى تجسد يافته است دسته اى ديگر مدعى اند كه كريشنا چنين است. دسته اى مدعى اند كه مسيح واقعا در نان و شراب عشاء ربانى حاضر است ديگران اين عناصر را صرفا نمادين تلقى مى كنند. دسته اى بر اين باورند كه [حضرت] على (داماد [حضرت] محمد) به عنوان نخستين امام، جانشين واقعى پيامبر بود ديگران اين امر را نمى پذيرند. دسته اى معتقدند كه بايد رو به سوى مكه نمازگزارد، دسته اى ديگر معتقدند كه رو به سوى ديوار قديمى اورشليم. مى توان نمونه هاى ديگرى از اين قبيل عقايد متناقض ارائه نمود. اما دلايل خوبى داريم براى آنكه بپذيريم دينداران مدعيات ر صدق و كذب بردارى درباره واقعيت غايى يا (به تعبير برخى سنت هاى دينى) درباره افعال خداوند در تاريخ مطرح مى كنند و بپذيريم كه اين قبيل مدعيات بايد در جاى مناسب خود قرار داده شوند.اگر بپذيريم كه اديان مدعيات صدق و كذب بردارى درباره واقعيت مطرح مى كنند، آنگاه نتيجه مى شود كه مى توان اين قبيل مدعيات را مورد ارزيابى عقلانى قرار داد.