ما مى كوشيم تا انسان هاى ديگر را با سعه صدر پذيرا باشيم. كثرت گرايى ديدگاهى جذاب است كه با اين سعه صدر سازگار است. البته اين جذابيت معمولا موجب خلط ميان ملاحظات معرفت شناختى و ملاحظات اخلاقى مى گردد. از حكمى كه درباره عقايد (مدعيات صدق و كذب بردار) صاحبان عقايد متفاوت صادر مى كنيم، لزوما نمى توانيم سوء رفتار با آنان را نتيجه بگيريم چرا كه اين نتيجه گيرى مغالطه آميز است. پرسش ابتدايى ما درباره نحوه مواجهه صحيح با ساير اديان بود. براى پاسخ به اين پرسش لازم است پرسش هاى معرفت شناختى و وجودى مطرح شده در بخش هاى پيش را با دقت بيشترى مورد تامل قرار دهيم. در اين بحث، موضوع مناقشه برانگيز چيست؟ موضوع مناقشه برانگيز عمدتا تعيين ماهيت و گوهر دين است. براى بسيارى از كثرت گرايان اهميت دين در آن است كه مى تواند انسان را متحول سازد يعنى فرد خود محور را به فردى خدا محور تبديل نمايد. به نظر ايشان اهميت اعتقادات و اعمال دينى در آن است كه شيوه هايى براى متحول شدن هستند يعنى اين اعتقادات و اعمال فاقد اهميت ذاتى مى باشند. بنابراين ممكن است دو گروه از دينداران بر سر مجموعه اى از اعتقادات و اعمال توافق نداشته باشند، اما اين عدم توافق تاثيرى در تحول آفرينى آن اعتقادات و اعمال ندارد. هيك مى نويسد: به نظر من، فردى كه به عنوان مثال برخلاف من معتقد است عيسى پدرى بشرى داشت، احتمالا (نه قطعا) در اشتباه است اما من در عين حال متوجه اين نكته نيز هستم كه شايد آن فرد از من به خداوند نزديكتر باشد. اين توجه بسيار مهم است، زيرا باعث مى شود كه داوري هاى متفاوت تاريخى چندان مورد تكيه و تاكيد قرار نگيرند و از اهميت آنها بسيار كاسته شود.آيا دين مدعياتى صدق و كذب بردار درباره واقعيت غايى دارد؟ كثرت گرايان به اين پرسش پاسخ هاى متفاوتى مى دهند. به نظر عده اى نبايد گمان كرد كه حقيقت به قالب گزاره هايى صادق يا كاذب درمى آيد و از فرد قائل به آن گزاره ها و از ديدگاه هاى آن فرد و از زمان، مستقل است يعنى نبايد دركى گزاره اى از حقيقت داشته باشيم، بلكه بايد دركى انسانى از حقيقت به دست دهيم. به عبارت ديگر، حقيقت به قالب گزاره ها و اعتقاداتى در مى آيد كه براى انسان معنادار است. به اين ترتيب، حقيقت امرى تاريخى و وجودى است.