شايد بتوانيم از مدعيات انحصارگرايانه دست بكشيم و بپذيريم كه اديان گوناگون حتى اگر پاسخ ها و واكنش هايى گوناگون نسبت به واقعيت الوهى باشند، همگى مى توانند مايه رستگارى، رهايى يا كمال نفس پيروان خود شوند در هندوييسم نيز تصريح مى شود كه براى نيل به رهايى يا رستگارى راه هاى بسيارى وجود دارد. البته معيارهايى براى سنجش و ارزيابى مدعيات وجود دارد، اما اين معيارها هنگامى پديد مى آيند كه سنت هاى دينى طى قرون متون مقدس، نظام هاى فكرى عظيم، ديدگاه هاى نو در باره تجربه انسانى و زندگي هايى مقدس به وجود آورده باشند. جان هيك اين ديدگاه دوم را اختيار مى كند و آن را كثرت گرايى مى خواند. ديدگاه، سوالاتى ايجاد مى كند. نخست آنكه چگونه مى توان جميع تصوراتى را اين كه اديان گوناگون از خداوند يا واقعيت غايى ارائه مى كنند، صادق دانست؟هيك مى پذيرد كه بعضى اديان ديدگاه هاى كاملا متفاوتى درباره واقعيت غايى دارند. در بعضى اديان، واقعيت غايى امرى غير ثنوى، نامتشخص، فراسوى همه چيز و هيچ چيز و نسبت به اين جهان وهمى كه در آن زندگى مى كنيم و مى انديشيم، متعالى است. اما در اديان ديگر، واقعيت غايى، متشخص است: خدايى خالق است كه بالذات در امور انسانى تصرف مى كند. به نظر مى رسد اين دو تصوير از واقعيت غايى، با يكديگر قابل جمع نيستند. هيك براى تبيين اين مساله، ميان واقعيت فى نفسه (نومن) و واقعيت آنچنان كه به وسيله انسان ها و فرهنگ ها درك و تجربه مى شود (فنومن) تمايز مى نهد. هنگامى كه دينداران مى كوشند تا از واقعيت غايى فى نفسه سخن بگويند، فقط مى توانند توضيح بدهند كه آن واقعيت چگونه بر ايشان پديدار شده است. چگونگى توصيف دينداران از واقعيت فى نفسه، بستگى به مفاهيم مفسرى دارد كه ايشان به كار مى گيرند. ايشان از اين مفاهيم براى فهميدن و ساختن جهان خويش و نيز براى معنا بخشيدن به وجود خود استفاده مى كنند. بنابراين كسانى كه معتقدند خداوند موجودى متشخص است، مجموعه ديگرى را مورد استفاده قرار مى دهند. واقعيت غايى امرى نامتناهى است و لذا هر دوى اين تصاوير تا حدى درست است هر چند كه ما نمى توانيم از اين موضوع مطمئن باشيم، چون هيچ يك از آن تصاوير كاملا بر واقعيت فى نفسه منطبق نيست. هيك از داستان معروف مردان كور و فيل استفاده مى كند: براى گروهى از مردان كور كه هرگز با فيل مواجه نشده بودند، فيلى آوردند. يكى از ايشان پاى فيل را لمس كرد و گفت كه فيل، يك ستون بزرگ و زنده است. ديگرى خرطوم حيوان را لمس كرد و اظهار داشت كه فيل، مارى عظيم الجثه است. سومى عاج فيل را لمس كرد و گفت كه فيل شبيه به تيغه گاو آهن است و الى آخر... البته همه آنها درست مى گفتند، اما هر كدام صرفا به يك جنبه از واقعيت اشاره مى كردند و مقصود خود را در قالب تمثيل هايى بسيار ناقص بيان كل مى داشتند.