بیشترلیست موضوعات چگونه مى توان تنوع اديان را تبيين كرد؟ كثرت گرايى نقد كثرت گرايى شمول گرايى معيارهايى براى ارزيابى اديان توضیحاتافزودن یادداشت جدید
چرا كه به اين ترتيب، معيار كفايت تجربى نيز مانند خود مدعيات دينى متاثر از ذهنيت اشخاص و فرهنگ ها خواهد بود. به علاوه هيك با توسل به معيار سازگارى درونى در واقع ساختار عقلانى خود را بر واقعيت غايى تحميل كرده و راى كسانى نظير ذن بوديست ها را ناديده گرفته است كه معتقدند سازگارى منطقى مايه هلاكت انسان است و بايد از آن فراتر رفت. كثرت گرايان معتقدند مدعيات صدق و كذب بردار، هم به لحاظ تاريخى و هم به لحاظ فرهنگى ذهنى هستند و صرفا ناظر به پديدارها مى باشند. اما ممكن است در نقد كثرت گرايان بگويند كه اين اعتقادشان لاجرم به شكاكيت مى انجامد. به داستان تمثيلى هيك بازگرديم: ما نمى توانيم هيچ چيز درباره فيل واقعى بدانيم حتى نمى توانيم اطمينان داشته باشيم كه فيلى وجود دارد. همين امر در مورد واقعيت غايى هم صدق مى كند. در واقع نكته اى كه مى توان از داستان هاى تمثيلى هيك آموخت اين نيست كه همه مردان كور درست مى گفتند، اين است كه هيچ كدام درست نمى گفتند. آنچه آنها لمس مى كردند ستون، مار يا تيغه گاوآهن نبود، بلكه يك فيل بود و اين ادعا كه آن فيل يكى از آنها يا همه آنها است، ادعايى كاملا غلط است. پاسخ هيك اين است كه ما بايد وجود يك فيل [يا در بحث اصلى ما] وجود يك واقعيت فى نفسه متعالى را كه بر ما پديدار مى شود، مفروض بگيريم. اما اگر نتوانيم هيچ چيز درباره خود واقعيت غايى بگوييم، پس چه چيز را بايد مفروض بگيريم؟ مردان كور تنها در صورتى مى توانند فرض كنند كه آنچه لمس مى كنند واقعا يك فيل است كه پيشاپيش بدانند يك فيل چگونه موجودى است. البته بد نيست كه بگوييم يك واقعيت غايى وجود دارد كه ما با آن مواجه مى شويم، اما اين واقعيت غايى چيست؟ بعضى از كثرت گرايان شديدا مايلند كه ماركسيسم الحادى و اومانيسم طبيعت گرايانه را در اردوى اديان وارد كنند و آنها را در منزلتى مشابه اديان توحيدى قرار دهند. اين امر حكايت از جديت و اهميت پرسش فوق مى كند. مسلمانان و مسيحيان معتقدند كه واقعا خدايى وجود دارد و مواجهه با اين خدا به زندگى ما معنا مى بخشد. طبيعت گرايان معتقدند كه ما مى توانيم بدون تصديق وجود امر الوهى يامواجهه با آن، زندگى معنادارى داشته باشيم. اين دو مدعا با يكديگر بسيار متفاوتند در اولى، معنا محصول مواجهه با خداوندى متشخص است، اما در دومى، معنا مستقل و آفريده خود انسان است.