هو العزيز - یاس کبود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یاس کبود - نسخه متنی

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هو العزيز

انتشارات سُرور به دنبال چاپ و نشر دو مجموعه ى شعرى آه عاشقان (در انتظار موعود «عج») و گريه ى اشك (حاوى اشعار برگزيده ى عاشورايى معاصران) خواستار تدوين مجموعه ى شعرى ديگرى شد كه شيواترين مراثى حضرت صديقه ى كبرى فاطمه ى زهرا- سلام اللَّه عليها- را در برداشته باشد تا مورد استفاده ى شيفتگان مكتب آن حضرت قرار گيرد.

نگارنده با دريافت اين پيشنهاد و با استظهار به عنايات كريمانه ى آل اللَّه، پس از بررسى ديوانها و مجموعه هاى شعرى معاصران و مراجعه به شعراى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اين مجموعه ى شعرى را به تدريج تدوى كرد كه اميد است همانند دو مجموعه ى شعرى پيشين، اقبال عمومى را به همراه داشته باشد.

با آنكه اين مجموعه از نظر اهل فن شايد در موضوع خود از بهترين ها باشد ولى نگارنده به هيچ روى از نتيجه ى كارى كه انجام داده است خشنود نيست چرا كه انتظاراتى كه داشت، بر آورده نشد و آثارى را كه جستجو مى كرد، كمتر يافت!

اين خلا شگرف شايد ناشى از عدم عنايت شاعران آل اللَّه به اهداف عاليه ى اين بانوى بزرگ جهان اسلام و عدم آگاهى آنان از ابعاد وسيع پى آمدهاى شومى است كه «سقيفه» به همراه داشته است، و شهادت آن حضرت آنهم در فاصله ى زمانى بسيار كوتاهى پس از رحلت رسول اكرم صلى اللَّه عليه و آله مى تواند يكى از آثار اين انتخاب ناميمون باشد! و شايد اين رخداد استثنايى- شهادت حضرت زهرا عليهاالسلام- آنقدر دل و جان شيفتگان آن حضرت خصوصا شعراى آل اللَّه اثر گذارده است كه حق دارند جز به «مسمار» و «در و ديوار» و «آتش» نينديشند! و شعرهاى انتخابى اين مجموعه نيز قهرا نمى تواند از اين اصل بر كنار باشد، چرا كه با تجسم صحنه هاى بسيار رقت بار و دلخراش، ناخواسته شخصيت ممتاز اين بانوى اول جهان اسلام را در لابلاى پرده هاى اشك مستور داشته است! تا مظلوميت او را- تا هميشه ى تاريخ- فرياد كند!

چه مظلوميتى بالاتر از اين كه يك چنين شخصيتى بلا منازع و استثنايى تاريخ حتى در ميان دوستان خود ناشناخته باقى بماند؟! و بجاى دادخواهيها و ستم ستيزيهاى او، فقط ناله هايش در پشت «در و ديوار» و يا در ميان «شعله هاى آتش» شنيده شده باشد و...؟!

اميد است كه عنايت كريمانه ى آن حضرت، از لغزشهايى كه احيانا در آثار اين مجموعه رفته است، درگذرد و پنجره هايى از شهود و اشراق را بر روى شعراى آل اللَّه باز كند تا با در عميق از ارزشها و ملكات اخلاقى ذوات مقدس معصومين عليهم السلام در شناساندن مكتب سرخ تشيع- كه پشتوانه هايى اينچنين نستوه و پرشكوه دارد- بدانگونه كه شايسته و بايسته است، همت گمارند و به جبران مافات بكوشند، و ترديدى نيست كه نگارنده بيش از همه ى آنان، خود را به اين عنايت كريمانه نيازمند مى بيند و به يارى اين همت، علاقه مند، و به تلافى آنچه رفته است، پاى بند مى داند.

بمنه و كرمه محمد على مجاهدى (پروانه) شهريور ماه 1376

درد دلى با بقيع

گم كرده ام پيدا نشد!



  • من عاشق و سرگشته ى كوى تو هستم من عاشق و سرگشته ى كوى تو هستم


  • دلداده ام، ديوانه ى روى تو هستم دلداده ام، ديوانه ى روى تو هستم




  • يا فاطمه! دايم ثناگوى تو هستم يا فاطمه! دايم ثناگوى تو هستم


  • هر سو روم، بينم كه در سوى تو هستم هر سو روم، بينم كه در سوى تو هستم




  • عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم! عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم!


  • گم كرده ام پيدا نشد! گم كرده ام پيدا نشد!




  • اى عاشقان! من نوگلى گم كرده دارم اى عاشقان! من نوگلى گم كرده دارم


  • چون مرغ بسمل از فراقش بيقرارم چون مرغ بسمل از فراقش بيقرارم




  • اندر مدينه، جستجو گرديده كارم اندر مدينه، جستجو گرديده كارم


  • يا رب! سحر كى مى شود اين شام تارم؟! يا رب! سحر كى مى شود اين شام تارم؟!




  • عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم! عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم!


  • گم كرده ام پيدا نشد! گم كرده ام پيدا نشد!




  • گاهى كنم رو جانب قبر پيمبر گاهى كنم رو جانب قبر پيمبر


  • گاهى ز غم كوبم به ديوار بقيع سر گاهى ز غم كوبم به ديوار بقيع سر




  • سر مى كشم در جستجويش من به هر در سر مى كشم در جستجويش من به هر در


  • آخر كجا هستى بگو مظلومه مادر؟! آخر كجا هستى بگو مظلومه مادر؟!




  • عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم! عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم!


  • گم كرده ام پيدا نشد! گم كرده ام پيدا نشد!




  • گم كرده ى من در بدن چندين نشان داشت گم كرده ى من در بدن چندين نشان داشت


  • بر باوزيش جاى غلاف دشمنان داشت بر باوزيش جاى غلاف دشمنان داشت




  • هرگوشه از هجر پدر، اشكى روان داشت هرگوشه از هجر پدر، اشكى روان داشت


  • از داغ محسن سينه يى آتشفشان داشت از داغ محسن سينه يى آتشفشان داشت




  • عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم! عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم!


  • گم كرده ام پيدا نشد! گم كرده ام پيدا نشد!




  • زهراى من، رنگى به رنگ زعفران داشت زهراى من، رنگى به رنگ زعفران داشت


  • از ميخ در بر سينه ى سوزان، نشان داشت از ميخ در بر سينه ى سوزان، نشان داشت




  • اندر جوانى، قامتى همچون كمان داشت اندر جوانى، قامتى همچون كمان داشت


  • با كودكان در بيت الاحزان آشيان داشت با كودكان در بيت الاحزان آشيان داشت




  • عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم! عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم!


  • گم كرده ام پيدا نشد! گم كرده ام پيدا نشد!




  • اشكم ز مژگاه مى رود با هر بهانه اشكم ز مژگاه مى رود با هر بهانه


  • زهرا كجا و ضربه هاى تازيانه؟! زهرا كجا و ضربه هاى تازيانه؟!




  • يا رب چه شد بين در و ديوار خانه؟ يا رب چه شد بين در و ديوار خانه؟


  • از سينه ى زهرا چرا خون شد روانه؟! از سينه ى زهرا چرا خون شد روانه؟!




  • عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم! عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم!


  • گم كرده ام پيدا نشد! گم كرده ام پيدا نشد!




  • اى جان فداى ديدگان خونفشانت اى جان فداى ديدگان خونفشانت


  • اى من بميرم بهر قبر بى نشانت اى من بميرم بهر قبر بى نشانت




  • آتش چسان زد غاصب حق آشيانت؟ آتش چسان زد غاصب حق آشيانت؟


  • گويد (فراز) اندر غم و درد نهانت: گويد (فراز) اندر غم و درد نهانت:




  • عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم! عقده ز قلبم وانشد اى واى ازين غم!


  • گم كرده ام پيدا نشد! گم كرده ام پيدا نشد!


هياهوى سكوت!



  • اينجا نشانى از نگاه آشنا نيست اينجا نشانى از نگاه آشنا نيست


  • يا از صداى آشنايى، رد پايى نيست يا از صداى آشنايى، رد پايى نيست




  • طوفانى از اندوه، دلتنگى، پريشانى طوفانى از اندوه، دلتنگى، پريشانى


  • جارى ست در اين دست، اما ناخدايى نيست جارى ست در اين دست، اما ناخدايى نيست




  • مرزى فراتر از زمين و آسمان دارد مرزى فراتر از زمين و آسمان دارد


  • بى وسعت اين خاك گويا ماورايى نيست! بى وسعت اين خاك گويا ماورايى نيست!




  • قنديل آه عاشقان، فانوس شرم ماه قنديل آه عاشقان، فانوس شرم ماه


  • مشتى ستاره، پيش ازينش روشنايى نيست! مشتى ستاره، پيش ازينش روشنايى نيست!




  • در غربت اين دشت اما آنچه مى پيچد در غربت اين دشت اما آنچه مى پيچد


  • تنها هياهوى سكوت ست و، صدايى نيست! تنها هياهوى سكوت ست و، صدايى نيست!




  • هر يك بقيع كوچكى در سينه مان داريم هر يك بقيع كوچكى در سينه مان داريم


  • ماييم و اندوهى كه آن را آشنايى نيست ماييم و اندوهى كه آن را آشنايى نيست




  • بر شانه هاى غربت ما، زخم مى رويد بر شانه هاى غربت ما، زخم مى رويد


  • زخمى كه او را ابتدا و انتهايى نيست! زخمى كه او را ابتدا و انتهايى نيست!




  • ماييم و، ارث چارده قرن عزا، آرى ماييم و، ارث چارده قرن عزا، آرى


  • غمگين تر ازين قصه، گويا ماجرايى نيست غمگين تر ازين قصه، گويا ماجرايى نيست




  • در شعله هاى شرم مى پيچم، كه مى بينم در شعله هاى شرم مى پيچم، كه مى بينم


  • شعرم به ياد غربتش شعر رسايى نيست شعرم به ياد غربتش شعر رسايى نيست


بغض گلوگير!



  • دل غريب من از گردش زمانه گرفت دل غريب من از گردش زمانه گرفت


  • به حسرت غم زهرا، شبى بهانه گرفت به حسرت غم زهرا، شبى بهانه گرفت




  • شبانه بغض گلوگير من، كنار بقيع شبانه بغض گلوگير من، كنار بقيع


  • شكست و، ديده ز دل اشك دانه دانه گرفت شكست و، ديده ز دل اشك دانه دانه گرفت




  • ز اشك جارى چشمم، زچشمه سار دلم ز اشك جارى چشمم، زچشمه سار دلم


  • در آن سحر، چمن عشق صد جوانه گرفت در آن سحر، چمن عشق صد جوانه گرفت




  • ز پشت پنجره ها، ديدگان پر اشكم ز پشت پنجره ها، ديدگان پر اشكم


  • سراغ مدفن پنهان و بى نشانه گرفت! سراغ مدفن پنهان و بى نشانه گرفت!




  • نشان شعله و دود سراى زهرا را نشان شعله و دود سراى زهرا را


  • توان هنوز ز ديوار و بام خانه گرفت! توان هنوز ز ديوار و بام خانه گرفت!




  • مصيبتى ست على را، كه پيش چشمانش مصيبتى ست على را، كه پيش چشمانش


  • عدو اميد دلش را به تازيانه گرفت! عدو اميد دلش را به تازيانه گرفت!




  • چه گفت فاطمه كانگونه با تاثر و غم چه گفت فاطمه كانگونه با تاثر و غم


  • على مراسم تدفين او شبانه گرفت؟! على مراسم تدفين او شبانه گرفت؟!




  • فراق فاطمه را، بوتراب باور كرد فراق فاطمه را، بوتراب باور كرد


  • شبى كه چوبه ى تابوت را به شانه گرفت شبى كه چوبه ى تابوت را به شانه گرفت


اى به بقيع آمده!



  • اى به بقيع آمده! هشيار باش اى به بقيع آمده! هشيار باش


  • خفته چرا چشم تو؟! بيدار باش خفته چرا چشم تو؟! بيدار باش




  • فرش رهت، بال ملك كرده اند فرش رهت، بال ملك كرده اند


  • ذره تو، مهر فلك كرده اند ذره تو، مهر فلك كرده اند




  • ديده فروبند ز ناسوتيان ديده فروبند ز ناسوتيان


  • تا نگرى جلوه ى لاهوتيان تا نگرى جلوه ى لاهوتيان




  • ترك خودى پيشه كن و خاك شو! ترك خودى پيشه كن و خاك شو!


  • نيستى ار پاك، برو پاك شو! نيستى ار پاك، برو پاك شو!




  • دل ببر از زمزمه ى خاكيان دل ببر از زمزمه ى خاكيان


  • تا شنوى نغمه ى افلاكيان تا شنوى نغمه ى افلاكيان




  • چشم دل خويش اگر واكنى چشم دل خويش اگر واكنى


  • آنچه نبينند، تماشا كنى آنچه نبينند، تماشا كنى




  • اين حرم خاص خداوندى ست اين حرم خاص خداوندى ست


  • طوف درش، مايه ى خرسندى ست طوف درش، مايه ى خرسندى ست




  • شرط حرم، محرمى و محرمى ست شرط حرم، محرمى و محرمى ست


  • مجرم اگر نيستى، از مجرمى ست مجرم اگر نيستى، از مجرمى ست




  • محرم و محرم ز يك يريشه اند محرم و محرم ز يك يريشه اند


  • در خور آن، مردم حق پيشه اند در خور آن، مردم حق پيشه اند




  • سالك اين راه، دلش پر غم ست سالك اين راه، دلش پر غم ست


  • بى غم اگر آمده، نامحرم ست! بى غم اگر آمده، نامحرم ست!




  • همدم غم، هم سخن درد باش همدم غم، هم سخن درد باش


  • غم، محك مرد بود مرد باش! غم، محك مرد بود مرد باش!


مزار كعبه ى دلها كجاست؟!



  • باز كن بر روى من آغوش جان را اى بقيع! باز كن بر روى من آغوش جان را اى بقيع!


  • تا ببينم دوست دارى ميهمان را اى بقيع؟! تا ببينم دوست دارى ميهمان را اى بقيع؟!




  • خاكى، اما برتر از افلاك دارى جايگاه خاكى، اما برتر از افلاك دارى جايگاه


  • در تو مى بينم شكوه آسمان را، اى بقيع! در تو مى بينم شكوه آسمان را، اى بقيع!




  • پنج خورشيد جهان افروز در آغوش توست پنج خورشيد جهان افروز در آغوش توست


  • كرده يى رشگ فلك اين خاكدان را، اى بقيع! كرده يى رشگ فلك اين خاكدان را، اى بقيع!




  • مى رسيم از گرد ره با كوله بار اشك و آه مى رسيم از گرد ره با كوله بار اشك و آه


  • بار ده اين كاروان خسته جان را اى بقيع! بار ده اين كاروان خسته جان را اى بقيع!




  • بيت الاحزان بود و زهرا، هيچكس باور نداشت بيت الاحزان بود و زهرا، هيچكس باور نداشت


  • تا كنند از او دريغ اين سايبان را اى بقيع! تا كنند از او دريغ اين سايبان را اى بقيع!




  • عاقبت ار جور گلچين شاخه ى اين گل شكست! عاقبت ار جور گلچين شاخه ى اين گل شكست!


  • در بهاران ديد تاراج خزان را اى بقيع! در بهاران ديد تاراج خزان را اى بقيع!




  • گر چه باغ ياس او پر شد زگلهاى كبود! گر چه باغ ياس او پر شد زگلهاى كبود!


  • با على هرگز نگفت اين داستان را اى بقيع! با على هرگز نگفت اين داستان را اى بقيع!




  • سيلى گلچين چو گردد با رخ گل آشنا سيلى گلچين چو گردد با رخ گل آشنا


  • بلبل از كف مى دهد تاب و توان را اى بقيع! بلبل از كف مى دهد تاب و توان را اى بقيع!




  • پاى آتش را به بيت وحى، دشمن باز كرد! پاى آتش را به بيت وحى، دشمن باز كرد!


  • سوخت همچون برق خرمن سوز، آن را اى بقيع! سوخت همچون برق خرمن سوز، آن را اى بقيع!




  • حامل وحى الهى، گاه البلاغ پيام حامل وحى الهى، گاه البلاغ پيام


  • بوسه مى زد بارها آن آستان را اى بقيع! بوسه مى زد بارها آن آستان را اى بقيع!




  • اى دريغا روز روشن، دشمن آتش فروز اى دريغا روز روشن، دشمن آتش فروز


  • بى امان مى سوخت آن دارالامان را اى بقيع! بى امان مى سوخت آن دارالامان را اى بقيع!




  • قهر گلچين آنقدر دامن به آتش زد، كه سوخت قهر گلچين آنقدر دامن به آتش زد، كه سوخت


  • عاقبت آن طاير عرش آشيان را اى بقيع! عاقبت آن طاير عرش آشيان را اى بقيع!




  • اى دريغا درميان شعله، صاحبخانه سوخت! اى دريغا درميان شعله، صاحبخانه سوخت!


  • سوخت اين ناخوانده مهمان، ميزبان را! اى بقيع! سوخت اين ناخوانده مهمان، ميزبان را! اى بقيع!




  • ديگر از آن شب، على از درد، آرامى نداشت ديگر از آن شب، على از درد، آرامى نداشت


  • داده بود از دست چون آرام جان را اى بقيع! داده بود از دست چون آرام جان را اى بقيع!




  • با دلى لرزان، زبلبل پيكر گل را گرفت! با دلى لرزان، زبلبل پيكر گل را گرفت!


  • يا دارى گريه هاى باغبان را اى بقيع؟! يا دارى گريه هاى باغبان را اى بقيع؟!




  • لرزه مى افتد به جانت، تا كه مى آرى به ياد لرزه مى افتد به جانت، تا كه مى آرى به ياد


  • لرزش آن دستهاى مهربان را اى بقيع! لرزش آن دستهاى مهربان را اى بقيع!




  • جز تو غمهاى على را هيچكس باور نكرد! جز تو غمهاى على را هيچكس باور نكرد!


  • مى كشى بر دوش خود بارى گران را، اى بقيع! مى كشى بر دوش خود بارى گران را، اى بقيع!




  • بازگو با ما: مزار كعبه ى دلها كجاست؟! بازگو با ما: مزار كعبه ى دلها كجاست؟!


  • در كجا كردى نهان آن بى نشان را اى بقيع؟! در كجا كردى نهان آن بى نشان را اى بقيع؟!




  • قطره يى، اما در آغوش تو دريا خفته است! قطره يى، اما در آغوش تو دريا خفته است!


  • كرده يى پنهان تو بحرى بيكران را اى بقيع! كرده يى پنهان تو بحرى بيكران را اى بقيع!




  • چشم تو خون گريد و، (پروانه) مى داند كجاست چشم تو خون گريد و، (پروانه) مى داند كجاست


  • چشمه ى جوشان اين اشك روان را، اى بقيع! چشمه ى جوشان اين اشك روان را، اى بقيع!


هنوز هم گله داشت؟!



  • اين امامان كه در بقيع، دَرند اين امامان كه در بقيع، دَرند


  • افتخارات عالم بشرند افتخارات عالم بشرند




  • چار فصل كتاب تكوينند چار فصل كتاب تكوينند


  • چار ركن مبانى دينند چار ركن مبانى دينند




  • وارث انبياء و سد يقين وارث انبياء و سد يقين


  • سايه هاى خدا به روى زمين سايه هاى خدا به روى زمين




  • هر يكى، شاخه يى ز نخله ى طور هر يكى، شاخه يى ز نخله ى طور


  • هر يكى، آيه يى ز سوره ى نور هر يكى، آيه يى ز سوره ى نور




  • دست پروردگان خانه ى وحى دست پروردگان خانه ى وحى


  • مرغ لاهوت آشنانه ى وحى مرغ لاهوت آشنانه ى وحى




  • چار در خوشاب يك صدفند چار در خوشاب يك صدفند


  • نور چشمان شحنه ى نجفند نور چشمان شحنه ى نجفند




  • مشكلى دارم اى بقيع عزيز! مشكلى دارم اى بقيع عزيز!


  • اى تو ما را شفيع رستاخيز اى تو ما را شفيع رستاخيز




  • ياد دارى شبى چو قير سياه ياد دارى شبى چو قير سياه


  • نه چراغى، نه پرتوى از ماه نه چراغى، نه پرتوى از ماه




  • على آورد با دو ديده ى تر على آورد با دو ديده ى تر


  • بدن پاك دخت پيغمبر بدن پاك دخت پيغمبر




  • ديدى آيا در آن شب تاريك ديدى آيا در آن شب تاريك


  • بازو پهلوى وى از نزديك؟! بازو پهلوى وى از نزديك؟!




  • راستى، پهلويش شكسته نبود؟! راستى، پهلويش شكسته نبود؟!


  • بازوى او، سياه و خسته نبود؟! بازوى او، سياه و خسته نبود؟!




  • دستهايش هنوز آبله داشت؟! دستهايش هنوز آبله داشت؟!


  • زير لبها، هنوز هم داشت؟! زير لبها، هنوز هم داشت؟!




  • اى بلند اختران چرخ برين! اى بلند اختران چرخ برين!


  • اى زحل! اى عطارد! اى پروين! اى زحل! اى عطارد! اى پروين!




  • اى شما كهكشان و كوكبها اى شما كهكشان و كوكبها


  • كاروانهاى نور در شبها! كاروانهاى نور در شبها!




  • مشعل شام تارشان باشيد مشعل شام تارشان باشيد


  • شمعهاى مزارشان باشيد شمعهاى مزارشان باشيد




  • تو هم اى ابر آسمان، آبى! تو هم اى ابر آسمان، آبى!


  • تو هم اى نور ماه، مهتابى! تو هم اى نور ماه، مهتابى!




  • تو هم اى ديده! كن روان جويى تو هم اى ديده! كن روان جويى


  • تو هم اى خيل مژه! جارويى! تو هم اى خيل مژه! جارويى!




  • تو هم اى سيل اشك! آبى ريز تو هم اى سيل اشك! آبى ريز


  • بر سر خاكشان، گلابى ريز بر سر خاكشان، گلابى ريز




  • گرچه اين سينه ها، مدينه ى ماست گرچه اين سينه ها، مدينه ى ماست


  • قبر آنان، درون سينه ى ماست! قبر آنان، درون سينه ى ماست!




  • قبرشان تا چنين خراب بود قبرشان تا چنين خراب بود


  • دل ما شيعيان، كباب بود دل ما شيعيان، كباب بود


يك باغ گل!



  • اى خاك تو به چشم ملك توتيا، بقيع! اى خاك تو به چشم ملك توتيا، بقيع!


  • اى محترمتر از حرم كبريا! بقيع! اى محترمتر از حرم كبريا! بقيع!




  • يك باغ گل به دامن تو جا گرفته است يك باغ گل به دامن تو جا گرفته است


  • از گلشن خزان زده ى مصطفى بقيع! از گلشن خزان زده ى مصطفى بقيع!




  • با قطره هاى اشك، دل از دست مى دهد با قطره هاى اشك، دل از دست مى دهد


  • بگذارد آنكه گرد حريم تو پا ، بقيع! بگذارد آنكه گرد حريم تو پا ، بقيع!




  • اى شاهد خزان شدن باغ آرزو! اى شاهد خزان شدن باغ آرزو!


  • بر قصه هاى غصه ى خود لب گشا، بقيع! بر قصه هاى غصه ى خود لب گشا، بقيع!




  • آغوش تو، به پاكى دامان فاطمه ست آغوش تو، به پاكى دامان فاطمه ست


  • اى تربت چهار ولى خدا! بقيع! اى تربت چهار ولى خدا! بقيع!




  • بر برگ برگ دفتر تو نقش بسته است بر برگ برگ دفتر تو نقش بسته است


  • با خط خون، حديث غم لاله ها، بقيع! با خط خون، حديث غم لاله ها، بقيع!




  • خاك تو و سكوت شب و اشك مرتضى خاك تو و سكوت شب و اشك مرتضى


  • با ما بگو حكايت آن ماجرا، بقيع! با ما بگو حكايت آن ماجرا، بقيع!


راز نهان



  • برگشا مهر خموشى از زبانت اى بقيع! برگشا مهر خموشى از زبانت اى بقيع!


  • جاى زهرا بگو با زائرانت اى بقيع! جاى زهرا بگو با زائرانت اى بقيع!




  • ديده ى گريان ما را بنگر و، با ما بگو: ديده ى گريان ما را بنگر و، با ما بگو:


  • در كجا خوابيده آن آرام جانت اى بقيع! در كجا خوابيده آن آرام جانت اى بقيع!




  • لطف كن! گم كرده ى ما را نشان ما بده لطف كن! گم كرده ى ما را نشان ما بده


  • بشكن اين مهر خموشى از زبانت اى بقيع! بشكن اين مهر خموشى از زبانت اى بقيع!




  • گر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد گر دهى بر من نشان از قبر زهرا، تا ابد


  • بر ندارم سر ز خاك آستانت اى بقيع! بر ندارم سر ز خاك آستانت اى بقيع!




  • گفت مولا: راز اين مطلب مگو با هيچكس گفت مولا: راز اين مطلب مگو با هيچكس


  • خوب بيرون آمدى از امتحانت اى بقيع! خوب بيرون آمدى از امتحانت اى بقيع!




  • گر ندارى اذن از مولا كه سازى بر ملا گر ندارى اذن از مولا كه سازى بر ملا


  • لااقل با ما بگو از داستانت اى بقيع! لااقل با ما بگو از داستانت اى بقيع!




  • فاطمه با پهلوى بشكسته شد مهمان تو فاطمه با پهلوى بشكسته شد مهمان تو


  • ده خبر ما را ز حال ميهمانت اى بقيع! ده خبر ما را ز حال ميهمانت اى بقيع!




  • آرزو دارد به دل (خسرو) كه تا صاحب زمان آرزو دارد به دل (خسرو) كه تا صاحب زمان


  • بر ملا سازد مگر راز نهانت اى بقيع! بر ملا سازد مگر راز نهانت اى بقيع!


دلتنگيهاى زهراى بتول در ماتم رسول

جانم سوخت!



  • خدا! ز سوز دلم آگهى، كه جانم سوخت خدا! ز سوز دلم آگهى، كه جانم سوخت


  • دلم ز فرقت ياران مهربانم سوخت دلم ز فرقت ياران مهربانم سوخت




  • چو ديد دشمن ديرينه، انزواى مرا چو ديد دشمن ديرينه، انزواى مرا


  • ز كينه آتشى افروخت كآشيانم سوخت ز كينه آتشى افروخت كآشيانم سوخت




  • هنوز داغ پيمبر به سينه بود مرا هنوز داغ پيمبر به سينه بود مرا


  • كه مرگ فاطمه ناگاه جسم و جانم سوخت كه مرگ فاطمه ناگاه جسم و جانم سوخت




  • اميد زندگى و، يار غمگسارم رفت اميد زندگى و، يار غمگسارم رفت


  • ز مرگ زود رسش قلب كودكانم سوخت ز مرگ زود رسش قلب كودكانم سوخت




  • دمى كه گفت: على جان! دگر حلالم كن دمى كه گفت: على جان! دگر حلالم كن


  • به پيش ديده ز مظلوميش، جهانم سوخت به پيش ديده ز مظلوميش، جهانم سوخت




  • به حال غربت من مى گريست در دم مرگ به حال غربت من مى گريست در دم مرگ


  • ز مهربانى او، طاقت و توانم سوخت ز مهربانى او، طاقت و توانم سوخت




  • گشود چشم و سفارش زكودكانش كرد گشود چشم و سفارش زكودكانش كرد


  • نگاه عاطفت آميز او، روانم سوخت نگاه عاطفت آميز او، روانم سوخت




  • چو خواست نيمه شب او را به خاك بسپارم چو خواست نيمه شب او را به خاك بسپارم


  • ازين وصيت جانسوز، استخوانم سوخت ازين وصيت جانسوز، استخوانم سوخت


در همه جا تنها بود!



  • آنكه از بعد پدر در همه جا تنها بود آنكه از بعد پدر در همه جا تنها بود


  • نور چشمان نبى، فاطمه ى زهرا بود! نور چشمان نبى، فاطمه ى زهرا بود!




  • گل مينوى بهشتى به جوانى پژمرد گل مينوى بهشتى به جوانى پژمرد


  • آنكه عطر نفسش، بوى خوش گلها بود آنكه عطر نفسش، بوى خوش گلها بود




  • پاره ى جسم نبى را ز جفا آزردند پاره ى جسم نبى را ز جفا آزردند


  • مأمن فاطمه، بيت الحزَن صحرا بود! مأمن فاطمه، بيت الحزَن صحرا بود!




  • همه گفتند: على بعد وى از پا افتاد همه گفتند: على بعد وى از پا افتاد


  • كوه صبرى كه چنان ثابت و پا بر جا بود! كوه صبرى كه چنان ثابت و پا بر جا بود!




  • تا جگر گوشه ى محبوب خدا را كشتند تا جگر گوشه ى محبوب خدا را كشتند


  • چشم حيدر ز غمش يكسره خون پالا بود چشم حيدر ز غمش يكسره خون پالا بود




  • رفت زهرا و، على ز آتش داغش همه عمر رفت زهرا و، على ز آتش داغش همه عمر


  • سوخت چون شمع سراپاى، اگر بر پا بود! سوخت چون شمع سراپاى، اگر بر پا بود!




  • بارد از ديده ى خود خون جگر (جيرودى) بارد از ديده ى خود خون جگر (جيرودى)


  • بسكه آن ماتم جانسوز، توان فرسا بود بسكه آن ماتم جانسوز، توان فرسا بود


نشان!



  • بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد بعد از پدر، به فاطمه دشمن امان نداد


  • و ز مهر، كس تسلى آن خسته جان نداد! و ز مهر، كس تسلى آن خسته جان نداد!




  • زهرا نديد محسن و، گلچين روزگار زهرا نديد محسن و، گلچين روزگار


  • گل چيد و فيض ديدن بر باغبان داد! گل چيد و فيض ديدن بر باغبان داد!




  • مى خواست با پسر بدهد جان به پشت در مى خواست با پسر بدهد جان به پشت در


  • اما چو بيكسى على ديد، جان نداد! اما چو بيكسى على ديد، جان نداد!




  • در كوچه خواست تا كه شود حامى على در كوچه خواست تا كه شود حامى على


  • دردا كه تازيانه ى دشمن امان نداد! دردا كه تازيانه ى دشمن امان نداد!




  • هر قهرمان كند به نشان خود افتخار هر قهرمان كند به نشان خود افتخار


  • زهرا نشان خود به على هم نشان نداد! زهرا نشان خود به على هم نشان نداد!


بهانه!



  • مرد اگر خانه به گلزار جان برگيرد مرد اگر خانه به گلزار جان برگيرد


  • دل او، باز هواى سر و همسر گيرد دل او، باز هواى سر و همسر گيرد




  • گر چه فرزند، عزيزست چه دختر چه پسر گر چه فرزند، عزيزست چه دختر چه پسر


  • بيشتر مهر پدر جانب دختر گيرد بيشتر مهر پدر جانب دختر گيرد




  • بارها گفت نبى: فاطمه چون جان منست بارها گفت نبى: فاطمه چون جان منست


  • كه گمان داشت كسى جان پيمبر گيرد؟! كه گمان داشت كسى جان پيمبر گيرد؟!




  • بارها گفت كه آزار وى ، آزار منست بارها گفت كه آزار وى ، آزار منست


  • كاش مى بود كه گفتار خود از سر گيرد كاش مى بود كه گفتار خود از سر گيرد




  • كاش مى بود در آن كوچه، نبى تا كه مگر كاش مى بود در آن كوچه، نبى تا كه مگر


  • راه بر قاتل دختر، پى كيفر گيرد راه بر قاتل دختر، پى كيفر گيرد




  • كاش مى بود كه از خادمه ى دختر خويش كاش مى بود كه از خادمه ى دختر خويش


  • خبرى از سبب سوختن درگيرد خبرى از سبب سوختن درگيرد




  • كاش مى بود پيمبر كه ز اَسما پرسد كاش مى بود پيمبر كه ز اَسما پرسد


  • كه: چرا دختر من روى ز همسر گيرد؟! كه: چرا دختر من روى ز همسر گيرد؟!




  • كاش مى بود كه آن شب ، جسد فاطمه را كاش مى بود كه آن شب ، جسد فاطمه را


  • گاه بر دوش على، گاه پيمبر گيرد گاه بر دوش على، گاه پيمبر گيرد




  • كاش مى بود در آن شام غريبان كه به دست كاش مى بود در آن شام غريبان كه به دست


  • اشك غربت مگر از چهره ى حيدر گيرد اشك غربت مگر از چهره ى حيدر گيرد




  • كاش مى بود كه اطفال يتيم او را كاش مى بود كه اطفال يتيم او را


  • بدهد تسليت و بوسد و در برگيرد بدهد تسليت و بوسد و در برگيرد




  • كاش مى بود در آن نيمه ى شبها، كه حسين كاش مى بود در آن نيمه ى شبها، كه حسين


  • خيزد از خواب و بهانه پى مادر گيرد خيزد از خواب و بهانه پى مادر گيرد




  • چه غم از وحشت فرداست؟ كه (آواره ى) او چه غم از وحشت فرداست؟ كه (آواره ى) او


  • دامن فاطمه را در صف محشر گيرد دامن فاطمه را در صف محشر گيرد


گريه ى بى اختيار



  • درد هجران پدر چون شد عيان در روى زهرا درد هجران پدر چون شد عيان در روى زهرا


  • جسم گريان شد طبيب و، خون دل داروى زهرا جسم گريان شد طبيب و، خون دل داروى زهرا




  • شد پريشان روزگار و همچو شب، تاريك و تيره شد پريشان روزگار و همچو شب، تاريك و تيره


  • روز فقدان پدر چون شد پريشان، موى زهرا روز فقدان پدر چون شد پريشان، موى زهرا




  • آن بود دلجو، كه جان را مى رهاند از غم دل آن بود دلجو، كه جان را مى رهاند از غم دل


  • پس اجل بوده ست الحق بهترين دلجوى زهرا پس اجل بوده ست الحق بهترين دلجوى زهرا




  • بود ديدار پدر هر صبحگاه و شامگاهى بود ديدار پدر هر صبحگاه و شامگاهى


  • جان جسم و، قوت روح و، قوت زانوى زهرا جان جسم و، قوت روح و، قوت زانوى زهرا




  • مى شود بى اختيار از گريه، مولا چون ببيند مى شود بى اختيار از گريه، مولا چون ببيند


  • بسته بازوند نيلى، چرخ بر بازوى زهرا! بسته بازوند نيلى، چرخ بر بازوى زهرا!




  • قدر زهرا را (نگارنده) ندانستند، اما قدر زهرا را (نگارنده) ندانستند، اما


  • آيد آن روزى كه باشد هر نگاهى سوى زهرا آيد آن روزى كه باشد هر نگاهى سوى زهرا


شانه ى كبود!



  • آمد به يادم از غم زهرا و ماتمش آمد به يادم از غم زهرا و ماتمش


  • آن محنت پياپى و رنج دمادمش آن محنت پياپى و رنج دمادمش




  • آن ديده ى پر آبش و آن آه آتشين آن ديده ى پر آبش و آن آه آتشين


  • آن قلب پر زحسرت و آن حال دَرهَمش آن قلب پر زحسرت و آن حال دَرهَمش




  • آن دست پر ز آبله، آن شانه ى كبود آن دست پر ز آبله، آن شانه ى كبود


  • آن پهلوى شكسته و آن قامت خمش آن پهلوى شكسته و آن قامت خمش




  • دردى كه بود داغ پدر آخِرُ الدَّواش دردى كه بود داغ پدر آخِرُ الدَّواش


  • زخمى كه تازيانه همى بود مرهمش زخمى كه تازيانه همى بود مرهمش




  • از ديده يى سرشك فشان در غم پدر از ديده يى سرشك فشان در غم پدر


  • و ز ديده بى نظاره به حال پسر عمش و ز ديده بى نظاره به حال پسر عمش




  • يك سو سرير و تخت سليمان دين، تهى يك سو سرير و تخت سليمان دين، تهى


  • يك سو به دست اهرمن افتاده خاتمش يك سو به دست اهرمن افتاده خاتمش




  • توحيد را بديد خراب ست، كشورش توحيد را بديد خراب ست، كشورش


  • اسلام را بديد نگون ست، پرچمش اسلام را بديد نگون ست، پرچمش




  • مصحف، ذليل و، تالىِ مُصْحَف اسير غم مصحف، ذليل و، تالىِ مُصْحَف اسير غم


  • بسته به ريسمان، گلوى اسم اعظمش بسته به ريسمان، گلوى اسم اعظمش




  • ام الكتاب، محو و امام مبين، غريب ام الكتاب، محو و امام مبين، غريب


  • منسوخ، نَصِّ واضح و آيات محكمش منسوخ، نَصِّ واضح و آيات محكمش


مزد زحمات!



  • تا سايه ى آن خسرو خوبان به سرم بود تا سايه ى آن خسرو خوبان به سرم بود


  • كى سوخته از آتش غم، بال و پرم بود؟ كى سوخته از آتش غم، بال و پرم بود؟




  • ايّام خوشى بود كه آن شمع دل افروز ايّام خوشى بود كه آن شمع دل افروز


  • در محفل جان، جلوه كنان در نظرم بود در محفل جان، جلوه كنان در نظرم بود




  • اعضاى تنم آب شد و، خلق نديدند اعضاى تنم آب شد و، خلق نديدند


  • آن مهره ى داغى كه ازو بر جگرم بود آن مهره ى داغى كه ازو بر جگرم بود




  • جسم من اگر سوخت، از آن آتش در سوخت جسم من اگر سوخت، از آن آتش در سوخت


  • جان من اگر سوخت، از آه سحرم سوخت جان من اگر سوخت، از آه سحرم سوخت




  • حق بردن و سيلى زدن و سينه شكستن حق بردن و سيلى زدن و سينه شكستن


  • مزد زحمات شب و روز پدرم بود! مزد زحمات شب و روز پدرم بود!




  • از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسيد از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسيد


  • كو شاهد حال من و قتل پسرم بود كو شاهد حال من و قتل پسرم بود




  • بشكافت مرا سينه ز مسمار در، آندم بشكافت مرا سينه ز مسمار در، آندم


  • كز هجر پدر خونِ جگر در بصرم بود كز هجر پدر خونِ جگر در بصرم بود




  • پيش نظرم، مرگْ دو جا گشت مجسّم پيش نظرم، مرگْ دو جا گشت مجسّم


  • كز هر دو خبر همسر نيكو سيرم بود: كز هر دو خبر همسر نيكو سيرم بود:




  • يكبار، فشار در و ديوار مرا كشت يكبار، فشار در و ديوار مرا كشت


  • قنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود قنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود




  • (ميثم) ز در خانه ى عشق اين خبر آورد (ميثم) ز در خانه ى عشق اين خبر آورد


  • خاك قدم اهل نظر، تاج سرم بود خاك قدم اهل نظر، تاج سرم بود


دخترم!: جان بابا!



  • دخترم! خوش آمدى، جاى تو در دنيا نبود دخترم! خوش آمدى، جاى تو در دنيا نبود


  • بى وجود تو، صفا در گلشن عقبى نبود بى وجود تو، صفا در گلشن عقبى نبود




  • جان بابا! بارها مرگ از خدا كردم طلب جان بابا! بارها مرگ از خدا كردم طلب


  • بيتو جز خونِ جگر در ديده ى زهرا نبود بيتو جز خونِ جگر در ديده ى زهرا نبود




  • دخترم! آن شب كه من دست على دادم تو را دخترم! آن شب كه من دست على دادم تو را


  • جاى پنج انگشت سيلى در رخت پيدا نبود! جاى پنج انگشت سيلى در رخت پيدا نبود!




  • جان بابا! نقش اين سيلى گواهى مى دهد: جان بابا! نقش اين سيلى گواهى مى دهد:


  • هيچكس مثل من و مثل على: تنها نبود! هيچكس مثل من و مثل على: تنها نبود!




  • دخترم! روزى كه بر ماه رخت سيلى زدند دخترم! روزى كه بر ماه رخت سيلى زدند


  • هر چه مى پرسم بگو، آيا على آنجا نبود؟! هر چه مى پرسم بگو، آيا على آنجا نبود؟!




  • جان بابا! بود، اما دستهايش بسته بود! جان بابا! بود، اما دستهايش بسته بود!


  • چاره يى جز صبر بين دشمنان، او را نبود چاره يى جز صبر بين دشمنان، او را نبود




  • دخترم! آيا حسينم ديد مادر را زدند؟! دخترم! آيا حسينم ديد مادر را زدند؟!


  • شاهد اين صحنه آيا بود زينب؟ يا نبود؟! شاهد اين صحنه آيا بود زينب؟ يا نبود؟!




  • جان بابا! لرزه بر اندامشان افتاده بود جان بابا! لرزه بر اندامشان افتاده بود


  • ذكرشان جز يا رسول اللَّه و يا اُمّا نبود ذكرشان جز يا رسول اللَّه و يا اُمّا نبود




  • دخترم! با آنهمه احسان كه ديد امّت ز من دخترم! با آنهمه احسان كه ديد امّت ز من


  • بوسه ى گلْ ميخِ در اجر ذَوِى القُربى نبود! بوسه ى گلْ ميخِ در اجر ذَوِى القُربى نبود!




  • جان بابا! خانه پر گرديد از دشمن، ولى جان بابا! خانه پر گرديد از دشمن، ولى


  • هيچكس جز فضّه و ديوار و در با ما نبود! هيچكس جز فضّه و ديوار و در با ما نبود!




  • دخترم! چون سينه ى مجروح تو آسيب ديد دخترم! چون سينه ى مجروح تو آسيب ديد


  • درد آن جز در درون سينه ى بابا نبود! درد آن جز در درون سينه ى بابا نبود!




  • جان بابا! سوز آن از نظم (ميثم) سر كشيد جان بابا! سوز آن از نظم (ميثم) سر كشيد


  • ور نه تا اين حد شرر از شعر او پيدا نبود ور نه تا اين حد شرر از شعر او پيدا نبود


خانه نشين!



  • بيرون ز دل خاك كن اى شه! سر خود را بيرون ز دل خاك كن اى شه! سر خود را


  • بنگر تو دمى دختر غمپرور خود را بنگر تو دمى دختر غمپرور خود را




  • تا صورت نيلى شده را شاه نبيند تا صورت نيلى شده را شاه نبيند


  • تك پرده ى اين راز كنم، معجز خود را تك پرده ى اين راز كنم، معجز خود را




  • تا آنكه دل از آتش هجر تو نسوزد تا آنكه دل از آتش هجر تو نسوزد


  • گيرم به مدد، اشكِ دو چشم تر خود را گيرم به مدد، اشكِ دو چشم تر خود را




  • آنقدر نحيفم كه گرَم باز ببينى آنقدر نحيفم كه گرَم باز ببينى


  • ترسم نشناسى پدرم! دختر خود را ترسم نشناسى پدرم! دختر خود را




  • با دختر خود بسكه نگويم غم دل را با دختر خود بسكه نگويم غم دل را


  • پرسد ز پدر حال دل مادر خود را پرسد ز پدر حال دل مادر خود را




  • مى گفت كه دستت ز چه از كار فتاده ست؟! مى گفت كه دستت ز چه از كار فتاده ست؟!


  • وز چيست گذارى سر زانو، سر خود را؟ وز چيست گذارى سر زانو، سر خود را؟




  • مظلوم ترين خلق جهان، خانه نشين شد مظلوم ترين خلق جهان، خانه نشين شد


  • گويى كه ز كف داده دگر همسر خود را گويى كه ز كف داده دگر همسر خود را


بابا، گله دارم



  • بابا! بنگر جانب كاشانه ى زهرا بابا! بنگر جانب كاشانه ى زهرا


  • بنگر به درِ سوخته ى خانه ى زهرا بنگر به درِ سوخته ى خانه ى زهرا




  • ماندم به ميان در و ديوار ز كينه ماندم به ميان در و ديوار ز كينه


  • تا محسن من سقط شد، اى ماه مدينه! تا محسن من سقط شد، اى ماه مدينه!




  • تنها نه ميان در و ديوار بماندم تنها نه ميان در و ديوار بماندم


  • كز صدمه ى در، خون دل از ديده فشاندم! كز صدمه ى در، خون دل از ديده فشاندم!




  • كى در خور زهراى تو، بيدا و جفا بود؟! كى در خور زهراى تو، بيدا و جفا بود؟!


  • كى در خور بستن، گلوى شير خدا بود؟! كى در خور بستن، گلوى شير خدا بود؟!




  • از امت بى رحم تو بابا! گله دارم از امت بى رحم تو بابا! گله دارم


  • تا چند من خسته جگر حوصله دارم؟! تا چند من خسته جگر حوصله دارم؟!




  • بابا! به دل خسته ى زهرا، نظرى كن بابا! به دل خسته ى زهرا، نظرى كن


  • بر پهلوى بشكسته ى زهرا، نظرى كن بر پهلوى بشكسته ى زهرا، نظرى كن




  • برخيز و ببين طلعت زهرا شده نيلى برخيز و ببين طلعت زهرا شده نيلى


  • نيلى شده رخسار من از ضربت سيلى! نيلى شده رخسار من از ضربت سيلى!




  • بعد از تو، كسى در به رخ من نگشايد بعد از تو، كسى در به رخ من نگشايد


  • كس نيست كه بر محنت زهرا نفزايد! كس نيست كه بر محنت زهرا نفزايد!




  • از گريه، مرا منع كنند اهل مدينه از گريه، مرا منع كنند اهل مدينه


  • خون ست ازين غم، دل زهراى حزينه خون ست ازين غم، دل زهراى حزينه




  • حق دارم اگر خون دل از ديده ببارم حق دارم اگر خون دل از ديده ببارم


  • جا دارد اگر جان به فراقت بسپارم جا دارد اگر جان به فراقت بسپارم




  • تنها نه ز هجران تو در شيون و شينم تنها نه ز هجران تو در شيون و شينم


  • گاهى به حسن گريم و گاهى به حسينم! گاهى به حسن گريم و گاهى به حسينم!




  • از بعد تو، بر باد شده عزّت زهرا! از بعد تو، بر باد شده عزّت زهرا!


  • جز مرگ نباشد پس ازين، حسرت زهرا جز مرگ نباشد پس ازين، حسرت زهرا




  • (رنجى) شده، اى بنت نبى! نوحه سرايت (رنجى) شده، اى بنت نبى! نوحه سرايت


  • بر نوحه سرايت نظرى كن، بفدايت! بر نوحه سرايت نظرى كن، بفدايت!


با پدر مگو!



  • رفتى، ولى ز غصه ى دل با پدر مگو رفتى، ولى ز غصه ى دل با پدر مگو


  • گفتى كنار تربت پاكش، دگر مگو! گفتى كنار تربت پاكش، دگر مگو!




  • يا فاطمه! رسول امين را غمين مخواه! يا فاطمه! رسول امين را غمين مخواه!


  • با او ز جور امّت بيدادگر، مگو با او ز جور امّت بيدادگر، مگو




  • از ماجراى غصب فدك، ايّها البتول! از ماجراى غصب فدك، ايّها البتول!


  • ز آن سيلى و گرفتن قرص قمر! مگو ز آن سيلى و گرفتن قرص قمر! مگو




  • ز آن آتشى كه شعله كشيد از حريم حق ز آن آتشى كه شعله كشيد از حريم حق


  • وز پهلوى شكسته و مسمار در، مگو! وز پهلوى شكسته و مسمار در، مگو!




  • از آستان خانه، به وقت هجوم خصم از آستان خانه، به وقت هجوم خصم


  • ز آن ماجرا و قصه ى قتل پسر مگو ز آن ماجرا و قصه ى قتل پسر مگو




  • ز آن ضرب تازيانه و اين بازوى كبود ز آن ضرب تازيانه و اين بازوى كبود


  • كز من نهفته ماند، براى پدر مگو! كز من نهفته ماند، براى پدر مگو!




  • ز آن اشكها كه از غم هجران روى او ز آن اشكها كه از غم هجران روى او


  • از ديده ريختى همه شب تا سحر، مگو از ديده ريختى همه شب تا سحر، مگو




  • وز حال زار شيعه و از (شاهد) غمين وز حال زار شيعه و از (شاهد) غمين


  • كاينسان نهفته قبر تو شد از نظر، مگو كاينسان نهفته قبر تو شد از نظر، مگو


آرزوى مرگ!



  • نيلى بوَد ز سيلى بيگانه، روى من نيلى بوَد ز سيلى بيگانه، روى من


  • داغ پدر، سپيد نموده ست موى من! داغ پدر، سپيد نموده ست موى من!




  • شبهاى درد و ناله و غم، تا سپيده دم شبهاى درد و ناله و غم، تا سپيده دم


  • با پهلوى شكسته بود گفتگوى من! با پهلوى شكسته بود گفتگوى من!




  • تابى به تن نمانده و زينب ز روى مهر تابى به تن نمانده و زينب ز روى مهر


  • وقت نماز آورَد آب وضوى من! وقت نماز آورَد آب وضوى من!




  • بيزارم از جفاى نفاق افكنانْ پدر! بيزارم از جفاى نفاق افكنانْ پدر!


  • جز مرگ در جهان نبوَد آرزوى من! جز مرگ در جهان نبوَد آرزوى من!




  • دخت تو از حريم ولايت دفاع كرد دخت تو از حريم ولايت دفاع كرد


  • چون بود آبروى على، آبروى من چون بود آبروى على، آبروى من




  • رخت از جهان به سوى جنان مى كشيم ما رخت از جهان به سوى جنان مى كشيم ما


  • از كردگار خواهشم اينست: شوى من از كردگار خواهشم اينست: شوى من




  • تا ننگرد به بازوى آزرده و كبود تا ننگرد به بازوى آزرده و كبود


  • از زير پيرهن بدهد شتستشوى من از زير پيرهن بدهد شتستشوى من




  • روز جزا پناه دهم (تائب) حزين روز جزا پناه دهم (تائب) حزين


  • گر آيد از طريق محبت به سوى من گر آيد از طريق محبت به سوى من


در نظرش بود!



  • آزرده ز داغ پدر تا جورش بود آزرده ز داغ پدر تا جورش بود


  • فرياد و فغان، همدمِ شب تا سحرش بود! فرياد و فغان، همدمِ شب تا سحرش بود!




  • حق بردن و سيلى زدن و سينه شكستن حق بردن و سيلى زدن و سينه شكستن


  • (مزد زحمات شب و روز پدرش بود)! (مزد زحمات شب و روز پدرش بود)!




  • كشتند ميان در و ديوار دو تن را كشتند ميان در و ديوار دو تن را


  • مظلولمتر از فاطمه، محسن، پسرش، بود! مظلولمتر از فاطمه، محسن، پسرش، بود!




  • مى سوخت دلش ز آتش هجران پيمبر مى سوخت دلش ز آتش هجران پيمبر


  • خاموش كى از گريه، چشمان ترش بود؟! خاموش كى از گريه، چشمان ترش بود؟!




  • يك دست، گهِ آمد و شد داشت به ديوار يك دست، گهِ آمد و شد داشت به ديوار


  • اى واى كه دست دگرش بر كمرش بود! اى واى كه دست دگرش بر كمرش بود!




  • بردند غريبانه على را چو به مسجد بردند غريبانه على را چو به مسجد


  • اين منظره تا وقت اجل در نظرش بود! اين منظره تا وقت اجل در نظرش بود!




  • با سنگ جفا ريخته بال و پر (تائب) با سنگ جفا ريخته بال و پر (تائب)


  • الطاف تو در كنج قفس، بال و پرش بود الطاف تو در كنج قفس، بال و پرش بود


شام عزا



  • روز شادى رفت و با شام عزا سر مى كنم روز شادى رفت و با شام عزا سر مى كنم


  • افسر از فرقم فتاد و، خاك بر سر مى كنم افسر از فرقم فتاد و، خاك بر سر مى كنم




  • اى رسول هاشمى! باب گرامى! بعد تو اى رسول هاشمى! باب گرامى! بعد تو


  • لعن و نفرين بر جهان سفله پرور مى كنم لعن و نفرين بر جهان سفله پرور مى كنم




  • برگرفتى از سرم تا سايه اى تاج شرف! برگرفتى از سرم تا سايه اى تاج شرف!


  • جامه ى ماتم زهجران تو در بر مى كنم جامه ى ماتم زهجران تو در بر مى كنم




  • همچون يعقوب از فراق يوسف، اى والا پدر! همچون يعقوب از فراق يوسف، اى والا پدر!


  • بيت الاحزان مى نشينم، گريه را سر مى كنم بيت الاحزان مى نشينم، گريه را سر مى كنم




  • تافتى اى مهر عالمتاب تا روى از جهان تافتى اى مهر عالمتاب تا روى از جهان


  • آسمان دامن خود را پر اختر مى كنم آسمان دامن خود را پر اختر مى كنم




  • ز آتش غم بس دلم در سينه مى سوزد چو عود ز آتش غم بس دلم در سينه مى سوزد چو عود


  • دود آه از سينه بيرون همچو مجمر مى كنم دود آه از سينه بيرون همچو مجمر مى كنم




  • اى در مقصود خلقت! در عزايت روز و شب اى در مقصود خلقت! در عزايت روز و شب


  • مردمان ديده را در خون شناور مى كنم مردمان ديده را در خون شناور مى كنم




  • اى دُر مقصود خلقت در عزايت روز و شب اى دُر مقصود خلقت در عزايت روز و شب


  • مردمان ديده را در خون شناور مى كنم مردمان ديده را در خون شناور مى كنم




  • تا عدو، روى مرا نيلى ز سيلى كرده است تا عدو، روى مرا نيلى ز سيلى كرده است


  • چهره ى خود را نهان از چشم همسر مى كنم چهره ى خود را نهان از چشم همسر مى كنم




  • تا نسوزد از شرار آه آتشناك من تا نسوزد از شرار آه آتشناك من


  • بستر خود هر شب از اشك روان، تر مى كنم بستر خود هر شب از اشك روان، تر مى كنم




  • هر كه چون (وارسته) از بهرم رثايى گفته است هر كه چون (وارسته) از بهرم رثايى گفته است


  • من شفاعت بهر او در روز محشر مى كنم من شفاعت بهر او در روز محشر مى كنم


به كجا مى كشانيم؟!



  • شادى گريخت از من و از زندگانيم شادى گريخت از من و از زندگانيم


  • غم، شعله زد به خرمن عمر و جوانيم غم، شعله زد به خرمن عمر و جوانيم




  • خود ترجمان رنج و سيه روزگارى ست خود ترجمان رنج و سيه روزگارى ست


  • موى سپيد و قامت از غمْ كمانيم موى سپيد و قامت از غمْ كمانيم




  • دامن گرفت از من و دل، گريه ى روز و شب دامن گرفت از من و دل، گريه ى روز و شب


  • اى سيل اشك! گو به كجا مى كشانيم؟! اى سيل اشك! گو به كجا مى كشانيم؟!




  • افتاده ام ز پا و توانم ز دست رفت افتاده ام ز پا و توانم ز دست رفت


  • اى ديده! خون بيار بر اين ناتوانيم! اى ديده! خون بيار بر اين ناتوانيم!




  • از داغ جانگداز پدر، بس گريستم از داغ جانگداز پدر، بس گريستم


  • گردون گريست بر من و درد نهانيم گردون گريست بر من و درد نهانيم




  • شب تا سحر نخفته و، باشد نظاره گر شب تا سحر نخفته و، باشد نظاره گر


  • چشم سپهر بر من و اختر فشانيم! چشم سپهر بر من و اختر فشانيم!




  • تا شد بهار گلشن اميد من خزان تا شد بهار گلشن اميد من خزان


  • ديگر نديد چشم فلك، شادمانيم ديگر نديد چشم فلك، شادمانيم




  • چون از حريم خويش نمودم به حق دفاع چون از حريم خويش نمودم به حق دفاع


  • نيلى ز سيلى ست رخ ارغوانيم! نيلى ز سيلى ست رخ ارغوانيم!




  • (رودى)! به سركوارى آن بضعةالرّسول (رودى)! به سركوارى آن بضعةالرّسول


  • از لاله پرس داغ نهان و نشانيم از لاله پرس داغ نهان و نشانيم


جنايت!



  • اشك زهرا ز غمى تلخ، حكايت مى كرد اشك زهرا ز غمى تلخ، حكايت مى كرد


  • با پدر، ز امت بيمهر شكايت مى كرد با پدر، ز امت بيمهر شكايت مى كرد




  • نه ز درد خود و همسر، كه پريشانى او نه ز درد خود و همسر، كه پريشانى او


  • از غم غربت اسلام حكايت مى كرد از غم غربت اسلام حكايت مى كرد




  • شهر، از گريه ى او شكوه گذارد زيرا شهر، از گريه ى او شكوه گذارد زيرا


  • گريه ى فاطمه در شهر، سرايت مى كرد! گريه ى فاطمه در شهر، سرايت مى كرد!




  • آه از آن روز بلا خيز! كه در خانه ى وحى آه از آن روز بلا خيز! كه در خانه ى وحى


  • خصم، را آنچه توان بود، جنايت مى كرد! خصم، را آنچه توان بود، جنايت مى كرد!




  • يارى از رهبرى اينست كه زهراى بتول يارى از رهبرى اينست كه زهراى بتول


  • از على با همه هستيْش حمايت مى كرد از على با همه هستيْش حمايت مى كرد




  • زد به دامان على دست كه او را كشتند! زد به دامان على دست كه او را كشتند!


  • جان فشانيده و تحكيم ولايت مى كرد جان فشانيده و تحكيم ولايت مى كرد




  • كافرى، حال على ديد و مسلمان گرديد كافرى، حال على ديد و مسلمان گرديد


  • دشمنش مى زد و او داشت هدايت مى كرد! دشمنش مى زد و او داشت هدايت مى كرد!




  • اى (مويد)! سحرى بر سر سجاده ى شوق اى (مويد)! سحرى بر سر سجاده ى شوق


  • دل من از غم جانسوز، روايت مى كرد دل من از غم جانسوز، روايت مى كرد


صبرى كه من دارم



  • خدايا! گر چه من مهر خموشى بر دهن دارم خدايا! گر چه من مهر خموشى بر دهن دارم


  • درون سينه يكدنيا غم و رنج و محن دارم درون سينه يكدنيا غم و رنج و محن دارم




  • به محراب دعا، خير از براى غير مى خواهم به محراب دعا، خير از براى غير مى خواهم


  • اگر چه خاطرى آزرده از اهل وطن دارم اگر چه خاطرى آزرده از اهل وطن دارم




  • سر از خاك سيه بردار اى پيغمبر رحمت! سر از خاك سيه بردار اى پيغمبر رحمت!


  • كه من دلگيرم و با حضرتت ميل سخن دارم كه من دلگيرم و با حضرتت ميل سخن دارم




  • حكايت مى كند از سوز و سازم يا رسول اللَّه! حكايت مى كند از سوز و سازم يا رسول اللَّه!


  • شكايتها كه از اين امت پيمان شكن دارم شكايتها كه از اين امت پيمان شكن دارم




  • درخت سايبانم را شكستند و، من غمگين درخت سايبانم را شكستند و، من غمگين


  • خدا را خلوتى در گوشه ى بيت الحزن دارم خدا را خلوتى در گوشه ى بيت الحزن دارم




  • چرا پروا نكردند و زدند آتش به جان من چرا پروا نكردند و زدند آتش به جان من


  • مگر چون شمع، من كارى به غير از سوختن دارم؟! مگر چون شمع، من كارى به غير از سوختن دارم؟!




  • به دست و سينه ام چون لاله نقش ماتمست، اما به دست و سينه ام چون لاله نقش ماتمست، اما


  • اگر چه داغدارم من، حجاب از پيرهن دارم اگر چه داغدارم من، حجاب از پيرهن دارم




  • تحمل مى كنم رنج و مصيبت را، به اميدى تحمل مى كنم رنج و مصيبت را، به اميدى


  • كه گيرد دخترم سرمشق از صبرى كه من دارم كه گيرد دخترم سرمشق از صبرى كه من دارم




  • سخن در رده مى گويم كه مولا نشنود، زيرا سخن در رده مى گويم كه مولا نشنود، زيرا


  • هنوز آثارى از آن حق كشى ها بر بدن دارم هنوز آثارى از آن حق كشى ها بر بدن دارم




  • ز من شرح پريشانى مپرس اى دل كزين حسرت ز من شرح پريشانى مپرس اى دل كزين حسرت


  • پريشان خاطرى همچون (شفق) در انجمن دارم پريشان خاطرى همچون (شفق) در انجمن دارم


ديدار در بهشت



  • دخترم! بى تو بهشت آرزو شيرين نبود دخترم! بى تو بهشت آرزو شيرين نبود


  • بيش از اين دورى، سزاى صحبت ديرين نبود بيش از اين دورى، سزاى صحبت ديرين نبود




  • نور چشم من! صفا دادى به بزم عرشيان نور چشم من! صفا دادى به بزم عرشيان


  • محفل ما بى فروغ روى تو، رنگين نبود محفل ما بى فروغ روى تو، رنگين نبود




  • آمدى اى نازنين! اما چرا افسرده يى؟! آمدى اى نازنين! اما چرا افسرده يى؟!


  • در كنار من كه بودى، خاطرت غمگين نبود! در كنار من كه بودى، خاطرت غمگين نبود!




  • در مدينه تا ترا مى ديدم اى نخل اميد! در مدينه تا ترا مى ديدم اى نخل اميد!


  • صحبت از گل بود، اما حرفى از گلچين نبود صحبت از گل بود، اما حرفى از گلچين نبود




  • از وداع ما و تو نگذشته پيش از چند روز از وداع ما و تو نگذشته پيش از چند روز


  • اينكه رسم تسليت، اين شيوه ى تسكين نبود! اينكه رسم تسليت، اين شيوه ى تسكين نبود!




  • با على گر دشمنى كردند، يا زهرا چرا؟! با على گر دشمنى كردند، يا زهرا چرا؟!


  • اينكه پاس احترام عترت ياسين نبود! اينكه پاس احترام عترت ياسين نبود!




  • باز هم آتش به ديوار و درش ميزد كسى باز هم آتش به ديوار و درش ميزد كسى


  • از شميم وحى اگر آن خانه، عطرآگين نبود؟! از شميم وحى اگر آن خانه، عطرآگين نبود؟!




  • اى شهيد مكتب وحى! از چه پهلويت شكست؟! اى شهيد مكتب وحى! از چه پهلويت شكست؟!


  • دخترم! يار امانت اينهمه سنگين نبود! دخترم! يار امانت اينهمه سنگين نبود!




  • ميهمان من شدى با گوشه ى چشم كبود! ميهمان من شدى با گوشه ى چشم كبود!


  • راستى آنجا مگر چشم حقيقت بين نبود؟! راستى آنجا مگر چشم حقيقت بين نبود؟!




  • من كه خود بوسيده بودم بارها آن سينه را من كه خود بوسيده بودم بارها آن سينه را


  • سينه ى زهراى من آزرده و خونين نبود! سينه ى زهراى من آزرده و خونين نبود!




  • پهلوى آزرده و، بازوى مجروح اى دريغ! پهلوى آزرده و، بازوى مجروح اى دريغ!


  • آن سفارشها كه من كردم جوابش اين نبود آن سفارشها كه من كردم جوابش اين نبود


خاطره ى فدك



  • منكه از سايه ى اندوه، حذر مى كردم منكه از سايه ى اندوه، حذر مى كردم


  • باز، غم بود به هرجا كه نظر مى كردم! باز، غم بود به هرجا كه نظر مى كردم!




  • زين قفس بال گشودن به سوى جنت بود زين قفس بال گشودن به سوى جنت بود


  • آرزويى كه من سوخته پر مى كردم! آرزويى كه من سوخته پر مى كردم!




  • چون صدف، قطره ى اشكى كه به من مى دادند چون صدف، قطره ى اشكى كه به من مى دادند


  • مى زدم بر لب خود مهر و، گهر مى كردم مى زدم بر لب خود مهر و، گهر مى كردم




  • خسته دل بودم و با صوت دل انگيز بلال خسته دل بودم و با صوت دل انگيز بلال


  • زنده در خاطر خود ياد پدر مى كردم! زنده در خاطر خود ياد پدر مى كردم!




  • پدرم داد به من مژده يى و، من خود را پدرم داد به من مژده يى و، من خود را


  • از همان روز مهياى سفر مى كردم! از همان روز مهياى سفر مى كردم!




  • من بدين پهلوى آزرده، خدا مى داند من بدين پهلوى آزرده، خدا مى داند


  • شب خود را به چه تقدير، سحر مى كردم؟! شب خود را به چه تقدير، سحر مى كردم؟!




  • نفس، آهسته كشيدم من و چون مرغ سحر نفس، آهسته كشيدم من و چون مرغ سحر


  • ناله تا صبحدم از صدمه ى در مى كردم! ناله تا صبحدم از صدمه ى در مى كردم!




  • محرم سر جهان بود على، اما من محرم سر جهان بود على، اما من


  • فضه را بايد ازين راز خبر مى كردم! فضه را بايد ازين راز خبر مى كردم!




  • يادم از خاطره ى غصب فدك مى آمد يادم از خاطره ى غصب فدك مى آمد


  • گاهگامى كه از آن كوچه گذر مى كردم! گاهگامى كه از آن كوچه گذر مى كردم!




  • گرچه پشت در آتش زده رفتم از هوش گرچه پشت در آتش زده رفتم از هوش


  • كى فراموش من از داغ پسر مى كردم؟! كى فراموش من از داغ پسر مى كردم؟!


امضا كردند!



  • كشته شد محسن و آنان كه تماشا كردند كشته شد محسن و آنان كه تماشا كردند


  • سند تير به اصغر زدن امضا كردند! سند تير به اصغر زدن امضا كردند!




  • بعد پيغمبر اسلام چها كرد امت بعد پيغمبر اسلام چها كرد امت


  • كه دو تا قامت محبوبه ى يكتا كردند! كه دو تا قامت محبوبه ى يكتا كردند!




  • آب غسلش نشده خشك، عجب امت دون آب غسلش نشده خشك، عجب امت دون


  • قدر دانى ز عيزيز شه بطحها كردند! قدر دانى ز عيزيز شه بطحها كردند!




  • در گرفت آتش و ، زهرا و پسر در پس در در گرفت آتش و ، زهرا و پسر در پس در


  • كو زيانى كه بگويم چه به زهرا كردند؟! كو زيانى كه بگويم چه به زهرا كردند؟!




  • زده بودند به لبها چو همه قفل سكوت زده بودند به لبها چو همه قفل سكوت


  • چاگران، خيره شده حمله به مولا كردند چاگران، خيره شده حمله به مولا كردند




  • باغبان بند به گردن ، گل و غنچه ى پرپر! باغبان بند به گردن ، گل و غنچه ى پرپر!


  • گلشن خرّم طاها همه يغما كردند گلشن خرّم طاها همه يغما كردند




  • تا كه آن شير زن از شير خدا كرد دفاع تا كه آن شير زن از شير خدا كرد دفاع


  • چه بگويم كه چه برنامه يى اجرا كردند؟! چه بگويم كه چه برنامه يى اجرا كردند؟!




  • كودكان گه به پدر، گاه به مادر نگران كودكان گه به پدر، گاه به مادر نگران


  • دست كوچك به سما برده، خدايا كردند! دست كوچك به سما برده، خدايا كردند!


موج خطر



  • اى مايه ى اميد من! از خاك سر بگير اى مايه ى اميد من! از خاك سر بگير


  • با دخترت، نوازش ديرين ز سر بگير با دخترت، نوازش ديرين ز سر بگير




  • امواج حادثات زمانم به برگرفت امواج حادثات زمانم به برگرفت


  • اينك تو نيز فاطمه ات را به بربگير اينك تو نيز فاطمه ات را به بربگير




  • تا بنگرى به خانه ى زهرا چه روى داد تا بنگرى به خانه ى زهرا چه روى داد


  • بابا بيا ز خانه ى زهرا خبر بگير بابا بيا ز خانه ى زهرا خبر بگير




  • شد محسنم شهيد و، على مانده بى معين شد محسنم شهيد و، على مانده بى معين


  • حال پدر ببين و سراغ پسر بگير حال پدر ببين و سراغ پسر بگير




  • جان على، ز رنج و غم افتاده در خطر جان على، ز رنج و غم افتاده در خطر


  • فلك نجات را تو ز موج خطر بگير فلك نجات را تو ز موج خطر بگير




  • رخسار من، گواهى غصب فدك دهد رخسار من، گواهى غصب فدك دهد


  • حق مرا ز غاصب بيدادگر بگير حق مرا ز غاصب بيدادگر بگير




  • افسرده ى كودكان منند، اى همان مهر! افسرده ى كودكان منند، اى همان مهر!


  • باز آو كودكان مرا زير پر بگير باز آو كودكان مرا زير پر بگير




  • از پا فتاده است (مويد)، سليل تو از پا فتاده است (مويد)، سليل تو


  • بابا عنايتى كن و دست پسر بگير بابا عنايتى كن و دست پسر بگير


بلاى گرانبار!



  • بعد از پدر، مصيبت بسيار ديده ام بعد از پدر، مصيبت بسيار ديده ام


  • يا رب! تو آگهى كه چه آزار ديده ام! يا رب! تو آگهى كه چه آزار ديده ام!




  • مردم اگر حديث غريبى شنيده اند مردم اگر حديث غريبى شنيده اند


  • من خويش، اين بلاى گرنبار ديده ام من خويش، اين بلاى گرنبار ديده ام




  • بر روزها اگر كه بريزد، چو شب شود بر روزها اگر كه بريزد، چو شب شود


  • ظلمى كه از مهاجر و انصار ديده ام ظلمى كه از مهاجر و انصار ديده ام




  • تنها نه تازيانه سبب شد به كشتنم تنها نه تازيانه سبب شد به كشتنم


  • من مرگ خود ز ضربت مسمار ديده ام من مرگ خود ز ضربت مسمار ديده ام




  • با سينه ى شكسته به سختى نفَس كشم با سينه ى شكسته به سختى نفَس كشم


  • ز آن صَدْمه يى كه از در و ديوار ديده ام ز آن صَدْمه يى كه از در و ديوار ديده ام




  • در خون و خاك، محسن شش ماهه ام طپيد در خون و خاك، محسن شش ماهه ام طپيد


  • اين صحنه را به ديده ى خونبار ديده ام اين صحنه را به ديده ى خونبار ديده ام




  • گر پشت در خواسته ايم از على كمك گر پشت در خواسته ايم از على كمك


  • او را به رنج خويش، گرفتار ديده ام او را به رنج خويش، گرفتار ديده ام




  • آن ظلمها كه گفت نبى مى رسد به من آن ظلمها كه گفت نبى مى رسد به من


  • امروز زين گروه ستمكار ديده ام امروز زين گروه ستمكار ديده ام




  • اين رنج مى كشد من مظلومه را، كه باز اين رنج مى كشد من مظلومه را، كه باز


  • مظلومىِ على به دلِ زار ديده ام مظلومىِ على به دلِ زار ديده ام




  • نتوان هزارها چون (مؤيّد) رقم زدن نتوان هزارها چون (مؤيّد) رقم زدن


  • يك از هزار، آنچه من آزار ديده ام يك از هزار، آنچه من آزار ديده ام


سايبان



  • بر ديده ام، كه موج زند قطره هاى اشك بر ديده ام، كه موج زند قطره هاى اشك


  • اى كاش بوده جلوه ى رويت بجاى اشك! اى كاش بوده جلوه ى رويت بجاى اشك!




  • بعد از غروب ماه رخت، خانه ام پدر! بعد از غروب ماه رخت، خانه ام پدر!


  • ماتمسراى دل شد و، خلوتسراى اشك ماتمسراى دل شد و، خلوتسراى اشك




  • دود دلم ز سينه بر آيد بجاى آه دود دلم ز سينه بر آيد بجاى آه


  • خون دلم ز ديده بريزد بجاى اشك خون دلم ز ديده بريزد بجاى اشك




  • وقتى كه همرهان ز برم پا كشيده اند وقتى كه همرهان ز برم پا كشيده اند


  • اشكم انيش گشته، بنازم وفاى اشك اشكم انيش گشته، بنازم وفاى اشك




  • روز و شبم كه مى گذرد با هزار درد روز و شبم كه مى گذرد با هزار درد


  • پيوند مى زنند به هم دانه هاى اشك! پيوند مى زنند به هم دانه هاى اشك!




  • تا نخل سايبان مرا قطع كرده اند تا نخل سايبان مرا قطع كرده اند


  • هر روز مى روم به (احد) پا به پاى اشك! هر روز مى روم به (احد) پا به پاى اشك!


درد دلى با پدر!



  • داغ تو، يا داده به من اشك و آه را داغ تو، يا داده به من اشك و آه را


  • آهى كه سوخت در نفسى مهر و ماه را آهى كه سوخت در نفسى مهر و ماه را




  • ترسم ز گريه آب شود چشم روزگار ترسم ز گريه آب شود چشم روزگار


  • اندازد ار به قد كمانم نگاه را اندازد ار به قد كمانم نگاه را




  • مويم سپيد گشت در آغاز زندگى مويم سپيد گشت در آغاز زندگى


  • ديدم ز بس شكنجه ى بخت سياه را ديدم ز بس شكنجه ى بخت سياه را




  • همسايگان ز گريه ى من شكوه مى كنند همسايگان ز گريه ى من شكوه مى كنند


  • گويند برده گريه ات از ما، رفاه را! گويند برده گريه ات از ما، رفاه را!




  • ديگر براى گريه، برون مى روم ز شهر ديگر براى گريه، برون مى روم ز شهر


  • تا نشنوند زين دل غمديده، آه را تا نشنوند زين دل غمديده، آه را




  • در كوچه يى كه آمد و شد سخت بود، سخت در كوچه يى كه آمد و شد سخت بود، سخت


  • سيلى زدند فاطمه ى بى پناه را سيلى زدند فاطمه ى بى پناه را




  • كردم دفاع، پشت در از محسنم ولى كردم دفاع، پشت در از محسنم ولى


  • كشتند دشمنان تو، اين بيگناه را كشتند دشمنان تو، اين بيگناه را




  • گويند: فضه، شاهد مظلومى من ست گويند: فضه، شاهد مظلومى من ست


  • روزى كه حق به پاى كند دادگاه را روزى كه حق به پاى كند دادگاه را




  • ترسم كه پاره پاره شود قلب دادخواه ترسم كه پاره پاره شود قلب دادخواه


  • آرند اگر براى شهادت، گواه را! آرند اگر براى شهادت، گواه را!


بازوبند!



  • لاله ى وَحْيَم، كه پيغمبر شكفت از بوى من لاله ى وَحْيَم، كه پيغمبر شكفت از بوى من


  • قامتش خم بود پيش قامت دلجوى من! قامتش خم بود پيش قامت دلجوى من!




  • پاى تا سر محو ديدار خدا مى شد، رسول پاى تا سر محو ديدار خدا مى شد، رسول


  • هر زمان چشمم خدا بين مى گشودى سوى من هر زمان چشمم خدا بين مى گشودى سوى من




  • دست من بوسيد پيغمبر كه: اين دست خداست دست من بوسيد پيغمبر كه: اين دست خداست


  • قنفذ از آن بست بازوبند بر بازوى من! قنفذ از آن بست بازوبند بر بازوى من!




  • (روحِ ما بين دو پهلو) چون مرا فرموده بود (روحِ ما بين دو پهلو) چون مرا فرموده بود


  • خصم دين بشكست از ضرب لگد، پهلوى من! خصم دين بشكست از ضرب لگد، پهلوى من!




  • جز به مهدى روى سيلى خورده نگشايم به كس! جز به مهدى روى سيلى خورده نگشايم به كس!


  • منتقم بايد ببيند گشته نيلى روى من منتقم بايد ببيند گشته نيلى روى من


آشوب سقيفه

/ 7