غنچه و گل مى سوخت! - یاس کبود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یاس کبود - نسخه متنی

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غنچه و گل مى سوخت!



  • آن روز كه در شراره، سنبل مى سوخت آن روز كه در شراره، سنبل مى سوخت


  • پيش از همه، در ميانه بلبل مى سوخت پيش از همه، در ميانه بلبل مى سوخت





  • آن دم كه ز باغ، باغبان را بردند
    در شعله هنوز، غنچه و گل مى سوخت!



  • در شعله هنوز، غنچه و گل مى سوخت!
    در شعله هنوز، غنچه و گل مى سوخت!



محمدعلى مجاهدى (پروانه)

داغ جگر سوز!



  • يا فاطمه! در سوك تو، صبرم كم شد يا فاطمه! در سوك تو، صبرم كم شد


  • از داغ جگر سوز تو، پشتم خم شد از داغ جگر سوز تو، پشتم خم شد





  • ز آن روز كه تازيانه ات زد قنفذ
    تاريك به پيش نظرم، عالم شد



  • تاريك به پيش نظرم، عالم شد
    تاريك به پيش نظرم، عالم شد



حسين يارى (يارى)

آتش!



  • روزى كه به باغ سنبل افتاد آتش روزى كه به باغ سنبل افتاد آتش


  • در خرمن صبر بلبل، افتاد آتش در خرمن صبر بلبل، افتاد آتش





  • يا رب! چه به روز باغبان مى آمد
    وقتى كه به دامان گل افتاد آتش؟!



  • وقتى كه به دامان گل افتاد آتش؟!
    وقتى كه به دامان گل افتاد آتش؟!



محمد على مجاهدى (پروانه)

عزا خانه!



  • رفتى تو، و زينبت ز غم مى سزود رفتى تو، و زينبت ز غم مى سزود


  • آتش ز نوايش به دلم افروزد آتش ز نوايش به دلم افروزد





  • اين خانه، عزا خانه شود بار دگر
    هرگاه نگاه خود به در مى دوزد!



  • هرگاه نگاه خود به در مى دوزد!
    هرگاه نگاه خود به در مى دوزد!



حسين يارى (يارى)

طاير قدس



  • تو مظهر ذات لا يزالى، زهرا! تو مظهر ذات لا يزالى، زهرا!


  • مجموعه ى اوصاف كالى، زهرا! مجموعه ى اوصاف كالى، زهرا!





  • با اينهمه اعتبار، اى طاير قدس
    پر سوخته و شكسته بالى زهرا!



  • پر سوخته و شكسته بالى زهرا!
    پر سوخته و شكسته بالى زهرا!



جواد محدثى

مادر هم سوخت!



  • همراه هلال، ماه و اختر هم سوخت همراه هلال، ماه و اختر هم سوخت


  • تنها نه صدف سوخت، كه گوهر هم سوخت تنها نه صدف سوخت، كه گوهر هم سوخت





  • در خانه ى وحى، ز آتش افروزى كفر
    فرزند، شهيد گشت و مادر هم، سوخت!



  • فرزند، شهيد گشت و مادر هم، سوخت!
    فرزند، شهيد گشت و مادر هم، سوخت!



سيدتقى قريشى (فراز)

نور ناب



  • در ظلمت شب، شهاب را مى شستند در ظلمت شب، شهاب را مى شستند


  • آيينه ى آفتاب را، مى شستند آيينه ى آفتاب را، مى شستند





  • در چشمه ى خون چكان چشمان على
    پيمانه ى نور ناب را مى شستند



  • پيمانه ى نور ناب را مى شستند
    پيمانه ى نور ناب را مى شستند



اسماعيل پورجهانى

با كشتن تو ...!



  • دشمن نه ترا، كه لطف و رحمت را كشت دشمن نه ترا، كه لطف و رحمت را كشت


  • تقوا و حيا و شرم و عفت را، كشت تقوا و حيا و شرم و عفت را، كشت





  • با كشتن تو، دشمن اهريمن خو
    ايثار و محبت و مروت را كشت!



  • ايثار و محبت و مروت را كشت!
    ايثار و محبت و مروت را كشت!



محمدعلى مجاهدى (پروانه)

آه!



  • مى رفت على و، مى كشيد از دل آه مى رفت على و، مى كشيد از دل آه


  • وز همسر خويش بر نمى داشت نگاه وز همسر خويش بر نمى داشت نگاه





  • ديدند كه با خويش، على مى گويد:
    لا حول و لا قوه الا باللَّه



  • لا حول و لا قوه الا باللَّه
    لا حول و لا قوه الا باللَّه



محمد على مجاهدى (پروانه)

دست تو مگر؟!



  • اى دست خدا! به پاى تو شير نبود اى دست خدا! به پاى تو شير نبود


  • شمشير اگر نبود، تكبير نبود شمشير اگر نبود، تكبير نبود





  • آن روز كه تازيانه بود و زهرا
    دست تو مگر به دست شمشير نبود؟!



  • دست تو مگر به دست شمشير نبود؟!
    دست تو مگر به دست شمشير نبود؟!



حسين يارى (يارى)

ماه گرفت!



  • گويند كه: چون خصم بر او، راه گرفت گويند كه: چون خصم بر او، راه گرفت


  • بر فاطمه ى راه، خصم گمراه گرفت بر فاطمه ى راه، خصم گمراه گرفت





  • برخاست خروش از همه عالم كه: بلال!
    برخيز و برو اذان بگو، ماه گرفت!



  • برخيز و برو اذان بگو، ماه گرفت!
    برخيز و برو اذان بگو، ماه گرفت!



محمدعلى مجاهدى (پروانه)

پيدا بود!



  • شب بود و، كفن پوش تن زهرا بود شب بود و، كفن پوش تن زهرا بود


  • تاريك، جهان در نظر مولا بود تاريك، جهان در نظر مولا بود





  • دردى كه نهان داشت به زحمت زهرا
    از چهر شكسته ى على پيدا بود



  • از چهر شكسته ى على پيدا بود
    از چهر شكسته ى على پيدا بود



حسين يارى (يارى)

دو شاهد صادق!



  • خون ريخت ز سينه اش ز مسمار بپرس خون ريخت ز سينه اش ز مسمار بپرس


  • بازوش كبود شد، ز اغيار بپرس بازوش كبود شد، ز اغيار بپرس





  • دو شاهد صادق ار ز من مى طلبى
    برخيز و برو از در و ديوار بپرس!



  • برخيز و برو از در و ديوار بپرس!
    برخيز و برو از در و ديوار بپرس!



محمدعلى مجاهدى (پروانه)

اى مرگ بيا!



  • غرقاب غمم، دگر مرا ساحل نيست غرقاب غمم، دگر مرا ساحل نيست


  • جز اشك فراق، ديگرم حاصل نيست جز اشك فراق، ديگرم حاصل نيست





  • اى مرگ بيا! كه زندگى كردن من
    بر فاطمه، جز خورد خون دل نيست!



  • بر فاطمه، جز خورد خون دل نيست!
    بر فاطمه، جز خورد خون دل نيست!



حسين يارى (يارى)

پرستارى!



  • قنفذ، پى دلدارى او آمده بود! قنفذ، پى دلدارى او آمده بود!


  • مسمار، به غمخوارى او آمده بود! مسمار، به غمخوارى او آمده بود!





  • چون ديد كسى بر سر بالينش نيست
    آتش به پرستارى او آمده بود!



  • آتش به پرستارى او آمده بود!
    آتش به پرستارى او آمده بود!



محمد على مجاهدى (پروانه)


مرتضى تنها بود!



  • شب بود و بقيع و، مرتضى تنها بود شب بود و بقيع و، مرتضى تنها بود


  • بگداخته چون شمع، ز سر تا پا بود بگداخته چون شمع، ز سر تا پا بود





  • مى سوخت و قطره ى قطره آبش مى كرد
    آن آتش غم كه قاتل زهرا بود!



  • آن آتش غم كه قاتل زهرا بود!
    آن آتش غم كه قاتل زهرا بود!



حسين يارى (يارى)

پنهان مانده ست



  • قدر تو چو تربت تو، پنهان مانده ست قدر تو چو تربت تو، پنهان مانده ست


  • از ديده ى شب، سپيده پنهان مانده ست از ديده ى شب، سپيده پنهان مانده ست





  • دانى كه جدا از تو دل ما چونست؟!
    مانند تنى كه دور از جان مانده ست!



  • مانند تنى كه دور از جان مانده ست!
    مانند تنى كه دور از جان مانده ست!



محمد على مجاهدى (پروانه)


على را مى كشت!



  • مى زد به رخم ولى، ولى را مى كشت مى زد به رخم ولى، ولى را مى كشت


  • آن مظهر ذات ازلى را، مى كشت آن مظهر ذات ازلى را، مى كشت





  • مى ديد كه جان او به جانم بسته ست
    با كشتن من، خصم على را مى كشت!



  • با كشتن من، خصم على را مى كشت!
    با كشتن من، خصم على را مى كشت!



محمد على مجاهدى (پروانه)

تمام هستيَم بود همين!



  • آن شب كه ابوتراب با قلب حزين آن شب كه ابوتراب با قلب حزين


  • بسپرد تن ام ابيها به زمين بسپرد تن ام ابيها به زمين





  • دانى كه چرا خاك ز دستش افشاند؟
    يعنى كه: تمام هستيم بود همين!



  • يعنى كه: تمام هستيم بود همين!
    يعنى كه: تمام هستيم بود همين!



حسين يارى (يارى)


يا على مى گفتم!



  • مى زد چو بلا صلا، بلى مى گفتم مى زد چو بلا صلا، بلى مى گفتم


  • اندوه نبى را به ولى مى گفتم اندوه نبى را به ولى مى گفتم





  • در لحظه ى برخاستن از بستر درد
    تابم كه نبود، يا على مى گفتم!



  • تابم كه نبود، يا على مى گفتم!
    تابم كه نبود، يا على مى گفتم!



محمد على مجاهدى (پروانه)

نگاه!



  • آن شب كه درون قبر با ناله و آه آن شب كه درون قبر با ناله و آه


  • بگشود كفن، دست خدا از رخ ماه بگشود كفن، دست خدا از رخ ماه





  • چون شمع، كنار بستر پروانه
    مى سوخت و بر فاطمه مى كرد نگاه!



  • مى سوخت و بر فاطمه مى كرد نگاه!
    مى سوخت و بر فاطمه مى كرد نگاه!



حسين يارى (يارى)

درد تو!



  • درد تو، ز دست در و ديوار نبود! درد تو، ز دست در و ديوار نبود!


  • از ميخ در و، صدمه مسمار نبود! از ميخ در و، صدمه مسمار نبود!





  • درد تو در اين بود كه: در قحطى مهر
    جز سايه، ترا همقدم و يار نبود!



  • جز سايه، ترا همقدم و يار نبود!
    جز سايه، ترا همقدم و يار نبود!



محمدعلى مجاهدى (پروانه)

/ 7