فاطمه سوخت!
اى به طوفان بلا، يار على! اى به طوفان بلا، يار على! همدم آه شرر بار على! همدم آه شرر بار على!
مهر و قهرت، سبب ردّ و قبول مهر و قهرت، سبب ردّ و قبول فاطمه! روح على! جان رسول! فاطمه! روح على! جان رسول!
اى ز سيلى شده نيلى رويت اى ز سيلى شده نيلى رويت كشت آزردگى پهلويت كشت آزردگى پهلويت
تا على را سوى مسجد بردند تا على را سوى مسجد بردند نازنينْ قلب ترا، آزردند نازنينْ قلب ترا، آزردند
رابط فيض خدا را كشتند رابط فيض خدا را كشتند مادر زهد و ريا را، كشتند مادر زهد و ريا را، كشتند
آنكه نان و نمكش را خوردند آنكه نان و نمكش را خوردند به تلافى، فدكش را بردند! به تلافى، فدكش را بردند!
تا كه بيت الشرف فاطمه سوخت تا كه بيت الشرف فاطمه سوخت عرش را ز آتش غم، قائمه سوخت! عرش را ز آتش غم، قائمه سوخت!
هستى شير خدا رفت ز دست هستى شير خدا رفت ز دست تا كه زهراى وى از پاى نشست! تا كه زهراى وى از پاى نشست!
قبر تو مستور ماند!
اى حرم خاص خداوندگار اى حرم خاص خداوندگار دست خداوند، ترا پرده دار دست خداوند، ترا پرده دار
اُمِّ اَب و، بضعه ى خير الانام اُمِّ اَب و، بضعه ى خير الانام مادر دو رهبر صلح و قيام مادر دو رهبر صلح و قيام
خوانده خدا، عصمت كبرى ترا خوانده خدا، عصمت كبرى ترا گفته نبى، اُمِّ ابيها ترا گفته نبى، اُمِّ ابيها ترا
چيست حيا؟ ريشه ى دامان تو چيست حيا؟ ريشه ى دامان تو كيست ادب؟ بنده ى فرمان تو كيست ادب؟ بنده ى فرمان تو
وقت خوشت، وقت مناجات توست وقت خوشت، وقت مناجات توست شاد، پيمبر ز ملاقات توست شاد، پيمبر ز ملاقات توست
كس نبرد راه به سامان تو كس نبرد راه به سامان تو جز پدر و همسر و يزدان تو جز پدر و همسر و يزدان تو
هم ز پى عرض ادب، گاه گاه هم ز پى عرض ادب، گاه گاه يافته جبريل در آن خانه، راه يافته جبريل در آن خانه، راه
مكتب تو، مكتب صدق و صفا مكتب تو، مكتب صدق و صفا خانه ى تو، گلشن مهر و وفا خانه ى تو، گلشن مهر و وفا
نيست عجب گر به چنين مكتبى نيست عجب گر به چنين مكتبى تربيت آموخته، چون زينبى تربيت آموخته، چون زينبى
اى پدرت رحمةُ للعالمين اى پدرت رحمةُ للعالمين مرحمتى كن به منِ دلْ غمين مرحمتى كن به منِ دلْ غمين
منكه ز احسان تو شرمنده ام منكه ز احسان تو شرمنده ام دست به دامان تو افكنده ام دست به دامان تو افكنده ام
قدر تو يا فاطم! نشناختند قدر تو يا فاطم! نشناختند بر حرم حرمت تو، تاختند بر حرم حرمت تو، تاختند
تا كه صنم جاى صمد نصب شد تا كه صنم جاى صمد نصب شد حق تو و همسر تو غصب شد حق تو و همسر تو غصب شد
حاصل آن طرح كه بس شوم بود حاصل آن طرح كه بس شوم بود قتل تو و محسن مظلوم بود قتل تو و محسن مظلوم بود
شد سبب قتل تو بى اختلاف شد سبب قتل تو بى اختلاف ضرب در و، ضربت سخت غلاف ضرب در و، ضربت سخت غلاف
اى شده محروم ز ارث پدر اى شده محروم ز ارث پدر عالم و آدم ز غمت خونْ جگر عالم و آدم ز غمت خونْ جگر
عصمت يزدانى و، معصومه يى عصمت يزدانى و، معصومه يى زوج تو مظلوم و، تو مظلومه يى زوج تو مظلوم و، تو مظلومه يى
داغ غمت بر دل رنجور ماند داغ غمت بر دل رنجور ماند قدر تو و قبر تو، مستور ماند قدر تو و قبر تو، مستور ماند
فاطمه! اى آنكه خرد مات توست فاطمه! اى آنكه خرد مات توست چشم (مؤيّد) به كرامات توست چشم (مؤيّد) به كرامات توست
اذان بلال
دلم گرفته درين وسعت ملال، بلال! دلم گرفته درين وسعت ملال، بلال! اذان بگوى خدا را! اذان بلال! بلال! اذان بگوى خدا را! اذان بلال! بلال!
من و تو شعله وريم از شرار فتنه، بيا من و تو شعله وريم از شرار فتنه، بيا براى اينهمه غربت چو من بنال، بلال! براى اينهمه غربت چو من بنال، بلال!
سكوت تلخ تو با درد همنشينم كرد سكوت تلخ تو با درد همنشينم كرد اذان بگوى و ببر از دلم ملال، بلال! اذان بگوى و ببر از دلم ملال، بلال!
هنوز ياد تو، در خاطر زمان جارى است هنوز ياد تو، در خاطر زمان جارى است ازين گذشته ى روشن به خود ببال، بلال! ازين گذشته ى روشن به خود ببال، بلال!
دوباره بانگ اذان در مدينه مى پيچد؟! دوباره بانگ اذان در مدينه مى پيچد؟! سكوت نيست جواب چنين سوال، بلال! سكوت نيست جواب چنين سوال، بلال!
اذان اگر تو نگويى، نماز مى ميرد اذان اگر تو نگويى، نماز مى ميرد بخوان سرود رهايى، بخوان بلال! بلال! بخوان سرود رهايى، بخوان بلال! بلال!
به جرم اينكه من از راست قامتان بودم به جرم اينكه من از راست قامتان بودم زمانه منحنيمَ خواست چون هلال، بلال! زمانه منحنيمَ خواست چون هلال، بلال!
فغان كه اهرمنم آن زمان ز پا افكند فغان كه اهرمنم آن زمان ز پا افكند كه بست دست خداوند ذوالجلال بلال! كه بست دست خداوند ذوالجلال بلال!
ز جان سوخته ى من هنوز شعله ى درد ز جان سوخته ى من هنوز شعله ى درد زبانه مى كشد از فرط اشتعال، بلال! زبانه مى كشد از فرط اشتعال، بلال!
سرود اينهمه غربت بخوان كه بنشيند سرود اينهمه غربت بخوان كه بنشيند به چهره ها، عرق شرم و انفعال بلال! به چهره ها، عرق شرم و انفعال بلال!
درين خزان محبت، سرود سبزت را درين خزان محبت، سرود سبزت را بخوان براى دل من به شور و حال، بلال! بخوان براى دل من به شور و حال، بلال!
بخوان براى دل من! كه مى بالد بخوان براى دل من! كه مى بالد به من شكوه و به تو عشق لا يزال، بلال! به من شكوه و به تو عشق لا يزال، بلال!
كبوتر حرم عشق! بال و پر واكن كبوتر حرم عشق! بال و پر واكن به شوق آمدن لحظه ى وصال، بلال! به شوق آمدن لحظه ى وصال، بلال!
بخوان! كه عمر گل باغ عشق، كوتاهست بخوان! كه عمر گل باغ عشق، كوتاهست چو آفتاب، كه دارد سر زوال، بلال! چو آفتاب، كه دارد سر زوال، بلال!
براى مرغ مهاجر ز كوچ بايد گفت براى مرغ مهاجر ز كوچ بايد گفت بخوان سرود غم انگيز ارتحال بلال! بخوان سرود غم انگيز ارتحال بلال!
كمال سنگدلى بين، كه سنگ حادثه را كمال سنگدلى بين، كه سنگ حادثه را مرا زدند به پهلو ترا به بال، بلال! مرا زدند به پهلو ترا به بال، بلال!
سرود سبز تو با خشم سرخ من، ماند سرود سبز تو با خشم سرخ من، ماند به يادگار براى على و آل، بلال! به يادگار براى على و آل، بلال!
مزار گمشده!
اشك غمت، ستاره ى هفت آسمان بلال! اشك غمت، ستاره ى هفت آسمان بلال! در آسمان غربت مولا بمان! بلال! در آسمان غربت مولا بمان! بلال!
داغ نماز بر دل محراب مانده است داغ نماز بر دل محراب مانده است انگار سالهاست نگفتى اذان، بلال! انگار سالهاست نگفتى اذان، بلال!
اين سنه، تنگ ماند و مجال نفس نماند اين سنه، تنگ ماند و مجال نفس نماند اى بس هجوم حادثه شد بى امان، بلال! اى بس هجوم حادثه شد بى امان، بلال!
اى زخم شانه هاى نجابت! صبور باش اى زخم شانه هاى نجابت! صبور باش در التهاب كينه ى نامردمان، بلال! در التهاب كينه ى نامردمان، بلال!
باغى در بهشت خدا سبز سبز بود باغى در بهشت خدا سبز سبز بود شد زرد از تهاجم باد خزان، بلال! شد زرد از تهاجم باد خزان، بلال!
زودست تا كه مرغ مهاجر، شكسته بال زودست تا كه مرغ مهاجر، شكسته بال يكباره پر بگيرد ازين آشيان، بلال! يكباره پر بگيرد ازين آشيان، بلال!
زودست تا كه آب شود شمع هستيم زودست تا كه آب شود شمع هستيم همراه با تداوم اشك روان، بلال! همراه با تداوم اشك روان، بلال!
زودست تا در آينه ى غربت على زودست تا در آينه ى غربت على جز نقش درد و داغ نبينى عيان، بلال! جز نقش درد و داغ نبينى عيان، بلال!
زودست تا مدينه نداند ز فاطمه زودست تا مدينه نداند ز فاطمه جز يك مزار گمشده ى بى نشان، بلال! جز يك مزار گمشده ى بى نشان، بلال!
زودست تا هميشه ى تاريخ انتظار زودست تا هميشه ى تاريخ انتظار اين زخم صبر، تازه شود همچنان بلال! اين زخم صبر، تازه شود همچنان بلال!
ميراث صبر و زخم و شهادت به روزگار ميراث صبر و زخم و شهادت به روزگار ماند براى آل على جاودان، بلال! ماند براى آل على جاودان، بلال!
اى بلال!
نام گل بردى و، بلبل گشت خاموش اى بلال! نام گل بردى و، بلبل گشت خاموش اى بلال! مادر مظلومه ى ما رفت از هوش، اى بلال! مادر مظلومه ى ما رفت از هوش، اى بلال!
بوستان وحى را بيت الحزن كردى، بس ست بوستان وحى را بيت الحزن كردى، بس ست با اذان خود مكن ما را سيه پوش اى بلال! با اذان خود مكن ما را سيه پوش اى بلال!
دير اگر خاموش گردى، زودتر گردد ز تو دير اگر خاموش گردى، زودتر گردد ز تو مادر ما را چراغ عمر، خاموش اى بلال! مادر ما را چراغ عمر، خاموش اى بلال!
مادر ما بر اذانت گوش داد، اينك تو هم مادر ما بر اذانت گوش داد، اينك تو هم بر صداى گريه ى زينب بده گوش، اى بلال! بر صداى گريه ى زينب بده گوش، اى بلال!
مرگ پيغمبر، شكسته قامت ما را به هم مرگ پيغمبر، شكسته قامت ما را به هم بار غم مگذار ما را بر سر دوش اى بلال! بار غم مگذار ما را بر سر دوش اى بلال!
غنچه پرپر گشت و گل از دست رفت و باغ سوخت غنچه پرپر گشت و گل از دست رفت و باغ سوخت كرد حق باغيان، گلچين فراموش اى بلال! كرد حق باغيان، گلچين فراموش اى بلال!
گرد غم بر روى ما بنشسته و، دانسته بيم گرد غم بر روى ما بنشسته و، دانسته بيم خاك گيرد لاله ما را در آغوش، اى بلال! خاك گيرد لاله ما را در آغوش، اى بلال!
تا زبان حال ما يكسر به نظرم (ميثم) ست تا زبان حال ما يكسر به نظرم (ميثم) ست اشك و خون از چشم اهل دل زند جوش، اى بلال اشك و خون از چشم اهل دل زند جوش، اى بلال
باغ در آتش
غربت مولا
بسكه دل بى ماه رويت در دل شبها گريست بسكه دل بى ماه رويت در دل شبها گريست آسمان ديده ام زين غصه، يك دريا گريست آسمان ديده ام زين غصه، يك دريا گريست
باغبان عشق در سوكت نه تنها ناله كرد باغبان عشق در سوكت نه تنها ناله كرد اى گل پرپر! به حالت بلبل شيدا گريست اى گل پرپر! به حالت بلبل شيدا گريست
بارالها بين ديوار و در آن شب تا چه شد؟! بارالها بين ديوار و در آن شب تا چه شد؟! كآسمان بر حال زار زهره ى زهرا گريست كآسمان بر حال زار زهره ى زهرا گريست
گشت خون آلوده، چشم اختران آسمان گشت خون آلوده، چشم اختران آسمان بسكه زهرا تا سحر بر غربت مولا گريست بسكه زهرا تا سحر بر غربت مولا گريست
شد كوير تشنه، سيراب اى فلك! اى بس على شد كوير تشنه، سيراب اى فلك! اى بس على داغ بر دل، لاله آسا در دل صحرا گريست! داغ بر دل، لاله آسا در دل صحرا گريست!
تا نبينيد اشك او را، تا سحر هر شب على تا نبينيد اشك او را، تا سحر هر شب على يا حديث دل به چه گفت از غريبى، يا گريست! يا حديث دل به چه گفت از غريبى، يا گريست!
شير ميدان شجاعت بود و، يك دنياى صبر شير ميدان شجاعت بود و، يك دنياى صبر من ندانم اى فلك! با او چه كردى تا گريست؟! من ندانم اى فلك! با او چه كردى تا گريست؟!
سوخت همچون شمع و از او غير خاكستر نماند سوخت همچون شمع و از او غير خاكستر نماند بسكه از داغ تو، خورشيد جهان آرا گريست بسكه از داغ تو، خورشيد جهان آرا گريست
بهانه
كمان كشيد غم و، سينه را نشانه گرفت كمان كشيد غم و، سينه را نشانه گرفت چنان، كه آتش دل تا فلك زبان گرفت! چنان، كه آتش دل تا فلك زبان گرفت!
خدا گُواست كه خورشيد از حرارت سوخت خدا گُواست كه خورشيد از حرارت سوخت از آتشى كه از آن سوى در به خانه گرفت! از آتشى كه از آن سوى در به خانه گرفت!
در آن چمن كه دل باغبان چون شمع گداخت در آن چمن كه دل باغبان چون شمع گداخت چگونه بلبل دلخسته آشيانه گرفت؟! چگونه بلبل دلخسته آشيانه گرفت؟!
شفق ز ديده ى دل خون گريست، چون زهرا شفق ز ديده ى دل خون گريست، چون زهرا براى گيسوى زينب به دستْ شانه گرفت! براى گيسوى زينب به دستْ شانه گرفت!
ز بسكه فاطمه رنجيده بود از امّت ز بسكه فاطمه رنجيده بود از امّت دل از حيات خود آن گوهر يگانه گرفت دل از حيات خود آن گوهر يگانه گرفت
على چه كرد و چه گفت اى خدا در آن شب تار على چه كرد و چه گفت اى خدا در آن شب تار كه زينب از غم بى مادرى، بهانه گرفت؟! كه زينب از غم بى مادرى، بهانه گرفت؟!
براى آنكه بماند نهان ز جشم رقيب براى آنكه بماند نهان ز جشم رقيب (على، مراسم تدفين او شبانه گرفت)! (على، مراسم تدفين او شبانه گرفت)!
[و امى از شعر فضل اللَّه قدسى افغانى:
چه گفت فاطمه؟ كآنگونه با تاثر و غم] [ على، مراسم تدفين او شبانه گرفت!]
گنجينه ى اسرار
سينه يى كز معرفت گنيجنه ى اسرار بود سينه يى كز معرفت گنيجنه ى اسرار بود كى سزاورا فشار آن در و ديوار بود؟! كى سزاورا فشار آن در و ديوار بود؟!
طور سيناى تجلى، مشعلى از نور شد طور سيناى تجلى، مشعلى از نور شد سينه ى سيناى وحدت، مشتعل از نار بود! سينه ى سيناى وحدت، مشتعل از نار بود!
ناله ى بانو، زد اندر خرمن هستى شرر ناله ى بانو، زد اندر خرمن هستى شرر گويى اندر طور غم چون نخل، آتشبار بود! گويى اندر طور غم چون نخل، آتشبار بود!
آنكه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى آنكه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى از كجا پهلوى او را تاب آن آزار بود؟! از كجا پهلوى او را تاب آن آزار بود؟!
گردش گردون دون بين كز جفاى سامرى گردش گردون دون بين كز جفاى سامرى نقطه ى پرگار وحدت، مركز مسمار بود! نقطه ى پرگار وحدت، مركز مسمار بود!
صورتش نيلى شد از سيلى، كه چون سيل سياه صورتش نيلى شد از سيلى، كه چون سيل سياه روى گردون زين مصيبت تا قيامت تار بود! روى گردون زين مصيبت تا قيامت تار بود!
شهر يارى شد به بند بنده يى از بندگان! شهر يارى شد به بند بنده يى از بندگان! آنكه جبريل امنيش، بنده ى دربار بود آنكه جبريل امنيش، بنده ى دربار بود
از قفاى شاه، بانو با نواى جانگداز از قفاى شاه، بانو با نواى جانگداز تا توانايى به تن، تا قوّت رفتار، بود تا توانايى به تن، تا قوّت رفتار، بود
گر چه بازو خسته شد، وز كارْ دستش بسته شد گر چه بازو خسته شد، وز كارْ دستش بسته شد ليك پاى همّتش بر گنبد دوّار بود ليك پاى همّتش بر گنبد دوّار بود
دست بانو گرچه از دامان شه كوتاه شد! دست بانو گرچه از دامان شه كوتاه شد! ليك بر گردون بلند از دست آن گمراه شد! ليك بر گردون بلند از دست آن گمراه شد!
شيخ محمد حسين اصفهانى (مفتقر)