حاصل باغ نبوّت - یاس کبود نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

یاس کبود - نسخه متنی

محمدعلی مجاهدی (پروانه)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حاصل باغ نبوّت



  • تا درِ بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت تا درِ بيت الحرام از آتش بيگانه سوخت


  • كعبه، ويران شد، حرم از سوز صاحبخانه سوخت! كعبه، ويران شد، حرم از سوز صاحبخانه سوخت!




  • شمع بزم آفرينش با هزاران اشك و آه شمع بزم آفرينش با هزاران اشك و آه


  • شد چنان، كز دود آهش سينه ى كاشانه سوخت شد چنان، كز دود آهش سينه ى كاشانه سوخت




  • آتشى در بيت معمور ولايت شعله زد آتشى در بيت معمور ولايت شعله زد


  • تا ابد ز آن شعله، هر معمور و هر ويرانه، سوخت تا ابد ز آن شعله، هر معمور و هر ويرانه، سوخت




  • آه از آن پيمان شكن كز كينه ى خم غدير آه از آن پيمان شكن كز كينه ى خم غدير


  • آتشى آفروخت تا هم خمّ و هم خمخانه سوخت! آتشى آفروخت تا هم خمّ و هم خمخانه سوخت!




  • ليلى حُسن قِدَم چون سوخت از سر تا قدم ليلى حُسن قِدَم چون سوخت از سر تا قدم


  • همچو مجنون، عقل رهبر ار دل ديوانه، سوخت همچو مجنون، عقل رهبر ار دل ديوانه، سوخت




  • گلشن فرّخْ فر توحيد آن دم شد تباه گلشن فرّخْ فر توحيد آن دم شد تباه


  • كز سموم شرك، آن شاخ گل فرزانه سوخت كز سموم شرك، آن شاخ گل فرزانه سوخت




  • گنج علم و معرفت، شد طعمه ى افعى صفت گنج علم و معرفت، شد طعمه ى افعى صفت


  • تا كه از بيداد دو نان گوهر يكدانه سوخت تا كه از بيداد دو نان گوهر يكدانه سوخت




  • حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا! حاصل باغ نبوت رفت بر باد فنا!


  • خرمنى در آرزوى خام آب و دانه، سوخت! خرمنى در آرزوى خام آب و دانه، سوخت!




  • كركس دون، پنجه زد و بر روى طاووس ازل كركس دون، پنجه زد و بر روى طاووس ازل


  • عالمى از حسرت آن جلوه ى مستانه سوخت عالمى از حسرت آن جلوه ى مستانه سوخت




  • آتشى، آتش پرستى در جهان افروخته آتشى، آتش پرستى در جهان افروخته


  • خرمن اسلام دين را، تا قيامت سوخته خرمن اسلام دين را، تا قيامت سوخته


شيخ محمد حسين اصفهانى (مفتقر)

ناموس ذوالجلال



  • گوهر سنگين بها از ابر گوهربار ريخت گوهر سنگين بها از ابر گوهربار ريخت


  • كز غم جانسوز او، خون از در و ديوار ريخت كز غم جانسوز او، خون از در و ديوار ريخت




  • شاخه ى طوبى مثالى را ز آسيب خسان شاخه ى طوبى مثالى را ز آسيب خسان


  • آفتى آمد، كه يكسر هم بر و هم بار، ريخت آفتى آمد، كه يكسر هم بر و هم بار، ريخت




  • غنچه ى نشكفته يى از لاله زار معرفت غنچه ى نشكفته يى از لاله زار معرفت


  • از فراز شاخسارى از جفاى خار ريخت از فراز شاخسارى از جفاى خار ريخت




  • اختر فرخ فرى افتاد از برج شرف اختر فرخ فرى افتاد از برج شرف


  • كآسمانْ خو ناب غم از ديده ى خونبار ريخت كآسمانْ خو ناب غم از ديده ى خونبار ريخت




  • بسملى در خون طپيد از جور جبار عنيد؟! بسملى در خون طپيد از جور جبار عنيد؟!


  • يا كه عنقاى ازل خون دل از منقار ريخت؟! يا كه عنقاى ازل خون دل از منقار ريخت؟!




  • زهره ى زهرا چو از آسيب پهلو در گذشت زهره ى زهرا چو از آسيب پهلو در گذشت


  • چشمه هاى خون ز چشم ثابت و سيّار ريخت چشمه هاى خون ز چشم ثابت و سيّار ريخت




  • مهبط روح الامين تا پايمال ديو شد مهبط روح الامين تا پايمال ديو شد


  • شورشى سر زد كه سقف گنبد دوّار ريخت! شورشى سر زد كه سقف گنبد دوّار ريخت!




  • از هجوم عام بر ناموس خاص ذوالجلال از هجوم عام بر ناموس خاص ذوالجلال


  • عقل حيران، طبع سرگردان، زبانْ لالست لال! عقل حيران، طبع سرگردان، زبانْ لالست لال!


شيخ محمد حسين اصفهانى (مفتقر)

داغ بانو!



  • بيت معمور ولايت را، اجل ويرانه كرد بيت معمور ولايت را، اجل ويرانه كرد


  • آنچه را با خانه، صد چندان به صاحبانه كرد! آنچه را با خانه، صد چندان به صاحبانه كرد!




  • شمع روى روشن زهرا چو آن شب شد خموش شمع روى روشن زهرا چو آن شب شد خموش


  • زهره، ساز نغمه ى ماتم در آن كاشانه كرد زهره، ساز نغمه ى ماتم در آن كاشانه كرد




  • داغ بانو كرد عمرى با دل آن شهريار داغ بانو كرد عمرى با دل آن شهريار


  • آنچه شمع انجمن يكباره با پروانه كرد! آنچه شمع انجمن يكباره با پروانه كرد!




  • شاه با آن پر دلى، دل از دو گيتى برگرفت شاه با آن پر دلى، دل از دو گيتى برگرفت


  • خانه را كآن شب تهى ز آن گوهر يكدانه كرد خانه را كآن شب تهى ز آن گوهر يكدانه كرد




  • بارها كردى تمناى فراق جسم و جان بارها كردى تمناى فراق جسم و جان


  • چون كه ياد از روزگار وصل آن جانانه كرد چون كه ياد از روزگار وصل آن جانانه كرد




  • سر به زانوى غم و، با غصه ى بانو قرين سر به زانوى غم و، با غصه ى بانو قرين


  • عزلت از هر آشنايى بود و هر بيگانه، كرد عزلت از هر آشنايى بود و هر بيگانه، كرد




  • شاهد هستى چو از پيمانه ى غم نيست شد شاهد هستى چو از پيمانه ى غم نيست شد


  • باده نوشان را، خراب از جلوه ى مستانه كرد! باده نوشان را، خراب از جلوه ى مستانه كرد!




  • ساقى بزم حقيقت، گوئيا از خمّ غم ساقى بزم حقيقت، گوئيا از خمّ غم


  • هر چه در خمخانه بودى اندر آن پيمانه كرد! هر چه در خمخانه بودى اندر آن پيمانه كرد!




  • (مفتقر) را شورى از انديشه ى بيرون در سر ست (مفتقر) را شورى از انديشه ى بيرون در سر ست


  • هر دم او را از غم بانو، نوايى ديگرست هر دم او را از غم بانو، نوايى ديگرست


شيخ محمد حسين اصفهانى (مفتقر)








مبادا!



  • مبادا باغبانى در بهاران مبادا باغبانى در بهاران


  • خزان نخل بارآور ببيند! خزان نخل بارآور ببيند!




  • مبادا در بهار زندگانى مبادا در بهار زندگانى


  • كه نخلى، چيده برگ و بر ببيند! كه نخلى، چيده برگ و بر ببيند!




  • مبادا عندليبى، لانه ى خويش مبادا عندليبى، لانه ى خويش


  • ز برق فتنه در آذر ببيند! ز برق فتنه در آذر ببيند!




  • چه حالى دارد آن مرغى كه از جفت چه حالى دارد آن مرغى كه از جفت


  • به جا در لانه، مشتى پر ببيند! به جا در لانه، مشتى پر ببيند!




  • وز آن جانسوزتر، احوال مرغى ست وز آن جانسوزتر، احوال مرغى ست


  • كه جاى لانه، خاكستر ببيند! كه جاى لانه، خاكستر ببيند!




  • ندارد كودكى طاقت، كه نيلى ندارد كودكى طاقت، كه نيلى


  • ز سيلى صورت مادر ببيند! ز سيلى صورت مادر ببيند!




  • گل سرخ ست مادر، كى تواند گل سرخ ست مادر، كى تواند


  • رخ خود را چو نيلوفر ببيند! رخ خود را چو نيلوفر ببيند!




  • چه حالى مى كند پيدا خدايا! چه حالى مى كند پيدا خدايا!


  • اگر اين صحنه را حيدر ببيند! اگر اين صحنه را حيدر ببيند!




  • هزاران بار اجل بر مرد خوشتر هزاران بار اجل بر مرد خوشتر


  • كه سيلى خوردن همسر ببيند! كه سيلى خوردن همسر ببيند!




  • مگو، رو كرده پنهان، تا مبادا مگو، رو كرده پنهان، تا مبادا


  • رخش را ساقى كوثر ببيند! رخش را ساقى كوثر ببيند!




  • تواند آنكه مولا بى نگاهى تواند آنكه مولا بى نگاهى


  • رخ محبوبه ى داور ببيند! رخ محبوبه ى داور ببيند!




  • خسوف مه، كسوف آفتاب ست خسوف مه، كسوف آفتاب ست


  • نخواهد خصم بد اختر ببيند! نخواهد خصم بد اختر ببيند!




  • ميان شعله، در از درد ناليد ميان شعله، در از درد ناليد


  • كه يا رب قاتلش كيفر ببيند! كه يا رب قاتلش كيفر ببيند!




  • ولى از روى مولا شرم دارد ولى از روى مولا شرم دارد


  • كه مسمارش به خون اندر ببيند! كه مسمارش به خون اندر ببيند!




  • مبادا خواهرى، غلطيده در خون مبادا خواهرى، غلطيده در خون


  • برادر را به پشت در ببيند! برادر را به پشت در ببيند!




  • خدا را فضه! زينب را صدا كن خدا را فضه! زينب را صدا كن


  • مبادا حالت مادر ببيند! مبادا حالت مادر ببيند!




  • ندارد طاقتى زهرا خدا را ندارد طاقتى زهرا خدا را


  • كه زينب را به چشم تر ببيند! كه زينب را به چشم تر ببيند!




  • نهان كن چادر و سجاده اش را نهان كن چادر و سجاده اش را


  • مبادا زينب مضطر ببيند! مبادا زينب مضطر ببيند!




  • برو ديوار و در را شستشو كن برو ديوار و در را شستشو كن


  • مگر اين صحنه را كمتر ببيند! مگر اين صحنه را كمتر ببيند!


محمد على مجاهدى (پروانه)









مشكن شاخه ى گل را!



  • چنان در آتش كين سوخت گلچين، خرمن گل را چنان در آتش كين سوخت گلچين، خرمن گل را


  • كه از بلبل ربود آرام و، از دلها تحمّل را كه از بلبل ربود آرام و، از دلها تحمّل را




  • مدينه! باغبان را گو به باغ گل چه مى آيى ؟! مدينه! باغبان را گو به باغ گل چه مى آيى ؟!


  • كه مى بندند پيش ديده ى گل، بال بلبل را! كه مى بندند پيش ديده ى گل، بال بلبل را!




  • در آغوش محبت غنچه ى نشكفته يى دارد در آغوش محبت غنچه ى نشكفته يى دارد


  • خدا را رحم كن گلچين و، مشكن شاخه ى گل را خدا را رحم كن گلچين و، مشكن شاخه ى گل را




  • مدينه! گو به بلبل آشيان از باغ بيرون بر مدينه! گو به بلبل آشيان از باغ بيرون بر


  • كه مى سوزند اينجا در كنار غنچه، سنبل را! كه مى سوزند اينجا در كنار غنچه، سنبل را!




  • مگر بلبل چه فيضى مى برد از صحبت اين گل مگر بلبل چه فيضى مى برد از صحبت اين گل


  • كه يكدم برنمى دارد از او چشم توسل را؟! كه يكدم برنمى دارد از او چشم توسل را؟!




  • مدينه! غنچه ى پرپر، گل خزان، گلزار در آتش مدينه! غنچه ى پرپر، گل خزان، گلزار در آتش


  • ببين بيرحمى گلچين و ميزان تطاول را! ببين بيرحمى گلچين و ميزان تطاول را!




  • چرا امشب به سوى باغ گل، بلبل نمى آيد؟ چرا امشب به سوى باغ گل، بلبل نمى آيد؟


  • مگر از ياد خود برده ست گلهاى قرنفل را؟! مگر از ياد خود برده ست گلهاى قرنفل را؟!


محمد على مجاهدى (پروانه)

ماجراى تلخ گل!



  • باغ از يك سو در آتش، خرمن گل يك طرف! باغ از يك سو در آتش، خرمن گل يك طرف!


  • غنچه ى نشكفته يك سو، دامن گل يك طرف! غنچه ى نشكفته يك سو، دامن گل يك طرف!




  • مى زند آتش به جان بلبل حسر نصيب مى زند آتش به جان بلبل حسر نصيب


  • غارت گلچين ز يك سو، چيدن گل يك طرف! غارت گلچين ز يك سو، چيدن گل يك طرف!




  • شعله در باغ ولايت سر كشيها كرد و، سوخت شعله در باغ ولايت سر كشيها كرد و، سوخت


  • غنچه ى را پيراهن از يك سو، تن گل يك طرف! غنچه ى را پيراهن از يك سو، تن گل يك طرف!




  • اى دريغا در ميان شعله هاى كينه سوخت اى دريغا در ميان شعله هاى كينه سوخت


  • غنچه را تن يك طرف، پيراهن گل يك طرف! غنچه را تن يك طرف، پيراهن گل يك طرف!




  • بلبل پر بسته را از باغ بيرون مى برند بلبل پر بسته را از باغ بيرون مى برند


  • خس ز يك سو، خار يك سو، دشمن گل يك طرف! خس ز يك سو، خار يك سو، دشمن گل يك طرف!




  • مى زند اين تازيانه، مى زند آن با غلاف مى زند اين تازيانه، مى زند آن با غلاف


  • قنفذ از يك سو، مغيره، دشمن گل، يك طرف! قنفذ از يك سو، مغيره، دشمن گل، يك طرف!




  • يك طرف، بيشرمى آتش بيار معركه! يك طرف، بيشرمى آتش بيار معركه!


  • ماجراى تلخ سيلى خوردن گل، يك طرف! ماجراى تلخ سيلى خوردن گل، يك طرف!




  • يك طرف، بر روى نازكترز گل سيلي زدن! يك طرف، بر روى نازكترز گل سيلي زدن!


  • ديدن بر روي خاك افتادن گل ، يك طرف ديدن بر روي خاك افتادن گل ، يك طرف




  • يك طرف گستاخى گلچين و ظلم خار و خس يك طرف گستاخى گلچين و ظلم خار و خس


  • سوختن از بعد پرپر كردن گل، يك طرف! سوختن از بعد پرپر كردن گل، يك طرف!




  • عاقبت دست خدا را اين محن از پا فكند : عاقبت دست خدا را اين محن از پا فكند :


  • كشتن گل يك طرف، سوزاندن گل يك طرف! كشتن گل يك طرف، سوزاندن گل يك طرف!




  • طاقت از دست تماشا برد در آن گيرو دار طاقت از دست تماشا برد در آن گيرو دار


  • شعله از يك سو، به خون غلطيدن گل يك طرف! شعله از يك سو، به خون غلطيدن گل يك طرف!




  • در ميان دودها و شعله ها پيچيده بود در ميان دودها و شعله ها پيچيده بود


  • ناله ى بلبل ز يك سو، شيون گل يك طرف! ناله ى بلبل ز يك سو، شيون گل يك طرف!


محمد على مجاهدى (پروانه)





سند غربت على!



  • بلبل چو ياد مى كند از آشيانه اش بلبل چو ياد مى كند از آشيانه اش


  • خون مى چكد ز زمزمه ى عاشقانه اش خون مى چكد ز زمزمه ى عاشقانه اش




  • هرگز ز ياد بلبل عاشق نمى رود هرگز ز ياد بلبل عاشق نمى رود


  • مشت پرى كه ريخته از آشيانه اش! مشت پرى كه ريخته از آشيانه اش!




  • آتش، دمى ز شاخه ى گل دست برنداشت آتش، دمى ز شاخه ى گل دست برنداشت


  • حتى نكرد رحم به حال جوانه اش! حتى نكرد رحم به حال جوانه اش!




  • آن آتشى كه فاطمه را سوخت، شد بلند آن آتشى كه فاطمه را سوخت، شد بلند


  • در كربلا ز خيمه ى زينب زبانه اش! در كربلا ز خيمه ى زينب زبانه اش!




  • دشمن شكست حرمت آن در، كه جبرئيل دشمن شكست حرمت آن در، كه جبرئيل


  • بوسيده بود از سر مهر آستانه اش! بوسيده بود از سر مهر آستانه اش!




  • گلچين روزگار، كه دستش شكسته باد! گلچين روزگار، كه دستش شكسته باد!


  • بازوى گل كبود شد از تازيانه اش! بازوى گل كبود شد از تازيانه اش!




  • ديگر براى فاطمه دستى نمانده است ديگر براى فاطمه دستى نمانده است


  • در زير بار درد، شكسته ست شانه اش! در زير بار درد، شكسته ست شانه اش!




  • بيند به روى زينب و سوزد كه بعد من بيند به روى زينب و سوزد كه بعد من


  • آيا كه مى كشد كه به سر زلف، شانه اش ؟! آيا كه مى كشد كه به سر زلف، شانه اش ؟!




  • از فاطمه روايت مسمار مى كند از فاطمه روايت مسمار مى كند


  • خونى كه ريخت بر در و ديوار خانه اش! خونى كه ريخت بر در و ديوار خانه اش!




  • قنفذ به جان فاطمه افتاد با غلاف قنفذ به جان فاطمه افتاد با غلاف


  • وز آن طرف مغيره كه زد تازيه اش! وز آن طرف مغيره كه زد تازيه اش!




  • تير از كمان فتنه رها شد، ولى نبود تير از كمان فتنه رها شد، ولى نبود


  • جز سينه ى شكسته ى زهرا نشانه اش! جز سينه ى شكسته ى زهرا نشانه اش!




  • چون پاى دشمنان على در ميانه بود چون پاى دشمنان على در ميانه بود


  • آتش گرفت حلقه صفت در ميانه اش! آتش گرفت حلقه صفت در ميانه اش!




  • دشم بجز دفاع على، مدركى نداشت دشم بجز دفاع على، مدركى نداشت


  • شد اين سند به كشتن زهرا بهانه اش! شد اين سند به كشتن زهرا بهانه اش!




  • صبر على تمام شد، آن لحظه يى كه ديد صبر على تمام شد، آن لحظه يى كه ديد


  • بايد به دست خاك سپارد شبانه اش! بايد به دست خاك سپارد شبانه اش!




  • چون ديد تربتش سند غربت على ست چون ديد تربتش سند غربت على ست


  • پنهان نگاه داشت ز چشم زمانه اش پنهان نگاه داشت ز چشم زمانه اش




  • شبهاى بى ستاره، على را به ياد داشت شبهاى بى ستاره، على را به ياد داشت


  • و آن كودكان كوچكِ از پى روانه اش! و آن كودكان كوچكِ از پى روانه اش!




  • شبها كه لب به ذكر و مناجات مى گشود شبها كه لب به ذكر و مناجات مى گشود


  • جز مرغ حق نبود كسى هم ترانه اش! جز مرغ حق نبود كسى هم ترانه اش!




  • گنج علوم فاطمه را اهرمن نبرد گنج علوم فاطمه را اهرمن نبرد


  • در قبضه ى ولى ست، كليد خزانه اش در قبضه ى ولى ست، كليد خزانه اش




  • با جان ما سرشته خدا، مهر فاطمه با جان ما سرشته خدا، مهر فاطمه


  • وز دل نرفتنى ست غم جاودانه اش وز دل نرفتنى ست غم جاودانه اش




  • يك لحظه بى خروش و تلاطم نبوده است يك لحظه بى خروش و تلاطم نبوده است


  • طوفانى ست بحر غم بيكرانه اش طوفانى ست بحر غم بيكرانه اش




  • كوتاه بود قصّه، ولى تازيانه كرد كوتاه بود قصّه، ولى تازيانه كرد


  • جانسوز و جانگدازتر از هر فسانه اش! جانسوز و جانگدازتر از هر فسانه اش!


محمد على مجاهدى (پروانه)







/ 7