دليل سوم - تأملاتی در مسأله اتحاد عقل و عاقل و معقول نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تأملاتی در مسأله اتحاد عقل و عاقل و معقول - نسخه متنی

علی شیروانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دليل سوم

علامه طباطبائي پس از آنكه در تعليقه بر اسفار،44 برهان تضايف را ناتمام مي‏شمارد، در كتاب نهاية الحكمة، با بياني ديگر به اثبات اتحاد عاقل و معقول مي‏پردازد، حاصل بيان ايشان آن است كه: حصول معلوم براي عالم، كه همان حضور معلوم نزد عالم است، مستلزم اتحاد عالم با معلوم مي‏باشد؛ خواه آن معلوم، معلوم حضوري باشد و خواه معلوم حصولي. زيرا معلوم بالذات در علم حصولي، اگر يك وجود جوهري و قايم به خود داشته باشد، در اين صورت وجودش وجودي لنفسه و براي خود خواهد بود؛ و از طرفي، وجودش براي عالم و متعلق به عالم نيز مي‏باشد، زيرا وجود معلوم هميشه وجودي براي عالم است. بنابراين، عالم با معلوم متحد خواهد بود، چرا كه يك شي‏ء بالبداهة نمي‏تواند هم موجود لنفسه باشد، هم موجود لغيره. اگر معلوم بالذات در علم حصولي يك وجود لغيره داشته باشد، دراين صورت وجودش متعلق و وابسته به موضوعي است كه وجودش براي آن مي‏باشد؛ و از طرفي، وجودش براي عالم نيز هست؛ بنابراين، وجود عالم با وجود موضوع معلوم متحد خواهد بود. از سوي ديگر، معلوم كه بنابر فرض وجودش لغيره است، با آن غير متحد مي‏باشد؛ و در نتيجه معلوم با متحد موضوع خود متحد خواهد بود. نظير اين مطلب كه در مورد علم حصولي است، در مورد علم حضوري نيز جاري مي‏گردد.

علامه طباطبائي، پس از اين بيان اجمالي با تفصيل بيشتري شقوق گوناگون مسأله را طرح و آن را بررسي مي‏كند.45

دليل چهارم

حكيم سبزواري در شرح منظومه بياني در باب اتحاد عاقل و معقول دارد، كه آن را به عنوان تأييدي بر اين مطلب به شمار مي‏آورد، و نه برهاني قويم. در اينجا ترجمه عبارات شرح منظومه را از نظر مي‏گذرانيم:

«از جمله اموري كه مؤيد اتحاد مُدرِك و مُدرَك است اينكه: موجود در خارج و موجود در ذهن دو همزادي هستند كه از يك پستان شير مي‏خورند، پس همچنانكه معني «موجود در عين» اين نيست بلكه عين، چيزي است و زيد موجود در آن، چيزي ديگر، مثل ظرف و مظروف، بلكه معني آن اين است كه وجود زيد، نفس عين و مرتبه‏اي از مراتب آن است، همچنين معني موجود در ذهن اين نيست كه ذهن، يعني نفس ناطقه، چيزي است، و موجود در آن، چيز ديگر، بلكه مراد اين است كه موجود در ذهن مرتبه‏اي از مراتب نفس است.»46

حاصل سخن سبزواري، آن است كه خارج مانند مكان براي شي‏ء نيست، كه نسبت آن دو نسبت ظرف و مظروف باشد، بلكه آن دو عين يكديگرند، و خارج همان اعيان خارجي است، در مورد صور ذهني نيز چنين نيست كه نسبت ميان ذهن و صور ذهني، نسبت ظرف و مظروف و محلّ و حالّ و مانند آن دو باشد، بلكه آنها عين يكديگرند.

دليل پنجم

مرحوم استاد شهيد مطهري در شرح منظومه خود، در مقام اثبات اتحاد عاقل و معقول مي‏نويسد:

«برهان ساده‏تري بر اتحاد عاقل و معقول هست و آن اينكه همان طور كه گفته شده است كه: «تعقل الشي‏ء لغيره يتضمن تعقله لنفسه» در اينجا هم مي‏گوييم كه: «ظهور الشي‏ء لغيره فرع ظهوره لنفسه». از طرف ديگر هم مي‏دانيم كه معقوليت و معلوميت، همان ظهور شي‏ء لشي‏ء است. پس «ظهوره لنفسه عين معقوليه لنفسه».47

دليل ششم

پيش از اين ياد آور شديم كه شيخ الرئيس در اشارات و شفاء تأكيد فراواني بر انكار اتحاد عاقل و معقول دارد و مي‏گويد:

«ومايقال من انّ ذات النفس تصير هي المعقولات فهومن جملة ما يستحيل عندي فانّي لست أفهم قولهم ان شيئا يصير شيئاً آخر و لا أعقل أن ذلك كيف يكون».48

اما با اين همه، در فصل هفتم كتاب مبدأ ومعاد، به صحت آن تصريح نموده و بر آن برهان اقامه كرده است. اينك ترجمه عبارات شيخ را همراه با توصيفاتي كه ميان [ ] آمده است از نظر مي‏گذرانيم:

«هر صورت مجرد از ماده و عوارض ماده، هر گاه با عقل [بالقوه] متحد گردد آن صورت، عقل بالقوه را عقل بالفعل مي‏گرداند، به سبب حصول آن صورت براي عقل بالقوه؛ نه به اينكه عقل بالقوه به حسب وجود، منفصل از آن صورت باشد، مانند انفصال ماده اجسام از صور آنها؛ زيرا اگر عقل بالقوه به حسب وجود جداي از آن صورت باشد و آن را تعقل كند، بايد به صورت ديگري [متخذ] از آن صورت معقوله نايل شود [تا بتواند آن صورت نخستين را به واسطه صورت دوم تعقل كند] و حال اينكه در تعقل اين صورت دوم به وسيله عقل بالقوه سؤالي پيش مي‏آيد، چنانكه درباره صورت نخستين، و همچنين امر الي غير النهاية مي‏رود [و سؤال الي غير النهاية پيش مي‏آيد.] بلكه مطلب را تفصيل مي‏دهم و مي‏گويم:

عقل بالفعل در اين هنگام كه صورت مجرد از ماده را تعقل كرده است يا همين صورت مي‏باشد [يعني صورت تنهايي با قطع نظر از عقل بالقوه، اين شق اول] يا عقل بالفعل آن عقل بالقوه است كه اين صورت مجرده براي او حاصل شده است (شق اوسط). يا عقل بالفعل مجموع عقل بالقوه و صورت مجرده است (شق اخير).

/ 16