بايد توجه داشت كه در اين بحث مقصود اتحاد معلوم بالذات با عالم است، و نه اتحاد معلوم بالعرض. توضيح اينكه در علم حصولي ما يك معلوم بالذات داريم و يك معلوم بالعرض. معلوم بالذات همان صورت ذهني است كه در صفحه نفس حضور دارد و در واقع نفس آن را مستقيماً ادراك ميكند. اما معلوم بالعرض همان وجود خارجي شيء است. وقتي ميگوييم انسان هنگام ادراك سنگ و چوب و خانه و بستان، با معلوم خود متحد ميگردد، بسيار واضح است كه مقصود اتحاد با وجود خارجي اين امور نيست، كه امري نامعقول و واضح البطلان است، بلكه مراد اتحاد نفس با صورت ادراكي آنها است، به وجهي كه خواهد آمد.براي روشنتر شدن موضوع اين بحث اشاره به چند مطلب ديگري ضروري به نظر ميرسد:
انحاي اتحاد
متحد شدن دو موجود يا به لحاظ ماهيت آنهاست، يا به لحاظ وجود آنها، و يا به اعتبار وجود يكي و ماهيت ديگري است. اما اتحاد دو ماهيت تام مستلزم انقلاب ماهيت و تناقض است، زيرا فرض يك ماهيت تام، فرض قالب مفهومي معين است كه بر هيچ قالب مفهومي ديگري منطبق نميشود، و يگانه شدن دو ماهيت تام مستلزم انطباق دو قالب متباين بر يكديگر است و به عنوان تشبيه معقول به محسوس، مانند اتحاد دايره و مثلث ميباشد. اما اتحاد يك ماهيت نوعي تام با ماهيت ناقص (جنس و فصل) طبق دستگاه جنس و فصل ارسطويي امري مسلم است و ارتباطي با مسأله علم و ادراك ندارد، و چنان نيست كه هنگام تعقل، چنين اتحادي بر قرار شود. افزون بر اين، گاهي انسان ماهيتي را تعقل ميكند كه بكلي مباين با ماهيت انساني است و هيچ گونه اشتراك ماهوي ميان آنها وجود ندارد.بنابر اين، اگر كسي معتقد شود كه هنگام ادراك، ماهيت موجود درك كننده با ماهيت موجود درك شونده متحد ميشود، و مثلاً ماهيت انسان با ماهيت يك درخت يا حيوان يگانگي پيدا ميكند، به امر متناقض و محالي معتقد شده است.همچنين اتحاد وجود درك كننده با ماهيت درك شونده و بالعكس نيز محال است و اگر اتحادي بين وجود و ماهيت به يك معنا صحيح باشد بين وجود يك موجود با ماهيت خود آن است نه با ماهيت موجودي ديگر. پس تنها فرض كه ميتوان براي اتحاد عالم و معلوم در نظر گرفت، اتحاد وجود آنهاست12
انحاي اتحاد در وجود
اتحاد دو يا چند وجود عيني، به معناي نوعي وابستگي يا همبستگي ميان آنهاست، و به چند صورت تصوّر ميشود:1- اتحاد عرض با جوهر، بدين لحاظ كه عرض وابسته به جوهر است، و نميتواند از موضوع خودش استقلال يابد.132- اتحاد صورت با ماده، كه نميتواند از محل خودش جدا گردد و مستقلاً به وجود خودش ادامه دهد.3- اتحاد چند ماده در سايه صورت واحدي كه به آنها تعلق ميگيرد، مانند اتحاد عناصر تشكيل دهنده گياه و حيوان. اين نحو اتحاد در واقع بالعرض است و اتحاد حقيقي ميان هر يك از مواد با صورت حاصل ميشود.4- اتحاد هيولا، كه فاقد هرگونه فعليت است، با صورتي كه به آن فعليت ميبخشد.5- اتحاد ميان دو معلولي كه از علت مفيض واحد صادر ميشوند، از اين نظر كه هر كدام از آنها با علت متحد است، و انفكاك ميان آنها ممكن نيست هر چند اتحاد ناميدن چنين رابطهاي خالي از مسامحه نيست.6- اتحاد علت هستي بخش با معلول، كه عين ربط و وابستگي به آن است، و ميان آنها تشكيك خاص وجود دارد. اين نحو اتحاد، بنابر قول به اصالت وجود و مراتب داشتن وجود تصور ميشود، و به نام اتحاد حقيقه و رقيقه موسوم شده است.14ديدگاه شيخ الرئيس و صدر المتألهين در مسأله اتحاد