جغرافياي مسجد الحرام - مکه، جنت اول (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مکه، جنت اول (1) - نسخه متنی

فخرالواعظین خلخالی؛ ترجمه: محمدرضا انصاری قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جغرافياي مسجد الحرام

قوله(صلي الله عليه وآله): «أوّلُ مَسجد بُنِي علي وَجْهِ الأرضِ هُوَ مَسْجِدُ الحَرامِ وَبَعْدُهُ بَيتِ المَقدِس بأربَعينَ سَنة» .25

طول مسجد: چهار صد ذراع است.

عرض مسجد: دويست و هفتاد ذراع است.

باب هاي مسجد: سي و نه است، در سمت باب الزياره، كه غربي خانه كعبه است، هفت در دارد، و در سمت باب ابراهيم كه جنوب خانه كعبه است چهار در دارد، در سمت باب الصّفا كه شرقي خانه كعبه است هفده در است، و در سمت باب السّلام كه شمالي خانه كعبه است، يازده در است.

طاق هاي مسجد: مشتمل است بر سي و شش طاق، دهنه هر طاقي چهار ذرع و نيم است كه مجموع آن، صد و هشت ذرع است، و چهار اطراف شبستان است.

عرض شبستان ها: از همه طرف سيزده ذرع است.

ستون هاي مسجد: مجموع ميل هاي سنگي كه طاق ها را بر بالاي آن بنا كرده اند پانصد عدد است، و از جمله آن پانصد ميل يكصد و بيست و پنج آن سنگ كوچك، مثل آجر تراش كرده بر بالاي آن كار كرده اند، و سيصد و هفتاد و پنج آن ستون يكپارچه است كه از سنگ سفيد است و بلندي هر يك تقريبا سه ذرع و نيم است، قالَ رَسولُ اللهِ(صلي الله عليه وآله): «لا يُشدُّ الرّحالَ إلاّ إلي ثلاثةِ مساجِدَ، مَسجِدَ الحَرامِ، وَمَسجِدَ الأقصي، وَمسجِدي هذا» .

چنانكه گفته شد خانه كعبه در مسجدالحرام است و آن مسجد در وسط شهر مكه است، و آن شهر از ولايات حجاز است و از اقليم دوّم است، و در شهر در ميان درّه واقع است كه در طرف شرقي آن كوه ابوقبيس «و] قعيقعان است، و كوه ابوقبيس كوه بزرگي است، و طرف غربي كوه شاما و كوه شيبر و آن كوه بلند[ي»است مُشرف بر منا و مُزدلفه. . .

شهر مكه: ده هزار و سيصد و هفتاد گام «است»، امّا اندرونش خراب و جبال و تلال(26)بسيار است و آن زمين محلّ كشت و زرع نيست، قوله تعالي: «بِواد غَيرَ ذي زَرع عِنْدَ بَيتِكَ الُمحَرّم» ،27 و هر چه ايشان را به كار آيد از ولايت ديگر آورند، ولايت طائف بر هشت فرسنگي آنجا است و مدار مكّه ارتفاعات طائف است، و طائف نزديك كوه عروان واقع است و بر آن كوه برف و يخ مي باشد، و در مُلك عربستان غير آنجا برف و يخ نبود، و خوبي هواي طائف از آن كوه است.

چاه زمزم: بر طرف غربي كعبه است و چهل گز عمق دارد، و دور سرش يازده گز است، و بر سرش قبّه28 ساخته اند و دو درخت مربّع از چوب ساج گذرانيده، و بر هر يك جهت آب مي توان كشيد و آب آن شور است، و اكنون در مكّه آب روان است، مردم آنجا اكثر29 سياه چهره اند و به تجارت مشغول و بر مذاهب مختلفه عمل مي كنند.

امّا حدود حرم:

به فرمان حق شهر مكّه و حواليش همه حرم است:

اوّل: از راه مدينه تا ده ميل، كه سه فرسنگ و ميلي بُود، حرم است، و ميقاتش ذوالحليفه و از او تا مكه 3 ك.

دوّم: از راه جدّه تا ده ميل كه سه فرسنگ و ميلي بود، و ميقاتش تا مكه 3 ك.

سيّم: از راه مصر و شام تا نود فرسنگ حرم است، و ميقاتش جُحفه و از آنجا تا مكّه سي و سه فرسنگ و تا دريا دو ميل.

چهارم: از راه يمن و تهامه تا هفت ميل كه دو فرسنگ و ميلي بود حرم است، و ميقاتش يَلَمْلَم و از او تا مكه 5 ك.

پنجم: از راه نجد تا نود فرسنگ حرم است، و ميقاتش از حاجر «است».

ششم: از راه عراق تا نه ميل كه سه فرسنگ بود حرم است، و ميقاتش ذات العرق و از او تا مكّه پانزده فرسنگ و ميلي بود، و دور و حوالي اين حرم سي و هفت ميل است كه دوازده فرسنگ و ميلي بود، و جهت نشان در آن اميال30 ساخته اند، همه لم يزرع است.

و امّا خارج حرم بساتين و باغات و زراعات فراوان و آب روان «مي»باشد.

ميقاتگاه:

كه حاجيان بيت الله بايد در آنجا غُسل كرده، احرام ببندند، شش مقام است:

1 ـ ذوالحليفه: در شش ميلي مدينه است، و مسجد شجره در آنجا واقع است «كه » احرامگاه اهل مدينه است.

2 ـ حُجفه: در سه منزلي مكّه است، و ميقاتگاه اهل شام است كه اهل مصر از آنجا احرام مي بندند.

3 ـ يَلَمْلَم: كوهي است از جبال31 تهامه، احرامگاه اهل يمن است.

4 ـ قرن المنازل: ميقاتگاه اهل نجد است، و اويس قرني32 از آنجا است.

5 ـ وادي العقيق: صحرايي است طويل،33 زياده از دو منزل قاصِدِ سريع السّير است، ميقاتگاه عراق عرب و جبل عامل است، اوّل آن صحرا را مسلخ گويند از سمت عراق كه به مكه روند، و آخر صحرا را ذات عرق گويند.

6 ـ خود مكه: ميقاتگاه است از براي حجّ تمتّع «كه» احرام مي بندند، افضلش34مسجدالحرام است، يا از تحت ميزاب،35 يا در مقام ابراهيم، يا در حِجْراسماعيل مُحرم شوند.

مساحت: دور و حوالي ميقاتگاه هفتصد و سي سه ميل «است»، كه دويست و چهل و چهار فرسنگ و ميلي بود كه نهاده شد.

طوافگاه: صحن مسجدالحرام طوافگاه حجاج بُود، چون خانه كعبه در ميان آن صحن است و آن كه در جامع هاي36 بلاد در ميان صحن عمارتي سازند جهت مناسبت با مسجدالحرام و كعبه باشد، اكنون طول طوافگاه سيصد و هفتاد گز است در سيصد و پانزده گز، در بيرون مسجد يك هزار و پانصد و هشتاد گز، در حوالي آن خانقاه، و مدارس، و ابواب البرّ37بسيار است، از جمله زاهد خمار تاش عمادي قزويني جهت قزاونه38 خانقاهي ساخت و سي هزار دينار به حكام مكّه داده تا اجازت دادند كه پنجره به مسجدالحرام گشود، و خانه به دار محمد بن يوسف منسوب بوده و مولد رسول الله آنجا اتفاق افتاده، به طرف مسجدالحرام است، و خيزران والده39 هارون الرشيد آن را با مسجد ساخت،40 يعني ولادتخانه حضرتمحمّد(صلي الله عليه وآله) در كوچه اي كه مشهور به شعب ابوطالب بود، همان خانه بر حسب ميراث به حضرت رسول منتقل شد، حضرت آن خانه را داخل سراي خود كردند و بيضا مي ناميدند، بعد هارون الرشيد آن خانه را خريده داخل مسجد نمود.

تاريخ ميلاد آن حضرت: بعد از گذشتن پنجاه و پنج روز از عام الفيل در روز دوشنبه هفدهم ربيع الأول در محل معروف به «اراق المولد» است در مكه، از آمنه خاتون بنت وهب متولّد شد.

عربية:

(فَمولِدُ النَّبي عامُ الفيلِ بِمَكّةَ وَالحَرَمُ الجَليل)

و امّا محل ولادت حضرت اميرالمومنين علي(عليه السلام): اندرون كعبه است، يعني وسط خانه خدا، محاذي41 مكاني كه سنگ سرخ فرش است و آن را رخامه حمرا گويند، وقتي كه فاطمه بنت اسد را آثار زاييدن گرفت، روي به بيت شريف آورد و دست به دعا برداشت و گفت: (إلهي إنّي مؤمِنةٌ بِكَ، وَبِما جاء مِن عِندِكَ مِنْ رُسُل وكُتُب، وإنّي مُصدِّقَةٌ بِكَلامِ جدّي إبراهيمَ الخليلِ، وإنّهُ بَني بيتِ العتيقِ، بِحقِّ الذّي بَني هذا البيتِ وَالمَولودِ الذّي في بَطني ألاّ ما يَسَّرتَ لي عَلي وِلادَتي) ، مقارن دعا ديوار كعبه شكافته شد، و فاطمه داخل گرديد، و ديوار به هم بر آمد، سه روز از آن بگذشت، فاطمه بيرون آمد و علي(عليه السلام) در دست او «بود».42

شعر




  • طواف كعبه زان شد بر همه واجب
    كه آنجا در وجود آمد علي بنُ أبي طالب



  • كه آنجا در وجود آمد علي بنُ أبي طالب
    كه آنجا در وجود آمد علي بنُ أبي طالب



مقام هاي ديگر در آنجا: سعادت خانه خديجه كه محلّ وحي هم مي گويند، يعني در آنجا وحي به پيغمبر رسيد.

ديگر سنگ آسياي حضرت فاطمه در حجره راست مي باشد.

ديگر در محلّه گود محلّ ولادت حضرت فاطمه زهرا است و محلّ شقّ القمر، و محلّ معراج پيغمبر است، و خانه حمزه سيّد الشهدا(عليه السلام) و مسجدالجنّ كه پيغمبر به طايفه جنّ مسائل دينيّه تعليم فرمود، دكانّ ابوبكر، چاه عثمان مظعون، قبرستان حجون و جسيم.

و حجرالأسود: هم واقع است در سمت شمال مكّه،43 در ركن عراقي است بر بلندي كم از قامتي تا دست در آن توان ماليد، و آن ركن مايل شرقي است، و مقام ابراهيم و زمزم نزديك اوست، و ركني كه مايل شمالي است ركن شامي گويند، و ركني كه مايل غربي است ركن حبشي يماني، و آن كه جنوبي است ركن يماني گويند.

طول خانه: بيست «و] چهار گز است و به دستي، و عرضاً بيست [و» سه گز و به دستي،44و مساحتش: پانصد و هفتاد و پنج گز باشد، مساحت اندرون خانه چهار صد و چهل «و» چهار گز است، ارتفاع آن از بيرون بيست و هفت گز است.

پرده آن: اوّل كسي كه آن خانه را جامه پوشانيد تُبّع بن اسعد ابوحرب الحميري بود، و او معاصر بهرام گور ساساني بود، و در اين معني گفته است:

عربيّة:

«وَكسَونا البيتَ الذّي حرمَ الله ما رأي معضداً و بروداً

سقاية45 الحاج: به طرف غربي خانه كعبه است در پسِ چاه زمزم.

دارالنّدوه: هم در غربي مسجد است در پسِ دارالإماره.

و كوه صفا: به طرف شرقي مسجدالحرام است، و در كلام مجيد ذكر صفا و مروه بسيار است، منها: «إنَّ الصّفا وَالمَروةَ مِنْ شَعائرِ الله» ،46 و رسول الله(صلي الله عليه وآله) فرموده كه دابة الأرض «كه »خروجش از نشان ظهور قيامت است، از كوه صفا بيرون خواهد آمد.

مساحت صفا و مروه: از صفا الي47 مروه چهار صد و نود و سه گام است، و وسعت صفا هفده گام است و چهارده پلّه دارد، و سه ميل بينهما48 فاصله است.

وجه تسميه آن: حضرت آدم به صفا هبوط فرمود ملقّب بصفي الله گشت، و حوّا اُمّ البشر به كوه مروه هبوط نمود كه اسمش به عربي مرئه شد.

كوه ابوقبيس: به طرف غربي مسجد است.

و مشعرالحرام و حطيم: در ميان كوه صفا و مروه است، و نجد كوه قعيقعان و منا درّه است به طرف غربي مسجدالحرام به درازي دو ميل، و جَمَره عقبه در انتهاي منا واقع است، و مسجد خيف هم به طرف غربي مسجدالحرام است، و كوه عرفات هم به طرف غربي مسجدالحرام است، از آنجا تا مكه سه ميل است، و مسجد عايشه49 هم خارج حرم است، و جمره اوّل و حُديبيّه محاذي حرم است و ما بين شعبي50 است در ميان دو كوه كه آخرش بَطن عُرنه است، و از آنجا راه حايط بني عامره است، كه حجاج نماز ظهر و عصر آنجا گزارند،51 و آنجا چشمه اي است كه به عبدالله عامر منسوب است، و مُزدلفه52در ميان مكّه و عرفات است.

دَر بني شيبه53بين صفا و مروه است نزديك به خانه عبّاس بن عبدالمطلب.

طاق شعيب: طاقي است معروف.

امّا جبال54 مكّه: بسيار است آنكه مشهور است:

صفا، مروه، عرفات، منا، حُجون، فاران، ابوقبيس، ايله، ثبير و ثور در يك فرسخي منا «و »در دو فرسخي عرفات واقع اند.

ضبّه: هم شعبه«اي» است از رشته هاي كوه منا، آخرش منتهي مي شود به مسجد خيف.

مسجد خيف: در دست چپ راه عرفات است.55

مسجدالكبش: كه از براي اسماعيل فديه قرباني آمده و سنگي كه كارد حضرت ابراهيم «را »دو پاره كرد با كاردش معين است.

مغارة الفتح:56 پيغمبر قبل از نبوت در آنجا عبادت «مي»كرد.

مسجد مرسلات: معروف است و در قرب57 مسجد خيف است. در آنجا سوره «والمرسلات» به پيغمبر نازل شد.

مسجد كوثر: پيغمبر در حجة الوداع به قرار58 شصت و سه شتر نحر كرد و سوره «إنّا أعطَيْناكَ» در آن محل نازل شد.

جبل ثور: متّصل است به كوه منا كه غار در آنجا است، پيغمبر با ابوبكر در آنجا پنهان شدند، جبل ثور از آن شش كوه يكي است كه هنگام تجلّي خدايي به حضرت موسي(عليه السلام)، كوه پاره پاره، شده يكي از آن شش پاره به جبل ثور افتاد.

مُحصَّب: آن مكاني است كه در كوه منا رمي جمره مي كنند.

ابطح: راه وسيعي است در وادي منا و جاي ريگزار است، اوّلش منقطع الشعب، انتهايش متصل به مقبره مُعلّي59 است.

قزح: اسم كوهي است در مُزدلفه.

مشعرالحرام: همان مزدلفه است.

خيف: مكاني است در پشت كوه ابوقبيس.

عرفات: اسم بقعه معروف است كه حجاج در آنجا وقوف60 نمايند.

يوم عرفه: روز وقوف در آن مكان را گويند، چون حضرت ابراهيم همان روز بر صحت رؤياي خود عارف61 شد، و همچنين حضرت آدم(عليه السلام) به حوّا همان روز رسيد «و »همديگر را شناختند، بنابراين يوم عرفه گفته شد.

بنيان62 كعبه: «أوّلَ مَنْ بَني الكعبة الملائكة، ثمَّ إبراهيم، ثمَّ قُريش في الجاهلية وحضرهُ النّبي وله خَمسٌ وثلاثون، ثمَّ ابن الزُّبَير، ثمَّ الحَجّاج بن يُوسفَ، وَقيلَ بُني بَعدَ ذلكَ مَرّتين أو ثلاثاً.»63

گويند بناي كعبه را آدم و شيث(عليهما السلام) فرمودند، ديگر بعد از طوفان نوح حضرت ابراهيم با پسر خود اسماعيل بنا نهادند، بعد از آن قريش قبل از بعثت رسول الله(صلي الله عليه وآله)در سال سي و پنجم از مولود حضرت، خراب كردند و از نو به تجديد عمارت مشغول شدند، بعد عبدالله «بن ]زبير در زمان استيلاي خود بناي قريش را خراب ساخت [و »بار ديگر از نو به تعميرش پرداخت، و حَجّاج ظالم بعد از غلبه64 خراب كرد و از نو تعمير نمود.

و در كتاب «معارف «بن] قُتيبه، وهب بن مُنيّه گويد: كه چون حضرت آدم از بهشت به زمين سرانديب هبوط كرد، بعد از صد سال تضرع و زاري توبه او قبول شد و او را به مفارقت بهشت تاسّف عظيم بود، حق تعالي خيمه از بهشت بدو فرستاد آن را بر زمين كعبه فرود آوردند و آن خانه[اي »بود از يك پاره ياقوت با قناديل زرّين، و در ديگر كتب آمده آن خانه بيت المعمور بود، به روايتي به وقت طوفان و به نقلي به وقت وفات آدم(عليه السلام)آن خانه را به آسمان بردند و بني آدم به فرمان شيث(عليه السلام) بر جاي آن، خانه از سنگ و گل ساختند، و در زمان طوفان خراب شد. مدّت دو هزار سال خراب ماند تا چون حضرت ساره را با اسماعيل و هاجر رشك آمده ابراهيم خليل(عليه السلام) را الزام65 نمود تا هر دو را از پيش ساره دور كند، و او به فرمان حق تعالي ايشان را بدان زمين بي آب و علف آورد، هاجر به طلب آب بر آن كوه ها مي دويد و اكنون آن دويدن66 را بر حجاج لازم نمود و اسماعيل مي گريست و پاشنه پاي ها بر زمين مي ماليد، از زير پاشنه او آب زمزم پيدا شد، هاجر پاره از خاك در پيش آب بند كرد تا تلف نشود، نقل است اگر هاجر آب را بند نمي كرد رودي بودي از همه رودها بزرگتر، و گفته اند اگر اهل آنجا كافر نشدندي آن آب بر روي زمين بودي، امّا به سبب كفرشان همه بر زير زمين رفت تا مانند چاهي شد، چون آنجا آب پيدا شد قوم بني جُرهم آنجا رفتند و اسماعيل در ميانشان پرورش يافت، چون اسماعيل به حدّ مردي رسيد به فرمان حق تعالي ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) آنجا خانه كعبه را ساختند و از سنگ كوه قيقعان، و آن خانه بي سقف بود، حق تعالي از بهشت حجرالأسود را بديشان فرستاد تا در ركن خانه كعبه نشاندند، و آن سنگي بود به مقدار نيم گز تقريباً و در اوّل سفيد بود، از بس كه دست ناپاك بدان ماليدند سياه شد.

قالَ النَبيّ: (أُنزِلَ الحَجَر الأسوَد مِنَ الجنّة وهو أشدُّ بياضاً من اللّبن، فسوّدَتْهُ خَطايا بني آدم)، وهُوَ تَمثيل ومُبالغة في تَعظيمِ شَأنِهِ وتَفضيحِ أمرِ الخَطايا، يعني إنّهُ لِشَرفِهِ يُشارك جواهر الجنّة فَكأنّهُ نَزَلَ مِنْها، وإنَّ خطاياكُم تَكادُ تُؤثّرُ في الجمادات، فكيفَ بِقلوبكُم أو مِن حيث أنَّهُ مكفِّرٌ للخطايا كأنّهُ مِنَ الجَنَّةِ وَمِنْ كِثْرَةِ تَحَمّلِ أوزارهُم كأنّهُ ذا بياض فسوّدته هكذا.»

حاصل آن كه حجرالأسود در اوّل به صورت دُرّه بيضا67 بود، و آدم در بهشت با وي مأنوس بود، در وقتي كه جبرئيل به زمين آورد، پس آدم دويده وي را گرفت و بوسيد از اين جهت ساير اولاد آدم او را مي بوسند و استلام68 مي كنند، بعد حايض و جُنب در ايّام جاهليّت مسّ69 كردند برگشت سياه شد. روايت است كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) در وقت بناي كعبه روي آن تخته سنگ جلوس مي فرمودند.

و امّا در فضيلت حجرالأسود:

«قال رسول الله(صلي الله عليه وآله) في الحَجَر: (فالله تعالي يُحيه يوم القيامة، لهُ عينان يَبْصُر بِهِما، وَلسانٌ يَنطق، فيَشهدَ علي مَنِ استلمهُ).70

وقال ايضاً: (إنّ الحَجَر يُحشر يوم القيامة وَلهُ عينان يَنْظُرُ بهما وَلسانٌ يتكلّم به، ويشهدُ لكلّ من قبّله، وإنّه حَجرٌ يطفو علي الماء، و لا يُسخَنُ بالنّار إذا أوقدَ عليه).71

شاهد بر اين حكايت: غزّالي در «إحياءالعلوم» مي نويسد: «عمر بن الخطاب در طواف مكّه چون حجرالاسود را بوسيد گفت: مي دانم تو سنگي باشي نه سود داري نه زيان، اگر اين نبود كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) تو را مي بوسيد، هرگزت نمي بوسيدم.»72

علي(عليه السلام) در جواب فرمود: «او را هم سود دارد و هم زيان، چه آنگاه كه خداوند او را ذريّه بني آدم عهد گرفت، مكتوب كرد و بدين حجر خورانيد: (فهذا يَشهدُ للمؤمنِ بالوفاء، وَيشهدُ علي الكافِرِ بالجُحُود).

چون ايشان خانه كعبه ساختند و بر زيارت آن امر شد مردم بدان جا مقام73 كردند، و ابنيه خير ساختند و رغبت نمودند، به تدريج شهري شد، هوايش به غايت گرم است، و آبش در اوّل غير زمزم نبود، حكايت آن چاه را و انباشتن و آن كه كس نمي دانست كه كجا است مشهور است، عبدالمطلب جدّ رسول الله(صلي الله عليه وآله) در خواب ديد و حفر كرد و در آن جا آهوان زرّين و اسلحه يافت و قريش با او نزاع كردند و به حكم خداي تقسيم شد، و در عهد رسول الله(صلي الله عليه وآله)، پنج سال پيش از مبعث، قوم قريش خانه كعبه را عمارت كردند، و به درخت هايي كه نجاشي پادشاه حبشه جهت كليساي انطاكيه، از راه دريا به شام مي بردند، حق تعالي آن كشتي را غرق كرد و آن چوب ها را به جدّه انداخت، و مكّيان به اجازت بردند و خانه كعبه را بدان مسقّف گردانيدند، و چهار قائمه74 چوبين در زير سقفش وضع كردند، و رسول الله(صلي الله عليه وآله) به امر خدا به دست مبارك خود بيرون خانه كعبه در ركن عراقي «حجرالاسود را» نشاندند، تا در عهد عبدالله زبير چون به حكم يزيد ديوار كعبه را به سنگ منجيق خراب كرده بودند، آن را عمارت كرده، خانه را بزرگتر و دو در گردانيد75 و حجرالأسود را در اندرون خانه كعبه در ديوار نشانيد، و گفت چون رسول الله(صلي الله عليه وآله)فرموده كه حجرالأسود از خانه كعبه است بايد كه در اندرون خانه باشد، بعد از او حجّاج بن يوسف ثقفي وضع عمارت او را خراب كرد و حجرالاسود را بيرون آورد، چنان كه رسول الله(صلي الله عليه وآله) به ركن يماني كه عراقي هم گويند نشانيد، و عثمان بن عفان در آن حوالي مسجدي خريده بود اضعاف76 مسجد كرد تا بزرگ شد، و وليد بن عبدالملك مروان در آن مسجد عمارت عالي ساخت، و ستون هاي سنگي از شام بدان مكان نقل كرد «و» سقف مسجد را از چوب ساج ساخت، و منصور ابودوانيق77 مسجد و طوافگاه را بزرگتر گردانيد، و پسرش مهدي78 در سنه ستّ و ستمائه79 بر عمارت آن افزود، تا در عهد مقتدر خليفه عباسي در سنه تسع عشر وثلثمائه در وقت حج ابوسعيد جبال قرمطي با جمعي به مكه آمد، با مسلمانان جنگ عظيم و قتال تمام كردند، چنان كه چاه زمزم از كشتگان پر شد، در طوافگاه سه هزار كس بيشتر كشته افتاده بود، و حجرالأسود را ببرد و بدان خاري80 كرد و مدّت بيست سال در دست قرامطه81 بود تا در سنه تسع وثلاثين وثلثمائة در كوفه به سي هزار دينار عوال82 به وكلاء مطيع خليفه بفروختند، خليفه او را به كعبه فرستاد و در ركن عراقي نصب كردند و تا اكنون از شرّ مخاذيل ايمن ماند. حفظها الله تعالي إلي يوم القيامة من كلّ مخذول ومردود ومطرود.

/ 7