1 ـ ادله عمومي - دامنه وظیفه توانگران در برابر فقیران از منظر دین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دامنه وظیفه توانگران در برابر فقیران از منظر دین - نسخه متنی

محمدرضا یوسفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 ـ ادله عمومي

اين ادله كه رنج و محروميت فقيران را معيار قرار داده، شديدترين چهره فقر را مد نظر قرار مي دهد. ادله قرآني و روايي در اثبات اين موضوع قابل بررسي است.

1-1- خداوند در قرآن كريم مي فرمايد:

«ارايت الذي يكذب بالدين فذلك الذي يدع اليتيم و لا يحض علي طعام المسكين»30

در آيه، «فاء» براي تفريع بوده31، كه نشان مي دهد كه از ويژگي هاي انسان منكر قيامت و روز جزا، راندن يتيم به تندي و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين است. بنابراين تكذيب قيامت علت دو امر ياد شده است. اما آنچه در اين مقام داراي اهميت مي باشد، سببيت انحصاري است.

در علم اصول بيان شده است كه چون جمله شرطيه در سببيت انحصاري ظهور دارد پس مفهوم دارد؛ اما در مورد وصف، گرچه هنگامي كه گفته مي شود «اكرم العالم» داشتن صفت علم موجب وجوب اكرام شده است و در واقع وصف نشان از سبب بودن موضوع در جلب حكم دارد، اما اين عليت ظهور در عليت انحصاري ندارد. زيرا برخي صفات ديگر مانند تقوي نيز مي توانند موجب وجوب اكرام شوند در نتيجه چون از وصف، سبب انحصاري فهميده نمي شود، لذا مفهوم ندارد. بنابراين داشتن مفهوم منوط به ظهور در علت انحصاري است و از آنجا كه در عموم وصف چنين ظهوري نيست لذا گفته مي شود كه وصف مفهوم ندارد.

در آيه قرآن نيز سببيّت فهميده مي شود زيرا انكار و تكذيب قيامت سبب تندي راندن يتيم و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين است. سؤال اين است كه آيا در علت انحصاري ظهور دارد؟

گفته شده است كه گرچه عموما اوصاف مفهوم ندارند اما در اينجا وصف مفهوم دارد زيرا هر گاه اوصاف متعددي وجود داشته باشد و يكي از اين اوصاف موضوع حكم قرار گيرد، گرچه وصف خاص در حكم مؤثر بوده است اما انحصار فهميده نمي شود به عنوان مثال همان جمله «اكرم العالم» مانع از سبب بودن وصف تقوي براي اين حكم نيست؛ اما در صورتي كه تنها دو وصف وجود دارد و تنها يكي موضوع حكم شود به قرينه تقابل، مفهوم پيدا مي كند. مثلاً انسانها يا داراي طهارت هستند و يا نيستند اگر در مضموني داشته باشيم كه شخصي كه داراي طهارت است مي تواند به كلمات قرآن دست زند در اين صورت مفهومش اين است كه در صورتي كه طهارت ندارد حق مس كلمات قرآن را ندارد. پس هرگاه دو وصف مقابل هم داشته باشيم و حكم بر يكي از اين دو مترتب شود به قرينه تقابل دو وصف، مفهوم خواهد داشت. در آيات ياد شده قرآن نيز اين تقابل وجوددارد زيرا فرد يامنكر قيامت است و يا منكر آن نيست و حكمي كه متفرع بر انكار قيامت شد به قرينه تقابل آن، داراي مفهوم است. پس نتيجه اين مي شود كه منطوق آيه مي گويد آن كس كه منكر قيامت است يتيم را به تندي از خود مي راند و بر اطعام مساكين ترغيب نمي كند و مفهوم آن اين است كه كسي كه منكر قيامت نيست يتيم را به تندي از خود نمي راند و بر اطعام مسكين ترغيب مي كند. ترتب حكم بر انكار قيامت، نشان از حرمت منطوق دارد.

ممكن است گفته شود كه در اينجا دو وصف مقابل هم نيست بلكه سه وصف است اول فرد منكر قيامت، دوم فردي كه قيامت را قبول دارد و سوم فردي كه در ترديد است. لذا آن مطلب پيرامون دو وصف متقابل در اينجا جايي ندارد. ولي مي توان در پاسخ اين ايراد گفت كه گرچه به ظاهر سه وصف است اما به دليل وجودمعيار و ملاك واحد در اوصاف دوم و سوم مي توان از قدر جامع كسي كه منكر قيامت نيست استفاده كرده و همان اوصاف متقابل شكل گيرد زيرا كسي كه قيامت را قبول دارد به كارهايي تن نمي دهدكه در قيامت براي او خسران داشته باشد و همينطور كسي كه به قيامت به ديده ترديد مي نگرد بر اساس قاعده عقلايي دفع ضرر محتمل به كارهايي كه منجر به خسران عظيم احتمالي شود دست نمي زند عليهذا هر دو در قدر جامع كساني كه تكذيب قيامت نمي كنند جاي مي گيرند و لذا مفهوم باقي خواهدماند.

اين نكته مي تواند معناي آيه را بهتر روشن سازد تعبير ـ «لا يحض علي طعام المسكين» يعني ترغيب بر اطعام مسكين نمي كنند ـ داراي مفهوم اولويت است زيرا كسي كه در حال نداري و عجز حتي از ترغيب ديگران به كمك دادن به فقيران خودداري مي كند، طبيعي است كه در صورت داشتن توان مالي نيز از كمك به بينوايان خودداري مي كند. در نتيجه كسي كه منكر قيامت است در حالي كه توانايي مالي دارد به فقيران كمك نمي كند و در حالت ناداري نيز ديگران راترغيب به ياري مستمندان نمي كند.32

نكته ديگر اين است كه فعل مضارع يدع و لا يحض بر استمرار كار دلالت مي كنند. لذا معناي آيه اين است كه سيره زندگي منكر قيامت، راندن يتيم به تندي و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين است. لذا مفهوم اين است كه كسي كه منكر قيامت نيست سيره زندگي او راندن يتيم و ترغيب نكردن بر اطعام مسكين نيست.

2-1- خداوند متعال در قرآن كريم مي فرمايد:

«ما سلككم في سقر قالوا لم نك من المصلين و لم نك نطعم المسكين»33

در اين آيه، اهل جهنم در پاسخ به بهشتيان، عوامل ورود به سقر (مكاني در جهنم) را چنين بيان مي كنند كه ما چون اهل نماز و اهل اطعام مسكين نبوديم، جهنمي شده ايم. باتوجه به اهميت نماز در اسلام و اين نكته كه اگر به تنهايي اهل نماز نبود نيز جهنمي مي شد، عطف اطعام نكردن به مسكين نشان از دليل مستقل براي جهنمي شدن تاركين اطعام مسكين دارد. و ظهور جمله نيز حكايت از استقلال هر عامل دارد نه اينكه مجموع امور ياد شده در كنار هم باعث جهنمي شدن آن افراد شده باشد. لذا قطعا آنان فعل حرام انجام داده اند. بنابراين اطعام مسكين نه تنها لازم بوده است بلكه در رديف الزاميات مهم ديني قرار گرفته است.

3-1- خداوند متعال در سوره حاقه، وضعيت دوزخيان را چنين ترسيم مي كند:

«... خذوه فغلوه ثم الجحيم صلوه ثم في سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه انه كان لايؤمن بالله العظيم و لايحض علي طعام المسكين»34

در اينجا نيز قرآن، نداشتن ايمان به خداي بزرگ و تحريك نكردن ديگران به اطعام مسكينان را علت عذاب آنان بر مي شمرد، و در نتيجه كسي كه خود توانايي كمك به مستمندان را نداشته، اگر ديگران را به اين امر تحريك نكند گناهي چنان بزرگ مرتكب شده كه همرديف با نياوردن ايمان به خدا از روي عناد قرار گرفته است.

يك نكته قابل ذكر اين است كه در هر سه آيه، سخن از طعام مسكين است؛ لذا اين سؤال به طور طبيعي شكل مي گيرد كه آيا طعام در اين حكم موضوعيت دارد و يا طعام به عنوان شاخص نيازهاي ضروري افراد نيازمند ذكر شده است؟ اين استعمال در محاورات عرفي رايج است كه كلمه طعام را در مواردي براي بيان شرايط سخت زندگي استفاده مي كنند. مثلاً گفته مي شود فلاني به نان شب محتاج است طبيعي است منظور از اين جمله سختي در تأمين نيازهاي اساسي زندگي است. در روايات نيز بر طبق محاورات عرفي سخن گفته شده است به عنوان مثال حضرت امير عليه السلام خطاب به فرزندش امام حسن عليه السلام مي فرمايد:

«يابني لاتلم انسانا يطلب قوته فمن عدم كثر خطاياه»35

و در روايتي ديگر در باب زكات از امام موسي بن جعفر عليه السلام نقل شده است:

«ان الله وضع الزكاة قوتا للفقراء»36

با اينكه مال زكوي براي رفع فقر و تأمين نيازهاي ضروري خانواده هاي فقير بوده و تنها تأمين كننده قوت نمي باشد با اين حال تعبير قوت بكار برده است. علامه طباطبايي نيز معتقد است منظور از «طعام مسكين»، دادن مال به فقيران به ميزاني است كه نيازهايشان بر طرف شود.37 در نتيجه تعبير به طعام و قوت به عنوان شاخص ترين نيازهاي انساني طرح شده اند. بر اساس برداشت فوق ظواهر آيات به مبارزه باشديدترين چهره فقر يعني فقر مطلق اشاره داشته، محو آن را هدف خويش قرار داده اند. در اين ميان نسبت به ساير ويژگيها وشرايط مطلق بوده، قيدي در كلام وجود ندارد. با اين حال در ذيل آيه 34 سوره حاقه، شيخ طوسي آورده است كه منظور تأكيد نكردن بر واجباتي مانند زكات، كفارات و نذورات است.38 و طبرسي در توضيح آيه شريفه فرموده اند كه او زكات و حقوق واجب را ترك كرده است.39 در واقع از نظر اينان مراد از اين واجب مالي كه نياز اساسي فقيران را تأمين كند همان حقوق واجب شرعي معروف يعني زكات، خمس، كفارات و نذورات... است. و در ذيل آيه 44 سوره مدثر نيز شيخ در تبيان40، طبرسي در مجمع41، فيض كاشاني در صافي42 و... همين نكته را تكرار كرده اند. نظر آنان از دو جنبه قابل بررسي است.

نخست اينكه هر سه آيه از آيات مكي مي باشند در حاليكه زكات در مدينه تشريع شده است در نتيجه مراد از آيات ياد شده زكات مصطلح نمي تواند باشد. برخي گفته اند ممكن است اصل حكم زكات به طور مجمل در مكه واجب شده باشد اما در مدينه احكام تفصيلي آن بيان شده است و برخي نيز اين احتمال را مي دهند كه آيه زكات ناسخ آيات مورد نظر باشد؛ اما نكته اين است كه اين آيات بر وجوب ياري كساني كه در رنج و محنت ناداري قرار دارند دلالت مي كند و سخنان مفسران ياد شده بر اساس ارتكاز ذهني انحصار وجوب واجبات مالي است اين سخنان بر اساس ظواهر آيات شكل نگرفته است.

جنبه دوم، دليل اين تطبيق و تأويل مفسران است. مفسراني كه به زمينه هاي فقهي در مقام تفسير نيز توجه داشته اند بر اساس درك فقهي خويش و اعتقاد به انحصار حقوق واجب در خمس و زكات، واجب ديگري را به رسميت نمي شناختند لذا آيات را حمل بر زكات و ساير حقوق واجب مي كنند. بدان جهت جا دارد كه ادله مورد نظر آنان مورد ارزيابي قرار گيرد.

4-1- از حضرت رسول صلي الله عليه و آله وسلم نقل شده است كه:

«ما آمن بي من بات شبعان و جاره جائع»43

در اين روايت، بي توجهي و عدم رسيدگي به همسايه گرسنه مساوي با بي ايماني ذكر شده است.

گرچه در روايت تعبير به گرسنگي كه شديدترين شكل فقر است شده، اما با توجه به نكاتي كه در ذيل آيات بيان شد اين احتمال وجود دارد كه منظور نيازهاي ضروري و اساسي باشد و منحصر به گرسنگي نباشد.

برخي معتقدند كه ذكر همسايه در اين روايت به اين دليل است كه دسترسي و اطلاع از حال وي آسانتر است لذا جار و همسايه در حكم شرعي مدخليتي نداشته و احتمال خصوصيت ويژه اي را نمي دهند. بنابراين معيار علم و دسترسي آسان به وضعيت ديگران است لذا اگر فردي است كه ما مي دانيم شب را به دليل فقر، گرسنه به سر مي برد، گر چه همسايه ما نباشد وظيفه است كه به وي رسيدگي شود. اما در ذيل روايت بياني است كه نشان مي دهد جار و همسايه موضوعيت دارند زيرا در روايت آمده است:

«مازال جبرئيل يوصيني بالجار حتي ظننت انه سيورثه»44

لذا احتمال عدم مدخليت جار در حكم به حسب ظاهر روايت منتفي است.

نكته ديگر اينكه سياق روايت حكايت از استحباب مي كند زيرا در ذيل روايت آمده است

«بر الرحم اذا ادبر و صلة الجار المسلم»45

و اين دو از واجبات نيستند لذا به اين قرينه مي توان استحباب را نتيجه گرفت. در نهايت اينكه روايت به دليل ضعف سندي قابل استناد نمي باشد.

5-1- حريز در حديثي صحيح به واسطه امام صادق عليه السلام از رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم نقل مي كند كه:

«قال الله ـ عزوجل ـ ما آمن بي من بات شبعان و اخوه المسلم طاوٍ»46

اين روايت سندا معتبر است و از سوي ديگر تعبير به برادر مسلمان آمده و لذا همسايه و جار دراينجا خصوصيتي ندارند. و با توجه به بيان عدم ايمان به خدا براي كسي كه به گرسنگان مسلمان رسيدگي نمي كند، وجوب رسيدگي قابل استفاده است. در نتيجه اين روايت به حسب سندو دلالت متن گويا است.

امام باقر عليه السلام در روايتي از نبي اكرم صلي الله عليه و آله وسلم نقل مي كند كه:

«ما من اهل قرية يبيت فيهم جائع ينظر الله اليه يوم القيامة»47

مضمون حديث معتبر حريز را تأكيد مي كند گرچه سند روايت ضعيف است. و باز روايتي كه از جهت سند ضعيف است از امام سجاد نقل شده كه همين مضمون را تأييد مي كند.

بنابراين به لحاظ مضمون، وجوب رسيدگي به گرسنه مسلمان به خوبي فهميده مي شود.

6-1- اميرالمؤمنين عليه السلام در نهج البلاغه مي فرمايد:

«ان الله سبحانه فرض في اموال الاغنياء اقوات الفقراء فما جاع فقير الا بما متع به غني والله تعالي سائلهم عن ذلك»48

تعبير فرض كه ظهور در وجوب دارد به علاوه سخن از بازخواست الهي، وجوب پرداخت را مي فهماند كلام امام عليه السلام معيار و محور را فقر فقيران قرار داده است.

همان گونه كه شيخ طوسي، طبرسي و فيض كاشاني اطلاق آيات را به واجبات مالي مشهور مقيد كردند، در اينجا نيز ابن ميثم49 و مغنيه50، كلام حضرت را به زكات حمل كرده اند.

7-1- مفضل بن عمر جعفي از اصحاب امام صادق عليه السلام ، گويد در خدمت ايشان بودم، فردي از وي پرسيد:

«في كم تجب الزكاة في المال؟ فقال عليه السلام له: الزكاة الظاهرة ام الباطنة تريد؟ قال: اريد هما جميعا فقال عليه السلام : اما الظاهرة ففي كل الفٍ خمسة و عشرون درهما و اما الباطنة فلا تستاثر علي اخيك بما هو احوج اليه منك»51

امام عليه السلام در اين روايت زكات را به دو نوع زكات ظاهره و زكات باطنه تقسيم مي كنند. زكات ظاهره همان زكات معروف و مشهور بوده و منظور از زكات باطنه، ترجيح دادن ديگري بر خود است كه هنگامي كه مي بيني او به مال تو بيشتر از خود تو نيازمند است.

ظهور روايت اين است كه زكات باطنه همسان زكات ظاهره در وجوب است زيرا شخص از ميزان و نصاب زكات واجب مي پرسد و امام در پاسخ از نوع زكات پرسشي كرده معيار زكات باطنه راشدت نياز ذكر مي كند لذا در كلام امام وجوب زكات باطنه مفروض گرفته شده است.

نكته اين است كه اطلاق روايت در مفهوم زكات باطنه، اطلاق گسترده اي داشته، موارد نيازهاي استحبابي و غير ضروري را نيز در بر مي گيرد. اين اطلاق قطعا مراد نيست. لذا به تناسب حكم و موضوع، نيازهاي ضروري و كالاهاي حياتي مورد نظر مي تواند باشد. اين روايت به دليل سند ضعيف قابل استناد نمي باشد.

8-1- فرات بن احنف كوفي از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه:

«ايما مؤمن منع مؤمنا شيئا مما يحتاج اليه و هو يقدر عليه من عنده او من عند غيره اقامه الله يوم القيامة مسودا وجهه مزرقةً عيناه مغلولةً يداه الي عنقه؛ فيقال: هذا الخائن الذي خان الله و رسوله ثم يؤمر به الي النار»52

روايت بر اين نكته دلالت مي كند كه ياري مؤمن نيازمند لازم و ضروري است. مجازاتهايي كه در اين روايت براي فردي كه از ياري نيازمند خودداري كرده، بيان شده نشان مي دهد كه ياري نيازمند نه فقط واجب بلكه از واجبات مؤكد ديني است. گرچه در اين روايت سخن از نياز و حاجت است اما قطعا مراد نياز شديد است زيرا مي دانيم تأمين و پاسخگويي به هر نوع نياز و حاجت واجب نيست. لذا تناسب حكم و موضوع، نياز و حاجت شديد را تعيين مي كند. شهيد صدر نيز در تبيين اين روايت به همين نظر بوده، معتقد است كه چون بر مسلمانان به اجماع علماء، تأمين نيازهاي عادي واجب نيست لذا منظور روايت همان نيازهاي شديد مي باشد.53

نكته ديگر اينكه در روايت بر نياز خاص مانند غذا و خوراك دست نگذاشته، لذا اطلاق روايت هر نوع نياز ضروري و شديد را در بر مي گيرد.

پس از بحث پيرامون دلالت روايت، نوبت به بررسي سند مي رسد. در سلسله سند، محمد بن سنان و فرات بن احنف كوفي عبدي قرار دارند. علامه حلي به نقل از ابن عقيقي در مورد فرات بن احنف گويد وي فردي زاهد و تارك دنيا بوده است. اما شيخ طوسي در كتاب رجال، وي را به غلو متهم كرده است. و ابن غضائري بر حسب عادت در مورد وي تعابير تند «غالي و كذاب» را بكار برده است. بنابراين اتهام غلو كه شيخ به فرات وارد مي كند صرفا اتهامي عقيدتي بوده، و تضعيف در وثاقت محسوب نمي شود. لذا اين اتهام روايت را از اين جهت تضعيف نمي كند. اما فرات توثيق خاص نداشته و از آنجا كه روايات زيادي نيز نقل نكرده تااز مشاهير باشد لذا روايت از نظر سندقابل اتكا نيست.

نتيجه نهايي بررسي ادله عمومي اين است كه آيه 44 سوره مدثر بر «وجوب اطعام مسكين خواه مسلمان و يا غير مسلمان» دلالت مي كرد. روايت معتبر حريز از امام صادق عليه السلام نيز بر وجوب ياري انسان مسلمان نيازمند دلالت مي كرد. اما ساير ادله به لحاظ سند و يا دلالت مشكل داشتند.

نكات ذيل در پايان بررسي ادله عمومي قابل ذكر است:

1) همه ادله بر شديدترين نوع فقر دست گذارده، توانگران را ملزم به رفع آن كرده اند.

2) در آيه 44 سوره مدثر، معيار وجوب رسيدگي را، انسان گرسنه بيان كرده است اما در روايات بر معيار اخوت ديني و مسلماني وجوب رسيدگي را نتيجه گرفته اند، بنابراين معيار همان شدت نياز نفس محترمه است گرچه تأمين نياز فقير مسلمان وجوب مؤكد دارد.

3) گرچه در ادله ياد شده معيار رفع شدت فقر است اما بسياري از علماء آيات و برخي از روايات را حمل بر همان واجبات مالي معروف كرده و برخي ديگر از روايات را نيز حمل بر استحباب مؤكد نموده اند. لذا جهت دستيابي به ديدگاه ديني در بحث ادله مخالفان نظر آنان بررسي مي شود.

2 ـ ادله خاص موافقان ثبوت ساير واجبات مالي

منظور از ادله خاص، ادله اي هستند كه بر خلاف ادله عمومي كه به منبع مالي، نصاب، زمان پرداخت و ساير شرايط واجب مالي كاري نداشته و فقط معيار را رنج و نياز محرومان قرار مي داد، به منبع و مورد مشخص به عنوان واجب مالي توجه دارند.

حق معلوم و حق حصاد به طور مشخص به عنوان موارد خاص ذكر شده اند كه به بررسي ادله آن پرداخته مي شود.

/ 8