انقلاب اسلامي ايران يك انقلاب استثنائي و يك پديدة منحصر به فرد در قرن بيستم بود . خصوصيات ذاتي اين انقلاب و پيامهاي خاص آن و دايره تأثيرش، از آن يك انقلاب درخشنده وبا ثبات و موردتوجه جهانيان به وجود آورد. هم جهان اسلام تحت تأثير اين انقلاب قرار گرفت و هم ساير ملل، اعم از مردم و سياستمداران آن، به واسطه اين انقلاب با ابعاد جديدي از اسلام بعنوان يك دين حكومتي آشنا شدند كه قبلاً كمتر بر آن تأكيد شده بود. انقلاب اسلامي ايران، تحولي بود كه بوسيله مردم انجام گرفت و ناظر بر اصول و مباني اعتقادي و اجتماعي آنان بود و لذا اين انقلاب دو خصوصيت بزرگ داشت كه در نام نظامي كه بر اثر آن در ايران شكل گرفت يعني «جمهوري اسلامي» خود را نمايان ساخت. «دو خصوصيت از خصوصيات استثنايي اين انقلاب را مطرح ميكنم كه همين دو خصوصيت، بيشترين تأثير را در وجهة اين انقلاب در دنيا داشت؛ همچنان كه بيشترين تأثير را در پيروزي و ماندگاري انقلاب در كشور اسلامي ما داشت. يكي از اين دو خصوصيت، عبارت بود از اين كه مبناي اين انقلاب، ارزشهاي ديني و اخلاقي و معنوي بود و خصوصيت ديگر اين بود كه انقلاب بر پاية اراده و خواست مردم در تشكيل و ادارة حكومت باقي ماند. يعني پس از پيروزي انقلاب، اهميت نقش مردم از آنها سلب نشد و به عنوان يك عنصر براي انقلاب باقي ماند. اين دو خصوصيت در انقلاب ما وجود دارد.»29 پيش از پيروزي اين انقلاب، سياستمداران و دانشمندان و مردم دنيا با نام اسلام آشنا بودند، اما اسلامي را ميشناختند كه خــــصوصيات آن با آنچه در انقلاب اسلامي رخ نمود، تفاوت زيادي داشت. بهترين تعبير را حضرت امام خميني، بنيانگذار و رهبر اين نظام، از اين قضيه داشتند. ايشان آنچه در دنيا به نام اسلام شناخته ميشد را «اسلام آمريكايي» و آنچه در اين انقلاب به صحنه آمده را «اسلام ناب محمدي (ص)» ناميدند. «اسلام ناب محمدي، اسلام عدل و قسط است؛ اسلام عزت و اسلام حمايت از ضعفا و پابرهنگان و محرومان است؛ اسلام دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است؛ اسلام جهاد با دشمنان و سازشناپذيري با زورگويان و فتنهگرايان است. اسلام اخلاق و فضيلت و معنويت است. اسلام آمريكايي، چيزي به نام اسلام است كه در خدمت منافع قدرتهاي استكباري و توجية كنندة اعمال آنها است؛ بهانهاي براي انزواي اهل دين و نپرداختن آنان به امور مسلمين و سرنوشت ملتهاي مسلمان است؛ وسيلهاي براي جدا كردن بخش عظيمي از احكام اجتماعي و سياسي اسلام از مجموعه دين و منحصر كردن دين به مسجد است (و مسجد نه به عنوان پايگاهي براي رتق و فتق امور مسلمين- چنانكه در صدر اسلام بوده است ـ بلكه به عنوان گوشهاي براي جدا شدن از زندگي و جدا كردن دنيا و آخرت). ((اسلام آمريكايي، اسلام انسانهاي بيدرد و بيسوزي است كه جز به خود و به رفاه حيواني خود نميانديشند؛ خدا و دين را همچون سرمايه تجار، وسيلهاي براي زراندوزي يا قدرتطلبي ميدانند و همة آيات و رواياتي را كه بر خلاف ميل و منفعتشان باشد، بيمحابا به زاويه فراموشي ميافكنند و يا وقيحانه تأويل و تفسير ميكنند. اسلام آمريكايي، اسلام سلاطين و رؤسايي است كه منافع ملتهاي محروم و مظلوم خود را در آستانه الهه آمريكايي و اروپايي قرباني ميكنند و در مقابل، به حمايت آنان براي ادامه حكومت و قدرت ننگين خود چشم ميدوزند. اسلام سرمايهداراني است كه براي تأمين سود خود، پا بر همه فضيلتها و ارزشها ميكوبند. آري، اين اسلام آمريكايي است كه مردم را به دوري از سياست و فهم و بحث و عمل سياسي ميخواند؛ ولي اسلام ناب محمدي، سياست را بخشي از دين و غيرقابل جدايي از آن ميداند و همة مسلمين را به درك و عمل سياسي دعوت ميكند؛ و اين چيزي است كه ملتهاي مسلمان بايد همواره از امام فقيد خود و زبان گوياي اسلام به ياد داشته باشند.»30 1ـ آزادي از سلطه ابرقدرتها و شكستن حريم دروغين آنها: قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، قدرتهاي مسلط با تبليغات و بعضاً قدرتنمايي توانسته بودند به ملتها و سران ضعيف و وابسته بقبولانند كه توان مقابله با قدرت آنان را ندارند و هرگونه حركتي در راستاي استقلال واقعي از ابرقدرتها محكوم به شكست است. قدرتها به واسطة تبليغات و ضعف حكومتها، حريمي دروغين براي خود ساخته بودند و همين ترفند، ملتها را از قدرت خود و باور اراده وايمان در شكستن قدرتهاي ظالم غافل ساخته بود. انقلاب اسلامي با شكستن رژيم ستم شاهي با همه پشتيبانيهاي بينالمللي و سپس ايستادگي حيرتآور خود در برابر آمريكا و شوروي سابق بطور همزمان، با شعار «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي»، اشغال لانة جاسوسي آمريكا و مقاومت در هشت سال تجاوز رژيم عراق كه متكي بر پشتيباني اغلب قدرتهاي جهاني و در رأس آنها آمريكا و صهيونيسم و غرب بود، پوشالي بودن قدرتهاي سلطهگر را نشان داد و به ملتها باوراند كه اراده و ايمان و حركت ميليوني ميتواند نظامهاي بظاهر مجهّز دنيا را مغلوب و ناتوان سازد. «از جمله خصوصيات ديگر عصر جديد كه امام بزرگوار و انقلاب ما در سطح جهان به وجود آوردند، عبارت از اصل آزادي از سلطه و تصرف و نفوذ قدرتهاي بزرگ است؛ اينكه يك ملت، با اتكاي به خود و با توكل به خدا، در مقابله با يك قدرت ظالم، به هيچ كس و هيچ قدرت اعتماد و اتكاء نكند، راهي بود كه ملت ايران به رهبري امام بزرگوار آغاز كردند و امروز در دنيا، اين راه بتدريج رهروان زيادي پيدا مي كند.»31 «آمريكا به عنوان ابر قدرت، يك روز آمريكا بود؛ اما امروز ديگر نيست، امروز شما ببينيد كه درچند نقطه از نقاط عالم، مردم عكس رئيس جمهوري آمريكا را آتش ميزنند، يا پرچم آنها را به آتش ميكشند؟ چند جا از نقاط عالم، ملتها و تودههاي مردم، مشتگره ميكنند و «مرگ بر آمريكا» ميگويند. يك روز فقط شما اين شعار را ميگفتيد، ديگران ميگفتند كه چرا ميگوييد؛ اما امروز در اروپا و اقصاي آسيا و كشورهاي تحت نفوذ آمريكا و كشورهايي كه با نظامي شبيه خود آمريكا اداره ميشوند، «مرگ بر آمريكا» ميگويند. انقلاب شما اين كار را كرد؛ يعني حريم دروغين قلدرهاي جهاني و ابرقدرتها را شكست» منشأ اصلي و علت اصلي ناكامي قدرتهاي بزرگ در سركوب انقلاب اسلامي يا قلب ماهيت آن، ارزشهاي معنوي و الهي است كه در اين انقلاب حاكم است. البته ارادة ملتها و وحدت آنها ميتواند قدرتهاي سلطهگر را منكوب سازد، ليكن وجود ارزشهاي الهي در اين كشور و در دلهاي مردم و جوانان مؤمن اين كشور، شعلهاي ساخته است كه هستي استكبار را تهديد ميكند و احساس ميكند كه نه تنها در مقابله با اين انقلاب ناتوان است كه در برابر خيزشهاي ساير ملتها، چه اسلامي مانند لبنان و فلسطين و افغانستان و چه غيراسلامي، چه در جغرافياي اسلامي و چه در جغرافياي غرب ناتوان است. «پيام ديگر انقلاب ما اين بود كه قدرتهاي مادي، از مقابله با ارزشهاي معنوي و حركت و ارادة انسانها عاجزند. بزرگترين نشانة ضعف دستگاههاي استكبار متكي به قدرت مادي، همين است كه اين انقلاب و اين نظام و اسلام ناب، در كشور ايران اسلامي ماند و روز بروز قويتر و ريشهدارتر شد. چندين سال است كه دستگاههاي استكبار، با همة وسايل ميسور براي خودشان، در مقابله با اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، به ميدان آمدهاند. در عين حال، جمهوري اسلامي و انقلاب اسلامي و پيام اسلام، ماند و عميقتر شد و گسترش پيدا كرد. شما امروز در آسيا و آفريقا و مناطق ديگري كه مسلمانان در آنجا هستند، نشانههاي تمايل و رغبت شديد مسلمانان به بازگشت به مباني اسلام را ميبينيد. معنايش اين است كه جبهة استكبار، قادر به مقابله نيست»32 2ـ ارايه معيارهايي متفاوت با شرق و غرب در باب حكومت: جمهوري اسلامي كه شكل حكومتي برخاسته از انقلاب اسلامي است، در شعارهاي اساسي و اصولي خود نفي دو اردوگاه بزرگ آن روز جهان را كه به صورت دو ابرقدرت، كشورهاي جهان را به دو گروه زير سلطة نظامهاي دلخواه خود درآورده بودند، را مطرح كرده و «نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي» بيانگر اين واقعيت بود كه نظام جمهوري اسلامي، الگوبرداري از شرق و غرب و در نتيجه پيوستگي ظاهري يا باطني به اين دو اردوگاه را بشدت نفي ميكند و خود داراي اصول و ارزشهاي مستقلي است كه تودههاي مردم خواهان آن هستند. علت مهم دشمني هر دو ابرقدرت با نظام نوپاي جمهوري اسلامي به همين جهت بود كه الگوي جديد فراراه انسانهاي با فكر و آزاده، بخصوص مسلمانان قرار ميداد. جمهوري اسلامي از دو لفظ «جمهوري» و «اسلام» تشكيل شده است كه «جمهوري» آن در نظامهاي سياسي يك واژه شناخته شده است كه در آن «مردم» پايه و اساس نظام را تشكيل ميدهند. قرار گرفتن «اسلام» در كنار جمهوري، تركيبي و شكلي از نظام سياسي را متجلي ميكند كه اگرچه بيسابقه نبود و برخي كشورهاي مسلمان داراي چنين نظامي بودهاند، لكن با توجه به شاخصههاي اسلام ناب و واقعي بودن حضور مردم در اين نظام، براي دنيا كاملاً ناشناخته بود. «تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، دنيا دو نوع حكومت را در طول سالهاي متمادي تجربه كرده و پذيرفته بود؛ يكي دموكراسيهاي غربي، و ديگري حكومتهاي كمونيستي …اين دو بلوك شرق و غرب، با يكديگر بشدت مقابله داشتند و همديگر را نفي ميكردند. اما وقتي جمهوري اسلامي، اين سبك جديد حكومت پديد آمد هر دو اردوگاه با حيرت و سپس با وحشت، در مقابل نظام جمهوري اسلامي قرار گرفتند! علت چه بود؟ علت اين بود كه جمهوري اسلامي، داراي خصوصياتي بود كه هر دو سبك حكومت رايج در آن دو اردوگاه را نفي ميكرد و آنها را براي زندگي بشر، غلط و مضر ميدانست و آن را اعلام ميكرد. به عبارت ديگر، آن دو سبك حكومت كه در شرق و غرب رايج بودند، مشتركاتي داشتند و فرهنگ عمومي در اين كشورها يكسان بود. آن فرهنگ عبارت از كشاندن آحاد مردم به غفلت و رها كردن زمام شهوات و هواهاي نفساني بود. اين، چيزي بود كه در هر دو سبك حكومت وجود داشت. اين فرهنگ مشترك شرق و غرب است.»33 3ـ بيداري اسلامي در ميان مسلمانان ملل مختلف: بيشك اگر انقلاب اسلامي محدود به مرزهاي جغرافيايي ايران ميشد، دشمني استكبار را تا اين اندازه بر نميانگيخت، ليكن خصوصيت، و پيامهاي اسلام ناب، مرزهاي جغرافيايي نميشناسد و لذا ملتهاي مسلمان تحت تأثير پيامهاي انقلاب اسلامي قرار گرفتند و از حركت اسلامي مردم ايران الگوبرداري كردند ويك بيداري اسلامي و عزت و اقتدار، مسلمانان سراسر عالم را به حركت در آورد. هر جا مسلماني از انقلاب اسلامي احساس سربلندي و عزت نمود، بيدار شد و برعليه بي عدالتيها و ستمهاي استكبار و دست نشاندگان آنان بر آشوبيد. امنيت قدرتهاي شيطاني به خطر افتاد و لذا به دشمني با اين انقلاب برخاستند و سركوب را قوت بخشيدند، اگر چه كمتر موفق شدند. «اين ملت پرچم عظيمي را در دست دارد. اين پرچمي كه شما به احتزاز در آورديد، دنيا را بيدار كرده است. ببينيد امروز در فلسطين، چه خبر است. در شمال آفريقا چه خبر است. ببينيد چگونه اسلام در جوامع اسلامي، حق خود را باز مييابد و به دست ميآورد. اين كارها را شما كرديد. در مقابل فرهنگ كفر و استكبار، مسلمين را ضعيف بار آورده بودند كه احساس ضعف ميكردند. در جاهايي كه امروز ميليونها مسلمان توانستهاند سهم و حقي در حكومتها به دست بياورند، تا قبل از انقلاب اسلامي، كسي جرأت نميكرد دم از اسلام بزند. در اين كشورهاي اسلامي كه امروز ائمه جمعه و جماعاتشان، تشكيلات به وجود ميآورند و مسجدها رونق پيدا ميكنند و كانون تحرك ميشوند، تا ديروز مسجدها متعلق به يك مشت پيرمرد از كارافتاده بود، امروز آن مسجدها، جاي جوانان و كانون جنبشها است. اين را شما كرديد. اين را حركت شما و قائد عظيمالشأنتان– آن مرد الهي – انجام داد. براي همين است كه دشمنان اسلام، از شما عصبانيند. «و لن ترضي عنك اليهود و لاالنصاري حتي تتبع ملتهم»34 استكبار چه بخواهد و چه نخواهد؛ آمريكا، چه بخواهد و چه نخواهد؛ صهيونيسم چه بخواهد و چه نخواهد، اسلام از نو بيدار شده و اين قهرمان عظيم قرنها، دوباره در وسط صحنه بپا خاسته است. هيچ كاري هم از دست دشمنان اسلام ساخته نيست.»35 اگرچه، اين موج بيداري بيشتر كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان را در خود گرفت، ليكن ساير انسانها نيز تحت تأثير پيامهاي انساني اين انقلاب، احساس كرامت و بزرگي كردند. ملتها احساس قدرت و توان ايستادگي در برابر سلطهگران را نمودند. كشورهايي دم از مقابله با آمريكا و غرب زدند كه تا قبل از انقلاب، هرگز چنين صريح و آشكار، جرأت مخالفت را در خود نميديدند. «در دوران جديدي كه به وسيله امام، آغاز شده است و دايرة آن محدود به ايران هم نيست، تودههاي مردم، اصل و تعيينكننده و تصميمگيرندهاند و آنها هستند كه جريانها را هدايت ميكنند… شما ميبينيد كه در كشورهاي اروپاي شرقي، تودههاي ميليوني مردم، با همان سبكي حركت ميكنند و به ميدان ميآيند كه ملت مسلمان ما، در مقابله و معارضه با رژيم ستمشاهي وارد ميدان شدند. به تعبير ديگر، مشخصة انساني دوران و عصر جديد، عبارت از پيروزي خون بر شمشير است؛ يعني در اين دوران جديد ـ همچنان كه در ايران اتفاق افتاد آحاد مردم بدون تجهيزات و سلاح، فقط با جسم و جان خودشان به ميدان آمدند و فضا را بر حكومت غاصب و ظالم تنگ كردند.»36 4ـ احياء ارزشهاي ديني و اخلاقي و معنوي و ايماني؛ مردم در انقلاب اسلامي به دنبال تحولاتي بودند كه بر مبناي اسلام صورت گيرد. تلاش طولاني استكبار جهاني و عوامل داخلي آنها، در حذف اسلام از زندگي سياسي، اجتماعي و فرهنگي مردم با اين انقلاب بياثر شد. مردم، باوردهاي ديني را سرلوحة خواست خود از انقلاب قرار دارند.اين خصوصيت اسلامي سبب شد تا انقلاب محدود به قشر روحاني نشود و همة مردم در صحنههاي انقلاب حاضر شده و انقلاب را از آن خود و براي خود بدانند، و همچنين دچار اين آفت نشود كه اسلام و اهداف اسلامي در جريان انقلاب اولويت خود را از دست بدهد. «انقلاب اسلامي از خانه مذهب ـ يعني مسجد و مدرسه ديني ـ آغاز شد و جهتگيري مذهبي در انقلاب روز بروز افزايش پيدا كرد و نقش مذهب و ارزشهاي معنوي، آن قدر قوي شد كه كساني را به ميدان انقلاب كشاند كه معمولاً در هيچ انقلابي، اين گونه آدمها به ميدان نميآيند. حتي افراد مسن و بيخبر از مسائل سياسي و آدمهايي را كه در شهرها و روستاهاي دور افتاده زندگي ميكنند، به ميدان مبارزه و انقلاب كشاند. در اين انقلاب، خشم مردم به خاطر يك قضية مادي نبود؛ بلكه مسأله دين و معنويت وخدا بود. بعد هم وقتي انقلاب پيروز شد، حكومتي كه بوجود آمد، بر اساس انقلاب، يك حكومت اسلامي بود، يعني جمهوري اسلامي. اين حكومت به سمت چپ و راست حركت نكرد؛ بلكه در خط مستقيم دين باقي ماند و با گذشت زمان راه دين را رها نكرد. بلكه درست در قانونگذاري و انتخاب مسؤولان و مجريان و كارگزاران اصلي نظام ـ مثل نمايندگان مجلس و ديگران ـ مردم با معيارهاي اسلامي وارد ميدان شدند. دين خصوصيت انقلاب بود و ماند. اين طور نبود كه روزي دين خصوصيت انقلاب باشد و پس از چندي اين خصويت از انقلاب گرفته شود و به چيز ديگري تبديل بشود. اين يك خصوصيت، در هيچ يك از انقلابها نبود و همين، يكي از مهمترين عوامل بود تا هر جاي دنيا قلبي براي دين و اسلام ميتپد، به جمهوري اسلامي – كه براي اسلام حركت ميكند و به اعتلاي كلمة اسلام فكر ميكند - علاقهمند باشد.»37 1ـ4: آغاز دوران حاكميت ارزشهاي معنوي: انقلاب اسلامي ايران، پايههاي ماديگري و قدرتهاي مبتني بر ماديت را به لرزه در آورد. و ارزشهاي الهي و معنوي را دوباره در زندگي مردم به صحنه كشاند و آنها را در معرض فكر و نگاه مردم جهان قرار داد و به آنها باوراند كه ميتوان همة ابعاد اجتماعي و فردي انسانها را با ارزشهاي ديني و اخلاقي اداره كرد و ساخت و تمدني بزرگ و ماندگار و مترقي را به وجود آورد. «اين انقلاب اولين كلامش اين بود كه دوران حاكميت ارزشهاي معنوي آغاز شده است. كساني كه بتوانند اين حرف را بفهمند و باور كنند كم بودند، چون دنيا را امواج ماديگري و قدرتهاي مبتني بر ماديت، قبضه كرده بودند. امروز در همه جاي عالم، ارزشهاي معنوي، رو به احياء شدن مجدد هستند و ماديگري در اشكال مختلفش ناكامي و ناتواني خود را نشان داده است.»38 پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و احياء مجدد دين و ارزشهاي الهي، علاوه بر ناكام گذاردن سرمايهگذاريهاي كلان قدرتهاي استعماري در حذف دين، تحولات بزرگي را پيرامون خود موجب ميشد كه ميتوان به شكست ماركسيسم و از همپاشي بلوك شرق اشاره داشت. غرب نيز در مواجهه با اين انقلاب ديني رنگ باخت و سياستهاي دوگانه و ضدانساني آن برملا شد و ناتواني و ضعفهاي گوناگون نظام سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن روز به روز آشكارتر گرديد. «تمام دستگاههاي قدرتمند عالم به اين نتيجه رسيدهاند كه بايد دين را از صفحه عالم بزدايند. آن وقت در چنين دنيايي كه اين همه تلاش ضد معنوي صورت گرفته است، در يك نقطه حساس، حكومت و نظامي بر اساس معنويت و اسلام به وجود ميآيد. اين همة معجزه نيست؛ بلكه آغاز معجزه و بوجود آمدن اين حكومت و استقرار چندين ساله آن است. استمرار و حركت تكاملي اين نظام ديني در طول اين چندين سال، تمام اين زمامها و بندها و بستهايي كه از طرق مختلف، نظام جهاني را حفظ كرده بود، باز كرد و تمام اين اوضاع را به هم ريخته است. اگر انقلاب اسلامي پيروز نشده بود و در ايران جمهوري اسلامي نميشد، نظامهاي كمونيستي به اين زودي متلاشي نميشدند. البته درست است كه يك روز ماركسيسم و نظامهاي ماركسيستي شكست ميخوردند، اما آن روز حالا نبود، آن روز ممكن بود سي يا چهل يا شصت سال ديگر باشد. تحول عظيمي كه در دنيا به وجود آمد، ناشي از اسلام و انقلاب اسلامي و رو آوردن به معنويت بود. اين ادعا نيست، اين تحليل است و من به آن اعتقاد دارم»39 روزي كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد، از اسلام بخصوص بعنوان يك پرچم نجاتبخش در دنيا خبري نبود. در كشورهاي اسلامي هم اگر كسي ميخواست انقلاب بكند، پايههاي انقلاب، پايههاي ماركسيستي بود! انقلابي، يعني كمونيست! «اسلام را با تلاش زياد، منفعل و به خيال خود مضمحل كرده بودند. كسي جرأت نميكرد كه به مسلماني خود افتخار كند. امروز شما نگاه كنيد، هر جا چند نفر مسلمان دور هم جمع ميشوند ولو يك اقليت ـ قرآن را در دستشان ميگيرند و با افتخار ميگويند كه ما مسلمانيم. اين، از آثار انقلاب شما است. اين را شما كرديد، اين را امام انجام داد»40 2ـ4 : مخالفت قدرتهاي سلطهگر و فاسد با نظام ديني؛ اسلامي بودن انقلاب علت اصلي دشمنيهاي پايانناپذير قدرتهاي سلطهگر وفاسد دنيا و اشرار عالم با اين انقلاب است. همة انقلابهاي دنيا از هجمة قدرتهاي استكباري در امان نبودهاند، ليكن حجم و گستره و تنوع و شدت تهاجم عليه انقلاب اسلامي با هيچ يك از آنها قابل مقايسه نيست. دشمني شياطين مسلط بر ملتها و دولتهاي دنيا، خود نشانگر ويژگي خاص اين انقلاب است. ويژگي بزرگي كه بخاطر تأثير شگرف و بيرون از مرزهاي جغرافياي آن، نگراني و خوف شيطانها را برانگيخته است. براي فكرهاي بيدار و ديدگان بصير، اين همه دشمني و ماهيت و هويت دشمنان،خود يك برگ غالب و يك شاخص اساسي در حقانيت انقلاب و نقش «اسلام، ايمان و باور ديني» در آن است. اگر چه قدرتهاي فاسد براي دشمني خود، بهانههايي چون حقوق بشر وتروريسم و … را مانند پيراهن عثمان بر سر ني ميزنند و با امپراتوري تبليغاتي خود، آن را بر سر هر كوي و برزن فرياد ميزنند، لكن حقيقت پنهان نيست. «ابرقدرتها با انقلاب ما مخالفند. آنها مجسمة شر و فسادند. يعني حكومتها و سردمداراني كه بخشي از دنيا در قبضة قدرت آنها است ودر امور ملتها هم ـ غير از ملت خودشان ـ دخالت ميكنند. سران قدرتهاي بزرگ شيطاني، كه وجود آنها مجسمة شر و فساد است، از بن دندان با اين انقلاب مخالفند.»41 انقلاب اسلامي ايران بر خلاف ساير انقلابهاي بزرگ دنيا، به خصوصيت ايمان الهي متكي بود و هست. به اين دليل است كه بنيانگذاران آن از تهديد قدرتهاي مادي نميترسند: «ويستبشرون بالذين لم يلحقوا بهم ان لاخوف عليهم ولاهم يحزنون»42 خصوصيت ايمان اسلامي و الهي و معنوي، اتكاي به خداوند است. چنين اتكايي، اولاً موجب ميشود كه انسان از دشمن واهمه نكند و هراسي نداشته باشد و به كمك الهي اميد داشته باشد، ثانياً كسي كه به خدا معتقد است و براي او كار ميكند، ميگويد كه ما تكليف انجام ميدهيم و اكر كشته هم بشويم، پيروز شدهايم. چون تكليف ما، اقدام و انجام عمل است. اقدام كردهايم، عمل را انجام دادهايم و اثر خودمان را در تاريخ گذاشتهايم. «دشمني آنها با اين ملت و نظام اسلامي، در حقيقت دشمني با اسلام است. چرا با اسلام دشمند؟ چون اسلام نميگذارد مردم زير بار دشمن متجاوز بروند. اسلام، انقلاب را حفظ ميكند و نميگذارد مجدداً دشمن بر كشور تسلط پيدا بكند. اسلام از تسليم شدن ملت در مقابل دشمن مانع ميشود؛ لذا با اسلام به عنوان يك عامل مزاحم مخالفند، … آنها با اسلام مخالفند؛ چون اسلام با نماز و روزه و زكاتش، مؤمن را با خدا متصل و دلها را محكم ميكند. و از هر انساني، يك كوه استوار ميسازد. ملتي كه اين گونه باشد؛ در مقابل دشمنان تسليم نمي شود و سر تعظيم خم نميكند. آنها از اين واقعيت ميترسند. به همين خاطر از چنين اسلامي متنفر و ناراحت هستند.»43 3ـ4 : مخالفت ضدانقلاب داخلي با نظام ديني: در كنار دشمنان بيگانه و خارجي، عوامل داخلي هم با اين انقلاب مخالفند و با تمام قوا به دشمنان خارجي كمك ميكنند تا اين انقلاب را از محتواي اسلامي آن تهي گردانند. اين عوامل، همانهايي هستند كه دستشان در غارت منابع مادي و انساني اين ملت در طول تسلط رژيم ستمكار پهلوي در كار بود و به خون فداكاران و ايثارگران اين ملت آغشته شده است. همانهايي كه از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، با هر چه رنگ اسلامي داشت چون «ولايت فقيه»و احكام اسلامي مانند «قصاص» و نام نظام «جمهوري اسلامي»، «مجلس خبرگان رهبري»، «شوراي نگهبان قانون اساسي» و … به مخالفت برخاستند. همانهايي كه اسلامشان «اسلام آمريكايي» از سوي حضرت امام خميني (ره) نام گرفت. «البته ملت شريف هوشمند فداكار ما بدانند، كساني هستند كه متأسفانه اسمشان هم ايراني است، متعلق به همين آب و خاكند، ادعاي فهم سياسي و روشنفكري هم ميكنند؛ اما نميتوانند اين حجّت واضح و روشن را ببيند. با جمهوري اسلامي مخالفت ميكنند. در حاليكه ميبينند شياطين و شريرها و قلدرها و دستگاههاي منفور عالم، با جمهوري اسلامي بد هستند. اينها وجدانشان مرده و چشم دلشان كور شده است اگر چه ممكن است داراي فهم سياسي و به اصطلاح جزو قشرهاي روشنفكر باشند.»44 4ـ4: مقاومت انقلاب اسلامي در برابر دشمنان خارجي و عوامل داخلي آنان؛ دليل ديگري كه ميتوان بر تأثير شگرف «اسلامي» بودن انقلاب اقامه نمود، مقاومت انقلاب و تداوم پيروزي آن در برابر اين حجم گسترده از دشمنيها و دشمنان است. اگر اين انقلاب بر «اسلام و ايمان الهي» متكي نبود قطعاً در برابر اين همه دشمنيهاي متنوع و پيچيده شكست ميخورد و حداقل اسلام در اين انقلاب به صورت «اسلام آمريكايي» كه در اغلب نقاط جهان اسلام وجوددارد و كسي باآن دشمني نميكند، در ميآمد. «با وجود همة اين مخالفتها از اول پيروزي انقلاب تا امروز، انقلاب و جمهوري اسلامي و ملت ايران، بر تمام دشمنان گوناگون و رنگارنگ خود فايق آمدهاند و آنها را شكست دادهاند. حكومت و نظام و ملتي كه همة قدرتمندان رذل و پليد و خبيث دنيا با آن مخالفند، زور و پول و سلاح هم دارند، تبليغات و راديو و روزنامه هم دارند، نوكر و مزدور و دستگاه جاسوسي و اطلاعاتي هم دارند، توطئه هم ميكنند، مقدمات كودتا هم راه مياندازند، دشمنان را هم تقويت ميكنند، در عين حال نميتوانند اين ملت واين انقلاب و اين جمهوري را متزلزل كنند. اين خود، از آيات الهي ونشانة حقانيت شما ملت انقلابي ومسلمان است. آنها روز اول فكر نميكردند كه نميتوانند ما را شكست بدهند؛ اما نتوانستند. مرتب وعده دادند و گفتند شش ماه ديگر جمهوري اسلامي سقوط خواهد كرد. اما بعد ديدند كه نميشود، زمان را زياد كردند و گفتند يكسال ديگر. اما باز وقتي ميديدند كه امكان ندارد، تمديد كردند و گفتند دو سال ديگر؛ پنج سال ديگر! قدرت ملت ايران دشمنان را وادار كرد از حرفهايشان عدول كنند و آن را به امري كه زمانش معلوم نيست، موكول نمايند. گفتند بعد از رحلت امام، جمهوري اسلامي شكست خواهد خورد. امام بزرگوار ما رحلت كردند و به جوار رحمت الهي شتافتند، اما همچنان كه هر ثانيه و هر آني از آنات عمر آن وجود مقدس در دوران انقلاب، ماية تقويت انقلاب بود، بر اثر آن معنويت عظيم و آن محبوبيت بزرگ، ارتحال آن بزرگوار هم اسلام و انقلاب را بيشتر تقويت نمود… بحمداللّه روز به روز انقلاب راسختر، جمهوري اسلامي مستحكمتر، و ملت ايران مقاومتر شدهاند و باز هم خواهند شد. من ميخواهم به شما ملت بزرگ و شجاع عرض كنم كه بدانيد، دشمن قادر بر شكست دادن اين انقلاب و اين ملت نيست، مادامي كه ملت در صحنه است و احساس مسؤوليت ميكند، مادامي كه ملت متمسك به اسلام و قرآن است، مادامي كه وحدت كلمه در ميان ملت ما حكمفرماست، دشمن هيچ چاره و سرانجامي جز ناكامي و يأس ندارد. شما دشمن را مأيوس كردهايد.»45 5 ـ استقلال و آزادي واقعي: انقلاب اسلامي، سه شعار اساسي داشت كه اين سه را در دايرة اسلام ميديد: «استقلال ، آزادي، جمهوري اسلامي» سه شعار اساسي انقلاب اسلامي بود كه از همان ابتدا به لطف پنهان حضرت حق، مردم از كوچك و بزرگ آن را ندا دادند. نظام جمهوري اسلامي در همهپرسي دوازدهم فروردين 1358 با 2/98درصد آراي مردم استقرار يافت و آزادي از اولين طليعة پيروزي انقلاب يعني بيست و دوم بهمن 1357 با سرنگوني طاغوت حاصل شد. تنها استقلال بود كه نياز به زمان داشت تا در همة ابعاد تحقق يابد، اگرچه برخي ابعاد، چون استقلال سياسي بلافاصله با پيروزي انقلاب حاصل شده بود. 1-5: ظهور صحيح معناي استقلال در نظام اسلامي؛ «هيچ ابرقدرت و قدرتي در طول اين سالها، در هيچ يك از امور و شوؤن، نتوانسته كوچكترين چيزي را بر ما تحميل كند. اين، مفهوم استقلال است. هيچ كشوري اين استقلال را ندارد. من ميخواهم بگويم حتي كشورهايي مثل آمريكا هم اين استقلال را ندارد. دولت آمريكا به سرمايهدارهاي صهيونيست بينالملل وابسته است. اگرچه ممكن است از لحاظ مليت، خود آن سرمايهدارها هم آمريكايي باشند، اما دولت وابسته است.»46 2ـ5 : استقلال اقتصادي: رژيم طاغوتي پهلوي، تمام رگ و ريشههاي اقتصادي ايران را تخريب كرده و جامعهاي وابسته و مصرفي بر جاي گذاشته بود و علاوه بر آن دشمنيهاي سردمداران استكبار نيز فرصتهاي گرانبهاي اين ملت را براي رسيدن به استقلال اقتصادي، متوجه دفع توطئههايي چون جنگ تحميلي هشت ساله مينمود. با اين حال در زمينة استقلال اقتصادي كار زيادي شده است ليكن هنوز راه زيادي باقي مانده است. «جمهوري اسلامي، به اين اكتفا نكرد كه حكومتي را مستقل از قدرتها بوجود بياورد؛ اين قدم اول است .كشورهايي كه به استقلال ميرسند، قدم اول استقلال آنها همين است كه نظام سياسي خودشان را مستقل كنند. يعني حكومتي مستقل از نفوذ قدرتهاي بيگانه به وجود آورند. به اين هم اكتفا نكرد كه در جهت استقلال اقتصادي حركت بكند. استقلال اقتصادي از استقلال سياسي مشكلتر و ديريابتر است. ميبينيد كه به آساني نميشود رشتههاي نفوذ و سلطة اقتصادي قدرتها و دولتهاي بيگانه را قطع كرد. اگر كشوري بخواهد به سمت استقلال اقتصادي برود، احتياج به نيروي انساني كارآمد، منابع درآمدزا، امكانات فراوان، دانش، تخصص، همكاريهاي علمي و فني بينالمللي و بسياري از چيزهاي ديگر دارد. كشورهاي انقلابي و كشورهايي كه تازه به استقلال ميرسند، براي به دست آوردن همة اين مقدمات و ابزار استقلال اقتصاد، دچار زحمت و دردسرند. كشور ما از ساعت اول، در جهت استقلال اقتصادي حركت كرد. درست است كه قبل از انقلاب، كار بسيار دشواري بود، اما اين رشتهها بريده شد و ما توانستيم در جهت استقلال اقتصادي حركت كنيم.»47 3ـ 5: استقلال فرهنگي و نفي فرهنگ غربي: در استقلال فرهنگي مسأله قدري پيچيدهتر از استقلال اقتصادي است. چرا كه اولاً: گسترة فرهنگ بسيار است. ثانياً: رژيم فاسد پهلوي، در مدت پنجاه سال سلطة خود به كمك غربزدگان توانسته بود غربزدگي را در اين مرز و بوم نفوذ دهد و اين همه، نيازمند تلاشي گسترده و درازمدت است و البته خيزش و شور انقلاب اسلامي، بسياري از اين دشواريها را حل و جوانان را از مهلكة مفاسد غرب خارج ساخت. «جمهوري اسلامي از ابتدا نشان داد كه زير بار فرهنگ مبتذل و فاسد غربي نخواهد رفت. اين نكته را من عرض كنم كه سلطه واقعي قدرتها، سلطه فرهنگي است. يعني اگر ملتي بتواند فرهنگ و باورها و اعتقادات و رسوم و آداب و عادات خود را، و در مرحله بالاتر، زبان و خط خويش را در ملت ديگري نفوذ بدهد، بر آن ملت مسلط است و سلطة او، يك سلطة حقيقي است. كاري كه در دورهاي از اين دويست سال گذشته فرانسويها با كشورهاي ديگر كردند، و در يك دورة ديگر انگليسها كردند و در اين اواخر آمريكائيها انجام دادند؛ يعني زبان و خط و فرهنگ و روشهاي زندگي خودشان را به هر كشوري كه توانستند صادر كردند. اگر كشوري از لحاظ اقتصادي هم مستقل باشد و وابسته به قدرتها نباشد، اما چنانچه قدرتهاي بيگانه بتوانند فرهنگ خودشان را در اين كشور نفوذ بدهند، بر آن مسلطند. اسلام، تكليف مسلمانان را در معاشرت، در كيفيت زندگي فردي، در خورد و خوراك، در لباس پوشيدن، در درس خواندن، در روابط با حكومت، در روابط با يكديگر و در معاملاتشان معين كرده است. ما نميخواهيم اينها را از غربيها ياد بگيريم و از آنها تقليد كنيم. جمهوري اسلامي از اول اين را نشان داد.»48 غرب، با تمام ادعاي دموكراسي، وقتي مواجه با موضع روشن و مستحكم انقلاب اسلامي در نفي فرهنگ غربي و غربزدگي شد، به شدت واكنش نشان داد و با طرح ادعاهاي واهي مبني بر نقض حقوق بشر در ايران، تلاش گستردهاي را در جهت نفوذ در ميان ياران انقلاب، ذهنيت مردم بخصوص جوانان و وارونه نشان دادن حقايق نظام اسلامي براي افكار عمومي به عمل آورد. غرب در حاليكه تلاش ميكند تا پايبندي آگاهانه ملت ايران به ارزشهاي ديني و فرهنگي اسلام را كمرنگ جلوه دهد، متعصبانهترين دفاع را از روشهاي فاسد و ناسالم فرهنگ خود انجام ميدهد. «غرب جمهوري اسلامي را به عنوان كشوري كه در آن، لباس زنان شكل الزامي دارد، مورد انتقاد قرار ميدهد؛ اما آن دولتهايي كه برهنگي و نبودن حجاب ميان زن و مرد را الزامي ميكنند،آنها را موردانتقاد قرار نميدهد! اين براي چيست؟ براي همين است كه اين بر خلاف فرهنگ پذيرفته شدة غرب است. اينها روي اين مسأله بشدت حساسند. غرب روي رواج مشروبات الكلي حساس است و آن را به عنوان يك نكتة مثبت در ملتها و در عادات و آداب آنها ميشمارد. اگر در يك كشور، مشروبات الكلي ممنوع بود و مصرف كردن آن مجازات داشت غربيها حساسيت نشان ميدهند و اين را ارتجاع به حساب ميآورند؛ اما اگر در كشوري مشروبات الكلي آزاد و مجاز و رايج باشد و حكومت نسبت به آن حساسيتي نشان ندهد، بلكه ترويج بكند، اين را مستحسن ميشمارند.» 49 4-5 : آزادي واقعي در نظام اسلامي وتفاوت آن با آزادي دروغين غربي: در خصوص آزادي حرفهاي بيپايهاي زده ميشود كه اغلب از سوي دشمنان و ايادي داخلي آنها براي دگرگون ساختن الگوي جمهوري اسلامي در اذهان مردم جهان بخصوص هواداران انقلاب اسلامي است، اگر چه معدودي غفلت زده و بازي خورده از خوديها نيز گاه آنچه را كه دشمن ميخواهد در باب آزادي به زبان ميآورند، ليكن حقيقت مشهود براي ملت بزرگ ايران، آزادي از اسارت طاغوت و سلطة قدرتهاي استكباري است و به ياد دارند كه در زمان طاغوت چه بر سر آنها آمد و كسي را جرأت انتقاد و اعتراض نبود. اينان كه امروز در عزاي آزادي ميگويند و مينويسند، در آرزوي آن آزادي هستند كه اسلام در آن نباشد و آنان بتوانند به فساد و تباهي و عشرتطلبي و جولان نفس روي بياورند. اگرچه بر اين امر تصريح نميكنند اما با طرح دروغ عدم آزادي ـ كه آزادانه آن را بيان ميكنند ـ هدف نهايي خود را كه آزادي منهاي اسلام است، را رو ميكنند. آزادي در اسلام با آنچه در غرب وجود دارد، اساساً و ماهيتاً با هم تفاوتهاي بسيار دارند و لذا هرگز انقلاب اسلامي به دنبال آن چنان آزادي از ابتدا نبودكه امروز فقدان آن به حساب انقلاب گذارده شود. انقلاب اسلامي، آزادي را از منظر اسلام و در چارچوب فرهنگ الهي خود جستجو ميكند و مردم نيز همين را ميخواهند. «در مكتب غربي ليبراليسم، آزادي انسان، منهاي حقيقتي به نام دين و خدا است. لذا ريشة آزادي را هرگز خدادادگي نميدانند؛ هيچكدام نميگويند كه آزادي را خدا به انسان داده است؛ دنبال يك منشأ و ريشه فلسفي برايش هستند، ريشههايي هم ذكر كردهاند و تفسيرهاي گوناگوني در اين زمينه دارند. در اسلام «آزادي» ريشه الهي دارد؛ خود اين، يك تفاوت اساسي است و منشأ بسياري از تفاوتهاي ديگر ميشود.50 » آزادي در اسلام با ارزشها محدود ميشود. در حاليكه در غرب آزادي از لحاظ اخلاقي و ارزشي نامحدود است، چرا كه در نظر آنان اخلاق و ارزشها نسبي هستند و حقيقت ثابتي وجود ندارند. در غرب منافع مادي قدرتها و سرمايهداران است كه آزادي را محدود ميكند!! «در ليبراليسم غربي چون حقيقت و ارزشهاي اخلاقي نسبي است، لذا آزادي نامحدود است. چرا؟ چون شما كه به يك سلسله ارزشهاي اخلاقي معتقديد،حق نداريد كسي را كه به اين ارزشها تعرض ميكند، ملامت كنيد چون او ممكن است به اين ارزشها معتقد نباشد؛ بنابراين هيچ حدي براي آزادي وجود ندارد؛ آزادي در اسلام اين طور نيست. در اسلام ارزشهاي مسلم و ثابتي وجود دارد. حقيقتي وجود دارد. حركت در سمت آن حقيقت است كه ارزش و ارزش آفرين و كمال است. بنابراين آزادي با اين ارزشها محدود ميشود. ممكن است كساني راههاي غلطي را در فهم اين ارزشها بروند، ممكن است كساني راههاي درستي را بروند، به هرحال، آزادي محدود به حقيقت و محدود به ارزشها است.» 6- مردمي بودن: مردمي بودن انقلاب اسلامي خصوصيت مهمي است كه در نام «جمهوري» نظام متجلي گرديد. مردمي بودن انقلاب اسلامي از دو جهت با مردمي بودن ساير انقلابها، تفاوت دارد. اول اين كه مردمي بودن جزء ذات اسلام است نه چيزي خارج از آن، با اين توضيح كه اسلام براي مردم و هدايت آنان از سوي خداوند تبارك و تعالي نازل شده است و لذا همواره فلاح و رستگاري آنان را مدنظر قرار دارد و چنين ديني، حضور مردم در اجراي مقررات و دفاع از حريم خود را، اصل اوليه ميداند. البته اين تودههاي محروم و مستضعف هستند كه بيشترين حمايت و دفاع را از دين به عمل آورده و ميآورند، چه در صدر اسلام و چه در انقلاب اسلامي اين امر اثبات شده است و بالاترين دليل اين مسأله همان عنايت و حمايت اسلام ناب با همة خصوصياتش از جمله «عدالتخواهي» از مردم است. دوم آنكه، اسلام بطور واقعي و حقيقي مردم را در صحنه حفظ ميكند. كذب و دروغ و صورتسازي در حضور مردم در صحنههاي انقلاب، راهي ندارد. حضور حقيقي ساليان دراز مردم در انقلاب اسلامي و نقش آنان درانتخاب همة مسؤولان و حفظ دست آوردهاي انقلاب اسلامي، مظهر صداقت نظام اسلامي در مردمي بودن خويش است. « انقلابهاي ديگر، آنها كه حقيقتاً انقلاب بودند پس از پيروزي خود، اغلب نسبت به مردم بياعتنا شدند… انقلابها هميشه در همه جاي دنيا به دست مردم بوجود آمده است؛ اما بعد از آن كه به پيروزي رسيده يا در آستانة پيروزي قرار گرفته، احزاب يا يك حزب جاي انقلاب و مردم را گرفته است و مردم كنار رفته اند مثل كشورهاي كمونيستي و سوسياليستي دنيا كه نظامهاي خيلي ازآنها، با يك انقلاب بوجود آمده بود و مردم در آن نقش داشتند و به گروه انقلابي و مبارز كمك كرده بودند؛ اما در همة اين كشورها به مجرد اينكه انقلاب به پيروزي نزديك شد يا به پيروزي رسيد، مردم ديگر هيچكاره شدند و حزب همه كاره شد …مردم، حتي اين حق را نداشتند كه يك نماينده به مجلس قانونگذاري بفرستند. در هيچكدام از اين كشورها كه به اصطلاح كنگره هاي ملي دارند و همان مجالس قانونگذاري آنها است، نمايندگان مردم حضور ندارند. در كشور ما، انقلاب از روز اول، همة نقشها در همة امور را به مردم داده است. يعني مجلس را ـ كه محل قانونگذاري است مردم تشكيل ميدهند و نمايندگان مردم به آنجا ميروند و هيچكس حق ندارد نمايندهاي را به مردم تحميل كند. يك نفر هم از اين دويست و هفتاد نفر، بدون آراي مردم به مجلس نميآيد. رئيس جمهور را ـ كه مجري امور و مدير و رئيس ادارة كشور است ـ مردم با آراي خودشان انتخاب ميكنند. هر كسي را كه دلشان خواست، انتخاب ميكنند. اختيار با مردم است. اين وضعي كه انتخابات رياست جمهوري در ايران دارد، حتي در كشورهاي دموكراتيك غرب هم اين وضعيت نيست. چون در آن كشورها احزاب در مقابل هم صفآرايي ميكنند و هر حزبي، اسم كسي را به عنوان كانديدا ذكر ميكند. مردمي كه به آن كس رأي ميدهند، در حقيقت به آن حزب رأي ميدهند و خيليها اساساً آن كس را نميشناسند… در ايران ، اين گونه نيست. در ايران يكايك كساني كه كاغذ رأي را در صندوقي مياندازند، آن شخص را ميشناسند و به عنوان رئيس جمهور به او رأي ميدهند. حتي در انتخاب رهبر با اين كه رهبري يك منصب الهي است و تابع ملاكهاي الهي و معنوي و واقعي است ـ باز مردم نقش دارند؛ كما اينكه مشاهده كرديد مجلس خبرگان كه نمايندگان مردمند، مينشينند كسي را معين و انتخاب ميكنند. اگر همان كسي كه مجلس خبرگان انتخاب كرد، موردقبول مردم نباشد، باز رهبري او جا نخواهد افتاد. پس، آحاد و عامة مردم، علاوه بر اينكه به صورت غيرمستقيم از طريق مجلس خبرگان ـ رهبر را تعيين ميكنند، مستقيماً هم نسبت به شخص رهبر نظر و تصميم دارند و نظر و تصميم و خواست و ارادة آنها است كه در حقيقت يك رهبر را راهبر ميكند و به او امكان تصرف و قدرت امر و نهي و قبض و بسط ميدهد. در كشور ما، پشتيباني و حضور مردم در فعاليتهاي سياسي و اقتصادي و حركت نظامي وجود دارد. اگر امروز، دولت يا يكي از مسؤولان بخواهد حركتي را انجام بدهد كه مردم آن را نپسندند، ميتوانند جلويش را بگيرند. همه جا مردم حضور دارند. اين، خصوصيت انقلاب ما است. هيچ انقلابي در دنيا اين گونه نيست. نتيجه اين است كه نظام، نظام مستحكمي است؛ زيرا كه مردمي ميباشد. آن چيزي كه بوسيلة ابرقدرتها قابل از بين رفتن است، عبارت از حكومتي است كه به مردم متكي نيست. آن چيزي كه بوسيله عوامل سازمان جاسوسي آمريكا، در يك كشور قابل برداشتن و گذاشتن است، حكومت يا دولتي است كه با مردم رابطهاي نداشته باشد و پشتوانة عظيم قوي مردمي، پشت سرش نباشد. حكومتي كه دشمن خارجي ميتواند چهار نفر را عليه آن به كودتا وادار و تحريك بكند، حكومتي است كه روي تخت حكومت نشسته، اما مردم به او وصل نيستند. مردم براي خودشان ميروند و او براي خودش حركت ميكند. نظامي كه در آن حاكم ـ چه رهبر، چه رياست جمهوري، چه رياست قوة قضائيه، چه مجلس شوراي اسلامي ـ متكي و متصل به مردم و موردعلاقه و پشتيباني و حمايت آنها است، نظام جمهوري اسلامي است كه نه آمريكا و متحدانش و نه شرق و نه غرب ـ آن روزي كه دو قدرت بزرگ در دنيا وجود داشت ـ و نه هيچ قدرتي قادر نيست اين نظام و حكومت را متلاشي و بلكه متزلزل كند.»51 7ـ عدالت اجتماعي؛ عدالت، اجتماعي، ارزشي است كه بدون آن نظام اسلامي محقق نخواهد شد. هدف پيامبران و امامان اقامه قسط و عدل در جامعه است. «بدون تأمين عدالت اجتماعي، جامعة ما اسلامي نخواهد بود. اگر كسي تصور كند كه ممكن است دين الهي و واقعي ـ نه فقط دين اسلام ـ تحقق پيدا كند، ولي در آن عدل اجتماعي به معناي صحيح و وسيع آن تحقق پيدا نكرده باشد، بايد بداند كه اشتباه است. هدف پيامبران، اقامه قسط است:«ليقوم الناس بالقسط 52»53 عدالت اجتماعي، كه مهمترين شعار انقلاب اسلامي و هدف همه پيامبران الهي است، چيست كه بايد براي تحقق آن تلاش كرد؟ «عدالت اجتماعي بدين معني است كه فاصلة ژرف ميان طبقات و برخورداريهاي نابه حق محروميتها از بين برود و مستضعفان و پابرهنگان كه همواره مطمئنترين و وفادارترين مدافعان انقلابند، احساس و مشاهده كنند كه به سمت رفع محروميت، حركتي جدي و صادقانه انجام گيرد. با قوانين لازم و تأمين امنيت قضايي در كشور، بساط تجاوز و تعدي به حقوق مظلومان و دستاندازي به حيطه مشروع زندگي مردم جمع شود. همه كس احساس كند كه در برابر ظلم و تعدي ميتواند به ملجأ مطمئن پناه ببرد، و همه كس بداند كه با كار و تلاش خود خواهد توانست زندگي مطلوبي فراهم آورد»54 عدالت اجتماعي ناقض رفاه مادي نيست بلكه رفاه مادي به معناي صحيح آن، همراه با عدالت اجتماعي تحقق مييابد، عدالت اجتماعي، توأم با روحيه و آرمان انقلابي و برخورداري از ارزشهاي اخلاقي اسلام است كه ميتواند كشوري نمونه بسازد. «رفاه مادي به معناي ترويج روحية مصرفگرايي نيست كه خود، يكي از سوغاتهاي شوم فرهنگ غرب است بلكه بدين معني است كه كشور از نظر آبادي و عمران، استخراج معادن و استفاده از منابع طبيعي، تأمين سلامت و بهداشت جامعه، رونق اقتصادي و رواج توليد و تجارت، باتكيه بر استعدادهاي ذاتي نيروهاي انساني خودي، به حد قابل قبول برسد و علم و فرهنگ تحقيق و تجربه همگاني شود و نشانههاي فقر و عقب افتادگي رخت بربندد. روحيه و آرمان انقلابي، بدين معني است كه ميل به زندگي راحت و مرّفه ، جامعه و مسؤولان را به ساز شكاري و تسليم در برابر زورگويي قدرتهاي جهاني و غفلت از توطئه استكبار و بياعتنايي به پيام جهاني انقلاب نكشاند. برخورداري از ارزشهاي اخلاقي اسلام بدين معني است كه روح فضيلت و پرهيز كاري و وارستگي و بردباري و اجتناب از شهوات ممنوع و دوري از حرص و آز و دنياطلبي و حق كشي و نامردمي و مالاندوزي و روي آوردن به خلوص و پاكي و پارسايي و ديگر خصلتهاي اخلاقي در جامعه رواج يابد و به صورت ارزشهاي اصلي به حساب آيد»55