سفرنامه كشميري (1154 ـ 1155 هـ. ق.) - خاطرات از حج بین سال های 1000 تا 1200 هـ . ش نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خاطرات از حج بین سال های 1000 تا 1200 هـ . ش - نسخه متنی

رسول جعفریان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سفرنامه كشميري (1154 ـ 1155 هـ. ق.)

تأليف : محمد آصف فكرت

عبدالكريم پسر خواجه عاقبت محمود، پسر خواجه محمد بلاقي، پسر خواجه محمدرضا كشميري همزمان با لشكركشي نادرشاه افشار به هندوستان، در شاه جهان آباد (دهلي) ساكن بود و از روزگاري دراز آرزوي حج بيت الله و زيارت مقابر اكابر دين در دل داشت. ميرزا علي اكبر خراساني داروغه دفترخانه كه در واقع كارهاي وزارت نيز بر عهده او بود، عبدالكريم را به حضور نادرشاه رسانيد و شاه وعده داد كه او را به حج بفرستد و به قول خودش «به وعده رخصت حج و زيارت در مسلك متصديان حضور متسلك گردانيد».

خواجه عبدالكريم در بازگشت از دهلي تا قزوين در ركاب نادرشاه بود و در قزوين از حضور نادرشاه براي اداي سفر حج مرخص شد كه اين برگها چكيده اي از گزارش سفر حج اوست.

در بازگشت از سفر حج، دوستانش ـ در هند ـ از او خواستند تا «اندكي از سوانح و سرگذشت اين سياحت سراسر عبادت را» بنگارد و عبدالكريم كتابي در چهار «باب» و يك «مقدمه» نگاشت و آن را «بيان واقع»1ناميد.

دو باب اوّل كتاب، در احوال روزگار نادرشاه، باب چهارم در احوال محمّد شاه مغول و خاتمه در لطايف و غرايب است.

باب سوم (ص 125 ـ 158) گزارش رخدادهايي است كه نويسنده در اطراف عراق عرب، شامات و حجاز مشاهده كرده و در واقع سفرنامه حج او است.

نگارش حاضر تحرير مجدد و خلاصه اي است از باب سوم «بيان واقع» و نكته هايي از ديگر ابواب كتاب ـ كه به همين موضوع مربوط است ـ و اين تحرير مجدّد تنها براي تقديم بياني ساده و آسانتر صورت گرفته و هرگاه به عبارات و جملات روان، ساده و جالبي از متن كتاب خواجه عبدالكريم كشميري برخورده ايم، براي استفاده بيشتر اصل آن را در داخل گيومه آورده ايم. گفتني است كه طبق برخي از مطالب كتاب، ظاهراً تحرير بخشي از اصل اين كتاب، از شخصي به نام محمد بخشِ آشوب است (مثلاً ص 194).

در آغاز اين گزارش تيّمناً «صفت مشهد مقدس» را از باب دوم (ص 97 تا 101) برگزيده ايم و سپس سفرنامه حج و زيارات را كه از ص 111 تا 158 به صورت مسلسل آمده است آورده ايم.

صفت مشهد مقدس

شهر پناه2 مشهد خالي از غرابتي نيست; زيرا ديوارهايش را خلاف ديگر قلعه ها مارپيچ و مثلث ساخته اند. از اين رو اگر دشمن متوجه يك برج شود، نگهبانان برج هاي ديگر مي توانند به آن برج كمك كنند.

مرقد منوّر و روضه مقدس حضرت امام الجنّ و الانس، امام علي بن موسي الرضا ـ رضي اللّه تعالي عنه ـ در وسط شهر است و گنبد مبارك، نهايت عالي و ارفع و ازين ومزين و عمارات مساجد و ساير اماكن و كارخانجات در كمال وسعت و تكلف.

به هر دو جانب دروازه هاي عظيم مرتب كرده و بازار سمت غربي را كه دولت خانه پادشاهي به آن سمت است، خيابان بالا (بالا خيابان) و راسته بازاري كه جانب مشرق است «خيابان پايين» (پايين خيابان) مي نامند... نهر آبي كه از ميان خيابان; يعني بازار كلان (بازار بزرگ) جاري است، در وسط صحن روضه مقدسه مي گذرد.

بالاي مرقد منوّر آن سرور عالي قدر دين پرور، (سه ضريح گذاشته اند).

ضريح بزرگ از فولاد جوهردار است، ضريح دوم كه در اندرون آن است از طلاي بي غش و ضريح سوم را كه قبر مبارك در آن است، از صندل ساخته اند.

خواب ديدن مؤلف

زهي قرابت (كذا) خوابي كه به زبيداري است.

پيش از ورود به مشهد مقدس، شبي حضرت امام(عليه السلام) را در خواب ديدم كه در جايي بيرون دروازه گنبد منوّر نشسته اند. ردايي سياه پوشيده و مردم بسياري در پيرامون ايشان برخي نشسته و برخي ايستاده اند.اين گنه كار را كه از دور آداب تعظيم به جا آورد، به حضور پرنور فراخوانده دستور نشستن فرمودند بعد از آن خوان طعامي ـ كه در ميان آن انواع اطعمه نيم خورده بود ـ طلب داشتند و به زبان فارسي فرمودند: طعام بخور و غم مخور كه عنقريب به مطلب خواهي رسيد.

در آن روزها مهمترين مقصد من تشرف به زيارت انبياي عظام و ائمه و اولياي كرام و زيارت جناب سيدالامام حبيب رب العالمين شفيع المذ نبين سلطان المرسلين و خاتم النبيين ـ صلي اللّه تعالي عليه و علي آله و اصحابه اجمعين ـ بود و اين مطلب سخت بعيد مي نمود.

صبح كه از مردم مشهد مقدس، وضع و صورت روضه و مسجد را پرسيدم معلوم شد به همان صورتي است كه در خواب ديده بودم. «عجب وجد و رقّتي بر من غالب شد».

از ميرزا محمد نعيم مشهدي، كه ريش سفيد (بزرگ و متكفل) من بود، اجازه خواستم و با فراشباشي سه روز پيشتر از لشكر به مشهد آمدم. همه اماكن را به همان صورتي ديدم كه در خواب ديده بودم. حالت وجد و سرور من صد چندان شد. در مدت چهل و دو روز اقامت در آنجا، به بهانه ها از دفتر خانه گريخته به روضه منوّره رفته «تلاوت قرآن مجيد به شوقي و ذوقي مي كردم كه هرگز نكرده بودم».

حكايت مقبره نادرشاه

مقبره اي كه نادرشاه براي خود ساخته بود در سمت خيابان بالا (بالا خيابان) است. پس از اتمام عمارات آن، ظريفي بر ديوار مقبره اين بيت (صائب) را نوشته بود:

در هيچ پرده نيست نباشد نواي تو عالم پر است از تو و خالي است جاي تو هرچند مردم به مجرد خواندن خنده كرده بودند، ليكن بعد از دريافت قباحت اينكه مبادا به گوش شاه رسد و باعث قتل جمع كثيري گردد، به تعجيل حك نمودند.3

ديگر اينكه شهر طوس به فاصله چهار فرسخ از مشهد مقدس خراب و ويران است. ظاهراً باعث ويراني طوس، معموري و بناي مشهد مقدس خواهد بود. آب نهري كه از ميان خيابان و روضه مقدسه مي گذرد، بيرون شهر صاف و در كمال عذوبت است و پس از جاري شدن در شهر، گِل آلود مي گردد چنان كه شاعري در مقام مدح گفته:

چون نگردد تيره در صحن حريمش آب جو نامه اعمال مردم شسته مي گردد در او

حركت از قزوين به همراهي حكيم باشي

از وقايع ايام اقامت در قزوين، رخصت يافتن نواب معتمدالملك سيد علوي خان حكيم باشي است. چون نادرشاه پيش از تصرف هندوستان به امراض مراق، استسقا، طغيان سودا و خفقان گرفتار بود، و شنيده بود كه «طبيبي از اطبّاي طريقه يونان همانند علوي خان در ايران و هندوستان نيست، بنابر آن، نواب علوي خان را از شاه جهان آباد (دهلي) به اعزاز و اكرام تمام، همراه برداشت و قول داد كه پس از آن كه شفا يابد، او را به حج بيت الله بفرستد.

بنده عاصي (خواجه عبدالكريم) هم به وساطت حكيم باشي ترك ملازمت نموده، به رفاقت ايشان متوجه حجاز گرديد.

16 ربيع الاول (1154 ق / 1741 م) از قزوين كوچ نموده پس از طي هفت منزل وارد همدان شديم. چون نادر شاه به حاكمان و كارداران سر راه در باب مراعات حكيم باشي فرمان نوشته بود، قطع مراحل به رفاه تمام گذشت.

همدان

نواحي بيرون همدان جاي تفريح و تماشاست; به ويژه پيرامون كوه الوند، كه چون كوهستان كشمير نيازي به تعريف ندارد.

ديگر اينكه آرامگاه بسياري از فرزندان و نوادگان حضرت مير سيّد علي همداني در كنار شهر پيوسته به آبادي و «گنبد علويان» است.

سطح اندرون گنبد همچون مسجد هموار است و در زير آن ته خانه (زيرزمين) وسيعي ساخته اند كه مدفن ايشان و بسياري از سادات است و مي گفتند كه قبر زيدبن حسن(رض) نيز در آنجا است. راه ته خانه را به گونه اي ساخته اند كه اگر سه چار تخته بنهند و مانند سراسر سطح خانه، آن را گچ و آهك فرش كنند، كسي به وجود آن ته خانه پي نخواهد برد.

خانه هاي دودمان حضرت مير سيّد علي همداني پيرامون آن گنبد است. نگارنده كه تنگدستي آنان را ديد، گفت كه اگر به كشمير بروند، كشميريان آنان را به گرمي خواهند پذيرفت. گفتند: پيش از اين چند كس از خويشان ما رفتند، اما خدام خانقاه مير بزرگوار، آنان را دروغگوي خوانده، از شهر بيرون كردند.

مقبره شيخ الرئيس ابوعلي سينا نيز در شهر است; خراب و ويران و مقبره يهودا پسر يعقوب(عليه السلام) نيز اندرون شهر است و عمارت هاي عالي دارد.

از همدان كوچيده، به راه توي سركان و كرمان شاهان روانه بغداد شديم.

صفت كوه بيستون

روز پنجم در كاروان سرايي، در پايين كوه بيستون فرود آمديم و به تماشاي سحركاري هاي فرهاد شوريده سر پرداختيم.4

به راستي جاي تعجب است كه كوهي به آن عظمت را بريده، نشيمن هاي وسيع، طاق بندي، حوض و پيكره خسرو و شيرين را به گونه شگفت انگيزي كشيده و تراشيده است.

بيست و پنجم همان ماه وارد كرمان شاهان ـ كه ساكنانش بيشتر كُرد زنگنه اند ـ شديم. فرهاد شيدا در آنجا هم، به فاصله نيم فرسخي شهر، طاقي چون محراب ـ كه دو فيل با عماري در ميان آن توانند ايستاد ـ «از كوهي كه يك لُخت سنگ خاره است، بريده» در وسط محراب، از همان سنگ پيكره خسرو را سوار بر اسب، بزرگتر از معمول تراشيده و در اطراف و جوانب و سقف محراب اشكال وحوش و طيور را كنده است. اينجا را «طاق بستان» گويند و ازآن تا مدائن ـ پايتخت انوشيروان و خسرو ـ هفت منزل است. «بعد از تفنّن و تماشاي آن» از كرمان شاهان كوچ نموده، از راه چشمه علي، چشمه قنبر و كوه الله اكبر به قصبه گيلانك كه نهايت حد مملكت ايران است، رسيديم. گيلانك بر دامن كوه الله اكبر است كه كوهي است در نهايت عظمت و ارتفاع. از گيلانك به سوي بغداد هوا بسيار گرم و زمين همواره است و برف است و به سوي ايران سردسير و كوهستان و پرسنگلاخ، به دستور نادرشاه در آنجا دژي استوار براي نشيمن مرزبانان ساخته اند.

از گيلانك تا بغداد چهار منزل است، چنانكه قصبه بهروز و بلاد رود و غيره، كه منزلهاي طولاني است از توابع بغدادند. حكام جانبين، بياباني را سنّور (منطقه خالي ميان دو مرز) قرار داده اند كه در ميان آن نهر آبي جاري است، كه اگر احياناً راهزنان مسافري را در اين سوي آب تاراج كنند، به مرزبان عجم شكايت برند و اگر آن سوي نهر اتفاق افتد، حاكم روم چاره كند. باري پس از طيّ منازل وارد دارالسلام بغداد شديم.

چون شاه ايران در رعايت حكيم باشي نواب سيد علوي خان، به احمد پاشا ـ حاكم بغداد ـ به تأكيد نوشته بود، تني چند از بزرگان را به استقبال فرستاده، مهماندار و خدمتكار تعيين كرده و در جلب رضاي حكيم باشي بسيار كوشيد.

/ 16