توجه به سوي مكه از راه شام و حلب
گرچه راهي كه ياد شد از همه نزديكتر است اما در اين روزگار به دليل دشمني باديه نشينان با همديگر و مجادله با احمد پاشا حاكم بغداد، آن راه، بس هراسناك و ناامن بود. پس قافله از راه شام و حلب ـ كه دورترين راه است ـ به راه افتاد.
تحرير اسماء منازل، از بغداد تا مكه معظمه به قيد ساعت، كه در ممالك روم معمول است:
چنانكه در ايران و توران منازل را به فرسخ معين و محسوب مي دارند و در هندوستان به كروه. و في الحقيقت ساعت و فرسخ مساوي خواهد بود; زيرا كه ساعت عبارت از اين است كه شتر باردار خوش رفتار، در يك ساعت نجومي كه دو نيم گهري [ghari] باشد (يك گهري 24 دقيقه) هر قدر طي مسافت كند، آن مقدار راه را يك ساعت مي گويند و غالباً در مدت دو نيم گهري شتر خوش رفتار دو نيم كروه خواهد رفت. پس در اين صورت فرسخ و ساعت مساوي است.
شرح منازل، از بغداد تا مكه معظمه
از دارالسلام بغداد تا ينگجه پنج ساعت از ينگجه تا رباط مسيح پنج ساعت از آنجا تا قراتپه سه ساعت از آنجا تا رودخانه مارين چهار ساعت از رودخانه تا كبيري شش ساعت از كبيري تا جسر با نو هفت ساعت از جسر با نو تا طلوع هفت ساعت بلده كركوك هفت ساعت التان كبري هفت ساعت بلاد حيدر هفت ساعت آب ضرب شش ساعت قراقوش چهار ساعت موصل چهار ساعت خان خراب دو ساعت كتل كبري شش ساعت دميله نه ساعت جرّاخه هفت ساعت نسيبين هفت ساعت قراوه شش ساعت فجّ حصار هفت ساعت هلالي هفت ساعت چاه عباس نه ساعت اتلي هفت ساعت جريحان پنج ساعت عرفه پنج ساعت چهار مسلك هشت ساعت برجيك ده ساعت ايل بيگي ده ساعت باب الابيه هشت ساعت حلب شش ساعت خان تومان سه ساعت مراقب نه ساعت مقسرا شش ساعت خان شيخان هفت ساعت حمي هفت ساعت حمص ده ساعت حسبه نه ساعت مسك دوازده ساعت قطيفه نه ساعت دمشق دوازده ساعت ذوالنون (خان ترخان) پنج ساعت ولي دوازده ساعت مضيرب هشت ساعت مفرق ده ساعت عين زرقه يازده ساعت بلعه دوازده ساعت قطران دوازده ساعت عين الحصي سيزده ساعت عسره چهارده ساعت قلعه معان شش ساعت ظهر العقبه هيجده ساعت قلعه چقمان شش ساعت قلعه ذات الحج هشت ساعت قاع الصغر سيزده ساعت قلعه تبوك شش ساعت ظهرالعر هيجده ساعت حيدر قلعه سي شش ساعت بركه معظم هيجده ساعت دارالحمرا هيجده ساعت قلعه علا نوزده ساعت بير الغنم پنج ساعت بير جديد هيجده ساعت قلعه هندسيه هيجده ساعت مجلسين دوازده ساعت بيرالنصف هشت ساعت مدينه طيبه ده ساعت مسجد شجره سه ساعت قبور الشهدا چهارده ساعت جديده سيزده ساعت بدر و حنين چهارده ساعت متاع الميمون پانزده ساعت رابع نوزده ساعت قديده چهارده ساعت وادي عصفان دوازده ساعت وادي فاطمه دوازده ساعت مكه معظمه پنج ساعت
اللهمّ ارزقنا شرف زيارتها
در اين صورت از بغداد تا مكه معظمه هفتصد و هيجده ساعت، كه يكهزار و هفتصد و نود و پنج كروه هندوستان است، مي باشد.
از بغداد حركت نموده، از راه ينگجه متوجه بلده سامرا شديم و به زيارت جناب امام علي النقي و امام حسن عسكري ـ رضي الله تعالي عنهما ـ مشرف شديم. حضرات ائمه در خانه خود كه عالي و ارفع ساخته اند، مدفون اند. خدام و مجاورين اين عتبه عليه بسيار سمج اند و نذورات را از زوّار به تهديد و زجر مي گيرند. روضه حضرت امام علي النقي، امام حسن عسكري و ته خانه غيبت حضرت صاحب الزمان امام محمد مهدي ـ رضي الله عنهم اجمعين ـ يكجا در سامرا واقع است.
بعد از طي منازل، وارد كركوك شديم كه در كتب سلف آن را از مضافات عراق عرب مي نويسند. به زيارت حضرت دانيال و حضرت عزيز پيامبر(عليهما السلام) مشرف شديم. مرقد هر دو بزرگوار در اندرون شهر، در يك مسجد واقع است.
موصل
موصل شهر بزرگي است. روضه جرجيس پيامبر در وسط شهر است و آرامگاه حضرت يونس، بيرون شهر بر تپه بلندي است و هر دو مزار را در مقايسه با مزارات ديگر انبيا نهايت عالي و ارفع ساخته اند و مي گفتند كه هر دو بنا را امير تيمور كورگان ساخته است و ما بين كركوك و موصل كوهستان عظيمي است كه وقت آمدن به سمت چپ قرار مي گيرد.
اشرار عرب
ساكنان آن نواحي به دو مبدأ باور دارند: «مبدأ خير» كه رحمان خوانند و «مبدأ شر» كه شيطان دانند و اگر كسي به حضور آن ملاعنه اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم خواند، قتلش را واجب شمارند. قريه آب ضرب، مسكن همين گروه ملعون است. ختنه نمي كنند و ظاهراً به ستر عورت هم مقيّد نيستند. چون عبور شتر باردار از رودخانه آب ضرب دشوار است همين مردم مزد گرفته شتران را از آب مي گذرانند، و راهزني نيز مي كنند.
بعد از اقامت شش روزه روانه عرفه شديم. عرفه شهري آباد و پر از روستاست. محلي كه حضرت ابراهيم خليل(عليه السلام) را از آنجا به آتش انداخته اند، متصل به شهر و در دامن كوهي بزرگ است و علامت منجنيق هنوز باقي است و آب چشمه اي كه در ميان آتش براي حضرت جوشيده بود در نهايت عذوبت و شيريني است و بالاي آن چشمه مسجدي بنا كرده اند و چشمه در وسط واقع شده است. در بيرون مسجد حوض باصفا، مستحكم و مستطيل شكل و طولاني ساخته اند كه آب چشمه در آن جمع مي شود و پُر است از اقسام ماهي هاي دست آموز. در حوالي مسجد و حوض، باغي است روح افزا و خرّم. ظاهراً همين مكان عامل آبادي شهر است.
شهرستان نمرود
و شهرستان نمرود مردود به آن سمت كوه بوده است و در آن وقت راه آمد و رفت به جا نب شام و حلب از آن طرف كوه بود. اكنون براي نزديك شدن راه، كوه عظيمي را بريده جاده وسيعي ترتيب داده اند.
قلعه ماردين
ميان موصل و عرفه برابر منزل فجّ حصار، قلعه اي است به نام ماردين. چون ضابط و حارس قلعه مذكور نواب علوي خان حكيم باشي را ضيافت نموده بود، به قلعه بالا رفتيم و تماشاي سحركاري هاي عالم بالا ميسر آمد.
از بلنديش فرق نتوان كرد آتش ديده بان زنور زحل
اميرتيمور از تسخير آن قعله عاجز آمده و حق به جانب بوده است; زيرا كه اگر يك كس بر قله كوهي نشسته ممانعت ده هزار سوار جرّار بكند بعيد نيست.
و برجيك قصبه معموري است بر كنار فرات.
ورود به حلب
اوّل شوّال وارد حلب شديم و به زيارت مرقد حضرت يحيي زكريا پيغمبر(عليه السلام)كه متصل محراب مسجد جامع است رسيديم.
در هيچ مملكت شهري به اين رونق و پاكيزگي ديده نشده از زيبايي و آراستگي بازار و ترتيب دكاكين و حسن صورت و تزيين لباس تجّار و اهل بازار، چه نويسم؟! كه نظارگيان تماشايي از فرط حيث سودايي مي شدند و احوال اغنيا و ارباب تجمّل علي هذاالقياس. گِل و لاي در كوچه و بازار نتوان يافت. مگر آيينه حلبي كسب صفا از كوچه و بازار آن نموده؟ كه منسوب به حلب است و الاّ آيينه را در فرنگ مي سازند و در آنجا آورده مي فروشند و اين شهرت از قبيل هليله كابلي است و حال آنكه در كابل درخت هليله وجود ندارد ظاهراً چون بازرگانان ايران آن را از كابل مي خرند، به هليله كابلي معروف شده است.
مردم حلب بيشتر وجيه و متموّل و صاحب حيا و مؤدّب مي باشند، چنانكه ضرب المثل است: حلبي چلپي...
و چلپي به معناي ميرزاست، كه شخص خوش معاش را گويند.
مي گويند كه نمرود لعين زنان زيبا را از اطراف و اكناف طلب داشته بود تا در باغ همتاي بهشت به جاي حور و غلمان مقرّر نمايد. از اين رو مردم آنجا كه از تبار آنان اند زيبا و صاحب جمال اند.
حمي بر كمركوه واقع است و نهر آبي از دامن آن كوه مي گذرد حكيمي از حكماي سلف چرخ بزرگي به وضع دولاب ساخته. آب آن نهر به قدر هفتاد و پنج ذرع به كوزه هايي كه دور آن بسته اند بالا مي رود و باعث رفاه ساكنان حمي مي شود.
دمشق
در ميان بارش برف و سردي هوا وارد دمشق شديم كه شهريست در نهايت وسعت و معموري. در گذشته نام شهر، دمشق بود و نام ملك، شام. اما اكنون همه اين شهر را شامِ شريف گويند.
مسجد بني اميّه
مسجد بني اميه در شهر دمشق است نهايت عالي و وسيع و مرقد حضرت زكريا پيغمبر ـ علي نبينا و عليه الصلوة و السلام ـ متصل محراب است و بازارهايش نسبت به بازارهاي حلب در وسعت، زياد و به اعتبار زينت و رونق، كم. در خانه صغير و كبير، انهار آب جاري است.
سواد شهر از باغ ها چون بهشت و پر از درختان ميوه هاي نيكو و زيتون در آن حدود بهتر و بيشتر مي شود.
از دمشق تا بيت المقدس ده منزل راه است و چون موسم حج بود ميسر نشد آنجا برويم. مردم شام رو به جنوب نماز مي خوانند.
به سوي مدينه منوّره
از قديم الايام معمول است كه حجاج ايران و توران و روم و شام و غيره، در ماه شوّال در شهر دمشق جمع مي شوند و پاشاي شام; يعني حاكم دمشق به فرمان قيصر روم (پادشاه عثما ني) مير حاج شده قافله را با حجاج به محافظت و ا نضباط تمام به مكّه مي رساند، و پس از اداي حج به دمشق بر مي گرداند و باعث جهد و كوشش مير حاج در محافظت و صيا نت قافله اين است كه هرگاه تا هفت سال حجاج را از شرّ اشرار و تاراج اعراب بدكردار مردم آزار مأمون و محفوظ داشته صحيح و سالم به دمشق بياورد، سلطان روم وي را به منصب وزارت كه اعظم مراتب نوكري است، سرافراز مي فرمايد!
مختصر اينكه حجاج هر طايفه از دمشق كوچ نموده، در مضيرب كه منزل سوم است، براي خريد لوازم ضروري سفر بيابان ـ كه اعراب باديه از اطراف آورده، مي فروشند ـ فرود مي آيند. سپس متوجه منزل مقصود مي شوند.
از دوري مراحل چه بنويسم؟! كه در هيچ مملكت، منازل به اين بعد مسافت ديده نشد، چنانكه شترهاي شامي كه بزرگ تر و قويتر از شترهاي عالم اند، مانده و بي حال مي شوند اما پيادگان را كه مستظهر به الطاف و حول و قوت حضرت قادر ذوالجلال بودند، به هيچ وجه كوفت راه معلوم نمي شد.
كوهستان ناقه صالح
رفتيم تا به كوهستاني رسيديم كه در آنجا ناقه حضرت صالح(عليه السلام) را كفّار قوم ايشان پي كردند. هرقافله اي كه از آن دره مي گذرد با شليك توپ و تفنگ و فرياد و فغان (همراه است) گويي قيامت برپا مي كنند. چون دليل اين كار را پرسيديم گفتند كه اگر اين شور و غوغا نباشد، شتران قافله آواز ناقه صالح(عليه السلام) را شنيده هلاك خواهند شد!
در همان نواحي شهر عظيمي ديده شد كه مردم در روزگاران گذشته با پيغمبر خود مخالفت ورزيده براي محافظت خويش از عذاب آسما ني، براي خود در دل كوه خانه هايي تراشيده اند. چنانكه در قرآن مجيد آمده است:
{ يَنْحِتُونَ مِنْ الْجِبَالِ بُيُوتاً آمِنِينَ}.
قصبه علا و خيبر
«قصبه علا در ميان كوهستان است و قلعه خيبر كه جناب اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب ـ كرّم اللّه وجهه ـ آن را به زور ولايت مسخّر و مفتوح نموده بودند، در همان حوالي است و در اين ايام اقوام يهود و نصارا در آن اماكن سكونت دارند و قتل حجّاج را اشرف عبادات و دافع سيآت مي دانند. هرچند ميرحاج به اطراف قافله ها سپاهان را براي محافظت حجّاج گماشته بود سه نفر ازحجاج به ضرب گلوله يهوديان به شهادت رسيد ند. هرچند سفر بيا بان بسيار دشوار است و از راه هاي ديگر هزينه بيشتر مي خواهد، «اما چراغان شب هاي تار كه در پيش هر محملي، از چوب هايي كه آن را چوب چراغ گويند، مشعلي روشن مي كنند، خالي از لطف نيست و زمزمه شتربا نان به اشعار عربي كه آن را «حدي» گويند باعث تقويت شتران و وجد و حال سامعان مي گردد چنانكه مولوي جامي ـ قدس سره ـ در ترجيح بندي در نعت آن حضرت هنگام توجه به سوي مدينه منوّره توصيف كرده است:
يك طرف بانگ حُدي يك جانب آواز دراي از گرا نجا ني بود آن را كه مانند دل به جاي ناقه چون ذكر حبيب و منزل او بشنود گرچه باشد در گراني كوه، گردد باد پاي
حكايتي از دزدي ها
محنت و مشقت مراحل طولاني اين قدر نيست كه تشويش دست بردهاي دزدان عرب مثلاً آخر شب كه وقت غلبه خواب است، شش هفت نفر عرب متفق شده، شتر مالداري را درقابو آورده، در عين راه رفتن، جوال اجناس و امتعه را از پايين بريده خالي مي كنند...
حاجي محمدحسين قزويني، نيم روز در صحراي عرفات به اراده غسل، جامه از تن و سيصد اشرفي قزلباشي را از كمر وا كرده مي خواست كه حواله آقا علي نمايد. در اين اثنا عربي از دور پيدا شد برجست و كيسه اشرفي را از دست حاجي ربوده رو به كوهستان نهاد و كس به گردش نرسيد.
روز ديگر مهدي بيك شيرازي وضو مي ساخت. عربي از پس پشت آمده، آفتا به را برداشت و در اندك فرصتي ناپديد شد. مي گويند باعث تند رفتاري و چالاكي اينها نوشيدن شير شتر است كه رطوبات فضول بدن را دفع مي كند.
در همين بيابان ميرزا محمد يعقوب، فرزند حقايق آگاه صوفي علي بلخي به آزار ذات الجنب درگذشت و او را در ميان ريگ به خاك سپردند. ميرزا يعقوب مدتي در دمشق ساكن و مورد احترام مردم آنجا بود. وي با يار محمدخان والي بلخ رفيق بود و چون به سبب مراعات او اهل شام مرفّه الاحوال بودند، در سفر و حضر خدمت خان مذكور مي نمودند.
ورود به مدينه منوّره و مكه مكرمه
خلاصه اين كه از قصبه علا كوچ نموده، بعد از طي منازل مرقومة الصدر، خاك پاك مدينه منوره عوض كحل الجواهر به ديده دل ارادت حاصل كشيده، از عتبه بوسي جناب اشرف الانبياء ـ صلوات الله و سلامه عليه و علي آله و اصحابه و سلّم ـ و زيارات رؤساي دين مبين ـ رضوان الله تعالي عليهم اجمعين ـ سعادت اندوز گرديد.9
بعد از حصول شرف زيارت از آن بلده طيبه حركت كرديم و در ششم ذي الحجّه به منزل مقصود رسيديم و به اداي مناسك حج مشغول گرديديم و پس از فراغ از اعمال و آداب مقرّر، به سعادت زيارت اماكن دور و نزديك رسيديم.
در اين ايام (سال هاي 1154 ـ 1155 هـ . ق) صحن مسجدالحرام و زمين زادگاه حضرت خيرالانام(صلي الله عليه وآله) و مسجد جنّ كه جنّيان در آنجا به اسلام مشرف شده بودند، نسبت به سطح زمين بازار و صحن خا نه هاي مردم بسيار پايين و عميق است. خصوصاً محلّ تولد حضرت خيرالبشر گود و نشيب است و ظاهراً در وقت تولد حضرت رسالت پناه(صلي الله عليه وآله) زمين مكه، هم سطح آن بوده، به مرور زمان به سبب تجديد بناي عمارات، مرتفع شده است; چنانكه در شهرهاي ديگر چنين مي شود.
زنان مكه سيب هاي سبز خام را به بهاي گران خريده به گردن مي آويزند و آن را باعث كمال آرايش و رعونت شان مي دانند. در اين هنگام حاكم مكه معظمه، شريف مسعود، مردي بود كه به زيور عدل آراسته و حاجيان و بازرگا نان از او راضي و خشنود بودند.
قبر حوّا در جدّه
به تاريخ غرّه شهر ربيع الاوّل 1155هـ . ق بعد از اقامت سه ماهه، از مكّه معظمه كوچ نموده، در بندر جدّه كه در كنار درياي شور است به زيارت حضرت حوّا(عليها السلام)كه بيرون شهر است ـ رسيديم و فاصله جده با مكه دو منزل است. قبر حوا(عليهما السلام) ما نند ديگر قبور بلند نيست و برابر با زمين است. گنبد كوتاه و كوچكي دارد. طول قبر يك صد و نود و هفت قدم بود. از مقبره تا آب درياي شور يك ميدان اسب است.
اهل فرنگ در جده سكونت دارند و حاكم مكه معظمه نمي گذارد كه داخل آن شهر شوند.
در اين ايام عقيق البحر بسياري از كنار بندر جده بر مي آيد. بعد از اقامت يك ماهه بر جهاز فرنگي سوار شده متوجه سمت بنگا له شديم. قرار معمول براي برداشتن آب آشاميد ني و خريد و فروش به بندر مخا فرود آمديم و پا نزده روز ما نديم.
مخا از توابع يمن است. بيشتر مردمان آن حدود شيعه زيدي اند و يكي از مسائل مخترعه آنان اين است كه هنگام اداي نماز پاي جامه بيرون آورده نماز مي گزارند و بسياري لُنگ مي بندند. مرقد شيخ عمر شاذلي آنجاست. قبل از تدفين ايشان آب آن نواحي در نهايت شوري و بي مزگي بود، به بركت وجود آن معدن كرامت، شيرين و گوارا شده است.
در اين ايام كه آفتاب در سرطان بود در بازارهاي بندر مخا انگور، انبه و شفتالو فراوان بود. خا نه هاي مردم سه طبقه و چهارطبقه و خا نه حاكم كه «دوله» مي گفتند شش طبقه بود.
خلاصه در موعد مقرر بر جهاز سوار شده، از سقوطره ـ كه صبر از آنجا مي آرند ـ گذشته، داخل غبه دريا، كه عبارت از وسط درياي شور باشد، شديم.
بعد از بيست روز از حدّ غبّه گذشته، روزسي ام جزيره سيلان ـ كه دارچيني خوب از آنجا مي آرند ـ از دست چپ به نظر آمد.
بعد از گذشتن از جزيره سيلان روز پنجم وارد بندر پهلچري (پونديچري) دكن شديم... باري به فضل ايزد ذوالجلال وارد بندر هوگلي ـ كه از بنادر بنگاله است ـ شده شكر الهي به جا آورديم.
1 ـ بيان واقع ، سرگذشت احوال نادر شاه و سفر نامه مصنف، خواجه عبد الكريم بن خواجه عاقبت محمود كشميري به تصحيح و تحقيق دكتر كي. بي. نسيم، اداره تحقيقات پاكستان پنجاب، لاهور، 1970 م(1349 هـ .ق) با مقدمه استاد ايرج افشار.
2 ـ شهر پناه: قلعه شهر، اندرون قلعه.
3 ـ حك نمودند = محو كردند.
4 ـ كشميري همه اين سنگ تراشي ها را كار فرهاد مي داند.
5 ـ مؤلف شطّ العرب را با دجله يكي مي دانسته است.
6 ـ اين القاب در اصل به همين صورت است.
7 ـ اين القاب در اصل به همين صورت است.
8 ـ صَ : آيه 42.
9 ـ در وصف مدينه منوره مطلبي ننوشته وكاتب نسخه احتمال داده است كه توقف در مدينه كوتاه بوده است.