بئر اَنَس: منظور انس بن مالك صحابي است. اين چاه در مدينه قرار دارد و در جاهليت «برود» خوانده مي شد و مردم هرگاه در محاصره قرار مي گرفتند از آب اين چاه مي نوشيدند. بئر بُصَّة: ابن نجّار مي نويسد: اين چاه نزديك بقيع، در سر راه كسي كه به قبا مي رود و بين نخلستاني واقع شده است. بئر بُضَّة: روايت ديگري است از «بُصّه» پيشگفته. بئر جاسوم: از چاه هاي مدينه در عهد پيامبر(صلي الله عليه وآله) بوده است. بئر جُشَم: از چاه هاي ناشناخته مدينه بوده است. به نظر مي رسد كه منظور از جُشَم، جشم بن خزرج باشد. اين چاه در غرب وادي رانونا بوده و در موطأ از آن ياد شده است. بئر جَمَل: فيروزآبادي مي نويسد: اين چاه در ناحيه جُرْف در انتهاي عقيق بوده است... البته اين تعيين محل مورد اتفاق نيست. بئر حاء: عبارت بوده از يك چاه و يك بستان. در ضبط اين كلمه ميان علما اختلاف است: آيا دو كلمه است، يعني «بئر + حاء»؟ يا يك كلمه واحد يعني «بيرحا»، به فتح باء و كسر آن؟... گفته اند: برخي محدّثان براي تحقيق ضبط درست كلمه «بئرحاء» حتي يك كتاب مستقل نوشته اند. تعيين محل فعلي آن كار دشواري است; زيرا كليه آثار و اماكني كه بتوان بر اساس آن محل «بئرحاء» را معلوم ساخت، در آخرين توسعه اي كه پيرامون مسجدالنبي(صلي الله عليه وآله) صورت گرفته از بين رفته اند. اين چاه و باغ در ناحيه موسوم به باب المجيدي قرار داشته اند. بئر حُلْوه: در احاديث نبوي از اين چاه ياد شده، اما از محل آن كسي اطلاع ندارد. بئر حلوه يكي از چاه هاي مدينة النبي(صلي الله عليه وآله) بوده است. بئر خارجه: در صحيح مسلم اين عبارت آمده است: «وارد باغي از بئر خارجة (با تاي مربوطه) مي شود». به صورت «بِئرٌ خارِجُه»، يعني بيرون از باغ، نيز روايت شده است. بنابراين، اگر «بئر خارجة» مضاف و مضاف اليه باشد معلوم نيست خارجة، صاحب چاه، چه كسي بوده است؟! و اگر صفت و موصوف باشند در اين صورت مكان و محل چاه دانسته نيست، در هر حال، اين چاه يكي از چاه هاي مدينة النبي بوده كه رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) از آن آب نوشيده است. بئر خَطَمه: يكي از چاه هاي مدينه بوده كه محل آن معلوم نيست; اين چاه در محله بني خطمه، از قبيله اوس، كه در منطقه عوالي مدينه مي زيستند قرار داشته است. بئر ذَرْع: چاهي بود در مدينه و همان چاه بني خطمه پيشگفته است. بئر ذَرْوان: اين ضبط از بخاري است اما در مسلم به صورت «ذواَروان» و در روايتي نيز «ذواوان» آمده است. نقل است كه لبيد بن اعصم رسول خدا(صلي الله عليه وآله) را با چند دندانه از شانه و لاخ مويي از آن حضرت جادو كرد و آن ها را در چاه ذروان قرار داد. گمان مي رود كه اين چاه در اطراف بقيع در مدينة النبي بوده است. بئر رومة: بعضي آن را به صورت «رؤمه» ـ با همزه ـ گفته اند. به اين چاه بئر عثمان و «قليب مزني» نيز گفته مي شود. چاهي است كه امروزه در عقيق مدينه معروف است. در كتاب خود به نام «اخبارالوادي المبارك» عقيق، به تفصيل از اين چاه سخن گفته ايم. علاقه مندان به آن مراجعه كنند. بئر زمزم: چاهي است در مدينه كه در سمت راست كسي كه به سمت «آبارعلي» مي رود قرار مي گيرد. سمهودي مي نويسد: ممكن است همان چاه اِهاب باشد كه در كناره حرّه غربي قرار دارد. علت نام گذاري اين چاه به «زمزم» آن است كه مردم مدينه به آن تبرّك مي جويند و آب آن، همچون آب زمزم مكه، براي تبرك به اطراف و اكناف برده مي شود. بئر سُقيا: چاهي است در مدينه. در احاديث از اين چاه نام برده شده، اما در تعيين محل آن اختلاف نظر است. اين سقيا با «سَقيا» كه در حرف سين خواهد آمد و در وادي فرع واقع شده است فرق مي كند. بعضي گفته اند: چاه سُقيا در جنوب شرقي ايستگاه راه آهن مدينه قرار دارد و جاده ميان چاه و ايستگاه فاصله انداخته است. اين چاه به مرور زمان پر شده است. بئر عَقَبة: از چاه هاي مدينه بوده و در احاديث از آن ياد شده است. بئر ابي عِنبه: در اخبار مربوط به غزوه بدر، از جمله روايت شده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در كنار چاه ابي عِنبه، واقع در يك ميلي مدينه، اردو زد و از ياران خود سان ديد و سپاه مسلمانان را آرايش داد و كساني را كه كم سن و سال و نابالغ بودند به مدينه برگرداند. بئر قُرَيْصة: از چاه هاي مدينه است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) از آن آب نوشيده است. بئر مَرْق: چاهي است در مدينه كه در اخبار از آن ياد شده است. بئر يُسْره: چاه بني امية بن زيد و يكي از چاه هاي مدينه بوده است. نام قبلي اين چاه «عُسره» بود و پيامبر(صلي الله عليه وآله) آن را «يُسره» ناميد. در طبقات ابن سعد آمده است كه چاه يادشده به نام «عبيره» موسوم بوده است; اما احتمال مي دهم تصحيف باشد. بَأَلي: يكي از مسجدهاي رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در راهش به غزوه تبوك بوده است. باب جبريل: يكي از باب هاي مسجد شريف نبوي است. باب الرحمة: يكي از باب هاي غربي مسجدالنبي است كه قبلاً به آن باب عاتكه، منسوب به عاتكه عمّه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) مي گفتند. بدائع: جايي است از كوه احد كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) قبل از جنگ احد در آن جا فرود آمد. بَدْر: نام چاهي است كه جنگ معروف بدر در محل آن به وقوع پيوست. بدر در حال حاضر شهري بزرگ و آباد است و حدود 150 كيلومتر با مدينه منوره فاصله دارد. در گذشته هركس به حج مي رفت از بدر عبور مي كرد; زيرا در راه مدينه به مكه قرار داشت اما پس از افتتاح اتوبان (جاده هجرت) ديگر كسي از آن نمي گذرد. در اين جا مراحلي را كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در راه خود به غزوه بدر پيموده است نام مي بريم (نكـ : نقشه جنگ بدر): 1 ـ نَقْب المدينه 2 ـ عقيق 3 ـ ذوالحليفه 4 ـ ذات الجيش 5 ـ تُرْبان 6 ـ مَلَل 7 ـ غميس الحمام 8 ـ مرّيَيْن 9 ـ صُخيرات اليمام 10 ـ سَياله 11 ـ فجّ الرَّوحاء 12 ـ شنوكه 13 ـ عِرْق الظبية 14 ـ سجيح 15 ـ مُنصرف (مُسَيْجيد) 16 ـ نازيه 17 ـ رَحْقان 18 ـ مضيق الصفراء 19 ـ صفراء 20 ـ ذَفِران 21 ـ اصافر 22 ـ دَبَّة 23 ـ حنّان 24 ـ بدر در اين فرهنگ از كليه اين اماكن نام برده شده است، بنابراين، براي ديدن هريك به محل خاص آن مراجعه شود. بَذَّر: نام چاهي است كه هاشم بن عبدمناف آن را حفر كرد. محل آن در مكه معلوم نيست. بَرْثان: مجد مي نويسد: واديي است ميان محلل و اولات الجيش. پيامبر(صلي الله عليه وآله) در راه خود به بدر از اين جا گذشته و در آن فرود آمده است. سمهودي مي نويسد: احتمال دارد شكل تصحيف شده «تربان» باشد. بُرقه: جايي است در مدينه و از صدقات رسول خدا(صلي الله عليه وآله) بوده كه مقداري از مخارج خانواده خود را از آن تأمين مي كرده است (نكـ : صدقات النبي). بِرْك: جايي است نزديك مدينه. بعضي گفته اند: روبه روي شُواحِط از نواحي مدينه قرار دارد و داراي گياه و سَلَم فراوان است و آب هاي زيادي در آن جاي است. به قولي: نقبي بوده به عرض حدود چهار ميل كه از ينبع به مدينه مي رفته و آن را مبرك مي گفتند و پيامبر(صلي الله عليه وآله) در حق آن دعا كرد. بلادي مي نويسد: «مبرك» هنوز هم به همين نام خوانده مي شود. بَرَكَه: چشمه اي است در وادي ينبع النخل كه به جهينه تعلق داشته است. جاسر مي گويد: از چشمه هاي «عُشيره»، محل يكي از غزوات پيامبر(صلي الله عليه وآله) است. بَرود: جايي است در وادي فُرُع كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) در آن جا نماز خواند. بُساق: اين كلمه به صورت بصاق ـ با صادـ نيز گفته مي شود. كوهي است در عرفات، و به قولي: واديي است ميان مدينه و جار (بندري قديمي نزديك ينبع). در خبر اسلام آوردن «مغيرة بن شعبه»، كه پس از ديدارش با مقوقس و بازگشتش از مصر روي داد، از قول وي آمده است كه: چون به «بُساق» رسيديم... احتمال دارد كه همين «بُساق» باشد كه از آن سخن مي گوييم و شايد هم «بَشاق» باشد كه ذيلا از آن ياد مي شود. اما به احتمال قوي تر همين بساقي باشد كه ميان مدينه و جار، در مسير آمد و شد كنندگان به مصر، قرار دارد; چرا كه مغيره هنگام بازگشت از مصر همسفران خود را به قتل رساند و راهي مدينه شد و اسلام آورد. ماجراي او را در طبقات ابن سعد: 4/285 ببينيد. بُصّه: چاهي بوده واقع در باغي معروف به همين نام، و بر سر راه كسي قرار داشته كه از شارع العوالي، از مركز مدينه به قبا و قربان مي رفته است. به نام «بوصه» نيز از آن ياد شده است. اين محل حدود 220 متر با بقيع فاصله دارد. بُضاعه: چاهي است در محله اي كه امروزه به همين نام موسوم است و نزديك سقيفه بني ساعده در مدينه قرار داشته است. گفته اند: بضاعه، خانه بني ساعده در مدينه بوده و چاه آن معروف است. درباره همين چاه بود كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فتوا داد كه: آب تا زماني كه تغيير نكرده باشد پاك است. بِطاح: جمع «بَطْحاء» است و بطحاء در لغت به معناي مسيل و رودي است كه در آن شن و سنگريزه باشد. جمع آن «اَباطح» است و «بطاح» جمع غير قياسي است. مقصود از بطاح در اين جا، بطاح مكه است. قبيله قريش به دو گروه تقسيم مي شدند؛ گروهي قريش بطاح، همانان كه ميان دو كوه اَخْشب (كوه) مكه مي زيستند و گروه ديگر قريش الظواهر؛ كساني كه در بيرون از اين شِعب (دره) زندگي مي كردند. قريش بطاح ارجمندتر از قريش الظواهر بودند. همچنين بِطاح سرزميني است در زيستگاه بني تميم. در همين جا بود كه خالدبن وليد با مرتدّان بني تميم و بني اسد كه طليحه بن خويلد نيز با آنان بود نبرد كرد و در اين نبرد مالك بن نويره به قتل رسيد. بَطْحاء: در كتاب «الاُم» شافعي مطلبي آمده كه نشان مي دهد بازار مي دهد بازار مدينه را «بَطحاء» مي گفته اند. بطحاء مكه: نام قسمتي از وادي مكه ميان حجون تا مسجدالحرام بوده است... امروزه بطحايي به جا نمانده؛ زيرا همه جا راه سازي و آسفالت شده است. بطحاء ابن ازهر: در غزوه ذوالعُشيره از اين محل نام برده شده است... روايت شده كه آن حضرت از نَقْب (راه باريك و تنگ كوهستاني) بني دينار و سپس از فيفاء (بيابان) الخبار گذشت و در بطحاء ابن ازهر زير درختي فرود آمد و در پاي آن نماز خواند... گفته اند: فيفاء الخبار همان است كه امروزه به نام «دعيشه» يا عزيزيه مي خوانند و در مدينه است و بطحاء ابن ازهر بخشي از آن بوده ولي معروف نيست. از اين مطلب كه اين ابن ازهر كيست كه بطحاء به او نسبت داده شده، آگاهي نيافتم. بُطحان: واديي است در مدينه. در ضبط اين كلمه اختلاف نظر است. اهل حديث آن را به ضم باء و سكون طاء تلفظ كرده اند، و اهل لغت به فتح باء و كسر طاء. روايت سومي هم هست: فتح اول و سكون دوم. بطحان يكي از وادي هاي بزرگ و اصلي مدينه است. در حديث آمده است: بطحان بر روي تُرعه (در يا پله)اي از ترعه هاي بهشت قرار دارد... اين وادي از حرّه شرقي مدينه شروع مي شود و از عوالي و سپس از نزديك مسجدالنبي مي گذرد و در شمال جمّاوات به عقيق وصل مي شود (نكـ : اودية المدينه). بُطَيْحاء: مصغّر «بطحاء» است. گفته اند: ميدانگاهي بوده به ارتفاع حدود يك گز كه عمربن خطاب آن را در بيرون مسجد مدينه ساخت و گفت: هركس خواست شعري بخواند يا جار بزند به اين ميدانگاه برود... اين ميدانگاه بعد از دوره عمر ضميمه مسجد شد. بُغَيْبغة: مصغّر «بغبغ» و به معناي چاهي است كه آب آن نزديك باشد، و به قولي: چاهي كه به عمق يك قد يا در همين حدود باشد. بغيبغه مزرعه اي بوده متعلق به امام علي(عليه السلام) كه امروزه به آن «ينبع النخل» مي گويند. آن حضرت اين مزرعه را وقف مسلمانان تهي دست كرد. حمد جاسر مي گويد: هنوز هم اين نام بر زمين وسيع و خالي از سكنه اي كه در آن جا مي باشد اطلاق مي شود. بقره: راهي است كه از مدينه منوّره به نُخيل مي رود (نكـ : نخيل). بقيع: در لغت به معناي جايي است كه در آن انواع درخت باشد. اين كلمه به نام هاي چندي اضافه مي شود، از جمله: بقيع بُطْحان: منظور از بطحان همان وادي بطحان پيشگفته است. بقيع الخيل: جايي بوده در مدينه نزديك خانه زيدبن ثابت. سمهودي مي نويسد: محل بازار مدينه در مجاورت مصلّي بوده است. مقصود ابوقطيفه در اين بيت همين جاست: ألا ليت شعرى هل تغيّر بعدنا بقيع المصلّي أم كعهدى القرائن قرائن: خانه هايي بوده در جوار مسجد پيامبر(صلي الله عليه وآله). بقيع الخَبْجَبة (به فتح خاء وسكون باء و فتح جيم): خبجبه درختي بوده كه اين محل به نام آن شهرت يافت. بقيع مذكور در مدينه و در سمت چپ بقيع الغرقد قرار داشته است. در باب زكات سنن ابي داود از اين محل نام برده شده است. بقيع الزُّبير: مقصود زبيربن عوام است. او از پيامبر(صلي الله عليه وآله) تقاضا كرد كه اين مكان را به اقطاع وي دهد و پيامبر(صلي الله عليه وآله)تقاضاي او را پذيرفت. بقيع زبير در مدينه و احتمالاً در نواحي بقيع الغرقد بوده است. بقيع الغَرْقَد: غرقد در لغت به معناي گياه ديوخار است. بقيع الغرقد همان قبرستان معروف مدينه است كه نام آن براي همگان آشناست و در سمت شرق مسجدالنبي قرار دارد. بلاط (به فتح باء و كسر آن): جايي است در مدينه ميان مسجدالنبي و بازار شهر كه سنگفرش است. روايت شده است كه براي عثمان آب آوردند و او در بلاط وضو گرفت، كه مقصود از بلاط در اين روايت همين بلاط ياد شده است. بنابراين، بلاط بين مسجدالنبي تا مُناخه در شرق مسجد نبوي است و همان است كه مروان به دستور معاويه آن جا را سنگفرش كرد. بخاري در صحيح خود بابي را گشوده است درباره كسي كه شترش را در بلاط يا در مسجد عقال كند، و در اين زمينه حديث جابر را آورده است كه گفت: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) وارد مسجد شد و من نزد ايشان رفتم و شتر را در بلاء عقال بستم. بخاري همچنين بابي را به رجم كردن در بلاط اختصاص داده و حديث دو نفر يهودي را كه زنا كرده بودند، از قول ابن عمر آورده است كه گفت: آن دو در محل بلاط سنگسار شدند. در روايتي ديگر از ابن عمر آمده است كه: آن دو در نزديكي جايگاه جنازه ها رجم شدند. در مسند احمد و مستدرك حاكم از ابن عباس روايت شده است كه: رسول خدا(صلي الله عليه وآله) دستور داد دو نفر يهودي را جلوي در مسجد رجم كردند. همه اين ها درست است; چرا كه بلاط محلي قديمي و پيش از حكومت معاويه وجود داشته است. از آنچه گفتيم روشن مي شود كه بلاط در شرق مسجد در ناحيه محل جنازه ها بوده است. ظاهر سخن ابن زباله و ابن شبه گوياي آن است كه بلاط براي اولين بار در زمان معاويه به وجود آمد; زيرا اين دو نفر از قول عثمان بن عبدالرحمن بن عثمان بن عبدالله روايت كرده اند كه گفت: مروان بن حكم به دستور معاويه بلاط را سنگفرش كرد. مروان ممرّ پدر خود حَكَم به مسجد را سنگفرش كرد; زيرا پدرش پير و مبتلا به باد مفاصل شده بود و هرگاه به مسجد مي رفت پاهايش را به زمين مي كشيد و گرد و خاك مي شد. وقتي اين كار را كرد معاويه به او دستور داد كه بقيه جاهاي نزديك مسجد را نيز سنگفرش كند و مروان چنين كرد. او خواست بقيع زبير را نيز سنگفرش كند اما زبير مانع او شد و گفت: مي خواهي نام زبير را محو كني و مردم بگويند: بلاط معاويه؟ عثمان بن عبدالرحمن گويد: مروان كار سنگفرش بلاط را ادامه داد و چون به مقابل خانه عثمان بن عبيدالله رسيد فضاي جلو خانه او را به حال خود رها كرد. عبدالرحمن بن عثمان گفت: اگر اين جا را سنگفرش نكني آن را به خانه ام مي افزايم. پس مروان آن جا را هم سنگفرش نمود. عياض در توضيح بلاط به آن قسمت كه در غرب مسجد بوده بسنده كرده و گفته است: بلاط محلي است سنگفرش شده ميان مسجد و بازار مدينه. وي در اين توضيح از ابوعبيد بكري تبعيت كرده است. اما اين سخن جاي تأمل دارد; زيرا مقتضاي روايات پيشگفته اين است كه مراد از بلاط قسمتي است كه در شرق مسجد واقع بوده است. با اين حال، مراد از بلاط هم شرق مسجد است و هم قسمت غرب و شمال آن. ابن شبه گفته است: محمدبن يحيي از عالمي موثّق برايمان حديث كرد كه كسي كه پيرامون مسجد رسول خدا را سنگفرش كرد معاوية بن ابي سفيان بود. او مروان بن حكم را مأمور انجام اين كار كرد و عبدالملك بن مروان كار سنگفرش را به عهده گرفت و پيرامون خانه عثمان بن عفان را كه به محل گذاشتن جنازه ها شارع بود سنگفرش كرد. حدّ غربي اين بلاط عبارت بود از: مابين مسجد تا خاتم الزوراء، نزديك خانه عباس بن عبدالمطلب در بازار; حد شرقي آن تا خانه مُغيرة بن شُعْبه واقع در راه مسجد به بقيع; حدّ يماني (جنوبي) آن تا حدّ گوشه خانه عثمان بن عفان كه درِ آن به سمت جايگاه جنازه ها باز مي شد; و حدّ شامي (شمالي)اش جلو حُشّ (بوستان) طلحه واقع در پشت مسجد. از سمت مغرب، همچنين، به حدّ خانه ابراهيم بن هشام كه درش به طرف مصلّي بود مي رسيد. بَلاكِث: يكي از اعراض مدينه و تپه بزرگي است در بطن اضم كه بين ذوالمروه و ذوخُشُب واقع شده است. حدس مي زنم همان «بلكثه» باشد. بَلْدَح و بلادح: واديي است در مكه مكرّمه. در حديث آمده است: پيامبر(صلي الله عليه وآله)پيش از آن كه به ايشان وحي نازل شود، در پايين پاي بلدح به زيدبن عمروبن نفيل برخورد كرد. بُوَيْره: مصغّر «بئر» (چاه آب) است. بويره جايگاه سكونت بنى نَضير بوده كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شش ماه پس از جنگ احد به سوى آن، لشكر كشيد و نخل هاى ايشان را سوزاند و زراعت ها و درختانشان را قطع كرد. آيه شريفه { مَا قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَة أَوْ تَرَكْتُمُوهَا قَائِمَةً عَلَي أُصُولِهَا فَبِإِذْنِ اللهِ...} .5 در همين باره نازل شده است. بعضي گفته اند: بويره نام جاي خاصي ازجايگاه هاي بني نضيربوده است. بيت الحرام: كلمه بيت الحرام به معناي كعبه است و به آن بيت العتيق نيز مي گويند. اما مسجد، به آن مسجدالحرام مي گويند. مقصود از حرم هم مكه است; زيرا تمام مكه منطقه حرم مي باشد. بَيْداء: زمين خشك بي آب و علف خطرناك و بيابان است. بيداء كه در حديث تيمّم وارد شده، زميني است در منتهي اليه جنوبي ذوالحليفه كه در آن جا از مرز ذوالحليفه خارج مي شوي . امروزه (1408) ساختمان تلويزيون و دانشكده در اين جا قرار دارد. بَيْسان: جايي بوده در طرف خيبر و نزديك به مدينه. در حديث آمده است كه رسول خدا(صلي الله عليه وآله) در غزوه «ذي قرد» در محل آبي به نام «بيسان» فرود آمد و از نام آن پرسيد. عرض كردند: نامش بيسان است و آبي شور دارد. حضرت فرمود: نه، آن «نعمان» است و آبش شيرين و گواراست. بدين ترتيب رسول خدا(صلي الله عليه وآله)نام را تغيير داد و خداوند آب را. طلحه اين آب را خريد و صدقه اش داد و سپس نزد پيامبر آمد و اين موضوع را به اطلاع حضرت رساند. رسول خدا(صلي الله عليه وآله) فرمود: اي طلحه، تو واقعاً فيّاض (كريم و بخشنده) هستي. و از آن پس، به نام طلحة الفيّاض خوانده شد. بيضاء: در داستان اِسراء از اين محل نام برده شده است و همان ثنيّه (گردنه) تنعيم است. اين گردنه بر سر راه مدينه به وادي فخّ در مكه واقع شده و در پايين آن مسجد عايشه قرار دارد كه مردم از آن جا براي عمره محرم مي شوند. به اين مكان «عمره» و «عمرة التنعيم» مي گويند.