1- «عوالي اللئالي العزيزيّه في احاديث الدينيّه»، يا «عوالي اللئالي الحديثيّه علي مذهب الاماميّه»، کتابي است جامع اخبار و روايات شيعه، که داراي يک مقدمه و دو باب و يک خاتمه ميباشد . باب اول، شامل احاديث فقهي بدون ترتيب متداول، در چهار «مسلک» شاملِ احاديثي که برخي از متقدمان از رسول اکرم و ائمه هدي نقل کردهاند؛ احاديث روايت شده، از طريق جمال المحققين حسن بن يوسف حلّي، احاديثي که شمس الدين محمد بن مکي، معروف به شهيد اول در بعضي از تأليفات خود روايت کرده است؛ احاديث روايت شده به طريقه شيخ مقداد بن عبدالله سيوري ميباشد. باب دوم، شامل احاديث مرتب شده به ترتيب ابواب فقه، در دو «قِسم»: يکي احاديث روايت شده به طريقه محقق حلّي جعفر بن محمد به روايت شيخ ابوالعباس احمد بن فهد حلّي است. خاتمه کتاب مشتمل بر دو جمله است:« جمل?» اول در احاديث متفرقه و «جمل?» دوم در روايات متعلق به علم و اهل علم است. کتاب «عوالم اللئالي» همواره مورد توجه علماي شيعه بوده است. چنانکه سيد نعمت الله جزايري، شرحي به نام «جواهر الغوالي» يا «مدينة الحديث» بر آن نوشته است. گروهي از مشايخ اماميّه، به دليل اينکه در اين کتاب غثّ و سمين به هم آميخته و در نقل احاديث عامّه زياده روي شده است، مؤلف را موثق ندانسته و بر مروّيات کتابش اعتماد نکردهاند. مجلسي در اين باره مينويسد: «کتاب عوالي اللئالي اگر چه مشهور است و مؤلف آن در فضل معروف، ولي چون پوست را از مغز جدا نکرده و اخبار مخالفان متعصب را با روايات اصحاب (اماميه) آميخته است، به همين جهت به نقل برخي از آن اکتفا ميکنيم.[5] به طور کلي ايراداتي که بر اين کتاب گرفتهاند، بر دو قسم است: يکي ايرادات مربوط به روايات از قبيل مرسل و آحاد و غلوآميز و از مرويات عامه بودن آنها، و ديگري ايرادات مربوط به مؤلف از قبيل صوفي مشرب بودن و تمايل به فلسفه و تساحل در نقل روايات ميباشد. 2- «مجلي مرآةُ المنجي»، کتابي است در علم کلام،آميخته با مباحث فلسفي و عرفاني و قواعد سير و سلوک متصوّفه و خلاصهاي از تهذيب اخلاق که تأليف آن در صفر 896 پايان يافته است. 3- «رسالة الاقطاب الفقهيّه و الوظائف الدينيّه علي مذهب الاماميه»، که درآن قواعد فقهي را مرتب و مدون کرده است. 4-« الانوار المشهديّه في شرح الرّسالة البرمکيّة»، شرحي بر رساله برمکيه. 5-«رساله البرمکيّة فقه الصلوة اليومية». 6-«التحفة الحسينية في شرح الرّسالة الالفيّة ». 7-« المسالک الجامعيّة في شرح الالفيّة الشهيديّة». 8-«تحفة القاصدين في معرفة اصطلاح المحدّثين». 9-«بداية النهاية في الحکمة الاشراقية». 10- رساله «معين الفکر» در شرح کتاب باب حادي عشر. 11- شرحي بر رساله «معين الفکر» به نام «معين المعين». 12- رساله «کاشفةالحال عن احوالالاستدلال»، کتابي است در مبحث اجتهاد. 13- «رسالة في العمل باخبار اصحابنا». 14- «رسالة المناظرة مع الفاضل الهرويّ»، شرح سه مجلس گفتگو و مناظره مولف است با فاضل هروي در مسأله امامت و اثبات حقانيت علي (ع) . 15- رساله «زاد المسافرين في اصول الدين»، در علم کلام. 16- «کشف البراهين در شرح رساله زاد المسافرين». 17- «دُرَاللئالي العماديّة في الاحاديث الفقهيّة»، در روايات و اخبار که در 899 ق به نام امير عماد الدين،تأليف و در 901 ق پاکنويس شده است. 18 ـ« نثر اللئالي» در احاديث و اخبار. 19 ـ رساله «التحفة الکلامية»، در دو مقاله؛ يکي در تقرير قوانين منطق و ديگري مباحث کلامي. ابن ابي جمهور شاگرداني نيز داشته است که از او اجازه روايت گرفتهاند؛ از آن جملهاند: سيد محسن رضوي قمي که شيخ اجازه قرائت و املاي کتاب «عوالي اللئالي» را به وي داده است، شيخ ربيّة بن جمعه، شيخ شرف الدين محمد طالقاني و شيخ شمس الدين محمد بن صالح غروي. ابن ابي جمهور، از ميثم بحراني شارح نهج البلاغه بهره برده و با صفاتي از قبيل « علامه اعظم و درياي پهناور...»[6] از او تجليل کرده است. هدف ابن ابيجمهور، همان هدف سيد حيدر آملي، بوده است و از کتابهاي «جامعالاسرار و منبعالانوار» و همچنين « نصالنصوص» (شرح فصوصالحکم ابن عربي) بسيار استفاده کرده و گاهي عين عبارات او را ميآورد و از سيد حيدر آملي، با عبارات «سيد علامه متأخر، داراي قوه مکاشفه راستين، فاضل متأخر و قطباقطاب[7] (قال الفاضل المتأخر قطب الاقطاب قدس الله نفسه الشريفه) تعريف کرده است. ابن ابيجمهور، مانند آملي قائل بوده که «شريعت و طريقت و حقيقت، سه کلمه مترادفند به يک معنا، و آن حقيقت شرع محمدي» است. [8] ابن ابيجمهور، در فلسفه از شيخ اشراق بسيار متأثر بوده است؛ او را «شيخ الهي» [9] مينامد و از کتاب حکمةالاشراق [10]والمقاومات[11] والتلويحات[12] وي قسمتهايي را نقل ميکند و در مورد علم الهي نظرات شيخ اشراق را ميپذيرد و با عبارات تحسينآميزي از آن تجليل ميکند. نظر خواجه نصير الدين را نيز طرح ميکند و آن را نيز اشراقي و نظرات ابن سينا را خطا ميداند. ابن جمهور از انسانهاي بزرگي چون: بايزيد بسطامي و حلاج، شبلي، عبد الله انصاري، محمد غزالي، ابن عربي، سعد الدين حموي، الفلاطون، ارسطو، فرخوريوي، فارابي، ابن سينا، فخر رازي، نصير الدين طوسي و قطب الدين شيرازي بهره برده و به سخنان آنان استناد کرده است. همچنين مطالبي از کتاب «هداية الحکمة» اثيرالدين ابهري، شاگرد خواجه نصير الدين طوسي ذکر کرده و مطالب او را بررسي نموده است. همانطور که مشاهده ميشود، از حکماء و عرفاء بسيار اقتباس نموده و خودش نيز به اين مطلب مقرّ است و ميگويد:[13] «پس از جستجو در احوال علماي راسخين و اهل سلوک از حکيمان و متصوفان سابق، دريافتيم که راه و روش و مقصدشان يکي بوده است؛ ايشان را راهنماي خود قرار دادم و با دلالت آنان، در اين لغزشگاهها گام برداشتم و در گشودن درهاي بسته قدم برجا پاي ايشان گذاشتم؛ اکنون که بخت، مرا از همنشيني آنان بازداشته و روزگار مرا از ديدارشان محروم کرده، به خوشهچيني خرمن آنان برخاسته و از ريزش احوال و کلمات آنان دانه برميچينم.» البته ابن ابي جمهور، تصريح ميکند که پيروي از حکماء و عرفاء به خاطر آن است که آنان متابعت از ائمه اطهار (سلام الله عليهم اجمعين)ميکردهاند و عقيده آنان، همان عقيده امامان است و گويد «اين همان عقيدهاي است که کبار و ائمه اطهار دارا بودند».[14] دکتر کامل مصطفي الشيبي معتقد است که[15] «ابن ابيجمهور شکل تکامل يافتهاي از ميثم بحراني و سيد حيدر آملي ميباشد.» هانري کربن معتقد است[16] که «عرفان ابنعربي با الهيات تصوف، و تعليمات امامان شيعه که از راه روايات رسيده بود، به وسيله سيد حيدر آملي و ابن ابي جمهور در قرن هشتم و نهم در هم آويخت. مجموعه اين تفکرات، در مکتب اصفهان از آغاز تجدد فرهنگي دوره صفويه، در آثار عظيم ميرداماد و ملاصدرا و قاضي سعيد قمي و نيز شاگردان شاگردانشان شکفته گرديد.» ابن ابي جمهور عارفي شيعي بود؛ لذا هرگز شطحيات نگفت و منبع بيکران قرآن، نهج البلاغه ائمه اطهار (سلام الله عليهم اجمعين) بهرهها برده است و به حق آيت الله مرعشي نجفي در رساله الردود و النقود از ايشان تجليل ميکند و ميگويد: «الحبر النّبيل، المحدّث المتکلم، العارف المتألّه، الزاهد التّقي، جامع العلوم السمعيّة و العقليّة».[17] «عالم شريف، محدث متکلم، عارف متأله، زاهد متقي و با ورع، جامع علوم نقلي و عقلي».