همه ساله با فرياد { وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً... } (421) ميهمانانى گرانقدر از گوشه گوشه دنيا و از هر فجٍّ عميق، در كنگره اى كه به دعوت ابراهيم و محمد برپا مى شود اجتماع مى كنند; اينان كسانى هستند كه از همه هستى و مال خويش برائت جسته، قدم در راهى گذاشته اند كه انتها و عاقبتش رسيدن به توحيد ناب است.درواقع اينان آنگونه كه پروردگارشان فرموده; مال و فرزندان (المال و البنون) را زينت زندگى دنيوى يافته اند(422) و از آن برائت جسته، با پشت كردن به همه مظاهر دنيوى، با دستى تهى به وعده گاه يار مى روند.آرى! زائر بيت الله الحرام پس از طى راه ها، با پا و سرِ برهنه، مى رود تا ابراهيم را خوشحال كند. مى رود تا در ميهمانى خدا شركت جويد، تا با آب زمزم گرد و غبار سفر از چهره بزدايد و عطش خويش را در زلال مناسك حج برطرف نمايد و با توانى بيشتر مسؤوليت پذير گردد و در سير و صيرورت ابدىِ خود نه تنها در ميقات حج، كه در ميقات عمل نيز لباس و حجاب پيوستگى و دلبستگى به دنيا را از تن به درآورد.زائر بيت الله مى رود تا دلش را كه خانه خدا و امانت اوست; به او بسپرد و از شرك و زَيْغ و زنگار تطهير كند.او مى رود تا به نداى ابراهيم و محمد پاسخ دهد و از هرچه شيطان و شرك و كفر است برائت جويد و شعار ابراهيم را تكرار نمايد كه: { اِنّي بَرىءٌ مِمّا تُشْرِكُون } زائر بيت عتيق مى رود تا بر گرد محور توحيد و با برائت از مشركين و نفى و طرد همه بت ها، ابراهيمى شود تا به خيل امت محمد بپيوندد و يد واحده گردد.كوتاه سخن آنكه حاجى بايد برگرد محور توحيد بگردد و از تمام مشركين و بت ها و استكبار برائت جويد و زير بار هيچ كس جز خدا نرود و نشان دهد كه از مبارزه خسته نشده است.حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است.حاجى همچنين بايد بداند كه ابوجهل و ابولهب و ابوسفيان در كمين نشسته اند و با خود مى گويند: مگر هنوز لات و هبل در كعبه اند؟ آرى، خطرناك تر از آن بت ها، اما در چهره و فريبى نو.بت هرآن چيزى است كه به جاى خدا قرار گيرد و ولايت الهى را به ولايت خود تبديل كند و نيرو و اراده افراد بشر را در اختيار بگيرد. حال چه سنگ و چوب و چه قدرت هاى شيطانى سلطه گر و جبار و چه عصبيت هاى جاهلى ناحق كه: { فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ... } پس بدين ترتيب حج بايد داراى روح و تحرّك باشد و در حج بايد حاجى برائت خويش را از مشركين و بت هاى نوين اعلام نمايد كه: «حج بى روح و بى تحرّك و قيام، حج بى برائت، حج بىوحدت و حجى كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد، حج نيست.» حال كه دانسته شد حج بى برائت حج نيست، اين پرسش وجود دارد كه: «فلسفه حج چيست و آيا سياست نيز در اين فلسفه مى گنجد؟ حج گرچه عبادت است و ذكر و دعا و استغفار; اما عبادت و ذكر و استغفارى است درجهت ايجاد حيات طيّبه امت اسلامى و نجات آن از زنجيرها و غل هاى استعباد و استبداد و خداوندان زر و زور، و تزريق روح عزّت و عظمت به آن و زدودن كسالت و ملالت از آن.درواقع حج، كانون معارف الهى است كه از آن، محتواى سياست اسلام، در تمامى زواياى زندگى را بايد جستجو كرد.(431) به ديگر سخن، حج كانون معارف اسلام و بيان كننده سياست كلّى آن براى اداره زندگى انسان است.بنابراين، بايد گفت: «يكى از فلسفه هاى بزرگ حج ـ قضيه ـ بُعد سياسى اوست كه دست هاى جنايتكار از همه اطراف براى كوبيدن اين بعد در كار هستند و تبليغات دامنه دار آنها مع الأسف در مسلمين هم تأثير كرده است كه مسلمين سفر حج را بسياريشان يك عبادت خشك، بدون توجه به مصالح مسلمين مى دانند. حج از آن روزى كه تولد پيدا كرده است، اهميت بعد سياسى اش كمتر از بعد عبادى اش نيست، بعد سياسى علاوه بر سياستش، خودش عبادت است.(433) پس به راستى، اگر اين كنگره عظيم داراى چنين فلسفه اى نبود يا اصلا فلسفه اى نداشت، ديگر لازم نبود كه مردم از هرگوشه دنيا و از هر فجّ عميق در آن اجتماع كنند كه همانگونه كه اين كنگره سراپا سياست به دعوت ابراهيم و محمد برپا مى شود پس در ادامه بت شكنى هاى ابراهيم و محمد است و داراى فلسفه اى سياسى است.و بالأخره ما كه بر حج ابراهيمى و محمدى تأكيد نموده، براى احياى آن تلاش مى كنيم بايد بدانيم كه حج ابراهيمى و محمدى و حج علوى و حسينى، آن است كه در آن توجه به خدا و پناه بردن به حكومت و قدرت او با پشت كردن به قدرت طواغيت و جباران همراه باشد.پس حاجى بايد همانگونه كه براى رسيدن به توحيد ناب از زينت حيات دنيا گذشته و برائت جسته است، بايد از هر شرك و كفرى هم برائت جويد و آن را هم اعلام نمايد.