يكى از معضلات فرهنگىِ تاريخ اسلام! تعريف «هجرت» به معناى «گريز از ترسِ ماندن و عدم تحمّل شرايط موجود» است. ذهنيّتى كه هميشه نوعى فرار از سختى ها و دردها را توجيه مى كند.با اين توجيه و باورِ دينى، قرن هاست كه محقّقان مسلمان به مدينه نگريسته اند تا در سايه آن، هجرت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را از مكه تحليل كنند.من نيز از زمره مسافرانى بودم كه بارها با همين ذهنيتِ تاريخى، به مدينه رفته ام، اسلام و تاريخ هجرت را خوانده ام. مسافرى مى ماندم كه چون خود را در ميان انبوه همسفران ديده بود، ترديدى نداشت كه انگيزه هجرت از مسير چنين تعريفى گذشته است.تا اينكه در سفرى كه از مدينه به قاهره داشتم، گذرم به مسجد جامع ازهر افتاد، در حياط مسجد، استادى را ديدم كه از آيات جهاد در قرآن سخن مى گفت و هجرت را يكى از عالى ترين جلوه هاى آن مى دانست! در پايان درس نزدش رفتم و زيركانه! پرسيدم، جهاد نترسيدن است! مبارزه و مقاومت است ولى هجرت نتيجه ترس و ناپايدارى! و اين خود نشانه تعلّق خاطر به خويشتن!؟... با چهره اى گرفته، نگاهى به من كرد و گفت: ذهن شما از نوشته هاى تاريخى و گفته هاى عوام متأثّر است، حال آنكه در كتاب قرآن، هجرت، خود را نخواستن است و جهاد نترسيدن از آن... اين سيرتِ هر لحظه او بود!... مكثى كردم و با شتاب پرسيدم: چگونه مى توانم از اين صورت هاى لفظى رها شوم تا آن سيرت معنوى را بيابم؟ تبسّمى كرد و سر را به زير انداخت و به آرامى گفت: نمى دانم! برخاست و با مهربانى دستش را در دستم نهاد و گفت: تا از نفس هاى خويش هجرت ها نكنى و با ترك ديارهاى خود همنشين مهاجران جهان نشوى، تا غربت ها نبينى و با غريبان نياميزى، نمى توانى تفاوت انگيزه ها را در هجرت ها بيابى.گفتم ولى به هر حال «محمد»(صلى الله عليه وآله) را مى خواستند بكشند كه شبانه از مكه خارج شد، در غارى مخفى گشت و پنهانى به مدينه رفت!... آهى كشيد و اخمى كرد و گفت: هنوز بت پرستان قريش از دهان شما سخن مى گويند! سينه را عوض كن تا صداى او را بشنوى... با خدا حافظى سردى مرا در حيرت هجرت رها كرد و رفت... از همان دم ساعت ها با اين پرسش درونى گلاويز شدم كه آيا واقعاً مدينه را در سيرت او خوانده ام؟!از آن تاريخ 21 سال گذشت تا توانستم امروز آن درس ها را با هجرت ها و غربت ها بفهمم، آن ضربه ها را با تحقيق و تأمّل بيابم و با گذر از كوه ها و صحراهاى حجاز بنگارم.