النديم يا ابنالنديم
در عين حال که اسحاق بن ابراهيم و خاندانش به «الموصلي» شهرت داشتند و بخصوص شهرت ابراهيم (الموصلي) بوده است، اما شهرت «النديم» هم داشتهاند، ذهبي همان طور که گفته شد او را «اسحاق النديم» عنوان ميکند. اما در ترجمه ميگويد: «اسحاق بن ابراهيم بن ميمون، ابو محمد التميمي الموصلي، ابن النديم» [17] ياقوت ميگويد: «و اما کتاب الاغاني الکبير فقال محمد بن اسحاق النديم قرأت...» [18] در معجم المولفين راجع به اسحاق بن ابراهيم مينويسد: «اسحاق النديم (50ـ235) و بعد از ذکر نسب او ميگويد: «المعروف بابن النديم» [19] بنابراين در سه مأخذ يعني «سير اعلام النبلاء»، «معجم الادباء» و «معجم المؤلّفين» اسحاق بن ابراهيم گاهي به «النديم» و گاهي به ابنالنديم توصيف شده است. علت اين اختلاف، ظاهراً اين است که اسحاق و پدرش ابراهيم هر دو (نديم) خلفا بودهاند ابراهيم، نديم مهدي، هادي و رشيد، و نيز نديم يحيي برمکي بوده هر چند شايد شهرت به نديم نداشته است و شهرت او همان «الموصلي» و «المغني» بوده است. اما فرزندش اسحاق همان طور که قبلاً گفته شد، نديم سه تن از خلفا «رشيد، مأمون و واثق» بوده است و اين پدر و پسر روي هم، نديم پنج تن از خلفاي بني عباس بودهاند. اسحاق در بغداد به سال 235 در آغاز خلافت متوکل در گذشت [20] هنگامي که خبر مرگ او را به متوکل دادند محزون گشت و چون پس از آن خبر مرگ احمد بن عيسي بن زيد بن علي را به او دادند گفت اين دو حالت يکديگر را جبران کردند زيرا از قيام احمد خوف داشت [21] . بنابراين، عنوان «النديم و ابن النديم» در خاندان اسحاق بن ابراهيم در رديف «الموصلي» و المغني وجود داشته است، هم نسبت به خود او و هم نسبت به پدرش ابراهيم. زرکلي «اسحاق بن ابراهيم» را چنين عنوان کرده است: «ابن النديم الموصلي... ابو محمد ابنالنديم» [22] باري براي اين که يقين کنيم به اشتهار اسحاق به «النديم» کافي است بدانيم که اين بسام شاعر و نيز محمد بن يحيي الصُولي... هر دو کتاب «اخبار اسحاق النديم» نوشتهاند [23] و نيز اسحاق و فرزندش حماد هر دو کتاب «اخبار الندامي» داشتهاند [24] که از علاقه و رابطه آن دو به آنان حکايت ميکند.عنوان النديم
منادمت عبارت از مؤانست و معاشرت نيکو است که غالباً خلفاء و امرا و وزراء به لحاظ کثرت اشتغال و خستگي و يا بوالهوسي و خوشگذارني نياز به چنين کساني داشتند و براي هر کدام نديمهايي ذکر شده است. بهترين مآخذ براي اين هنر، همان فهرست ابن نديم است که ميگويد «الفن الثالث من المقالة الثالثة من کتاب الفهرست، و يحتوي علي اخبار الندماء، و الجلساء، و الادباء و المغنّين، و الصفادمة، و الصفاغنة و اسماء کتبهم» [25] . از اين عناوين به خوبي ميتوان فهميد که ندماي خلفا در رديف چه کساني و داراي چه هنري بودهاند، طبعاً اهل شعر و ادب و مآنست و خوانندگي بودهاند تا بتوانند مجالس اربابان خود را گرم و دل آنان را شاد نمايند. نديمان غالباً داراي همه اين هنرها و از جمله مطلع از اخبار و حوادث گذشته بودهاند. درباره اسحاق گفتهاند: «کان حسن المعرفة حلو النادرة مليح المحاضرة». [26] عجيب است كه ابن نديم اين بخش را با اخبار اسحاقبن ابراهيم الموصلي و پدرش آغاز ميکند، ميگويد: ابراهيم در سال 120 متولد گرديد و در سال 188 در بغداد در گذشت. آنگاه نسب او را چنانکه قبلاً گفته شد ذکر ميکند، آنگاه ولادت اسحاق را در سال 150 و وفات او را در سال 235 در سن 85 آورده است. در سلسله نسب ابراهيم بن ماهان بن بهمن بن نسک ميگويد: «اصله من فارس. خرج (يعني ماهان) هاربامنها من جور بني امية في خراج کان عليه، فأتي الکوفة...» [27] در اغاني ج5 ص154 از قول اسحاق بن ابراهيم نقل ميکند که گفت اصل ما از فارس از خاندان شريفي است جد ماميمون از جور يکي از کارگزاران بني اميه فرار کرد و در کوفه در بني عبدالله بن دارم (از بني تميم) نازل شد. مادر ابراهيم زني از دهقانان فراري از فارس بود که همراه ميمون به کوفه آمده بودن (ماهان) ميمون او را به زني گرفت و ابراهيم متولد شد ولي ميمون به مرض طاعون در گذشت و ابراهيم را يتيم گذاشت و تولد ابراهيم در سال 125 در کوفه بود و هنگام مرگ پدر، دو سه ساله بود و تا عنفوان شباب باقي ماند و در مکتب خانه همراه فرزندان خزيمة بن حازم بود و به همين خاطر ولاي او در بني تميم بود (ص155). در کوفه با داشها دوست شد و به خوانندگي روي آورد و داييها به او سخت گرفتند او به موصل رفت و در آنجا از عدهاي از الواتها غناء آموخت و هنگامي که به کوفه برگشت دوستان قديمي به او گفتند «مرحبا بالمغنّي الموصلي» و اين سبب شهرت او گرديد به «الموصلي» ص158. سپس به ري رفت و در آنجا موسيقي فارسي و عربي هر دو را آموخت و در آنجا با مادر اسحاق (شاهک) ازدواج کرد... در ري به خوانندگي مشغول بود و اولين جايزه را از اين بابت بدست آورد و آن را در (ابلّه) يکي از دهات بصره صرف استکمال هنر خود نمود. در بصره به خدمت محمد بن سليمان بن علي در آمد و بعدا يکي از خدام مهدي عباسي او را به خدمت آن خليفه برد و مورد محبت او قرار گرفت. ص159. ابن نديم، سرگذشت اسحاق و ابراهيم را در چند صفحه بيان و نيز نسبت کتاب «الاغاني الكبير» را از اسحق نفي ميکند. سپس شرح حال «حماد بناسحاق» را که در هنر خوانندگي با پدر شريک بوده ياد ميکند. [28] در منابع ديگر که قبلاً ياد شد از جمله در «اغاني ج5» روايات بسياري توسط حماد از پدرش اسحاق آمده است. در خاندان «موصلي» علاوه بر ابراهيم و اسحاق تنها «طيّاب» برادر اسحاق و «حمّاد» فرزند او از موسيقي حظي داشتند ولي به پايه آن دو تن نميرسيدند. [29] اين عجيب است که ابن نديم در فن ثالث مربوط به ندماء با اينکه از اين خاندان سخن گفته، اما اسحاق و ابراهيم را به وصف (النديم يا ابن النديم) نميستايد و از آنان به «الموصلي» ياد ميکند. در حاليکه منابع بعدي همان طور که گفته شد آنان را به هر دو لقب «نديم و ابن النديم» نام بردهاند و اين نکتهاي است که بعداً راجع به آن سخن خواهيم گفت.[17] . سير اعلام النبلاء، ج11 ص118. [18] . معجم الادباء، ج6 ص56. [19] . معجم المولفين ج1 ص227. [20] . الاغاني، ج5 ص430. [21] . همان مصدر، ص430. [22] . الاعلام، ج1 ص283. [23] . همان مأخذ، نام اين هر دو کتاب در «الذريعة الي تصانيف الشيعه» ج1 ص320 آمده است. [24] . فهرست ابن نديم، ص160. [25] . الفهرست، ص157. [26] . تاريخ بغداد، ج ص338. ابن نديم، ص161 درباره برخي از ندما گويد: «ابوالحسن علي کان شاعراً اديبا ظريفاًمتکلماً خيراً نادم الخلفا. و نيز درباره «صُولي» (که در کتاب اغاني بارها روايت او با واسطه از اسحق و داستانهاي او آمده وچنانکه گفته شد راجع به «اخبار اسحاق النديم» کتاب نوشته) ميگويد «ابوبکر محمد بن يحيي بن العباس الصولي من الادباء و الظرفاء و الجماعين للکتب و نادم الرضّي و کان يعلّمه اولا. الفهرست ص 167. ابن نديم نظير اين اوصاف را درباره ديگر ندما آورده به «المقالة الثالثة» صفحه 157 به بعد چاپ دوم تجدد، رجوع شود. [27] . الفهرست، ص157. [28] . همان، ص159. [29] . الاغاني، ج5.