فرزندان - دیدار با ابرار (5) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دیدار با ابرار (5) - نسخه متنی

عبد الرحیم اباذری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرزندان

ملا مهدى نراقى داراى پنج پسر بوده، كه اسامى آنان به شرح زير است:

1- ملا اباذر

2- ميرزا ابوالقاسم مجتهد.

3- ملا ابوالحسن.

4- ملا مهدى مشهور به آقا بزرگ. وى چهل روز بعد از درگذشت پدر چشم ديده به جهان گشوده است. به همين خاطر او را به نام پدر نام گذارى مى كنند. (129)

5- ملا احمد نراقى. همانگونه كه گذشت در بين برادران، وى از مقام علمى و اخلاقى بالائى برخوردار است و بحق مى توان گفت كه راه پدر را پيش گرفته و آثارى ارزشمند از خود بيادگار گذاشته اشت.

تاليفات ايشان عبارتند از:

1- معراج السعادة، در اخلاق.

2- مستند الشيعه، فقه در 2 جلد.

3- شرح تجريد الاصول، اصول 7 جلد.

4- مناهج الاحكام، اصول 2 جلد.

5- اساس الاحكام، اصول.

6- عوائد الايام فى القواعد الفقهيه و الاصوليه

7- هداية الشيعه، فقه.

8- وسيلة النجاة، فقه.

9. تذكرة الاحباب، فقه.

10. خلاصة المسائل، فقه.

11. مناسك حج، فقه.

12. شرح محصل، هيئت.

13. حاشيه اكر ثاوذوسيوس.

14. كتاب الرسائل و المسائل المهمة.

15. الخزائن فى نوادر المتفرقه.

16. سيف الامه و برهان الملة فى النبوة

17. جامع المواعظ.

18. ديوان طاقديس. (130)

فرزند اخلاق متوسط

چنانكه در فصول پيش اشاره شد ملا احمد نراقى، در بعضى تاليفهاى خود، سخت تحت تاثير اصول و مبانى پدر بزرگوار قرار گرفته همواره همان راه را دنبال مى كند. بخصوص اين معنا در كتاب اخلاق وى (معراج السعاده) بطور آشكار استفاده مى شود. وى دراين كتاب ارزشمند سعى بر آن دارد كه همانند پدر، بر فرهنگ و اخلاق متعادل كه سيره انبياء و روش امامان معصوم ( عليهم السلام) بوده، تاكيد نمايد و جامعه خود و آيندگان و اخلاق منفى (افراط و تفريط) بعضى از بازيخوردگان عصر خويش، به تنگ آمده بود، به همين خاطر نيز به تاليف اخلاق مثبت و بحث علمى در آن اكتفا نكرده، بلكه در مقام عمل نيز، ايشان از رهروان جدى اين مكتب انسان ساز مى باشد.

زهد مثبت

گويند روزى درويشى، اسم ملا احمد نراقى و كتاب معراج السعادة او را شنيده و به خيال خود پنداشته بود كه وى فردى گوشه گير و زاهد (بمعناى منفى) (131) مى باشد. به همين خاطر نيز هنوز نديده، سخت به ايشان ارادت پيدا كرده بود. يك روز براى ديدار وى، وارد كاشان مى شود و با تعجب مى بيند كه مرحوم ملا احمد نراقى، داراى رياست و دستگاه بزرگى است. يك مقدار به ايشان بدبين مى شود. البته ملا احمد نراقى در ديدارهائى كه با درويش داشت متوجه افكار او مى شود. روز سوم درويش مى گويد كه تصميم دارد به كربلا برود. ملا احمد نراقى نيز مى گويد: چه بهتر كه من هم قصد چنين سفرى را داشتم و بدنبال همسفر بودم پس بايست تا با هم حركت كنيم. در اينجا درويش مى پرسد، چند روز بايد صبر كنم تا شما آماده شويد؟ در جواب مى فرمايد: همين الان مهيا هستم. اين سخن باعث تعجب شده، دوباره سوال مى كند: چطور الان مهيا هستى؟ باز همان جواب تكرار مى شود. در هر صورت با هم حركت مى كنند وقتى به چند فرسخى قم مى رسند جهت رفع خستگى در كنار چشمه اى، مشغول استراحت مى شوند، در آن حال درويش به نظر ناراحت مى رسد و به فكر فرو مى رود. ملا احمد نراقى علت را از وى جويا مى شود درويش مى گويد: كشكول خود را در خانه شما جا گذارده ام. نراقى مى فرمايد: وقتى از كربلا بازگشتيم كشكولت را برمى دارى. مى گويد: نمى شود من به كشكول خود خيلى علاقه مندم ملا احمد نراقى مى فرمايد: آيا نمى توانى مدتى بدون كشكول باشى؟ با ناراحتى مى گويد: من كشكول و تبرزين خود را مى خواهم و دراين حال آماده بازگشتن مى شود دراينجا ملا احمد نراقى مى فرمايد:

اى درويش: من به آن رياست و شهرتى كه ديدى، آنقدر وابسته نيستم كه تو، به كشكول خود وابسته اى. (132)

آرى چه بسا يك فرد از مال دنيا تنها يك كوزه سفالى داشته باشد و به هيچ عنوان حاضر نباشد آنرا به فقيرى هديه كند. و شخص ديگر نيز از ثروت و ساختمان و ماشين و رياست بيشمارى برخوردار باشد، ولى همه اينها در نظر او به اندازه آن كوزه، ارزش نداشته باشد كه در فرهنگ و اخلاق اصيل و غنى اسلامى، اولى دنياى سرزنش شده است، و دومى زهد واقعى به حساب مى آيد.

ولايت فقيه جامع شرايط

يكى ديگر از مسائل مهمى كه ملا احمد نراقى را از ديگر دانشمندان ممتاز مى كند بحث مبسوط و روشن ايشان در مورد ولايت فقيه است كه در اواخر كتاب معروف خود (عوائد الايام) آنرا طرح كرده و خوب هم از عهده اش برآمده است. هر چند كه ديگر بزرگان و صاحب نظران شيعه، هر كدام به نوبه خود در كتابهاى فقهى به اين موضوع پرداخته و اى بسا بحث هاى مفصلى را هم دنبال كرده اند، ولى چيزى كه ايشان را از ديگران امتياز مى بخشد جرات انتخاب و ارائه نظر صريح خويش در باب ولايت فقيه جامع شرايط است.

وى در اول بحث تعداد بيست روايت در اين خصوص را مورد بررسى قرار داده و بعد با تاكيد بر آنها، بحث جذابى را شروع مى كند و مى گويد:

«امورى كه پيامبر بزرگوار اسلام ( صلى الله عليه و آله) و ائمه هدى ( عليهم السلام) در آن ولايت داشتند بخاطر اينكه حاكم و حافظ جامعه اسلامى بودند، امروز در زمان غيبت تمام آن ولايت با همه ابعاد خود، به مجتهد جامع الشرايط انتقال پيدا مى كند چرا كه آن حكومت و حفاظت را امروز اينان عهده ادر شده اند. مگر اينكه دليل روشنى وجود داشته باشد و يك يا چند تا از آن امور را استثنا بكند» . (133)

در اينجا لازم است به يك نكته مهم اشاره شود كه در سايه صراحت بيان و شجاعت هاى همچون عالمانى واقع بين، بود كه باعث شد زمينه عملى و عينى حكومت و ولايت فقيه عادل و آگاه فراهم بشود و بعد از گذشت چهارده قرن، دوران در بدرى و مظلوميت شيعه بپايان برسد و حكومت عدل الهى و جمهورى اسلامى در كشور ايران استقرار يابد كه صد البته شجاعت و جانفشانى حضرت امام خمينى رضوان الله عليه در راس همه اين تلاشها قرار داشته و همه آنها را تحت شعاع بزرگى خويش، قرار داده است.

شجره خاندان نراقى

فرزندان و نوه هاى ملا محمد مهدى نراقى، غالبا از عالمان و شخصيتهاى بارز عصر خود شمرده مى شوند و هر كدام در ابعاد گوناگون علمى، فرهنگى و اجتماعى، داراى نقش قابل توجهى بوده اند. از جمله: روحانى مبارز و شهيد: آقا على نراقى كه به طرفدارى از محرومان جامعه خويش، بر عليه خانها و سر سپرده هاى حكومت، قيام مى كند و در نهايت در راه همين هدف مقدس، مظلومانه بدرجه رفيع شهادت نائل مى شود. (134)

سر به آستان دوست

بعد از پشت سر گذاشتن فراز و نشيبهاى روزگار، و انجام وظيفه و ايفاى نقش در سنگرهاى گوناگون علمى، فرهنگى، اجتماعى و سياسى، اكنون نراقى آرام و سبك بال بنظر مى رسيد. او بسيارى از آرزوها و آرمانهاى ديرين خود كه خدمت به دين و خلق خدا بود با تمام وجود رسيده بود و اين بار مى خواست بپاس احترام و سپاسگزارى از عترت پيامبر (ص) كه اين سعادت را به وى ارزانى داشته اند، سر به درگاهشان فرود آورد و با زبان حال فرياد زند و بانگ برآورد كه: اگر خدمات ناقابلى از دست وى ساخته شد، همه و همه در سايه لطف و عنايت هاى سرشار آن سروران بوده و بس.

بدينسان سفر زيارتى نراقى آغاز مى شود، همراه فرزند بزرگ خود ملا احمد، عازم عتبات عاليات (135) مى گردد از زيارت خانه خدا و حرم قدسى پيامبر بزرگ اسلام ( صلى الله عليه و آله) و قبرستان بقيع شروع مى كند و چند روزى را در سرزمين وحى وادى خاطره ها اطراق مى كند و پس از مدتى ديار استقامت و عشق و محبت را ترك گفته به سوى كعبه دلها مى رود و چند روز ديگر به شهر نجف و كربلا وارد مى شود. در كنار حرم معطر آن دو امام معصوم، چند روزى مسكن گزيده، و سر نوكرى و شاگردى به آستان ايشان مى گذارد و آخرين توشه را از زيارت مقربان مى گيرد و سرانجام دوباره به شهر كاشان بر مى گردد. (136)

پرواز جاودانى

نراقى پس از اين سفر اخير، حالت ديگرى بخود گرفته بود. روشن بود كه روزهاى آخر عمر شريف خويش را پشت سر مى گذارد همانند افراد به انتظار عزيزى نشسته و چشم به راه دوخته، منتظر حضور فرشته مرگ بود كه هر چه زودتر از راه برسد و او را از زندان تنگ و تاريك تن برهاند و به زندگى واقعى برساند. آرى او همچنان خود را براى اين سفر جاودانى آماده كرده بود او همه لذتهاى معنوى اين دنياى ناپايدار را مى شناخت. لذتهاى دوران تحصيل و تدريس، لذتهاى هنگام عبادت و انس با خدا و لذت خدمت به مردم، ولى هنوز در وجود خويش احساس عطش و ناكامى مى كرد.

تنها يك چيز مى توانست وى را به آرامش ابدى و رستگاى بى پايان برساند و آن آزادى از زندان تن و پرواز بسوى ابديت و در نهايت ملاقات با خدا و محبوب خود بود. كه سرانجام انتظار به پايان مى رسد و آخرين آرزوى وى نيز عملى مى گردد. روز شنبه 18 ماه شعبان، سال 1209 ه.ق، (137) در شهر كاشان روح نراقى با شاخسار بهشت پرواز مى كند و پيكر پاك و مطهر او با شكوه و عظمت تشييع شده، به نجف اشرف منتقل مى شود و در كنار حرم اميرالمؤمنان على ( عليه السلام) براى هميشه آرام مى گيرد. (138) و بدين گونه پس از يك عمر تلاش و عشق و ايمان نراقى سر بر آسمان مقدس علومى مى گذارد و خاك پاك نجف را سرمه چشم مى كند، طوبى له و حسن مآب.

حدود 35 سال بعد در سال 1244 ه.ق فرزند دلبندش ملا احمد نراقى را نيز در كنار پدر به خاك سپردند.

گويند بعد از گذشت چندين سال از دفن آن دو پدر و پسر روزى مى خواستند يكى از عالمان، بنام سيد خسروشاهى را در كنار آرامگاه نراقيها دفن كنند وقتى سنگهاى قبر آن دو فرو مى ريزد حاضران در آنجا، ناگهان با اجساد تازه اين دو پدر و پسر مواجه مى شوند. (139)

/ 6