رسالت عالمان در احياى ارزشها
حيات اجتماعى هر جامعه، به رواج ارزشها و كمالات معنوى بستگى دارد و مرگ آن به گسترش رذائل و از ميان رفتن مكارم اخلاق.اهتمام مردم بر گسترش ارزشها، نشانگر سلامت جامعه است و رواج ضد ارزشها، سلامت جامعه است و رواج ضد ارزشها، حكايتگر بيمارى آن. فرجام انسانهاى بى بهره از ارزشهاى انسانى، زبونى و وامندگى است و مردمان بى تعهد در عرصه سياسى و اجتماعى، ره به جايى نخواهند برد.سخن در اين است كه نقش روحانيت در حيات معنوى مسلمانان كدام است و از چه ابزارى مى تواند در رشد ارزشهاى اخلاقى كمك بگيرد. نگاهى به وظايف عالمان، گوياى اين نكته است كه روحانيان، به عنوان وارثان انبيأ، در گسترش ارزشها، بزرگترين مسؤوليت را دارند و جايگاه اجتماعى علما نيز وظيفه را دو چندان كرده است. تبيين و ترويج مكارم اخلاق، مهم ترين كار انبيا بوده و تزكيه نفوس، سر لوحه كارشان. سر تا سر صحف ابراهيم خليل، حكمت و عبرت بوده و تشويق مردم به كمالات انسانى و بخش مهمى از تورات موسى(1)و انجيل عيسى (2)در بردارنده موعظه و نصيحت ومسائل اخلاقى.قرآن، سرّ بعثت پيامبران را تربيت جامعه انسانى شمرده و پيامبر(ص) فرموده است:«من از سوى خداوند، براى نشر مكارم اخلاق و نيكوييها بر انگيخته شده ام»(3).بخش بزرگى از سخنان پيامبر، در بردارنده نكته هاى تربيتى و اخلاقى است. آن حضرت، به فرستادگانش سفارش مى كرد، مردم را به اخلاق نيكو بيارايند:«يا معاذ علمهم كتاب الله و احسن ادبهم على الاخلاق الصالحه»(4).
اى معاذ! كتاب خدا را به مردم بياموز و ايشان را با ارزشهاى شايسته بياراى.پس از رحلت پيامبر(ص)، اين حركت بزرگ اخلاقى، به خاطر فتحهاى بزرگ و سرازير شدن غنائم جنگى به ميان مسلمانان و مشى نادرست كارگزاران، از پويايى و درخشش آغازينش كاسته مى شود.گروهى از نو جان مى گيرد، با فرهنگ و انديشه و نگاه جديد به زندگى. زهد و دورى از دنيا، كه فرهنگ صدر اسلام بود به بوته فراموشى سپرده مى شود. در ميان اين غوغاى افزون طلبى و رفاه گرايى، تنها فرياد ملكوتى على(ع) است كه مردم را به تقوا مى خواند و ارزشهاى والاى انسانى را بدانان يادآور مى شد.هنگامى كه حكومت را در دست گرفت، بزرگترين كارى كه در پيش داشت و ذهن و فكر آن حضرت را به خود مشغول كرده بود، ميكروب بى تقوايى بود كه در جان مردم جا خوش كرده بود.از اين روى، با تمام توان دست به كار شد، تا جامعه را به راه صلاح آورد و در بيشتر خطبه ها، تكيه كلامش تقوا و پرهيز از دنيا و خويهاى ناشايست بود.شهيد مطهرى مى نويسد:«از مجموع 239 قطعه اى كه سيد رضى، تحت عنوان خطب جمع كرده است، 86 خطبه موعظه است و يا لا اقل مشتمل بر يك سلسله مواعظ است و از مجموع هفتاد و نه قطعه اى كه تحت عنوان كتب گرد آورده است، بيست و پنج نامه، تماما، موعظه است و يا متضمن جمله هايى در نصيحت و اندرز و موعظه است (5)».ساير ائمه نيز، به نشر مكارم اخلاق اهتمام داشتند و اندرزها و پندهاى به جا مانده از آنان، بر جايگاه و الاى اخلاق در مكتب ائمه(ع) دلالت دارد.اينك، وظيفه نشر مكارم اخلاق، بر دوش علماست. فقيه واقعى آن است كه افزون بر فهم عقايد و شرايع، ارزشها را بشناسد و بدآنها پايى بند باشد و مردم را با رفتار پسنديده آشنا كند.«مردى از امام باقر(ع) مسأله اى پرسيد، حضرت پاسخ داد. مرد گفت: فقها چنين نمى گويند.امام فرمود: آيا هرگز فقيهى ديده اى! فقيه بحق آن است كه در دنيا زهد ورزد و به آخرت، گرايش داشته باشد و به سنت پيامبر، دست آويزد».فيض كاشانى در شرح حديث، نوشته است:«صفات سه گانه از آن رو، علامت فقيه واقعى به شمار آمده كه: دو صفت نخستين، دليل معرفت مبدا و معاد است و صفت سوم، دليل است بر لزوم آشنايى فقيه با اخلاق و سنت پيامبر. اين، معناى فقه است (6)»صاحب جواهر، بر عالمان روا نمى داند كه در گوشه اى به دور از مردم، سكنى گزينند و تنها بر فهم دقايق معارف و احكام بسنده كنند، بلكه براى فقيه لازم مى داند كه افزون بر فهم كتاب و سنت، حكمت و اخلاق آموزد، به ميان مردم برود و مكارم اخلاق را ميان آنان گسترش دهد و خود در عمل چنين بود.او، در نامه اى به يكى از علماى هند نوشته است:«ثم لا يخفاك انه من حيث ان من الله عليك بحسن التوفيق و التسديد و منهك بالفضل و التاييد ان تجتهد فى تعليم المهديين و ارشاد المضلين و تسديد الملة و الدين فانها من وظايف المجتهدين و سياسة الائمد الطاهرين و ان تصرف همتك فبما يرضى الله و تخلص نفسك فى طاعة الله و تجهد فى تحصيل القربات و نيل السعادات و لا تقطع عنا اخبارك على الدوام. و السلام(7)».بر تو پوشيده نماند كه خداوند با توفيقات شايسته و استوارى راه، بر تو منت نهاده و فضل و تاييدش شامل حالت گشته است. تو نيز مى بايست در تعليم راه يافتگان و ارشاد گمراهان و تحكيم پايه هاى دين و ملت، تلاش ورزى كه اين از وظايف مجتهدان است و سيرت امامان پاك.و نيز، همت و توان خود را به دست آوردن خشنودى خداوند به كار ببر و خود را خالص گردان براى پيروى او. و در به دست آوردن آنچه سبب نزديك شدن به خدا و سعادت مى شود، بكوش. و ارتباط خود را، همواره بإ؛--پ پ ا ما محفوظ بدار.حوزه اين وظيفه بزرگ را با گامهاى استوار به سوى «تبيين مفاهيم» و «ترويج ارزشها» مى تواند به سامان برساند. در تبيين موضوعات اخلاقى، چند نكته مى بايست رعايت گردد:1- تفكيك مرزها: تبيين مسائل ارزشى و تعيين حدود آنها از وظايف فقهاست. عالمان مى بايست مكارم اخلاق را از غير آن جدا كنند و مفاهيم ارزشى را به درستى بفهمانند. منشأ بسيارى از كج رويها و انحرافهاى فكرى در تاريخ اسلام، روشن نبودن مفاهيم اخلاقى براى مردم بوده است.ابهام در مرزهاى زهد و تقوا و ايثار براى عده اى از صحابه پيامبر، سبب شد كه آنان زهد را با رهبانيت اشتباه كنند(8) و گروهى ديگر، حفظ برخى از ارزشهاى اخلاقى را براى پيروى از پيامبر(ص)پيش دارند:«ان النبى را رجلا يسوق بدنة فقال له اركبها. فقال يا رسول الله آنهابدنة. قال اركبها: قال: آنهابدنة. قال: اركبها و يلك، فى الثالثة(9).»پيامبر مردى را ديد كه در پس شتر قربانى پياده مى رود. به او گفت: سوار شو. مرد گفت: شتر قربانى است.فرمود: سوار شو.مرد گفت: شتر قربانى است. بار سوم فرمود: واى بر تو سوار شو.نا فرمانى مرد از دستور پيامبر، از درك نادرست او، در احترام به قربانى سر چشمه گرفته است. جريانهاى فراوانى، چون: زاويه نشينى و ملامتى گرى و... را بايد در دريافت نادرست اين جريانها، از مفاهيمى چون، توكل، اخلاص و... پى جست.بخش زيادى از وقتهاى گرانبهاى ائمه در روشن كردن مرزهاى اخلاق، به كار رفته است. امامان، مثل بيان عقايد و احكام، مفاهيم ارزشى را نيز براى مردم، روشن مى كرده اند، تا مردم در انديشه و كردار، به زياده روى و كوتاهى كردن دچار نشوند.در كتاب معانى الاخبار صدوق، مرز شمارى از ارزشها، چون: مروت، تقوا، زهد، ورع، حسن خلق، سخاوت، مروت، سماحت، جود، و نيز حدود ضد ارزشهايى چون: كبر و حسد و كذب،... بيان شده است(10).در هم آميختن انديشه هاى بيگانگان با فرهنگ اسلامى و تبليغات گمراه كننده فساد انگيزان و عشرت جويان، از ديگر عوامل تحريف مفاهيم ارزشى بود كه ائمه (ع) با موضع گيرى بجا و مناسب، از گسترش آن جلو مى گرفتند.فتوت، از خويهاى بلند انسانى است. در اسلام، جوانمردان، به نيكى ستوده شده اند. تشيع، خاستگاه نخستين فتوت و جوانمردى بود و كوفه زادگاه آن. ستم و جور بنى اميه و سپس بنى عباس، سبب شد كه گروهى جوانمرد، گرد هم آيند و با اقتدا به سيرت مولاى خود در يارى محرومان و مظلومان بكوشند(11)و اخلاق جوانمردى را ميان مردم گسترش دهند.اينان، خدمات فراوانى به جامعه اسلامى، ارائه دادند و دست بسيارى از ظالمان را كوتاه كردند و در برهه هاى حساس به فرياد مظلومان رسيدند. امّا در قرن دوم كه اخلاق جاهليت چون: شرب خمر، لعب، آواز و غنى و سرگرميهاى نامناسب در ميان جوانان رواج پيدا كرد، گروهى اينها را از لوازم فتوت و مروت شمردند و اين خصلت پسنديده را آلودند.امام صادق(ع) در برابر اين انحراف پرهيز داد. ابى قتاده قمى مى گويد: درباره فتوّت، در نزد امام صادق (ع) سخن به ميان آورديم.حضرت فرمود:«آيا گمان مى كنيد، فتوت به زشت كارى است. همانا فتوت و مروت طعامى است گسترده و عطيه اى بخشيده شده و پرداختن به كار نيك و خود دارى از آزار ديگران است. اما آنچه اينك در جامعه وجود دارد، نه فتوت كه فسق است.پس فرمود: مروت چيست؟گفتم: نمى دانيم.فرمود: مروت: سفره گستردن و جود و بخشش است(13)».با نمونه ديگرى كه اكنون نقل مى كنيم، حاكى از آن است كه امام صادق(ع)، در برابر نفوذ فرهنگ اقليمى در مفاهيم ارزشى مى ايستد و معناى درستى عرضه مى دارد:«مرّ بجعفر بن محمد رجل و هو يتغذى و عنده اصحابه. فلم يسلم ذلك الرجل عليهم و دعاه جعفر الى الطعام.فقيل له: السنة ان يسلم ثم يدعى و قد ترك السلام على محمد. فقال(ع) هذا فقه عراقى فيه بخل(14)».امام صادق(ع) در كنار ياران غذا مى خورد كه مردى بدون اداى سلام بر حضرت، گذشت.امام، او را به خوردن غذا دعوت فرمود.به امام گفته شد: سنت آن است كه پس از سلام، دعوت شود و او به عمد سلام نكرد.امام فرمود: اين فقه عراقى است، آميخته با بخل.»سخن حضرت، نشانگر نقش محيط و ارزشهاى ناپسند اقليمى در استنباط فقهى و مفاهيم ارزشى است.بخل عراقيان در آن روزگار، سبب شده بود كه فرهنگ ضد ارزش، ارزش جلوه كند و عادتهاى ناپسند بمانند سنت دينى رواج يابد.فقيه، با كند و كاو در انحرافهاى فكرى وظيفه دارد علل را شناسايى كند و مفاهيم اخلاقى را در اصالت خود عرضه بدارد.2- توجه به زمان و مكان: مسائل ارزشى، دو گونه اند: بخشى از آنها دگرگونى نمى پذيرند و در همه زمانها ثابتند و بخشى از آنها، دگر گونى مى پذيرند. در زمانى ارزش به حساب مى آيند و در روزگار ديگر، خير.آداب اجتماعى، كه بخشى از اخلاق را تشكيل مى دهند، اين گونه اند.همراهى با توده مردم در شيوه زندگى، مسكن، لباس، طعام و... كارى است نيك. فقر شديد مردم به روزگار على(ع) سبب مى شد كه حضرت از ساده ترين لباسها استفاده برد و پوشيدن كفش و لباس وصله دار و كم بها فضيلت به حساب آيد. ولى در زمان امام صادق(ع) كه مردم در رفاه نسبى به سر مى برند، پوشيدن پوشاكى چون زمان على(ع)، ضد ارزش و آداب بود و شخص تحقير مى شد. ائمه(ع) به عنصر آداب اجتماعى توجه داشتند و دخالت مكان و زمان را در تغيير ارزشها ازنظر دور نمى داشتند.حماد بن عثمان مى گويد:«در نزد امام صادق بودم كه مردى به حضرت گفت: فرمودى كه على بن ابى طالب لباس خشن مى پوشيد، پيراهنى به چهار درهم و مانند آن، و ما بر تن شما، لباس جديد مى بينيم.امام فرمود: همان على(ع) آن را در زمانى مى پوشيد كه همه چنين بودند و مردم آن را بر حضرت عيب نمى گرفتند و اگر على آن لباس را امروز بپوشد، بدان مشهور مى شود. پس بهترين لباس در هر زمان، لباس مردمان آن عصر است(15).»در مورد ديگر، امام صادق در جواب سفيان بن عيينه كه بر شيوه زندگى امام خرده مى گرفت فرمود:«على(ع) در روزگار سختى زندگى مى كرد و امروز چنين نيست(16).»در پاسخ عباد بن كثير بصرى فرمود:«خداوند نعمتهايش را بر مردم حرام نفرموده است. روزگار على(ع) با روزگار ما فرق دارد. اگر من همانند آن روز، لباس بپوشم، خواهند گفت وى رياكارى است مثل عباد بصرى(17).»امام رضا(ع) نيز به پيروان خود سفارش مى كرد در آداب اجتماعى با زمان حركت كنند و از تك روى بپرهيزند. خود نيز بسان مردم زمان خود لباس مى پوشد، در پاسخ كسانى كه به روش زندگى و پوشش آن حضرت خرده مى گرفتند، فرمود:«عده اى از شيعيان سست ايمان دوست دارند كه من روى نمد بنشيم و لباس خشن بپوشم، ولى روزگار چنين روشى را بر تابد(18).»اينها نشان دهنده توجه ائمه به گونه زندگى مردم و خوى و روش و برنامه آنان در خوراك، پوشاك و... است. روش زندگى مردمان هر دوره، در تغيير و تحول ارزشها مؤثر است. در همين راستا، شهيد اول در باب احترام به مؤمن، مى نويسد:«يجوز تعظيم المؤمن بما جرت به عادة الزمان و ان لم يكن منقولا عن السلف لدلاله العمومات عليه(19).»احترام مؤمن، برابر روش هر زمان، گر چه از پيشينيان، نيز دستورى نرسيده باشد، جايز است، زيرا عمومات احترام مؤمن، بدان دلالت دارد و ناظر به روش مردمان، در هر دوره است.فقيه وظيفه دارد در استنباط مسائل اخلاقى، روش و برنامه زندگى مردمان روزگار خود را در نظر داشته باشد..3 رابطه فقه و اخلاق: آيا مسائل اخلاقى پيوستگى با فقه دارند، يا خير؟با توجه به تقسيم اصطلاحى، به ذهن مى آيد كه اخلاق پيوستگى به فقه نداشته باشد. قلمرو فقه را احكام فرعى شمرده اند و مسائل ارزشى را خارج از اين محدوده. در تحليل گسترده تر، در مى يابيم كه دايره مسؤوليت فقيه، اخلاق را نيز در بر مى گيرد.صرف نظر از اين كه فقه در قاموس دين، اعم از عقايد و شرايع و اخلاق است و به تعبير علامه مجلسى:«فقيه، اخبار آل محمد(ص)، بيشتر به معناى عالمى است كه اهل عمل باشد و عيوب و آفات نفس را بشناسد، دل از دنيا بر گرفته و زهد پيشه كرده باشد...(20)»بسيارى از موضوعات اخلاقى، پيوند نزديكى با فقه دارند و مى بايست هم در مرحله تعيين موضوع و هم تعيين حكم، فقيه حكم آن را روشن سازد.از باب نمونه، صله رحم، داراى احكام فراوانى است: صله رحم چيست، حدود آن كدام است، واجب است يا مستحب.يا، غيبت چيست، اقسام آن كدام است، موارد غيبت حرام و جايز كدام است و... دهها مسأله نظير آن كه در قلمرو حكم فقيه است. مشكلاتى كه مكلّفان با اين گونه مسائل ارزشى و ضد ارزشى دارند، فراوان است.كسانى كه از كنار آيات و رواياتى كه به نگهداشت ارزشى و يا پرهيز از ضد ارزشى فرا مى خوانند، به اين دليل كه ارشادى اند، نه مولوى و امور مستحبى رابيان مى كنند و يا در ادلّه سنن، تسامح رواست، مى گذرند، به خطا مى روند.همچنين بر سخن صاحب تحف العقول كه ابراز مى دارد:«چون اكثر مسائل كتاب آداب است نيازى به آوردن اسناد نبود.(21)»خدشه وارد است، زيرا:.1 بسيارى از روايات اخلاقى حكم مولوى را بيان مى كنند. چه بسا مفاهيمى چون: قناعت، زهد، احسان، ايثار، انفاق، قرض و... دستورات غير الزامى تصور شود وبه سادگى از كنار آنها گذشته شود، در حالى كه اين مسائل، اصول و امهات جامعه اسلامى قوام ندارد. اهميت فراوان قرآن و سنت به اين مسائل ارزشى، نشان مى دهد كه بالاتر از پند و اندرز، منظور است..2 برخى از آداب و سنتها در روايات بد آنها سفارش شده و در بين مردم نيز رواج دارد، اگر اندكى تحقيق در منابع صورت بگيرد، بى پايگى آنها روشن مى شود و تسامح در استناد آنها به دين، به دين ضرر مى زند.اينها سبب مى شود كه به دقت تمام، احكام فقهى به بوته بررسى نهاده شود و تكليف مردم در اين باره روشن شود..4 پيوستگى اخلاق با ديگر موضوعات دينى: احكام و موضوعات اسلامى، در يك مجموعه قرار مى گيرد و همه در رابطه با يكديگر معنى مى يابند. مطرح كردن جدا جداى مسائل، بدون در نظر گرفتن رابطه آن با ديگر موضوعات، نه تنها جامع و پاسخ گو نيست كه در نهايت ما را به مشكل گرفتار مى كند.مثلاً، طرح مسائل جهاد، بدون در نظر گرفتن ارزشهاى اخلاقى به قساوت مى انجامد و اسلام دين خون و شمشير جلوه مى كند. به ميان آوردن مسائل اقتصادى و مالى، بدون پيوند آنها؛ اخلاق، به تكاثر و استثمار خواهد انجاميد. سخن گفتن و مردم را به آن سو كشاندن، بدون برنامه ريزى براى معيشت و اقتصاد، مردم را در چنگ فقر گرفتار خواهد كرد. يا تكيه يك جانبه بر تواضع، بدون توجه به كرامت انسان، ذلت و خوارى به بار خواهد آورد. سرّ پيدا شدن انديشه هاى ملامتى و صوفيانه را در يكسو نگرى آنان به مسائل اسلامى بايد جست و جو كرد. قرآن، در طرح مسائل، عقيده و شريعت و اخلاق را به هم مى پيوندد و هر يك را در رابطه با ديگرى تفسير مى كند: در طرح جنگ، تقوا را پشتوانه آن قرار مى دهد و اقتصاد را بدون پشتوانه ايمان و ارزشهاى انسانى به رسميت نمى شناسد و سلامت اركان خانواده را به نگهداشت مكارم اخلاق، بسته مى داند بايسته است مفسران شريعت، در طرح مسائل اخلاقى و احكام، همه سويها و پيوندها را در نظر بگيرند.يكى از بزرگان در اين باره مى گويد:«... در طى اين ده سال، ما هر آسيبى خورديم بر اثر فقدان فضيلت اخلاقى است. قرآن، كه خود را نور معرفى مى كند، براى اين كه بين فلسفه و اخلاق و بين سياست و اخلاق و بين جنگ و اخلاق گره زد. ما آمديم آن بحثهاى سياسى، فقهى حقوقى و اقتصادى منهاى اخلاق را مدون كرديم، مشكلمان حل نشد. آن كه مى گويد اقتصاد زير بناى فقه و اخلاق و حقوق است، طرز ديگرى مى انديشد.بنگريد قرآن چگونه گره زد: اين كلمه «اوفوا بالعقود» محور بحثهاى فقيهانه فقهاى ماست، اما منهاى «يا ايها الذين آمنوا» كه در صدر آمده است. «و لكم فى القصاص حياة»، محور بحث فقهى فقيهان ماست، اما منهاى «يا اولوا الالباب لعلّكم تتقون» قصاص را با تقوا گره زد. هم در قصاص فردى بين اين حكم و فضيلت اخلاقى گره زد و هم در قصاص جمعى، به نام جنگ...(22)»گسترش اخلاق
علما، افزون بر تبيين مفاهيم اخلاقى، وظيفه دارند، مكارم اخلاق را به مردم برسانند. از اين روى از خطيب جمعه، خواسته شده مردم را به نيكيها فرا بخواند و از بديها باز دارد:«انما جعلت الخطبه يوم الجمعه، لان الجمعه مشهد عام فاراد ان يكون للامير سبب الى موعظتهم و ترغيبهم فى الطاعة و ترهيبهم من المعصية و توفيقهم على ما اراد من مصلحة دينهم و دنياهم(23)».خطبه در روز جمعه تشريع شده، از آن جهت كه جمعه از روزهاى اجتماع مردم است. خداوند اراده كرده است كه زمامداران در اين روز، مردم را موعظه و ارشاد كنند و به انجام نيكيها تشويق كنند و از بديها باز بدارند وبه مصالح و دين رهنمونشان سازند.با مردم سخن گفتن و آنان را به كارهاى نيك فرا خواندن و از كارهاى ناشايست پرهيز دادن و پى گيرانه بر اين كار اصرار داشتن و پاى فشردن، نيكيها را پايدار مى كند و زشتيها را سست.از اين روى، بد خواهان، تلاشهاى بسيارى داشته و دارند كه تبليغات دينى، وعظ و ارشاد را بى مقدار جلوه دهند و ناصحان و واعظان را از نظرها بيندازند و علماى راستين را از اين كار، باز دارند.اين تلاشها، در گروهى مؤثر افتاد و به مبلغان راستين، حقيرانه نگريستند و حتى اين حركت حساب شده و با برنامه، در برخى از عرصه خطابه و منبر كنار كشيدند و موعظه گرى به حوزويان كم مايه واگذاردند، درحال كه هميشه، چنين بوده كه موعظه گران، بر جستگان و فرهيختگان بوده اند و دانش وران و راستان، اين عرصه را در اختيار داشته اند و اهل فضل از اين محافل بهره مند مى شده اند.امام خمينى در اين باره مى گويد:«ممكن است دستهاى ناپاكى با سمپاشيها و تبليغات سؤ، برنامه هاى اخلاقى و اصلاحى را بى اهميت وانمود كرده، منبر رفتن براى پند و موعظه رابا مقام علمى مغاير جلوه دهند. امروز در بعضى حوزه ها، شايد منبر رفتن و موعظه كردن را ننگ بدانند، غافل از اين كه حضرت امير(ع) منبرى بوده و در منابر، مردم را نصيحت و راهنمايى مى كردند و ساير ائمه(ع) نيز، چنين بودند(24).»حضرت امير مردم را به نيكى فرا مى خواند و از بدى پرهيز مى داد. در ميدان جنگ، در بازار، در مسجد، و... بر پرهيز از دنيا و ديگر مشاغل اخلاقى پاى مى فشرد(25).سيد رضى مى نويسد:«هنگامى كه امام على(ع) خطبه غرأ، در وصيت به تقوا و زهد در دنيا را ايراد فرمود، بدآنهابه لرزه در آمد و اشكها سرازير و دلها ترسان شد(26).»عالمان بزرگ نيز به پيروى از ائمه، به ترويج مكارم اخلاق اهميت مى دادند.«امالى»هاى شيخ صدوق و مفيد و طوسى، فراهم آمده از مجالس اندرز آن بزرگواران است.در غوغاى دنيا پرستى و جهالتها و تعصبها حاكمان و ترويج فساد و تباهى، اين اندرزهاى عالمان بود كه مردم را از غفلت به هوشيارى مى خواند و زلزله به اركان فساد مى انداخت.نوشته اند:از پر تأثيرترين و قوى ترين و پر طرفدارترين خطبه هاى دينى، مواعظى بود كه زبان آوران فصيح، اعم از آن كه عالم بودند يا نه، ايراد مى كردند. اينان، در روزهاى ماه رمضان يا جمعه، بعد از نماز، به وعظ مى پرداختند. در آن زمان ، بسيارى راعادت بر اين بود كه از واعظ مشهورى دعوت مى كردند كه اندرزشان بگويد و از خدا بترساند و چه بسا سخنان درشتى كه از واعظ مى شنيدند(27).»حوزه ها براى تبليغ و ترويج مكارم اخلاق برنامه داشتند. در نيمه اول قرن چهارم ابوالحسن على بن حسين، متولى مدرسه بيهق، اوقات طلاب مدرسه را به سه قسمت كرد: يك قسمت براى تدريس و تحصيل و يك قسمت براى املاى احاديث و قسمت آخر، براى تذكر و وعظ مسلمانان(28).بعدها دامنه وعظ و ترويج پند و اندرزهاى اخلاقى گسترده تر شد و واعظان مشهور و نامى در عالم اسلام پيدا شدند كه سخنانشان لرزه بر اندام حاضران انداخت و مردم، بويژه جوانان، پس از شنيدن سخنان تحول آفرين آنان، راه صلاح مى پيمودند.از جمله واعظان نامور، عبارتند از:احمد غزالى(29)، مولانا حسين كاشفى، مشهور به واعظ(م: 310)(30)، واعظ قزوينى(31)، فاضل دربندى(32)، شيخ جعفر شوشترى(33)، سيد حسين واعظ(34).از معاصران، ميرزا على آقا شيرازى، با همه مقامات عالى و شخصيت اجتماعى و تخصص در فقه، فلسفه، ادبيات عربى و فارسى و طب قديم، منبر مى رفته و به موعظه مردمان مى پرداخته است.اندرزهاى وى چون از جان بر مى خاسته، به دل مى نشسته است. هر گاه به قم مى آمده، علماى بزرگ قم، با اصرار از او مى خواسته اند كه منبر برود و به موعظه بپردازد(35).همچنين عارف نامور، حاج ميرزا جواد آقا ملكى، مجلس درس اخلاق پر رونق و گرمى داشته و بسيار براى تربيت طلاب، و تهذيب اخلاق آنان تلاش مى كرده است.وى، در قم، دو جلسه تدريس اخلاق داشته: يكى در منزل، براى خواص و ديگرى در مدرسه فيضيّه براى عموم(36).امام امت نيز، به تهذيب اخلاق، بسيار توجه داشته است. وى در آغاز تدريس اخلاق، از كتاب:«منازل السائرين» نكات اخلاقى را بر طلاب بازگو مى كرده و در آن هنگام، شمارى از افراد شايسته و مورد اعتماد در آن شركت مى كرده اند.به تدريج، دامنه اين درس، گسترش مى يابد و افزون بر طلاب، باز اريان و مؤمنان شهر، شركت مى جسته اند. استقبال مردم از اين درس، امام را بر آن مى دارد كه جلسه را در هفته اى دو روز برقرار سازد.عمال رضا خان، نگران مى شوند و اين برنامه را به ضرر دستگاه مى بينند. از اين روى، به كار شكنى مى پردازند، ليكن، امام مقاومت مى ورزد و با زحمت، مجلس را ادامه مى دهد، تا دوران سياه رضا خان به سر مى آيد و مجلس درس، ديگر بار رونق گذشته خود را باز مى يابد.هشت سال اين درس پر بركت ادامه مى يابد و شمار فراوانى از فضلأ و طلاب، از آن وجود پر بركت بهره مى برند و خود، استوانه اى مى شوند براى محفلهاى اخلاقى ديگر(37).در نجف نيز، امام اين برنامه را ادامه مى دهند و از هر فرصتى براى ساختن و خو دادن طلاب به اخلاق ناب، بهره مى بردند.بهره گيرى از شيوه ها
روحانيانى كه براى خو دادن مردم به اخلاق نيك، دست به كار مى شوند، بايد تلاش ورزند، شيوه هاى موفق در تربيت انسانهارا بشناسند و از آنها بهره گيرند.# از جمله شيوه هاى موفق و كار آمد كه همه سيره نويسان و تاريخ نويسان، بدان اشاره كرده اند، شيوه بر خورد پيامبر (ص)، چنان با آنان برخورد كرد كه خيلى زود با اخلاق اسلامى و خصال نيك خو گرفتند و سر آمد مردمان، روزگار خود شدند.در سيره آن بزرگوار نوشته اند:«اعرابى در مسجد پيامبر(ص) ادرار مى كرد. ياران پيامبر به او حمله بردند.پيامبر فرمود: او را واگذاريد.سپس فرمود: اندكى آب بر آن مكان بريزيد. همانا شما مأموريد كه با مردم مدارا كنيد نه اين كه با آنان با خشونت رفتار كنيد(38).»معاوية بن حكم سلمى مى گويد:«با پيامبر(ص) نماز مى گزارديم كه نماز گزارى عطسه كرد.من گفتم: يرحمك الله.مردم، نيز به من نگريستند.گفتم: واى بر من، شما را چه مى شود كه به من چنين خيره مى نگريد.مردم، براى ساكت كردن من، دستها را به زانو مى زدند.من،آرام گرفتم.چون پيامبر(ص)... نماز گزارد، نه مرا دشنام داد و نه مرا زد و يا شماتت كرد.فرمود: همانا، شايسته نيست در نماز، سخن گفته شود. نماز تسبيح و تكبير و قرأت قرآن است(39).»اين رفق و مداراى پيامبر(ص) توانست پيام او را به اعماق جانهابرساند و مردم را با اخلاق نيك خو بدهد. اگر روحانيان، اين سيره را الگو قرار دهند، خواهند توانست اخلاق زشت را ريشه كن كنند و اخلاق نيك را گسترش دهند.# شيوه ديگرى كه امروز براى اصلاح بيماران اخلاقى به كار مى رود، دانش روان شناسى است. روان شناسى علت بيماريها را مى جويد و براى كشف علّت تلاش مى ورزد. از اين روى، به كار طبيبان اخلاق افرادند و آهنگ آن دارند جامعه اخلاقى سالمى برقرار كنند، آشنايى با دقايق روان شناسى بسيار به كارشان مى آيد و مى توانند با كمك آن، گامهاى قوى تر و بهتر بردارند.يكى از روان شناسان مى نويسد:«اخلاقيون، ريا كارى را بد مى شمرند و محكوم مى كنند، ولى روان شناسان علت رياكارى را تجسس مى كنند؛ يعنى از خود مى پرسند، به چه دليل و چرا مردم رياكار مى شوند، معلوم است به شمردن و تنقيد از رياكارى خيلى مفيد فايده نيست؛ چه بدون علت اصلى چگونه مى توان آن را از بين برد. يقيناً يكى از بزرگ ترين خدمات كه يك روحانى مى تواند به بشريّت كند اين است كه رياكارى، تنبلى، حسادت، فريب و نافرمانى، شكست روحى و درماندگى را باتجسس و شناختن علتشان كشف و درمان كند؛ چه با اين كه درمان اين گونه اختلالات رفتار و روش در حيطه قدرت روحانيون است، ولى اين درمان، بدون تجسس و شناخت علت اصلى امكان كامل نخواهد داشت(40).»با مطالعه ريشه فسادهاى اخلاقى و رفتارهاى ناشايست، اين نكته روش مى شود كه ريشه اين رفتارهاى نادرست در افراد، گوناگون است. فردى امكان دارد به خاطر فقر به تباهى بيفتد، فردى ديگر، به خاطر ثروت و سومى به خاطرى اعتقادى و باورهاى غلط.شاردن در سفر نامه خود، گفت و گوى ماركى پروايلى، يكى از بزرگان فرانسه، با شواليه تمريكور، يكى از دزدان دريايى را چنين گزارش مى دهد:«ماركى از تمريكور پرسيد: شواليه، آيا از اين همه بى ناموسى، آدم كشى، جنايت و غارتگرى كه نسبت به مردمان بى گناه و شوريده حال روا مى دارى، از اين همه بى حرمتى به مقدسات مذهبى، بيم نمى كنى و به خود نمى لرزى؟به سخن ديگر: از اين همه آرام سوزى، پرگزندى و وحشت آفرينى شرم نمى دارى؟با اين همه كارهاى زشت كه مرتكب مى شوى، چگونه اميد دارى كه در بهشت راه يابى و با نكوكاران جليس شوى؟مگر نمى دانى كه بد كاران تا ابد به آتش دوزخ مى سوزند؟شواليه جواب داد: من به هيچ يك از آنچه را گفتى باور ندارم و به روز رستاخيز، وجود بهشت و جهنم، اعتقاد ندارم. من پيرو لوترم(41).»به همه زشتكاران با يك ديد نگريستن و با يك نوع دارو و به درمان آنان برخاستن، ره به جايى نمى برد. كسانى از بى سرپرستى به وادى نكبت بار ناهنجاريهاى اخلاقى افتاده اند، يا به خاطر فاسد، يا فقر و... با بى اعتقادان، فرق اساسى دارند.آنان درمانهاى ويژه خود را دارند و بى اعتقادان درمان ويژه خود را. پس بايد تبه پيشگان، به گونه دقيق دسته بندى شوند و رفتارهاشان مطالعه شود و ريشه يابى، آن گاه، تحت درمان قرار گيرند. شناخت ريشه ها و به درمان آنها بر خاستن، كار دشوارى است و از هر پند و اندرز گويى ساخته نيست. اين دانش، از ظريف ترين و دقيق ترين دانشهاست و مردان دقيق و ظريف و هوشيارى را مى طلبد كه آن را بياموزند و به كار بندند.# هنر، از جمله ابزارى است كه براى اصلاح اخلاقى افراد جامعه به كار مى آيد و كارايى جدىّ دارد. زدودن زنگارهاى روح و پاك كردن آيينه دل، به گونه اى كه صدمه اى به روح نخورد، شكستى بر آيينه وارد نبايد، كارى است دقيق كه بايد هنرمندانه و با ابراز هنرى، به آن پرداخت.قرآن، زيباترين و هنر مندانه ترين شيوه ها را براى اصلاح افراد به كار مى گيرد. چنان زيبا و سازگار با روح، انسانهاى گرفتار در ناهنجاريهاى اخلاقى را به اصلاح فرما مى خواند كه خشن ترين انسانها را بسان موم نرم مى كند و رام. يا على(ع) در نهج البلاغه، چنان جملات را زيبا و آهنگين و روح نواز بيان مى كند، كه در درون هر ناپاك كردارى، تحول ژرف مى آفريند و او را علاقه مند به پيمودن راه صلاح مى كند.# تاريخ گذشتگان و نماياندن آثار و پيامدهاى كارهاى شايسته و ناشايسته، در گسترش اخلاق نيك، تأثير فراوانى دارد.تاريخ، در اين نگاه، كتبا عبرت است و منبع الهام و باز گشت به خويشتن.قرآن، مكرر از اقوامى چون: عاد، ثمود، لوط و سبأ ياد كرده كه بر اثر احرافهاى اخلاقى و پيروى از هواى نفس، سقوط كرده اند و تباه شده اند و يا از ملتهايى ياد كرده كه بر اثر كارهاى شايسته، سرورى يافته اند.در ياد آورى تاريخ گذشتگان، اگر به فرازهاى زيبا و انسانهايى كه زيبايى آفريده اند و در سلامت اخلاقى كامل زيسته اند، اشاره شود و نمونه هايى از زندگى و كارهاى شايسته آنان، عرضه شود، مثلاً گفته شود كه در برهه اى از تاريخ اسلام داشته ايم جامعه اى را كه چنان از نزاع و كشمكش و برخوردها و كارهاى ناشايست به دور بودندكه دادرسان، مدتها بيكار بوده اند(42)، اثر ماندگار در روح افراد خواهد گذارد.در يادآورى تاريخ گذشتگان اشاره به زندگى اسوه هاى پاكى، چون: نوح(43)، موسى، عيسى، محمد (44)و... روحها را تلطيف مى بخشد و خويهاى زشت را از بين مى برد. خواجه عبد الله انصارى، از يكى از اساتيد خود درباره تأثير قصص و تاريخ در روح انسانها نقل مى كند:«از وى پرسيدند كه اين حكايت چه منفعت كند مريدان را؟جواب داد كه: الله مى گويد، عز ذكره: «وكلا نقص عليك من ابنأ الرسل ما نثبت به فؤادك(45).»مى گويد، عز ذكره: كه قصه هاى پيامبران و اخبار ايشان بر قومى مى خوانيم و از احوال ايشان ترا آگاه مى كنيم، تا دل ترا بدان ثبات رسد و قوت افزايد.و چون، بار و رنج به تو رسد و بر تو زور آرد. از اخبار ايشان و احوال ايشان شنوى ودر انديشى، دانى كه آن همه بارها و رنج ها و اذى ها، به روى ايشان، مى رسيد و در آن صبر مى كردند و توكل و ثقت بر وى كردند، به آن دل ترا عزم و ثبات افزايد، تا صبر توانى كرد(46).»آثار تاريخى گذشتگان نيز، در تقويت بنيه اخلاقى و سلامت روحى فرد و جامعه نقش بسيار دارند.آثار با عظمت قدرتمندان كه اينك بى وارث مانده اند، اين درس را مى آموزند كه هيچ چيز نمى ماند، نه قدرت، نه شوكت و نه ثروت. آنچه باقى مى ماند، نام نيك است.على(ع)، با گروهى بر ايوان مدائن گذر كرد. يكى از همراهان، شعرى عبرت آموز سرود.حضرت فرمود:«افلا قلتم، كم تركوا من جنات و عيون و زروع و مقام كريم و نعمة كانوا فيها فاكهين. كذلك واور ثناها قوماً آخرين. فما بكت عليهم السمأ و الارض و ما كانوا منظرين (47)... ان هؤلأ كانوا وارثين فاصبحوا مورثين. لم يشكروا النعمة فسلبوا دنيا هم بالمعصية اياكم و كفر النعم لا تحل بكم النقم(48).» چرا نخوانديد بعد از خود، چه باغها و چشمه سارها بر جاى گذاشتيد و كشتزارها و خانه هاى نيكو و نعمتى كه در آن غرق شادمانى بودند. بدين سان بودند و ما آن نعمتها را به مردمى ديگر واگذاشتيم. نه آسمان بر آنان گريست و نه زمين و نه به آنان مهلت داده شد. آنان خود وارث پيشينيان بودند، سپس خود موروث شدند. شكر نعمت نكردند، بر اثر نافرمانى دنيا از دستشان رفت. از ناسپاسى نعمتها بپرهيزيد كه نكبت دامنگيرتان نشود.در گذشته، ديدن خانه هاى كوچك و بى آلايش همسران پيامبر(ص)، در رفتار زايرانى كه از گوشه و كنار سرزمينهاى اسلامى به زيارت حضرت مى رفتند، تاثيرى به مراتب بيشتر از صدها درس اخلاق داشت. شيفتگان آن حضرت، با مشاهده خانه هايى كه از گل بنا شده بود از كوتاهى دست آدمى به سقف آن مى رسيد، سعى مى كردند زندگى خود را با آن بزرگوار همرنگ سازند و از افزون طلبى بپرهيزند.متأسفانه، با خراب شدن آنها، توسط وليد بن عبد الملك، آن آثار با بركت از ميان رفت. عطا، خراسانى گفته است:«من خانه هاى زنان پيامبر را درك كردم كه با شاخه هاى خرما پوشانده شده بودند و به جاى در، پرده اى موئين آويخته. من حاضر بودم كه نامه وليد قرائت مى شد كه در آن امر شده بود، خانه هاى پيامبر در مسجد داخل شود. مردم را مثل آن روز گريان نديده بودم. سعيد بن مسيب در آن روز چنين مى گفت:به خداى سوگند، آرزو داشتم خانه ها را به حال خود گذارند، تا مردم مدينه و زائران سرزمينهاى دور دست ببينند كه پيامبرش در زندگى به چه بسنده كرده است، تا اين مطلب، مردم را از افزون طلبى و تفاخر، به پارسائى و ساده زيستى وادارد. در مجلسى ديگر، ابو امامه گفت: اى كاش، خانه ها خراب نمى شد، تا مردم از ساختن بناهاى غير لازم دورى جويند و ببينند كه پيامبرى كه كليدهاى گنجهاى دنيا در دستش بود، به چه اكتفا كرده است(50).»انگيزه شيعه در نگهداشتن آثار بزرگان، افزون بر حفظ شعائر اسلام، زنده نگهداشتن سيرت آنان است. خانه بى آلايش امام صادق در محله بنى هاشم مدينه، قرنها كانون عبرت مردمان بود.امروز نيز، آيا براى رويكرد مردمان به كفاف و قناعت و ايثار موعظه اى بهتر از ديدن خانه كوچك امام در جماران هست؟آن جا كه هم محل زندگى و هم كانون سياست بود. چه بسيار افراد با ديدن آن زندگى ساده و زاهدانه و به دور از گرايشهاى و تجملات دنيوى، دگر گون شده و احساس كرده اند كه گويا در محضر رسول الله قرار دارند.(51)آراسته شدن به ارزشها
نفوذ عمل نه جاى انكار، كه دو صد گفته چون نيم كردار نيست. عمل تجسم انديشه و گفتار است و بيش از سخن و قلم در ترويج پيام نقش دارد. سخن زيبا اگر با كردار درست همراه نباشد، تاثيرى معكوس دارد در متون دينى، عالم بى عمل، مفسده و راهزن معرفى شده است.امام صادق(ع)مى فرمايد:«اوحى الله عز و جل الى داود(ع) لا تجعل بينى و بينك عالما مفتونا بالدنيا فيصدك عن طريق محبتى. فان اولئك قطاع طريق عبادى المريدين(52).» خداوند به داود(ع) وحى كرد: عالم فريب خورده دنيا را واسطه ميان من و خودت قرار نده كه تو را از راه محبتم باز خواهد داشت. اين گروه راهزنان راه بندگانم هستند.و على(ع)، عالم بى عمل و فاسق را مفسدى خوانده كه با رفتار خود مردمان را از راه حق، دور مى سازد.«قصم ظهرى عالم متهتك و جاهل متنسك. فالجاهل يغش الناس بتنسكه و العالم يغرهم بتهتكه(53).» عالم بى پروا و جاهل لجوج، كمر مرا شكستند. نادانان با كم خردى خود مردم را گمراه مى كنند و دانايان، با بى پروايى خود، مردم را فريب مى دهند.عالم بى پروا تنها خود را به انحراف نمى كشاند كه دنيا پرستى و جاه دوستى او، در ديگران تاثير مى گذارد و حجابى براى شناخت اسلام مى گردد. از اين جهت، خطر عالم فاسد، از همه خطرها بيشتر است.امام خمينى مى فرمايد:«آنان كه دين سازى كرده و باعث گمراهى و انحراف جمعيت انبوهى شده اند، بيشتر شان اهل علم بوده اند.بعضى از آنان در مراكز علم تحصيل كرده رياضتها كشيده اند. رئيس يكى از فرق باطله در همين حوزه هاى ما تحصيل كرده است لكن چون تحصيلاتش با تهذيب و تزكيه توأم نبوده، در راه خدا قدم بر نمى داشته... آن همه رسوايى بار آورده است(54).»از طرفى سيرت نيك عالمان، بيش از هر پيام ديگر توانسته است صلاح بيافريند.پيامبر(ص) مى فرمايد:«انكم لن تسعوا الناس باموالكم بل تسعوهم باخلاقكم.55 با ثروت، نمى توانيد مردم را با خود همراه سازيد، با اخلاق آن را انجام دهيد.مقصود از اخلاق، خو گرفتن و آراسته شدن به زيباييهاى نفسانى است.بررسى جوامع اسلامى نشان مى دهد در سرزمينى كه عالمى نيك سيرت در ميان مردم حشر و نشر داشته است، اهالى آن محل به صلاح گرويده اند. وجود شهرهايى كه به دارالمؤمنين شهرت داشته اند معلول وجود حوزه هاى مهذب در آن شهرها بوده است.امام خمينى در اين باره مى فرمايد:«در بعضى از شهرستانها كه تابستانها به آن جا مى رفتيم، مى ديدم اهالى آن جا بسيار به آداب شرع هستند. نكته اش اين بود كه عالم صالح و پرهيزگارى داشتند. اگر عالم با ورع و درستكارى در يك جامعه و استانى زندگى كند، همان وجوداو باعث تهذيب و هدايت مردم آن سامان مى گردد. اگر چه لفظا تبليغ و ارشاد نكند(56).»نمونه هاى اين مطلب، در سراسر تاريخ تشّيع فراوان است از جمله، پيرامون زندگى مجلسى اول نوشته اند:«در علم فقه و تفسير و حديث استاد بود و در زهد و تقوا و ساده زيستى، تالى تلو استادش ملا عبدالله پيوسته به تهذيب اخلاق و ترويج احاديث مشغول بود. بر اثر فعاليت و سيرت نيكويش، احاديث اهل بيت در اصفهان انتشار يافت و جمع بسيارى از گمراهى به هدايت گرويدند(57).شيخ محمد تقى نورى، پدر محدث نورى، از اسوگان اخلاق است. او در زادگاه خويش به منزله پدر همگان بود.بسيار مردمدار بود. به فقرا و بينوايان، توجه بسيار داشت و در تربيت طلاب سعى وافر.رسيدگى به طلاب را به امور اهل و عيالش مقدم مى داشت. كمالات معنوى اين مرد بزرگ، سبب شد كه اقشار گوناگون به ايشان روى كنند مردمان شهر و روستا به آموزش مسائل دينى و كمالات اخلاقى روى بياورند به زيور اخلاق آراسته شوند(58).شيخ جعفر شوشترى، از علماى مهذب بوده كه در تهذيب نفوس و ترويج اخلاق عمومى تأثير بسيار داشته است.درباره كتاب «منهج الرشاد» وى نوشته اند:«اين كتاب، علاوه بر كلمات نافعه و جملات بليغه، در قلوب مطالعه كنندگان خيلى موثر مى شود و سبب آن، اظهار كمال جناب شيخ است «صناعت وعظ و ملكه هدايت و ارشاد و علو نفس در مقام علم و عمل، كه مثل آن، كمتر براى اقران آن «جناب، حاصل شده است و به همين سبب، آن جناب، صاحب انفاس قدسيه و كرامات عاليه بود(59).»شيخ ابراهيم مظفر، پس از به پايان بردن تحصيلات در نجف، براى نشر معارف و شرايع و اخلاق به بصره رفت. او، با رحمتهاى فراوان توانست تحولى موثر در اخلاق و عقايد بصريان به وجود آورد. مردم نيز، خدمات او را پاس داشته و قدردان او بودند. صاحب معارف الرجال، در سر توفيق وى نوشته است:«ميل الناس اليه و عكوفهم عليه بمختلف طبقاتهم لا نه كان يطعم الطعام و يغشى السلام بر حابة صدر و طلاقه و جه و لم تزل بابه مفتوح للزائرين من الضيوف و غيرهم(60).»طبقات گوناگون مردم، به او رو آوردند. زيرا به مردم طعام مى داد و در برخورد با آنان، گشاده رو بود و در خانه اش، همواره، به روى ميهمانان و ديگران گشوده بود.يا در سرّ توفيق شيخ حسن زاير، در تهذيب اخلاق مردم بصره نوشته اند: آن بزرگ، اهل عمل بود و واعظ نفسانى داشت و با هواى نفس مبارزه مى كرد(61).شهر كاشان روزگارى به دار المؤمنين معروف بوده و انسانهاى پارسا و با ورع بسيارى در آن ساكن بوده اند و حوزه اش عالمان و فضلاى بسيار داشته است. علت اساسى رشد مكارم اخلاق را در اين شهر، وجود عالم اخلاقى، ملا مهدى نراقى، مولف جامع السعادات دانسته اند. اين عالم برزگ، پس از پايان تحصيلات، به زادگاه خويش بازگشت و به تربيت مردم پرداخت. در شادى و غم همراه مردم بود و انبوه مشكلات و مصيبتهاب وارده بر وى، چون زلزله هاى شديد كاشان، از دست رفتن دوستان و فرزندان، مهاجرت جمع بسيارى از ياران، نا امنى و... نتوانست در اراده آهنين اين مرد، خللى ايجاد كند و با ملكه نفسانى كه در حضرتش وجود داشت، همه ناراحتيها را به جان خريد و شمه اى از اخلاق پيامبرانه اش را به نمايش گذارد. به بركت زحماتش، حوزه كاشان سامان گرفت و به پايگاه علم و عبادت شهره گشت.(62)با مردم و در ميان مردم
تا اين جا روشن شد كه از زمينه هاى موفقّيت عالمان در ايجاد محيط اخلاقى، خود گرفتن به كمالات نفسانى و عمل به علم است. اضافه بايد كرد كه عمل به علم و تهذيب نفس و عمل به رسالت اخلاق، جز با حضور در ميان مردم، بازتابى نخواهد داشت. كمال اخلاق آن نيست كه عالم در بروى مردم ببندد و در گوشه اى به تهذيب نفس بپردازد و تنها به اصلاح خود پردازد كه اين، روش عابدان و تاركان دنياست. آن كس كه تنها به خود مى انديشد، نه تنها به وظيفه تبليغ رسالت عمل نكرده كه خود را نيز نساخته است. چرا كه تقوا، مردم گريزى نيست و پارسايى در جمع و غوغاى اجتماع حاصل مى شود و ملكات نفسانيه، در برخورد با اضداد و فتنه هاى دنيوى خود را آشكار مى سازد، علاوه كه مردم، ولى نعمت حوزه اند و انتظار آن است كه در تهذيب نفس و رشد فضائل آنان را يارى دهد:«روى ان داود(ع) خرج مصحرا منفردا فاوحى الله اليه: يا داود مالى اراك وحدانيا؟ فقال: الهى اشتد الشوق منى الى لقأك و حال بينى و بينك خلقك. فاوحى الله اليه: ارجع اليهم فانك ان تأتنى بعبد آبق اثبتك فى اللوح حميدا(63).» داود پيامبر، صبحگاهان براى عبادت، به تنهايى سر به بيابان گذاشت. خداوند، به او وحى كرد: اى داود! تو را تنها مى بينم.داود گفت: خداوند! اشتياق ملاقاتت مرا وا داشت، تنها به سويت آيم. خداوند وحى كرد: به سوى مردم برگرد. تو گر بنده اى گريزان را با خود همراه كنى، در لوح محفوظ در زمره پسنديدگان، ثبتت خواهم كرد.روايت، نشانگر جايگاه والاى هدايت و ارشاد مردم است. آن كس كه تنها به خود و فرزندانش مى انديشد و كار به كار مردم ندارد، از بركات بسيار محروم مانده است. پيامبران الهى كه اسوه هاى فضيلت هستند، در ميان مردم زندگى مى كردند، با توده ها حشر و نشر داشتند و براى مردم به منزله پدر مهربان و دلسوز بودند، نيكان را تشويق و گناهكاران راارشاد مى فرمودند.پيامبر اسلام، همواره با مردم بود، به خانه هاى آنان مى رفت و در شادى غم در كنارشان بود و از مشكلاتشان گره گشايى كنارشان بود و از مشكلاتشان گره گشايى مى كرد. على(ع) حتى در اوج خلافت و مشكلات فراوان، از مردم فاصله نگرفت.آنان را ارشاد مى كرد و بيمارى اخلاقى را درمان مى بخشيد.همراهى عالمان و مردم موجب مى شود كه آرامش روانى بر همگان سايه گسترده و جامعه رو به سلامت رود.اگر عالم دينى در ميان مردم باشد، آنان را مى شناسد، محيط و زمان را درك مى كند، مردم به او دل مى بندند و با همكارى متقابل، مشكلات اخلاقى آنان رفع مى شود. در گذشته كه بيش از امروز، روحانيون با مردم حضر و نشر داشتند و كمتر منطقه اى از وجود حوزويان خالى بود، بسيارى از تنش هاى خانوادگى، و نزاعهاى مالى و... به تدبير آنان بر طرف مى شد و نيازى به مراجعه به محاكم نبود. امروز نيز، در ايّامى مثل محرم و رمضان، كه علمأ بيشتر در ميان مردم حضور دارند، ناهنجاريهاى اخلاقى فروكش مى كنند اختلافات بسيار كم مى شوند و... تا آن جا كه گاه دادگاهها در اين روزها مراجعه كننده ندارند. شهيد بهشتى مى گويد: «يادم مى آيد، در نجف آباد اصفهان يك عالم مردمى فعال به نام آقا شيخ ابراهيم، رحمة الله عليه، زندگى مى كرد. خوب يادم مى آيد. آن وقتها كه ما طلبه جوانى بوديم. پرسيدم وضع ايشان در ميان مردم چطور است؟ گفتند: مردم ايشان را از صميم قلب دوست دارند. چون ايشان هم امام جماعت و هم مدرس است و هم واعظ، هم خادم، به مردم خدمت مى كند. بعد گفتند: به طور مثال، گاهى بعد از نيمه شب در خانه ايشان را مى زنند و مى گفتند: به طور مثال، گاهى بعد از نيمه شب در خانه ايشان را مى زنند و مى گويند: ريش سفيدهاى فاميل نتوانسته اند دعواى خانوادگى را حل بكنند و ناچار به شما زحمت داده ايم. لطفا بياييد ما را اصلاح دهيد.(64)فراهم آوردن زمينه رشد ارزشها
اوج و فرود ارزشها، با مسائل رويدادهاى اجتماعى پيوند ناگسستنى دارند. سخن معروف پيامبر كه: «اگر نان نبود ما نماز نخوانده و روزه نمى گرفتيم(173)» بيانگر اين واقعيت است كه تا معاش بر آورده نشود، روان آرامش نيابد، شخص مطيع در گاه خداوند نگردد. ديندارى و معنويت، سر بلندى و غرور، عفت، و اخلاق هر جامعه اى بستگى به نظام معيشتى آن دارد.بى عدالتى، ظلم، اجحاف، نا امنى، فقر، بيكارى، و دغدغه اهل و عيال، پريشانحالى و... زمينه ساز ناهنجاريهاى اخلاقى هستند.على(ع)، در خطبه اى درباره پيوند مسائل ارزشى با رويدادهاى اجتماعى فرموده است:«اگر حقوق اجتماعى رعايت گردد والى حق رعيت را پاس دارد و رعيت از فرامين حكومت اطاعت كند، حق در ميانشان قوى و نيرومند شده، جاده هاى دين صاف و هموار مى گردد، راه و رسمها در مجراى خويش به جريان مى افتد عدالت فراگير شده، بدين ترتيب زمان و مردم صالح مى شوند. در اين شرايط، به بقاى دولت اميدوار بايد بود و دشمنان مايوس خواهند شد.اما اگر رعيت بر والى چيره شود و يا حكومت بر رعايا اجحاف ورزد، نظام اجتماعى مختل مى شود، نشانه هاى ستم و جور آشكار خواهد گرديد. در اين شرايط، در برنامه هاى دينى دستبرد وارد شده، جاده هاى وسيع سنن و آداب متروك خواهد ماند، احكام خداوند تعطيل مى گردد و بيماريهاى اخلاقى بسيار خواهد شد(66).»اين جاست كه پيامبران الهى پيش از هر چيز به دنبال فراهم كردن زمينه اجتماعى رشد مكارم بوده اند. بر آن بوده اند ريشه گناه و عوامل فساد آفرين را بخشكانند و درخت ايثار و احسان را در زمين مساعد بكارند؛ از اين روى پيامبران پس از دعوت به توحيد، مردم را به عدالت اقتصادى فرا خوانده اند.شعيب پيامبر، مردم را به از ميان بردن اجحاف اقتصادى و عدالت در داد و ستد دعوت مى كند(67).پيامبر اسلام، در راه نفس تكاثر، مى جنگد. براى رشد اقتصاد، مردمان را به كار و كوشش تشويق مى كند به جاى كمك مستقيم به گدايان، با تهيه ابزار كار، آنان را به كاروامى دارد(68).على(ع) براى مقابله با مفاسد جنسى، و مسائل ازدواج را براى جوانان فراهم مى آورد و از بيت المال به جوانان فقير كمك مى كند(69).بيكارى، فقر، بى عدالتى، ناامنى، نبود آرامش روانى و روحى و... تعادل فرد را به هم مى زنند و منفجر مى شود و به كارهاى ناروا دست مى زند.به گفته شهيد مطهرى:«گناه، غالباً انفجار است. انفجار چون ديگ بخار كه آن را بخار بدهند و هيچ منفذ و دريچه اطمينان نداشته باشد، بالآخره، انفجار صورت مى گيرد و انسان نيز، به وسيله گناهان منفجر مى شود(70).»مرورى بر متون دينى و سيرت پيامبرو امامان و علما، اين نكته را روش ساخت، كه روحانيت، در برابر رفتار مردم، مسؤوليت دارد و اين مسؤوليت را آن گاه مى تواند به درستى انجام دهد كه خود را اصلاح كرده باشد و در اين لباس، نا اهل و راهزنى نباشد، تا حوزه ها در چشم مردم، حرمت داشته باشند و سخن آنان را بشنوند و راه اصلاح را پويند.محمد جواد مغنيه درباره اصلاح حوزه ها مى نويسد:«لازم است حرمت آن را پاس داشته و آن را از دسترس با ديگران و نالايقان دور نگهداشت. بر صاحبان حقيقى آن واجب است اولياى امور را ملزم به تدوين قانونى كنند كه افراد نا باب و جاهل و ريا كار منحرف را از دسترس به آن، دور كنند.اگر فردى عادى، بدون جهت، لباس پاسبانى را بر تن كند، قانون او را مجازات خواهد كرد.آيا روزگارى خواهد آمد كه شؤون يك اداره كوچك، در حق حوزه با اين عظمت، رعايت شود. اگر حوزه، از بناى چنين نظامى، رعايت شود. اگر حوزه، از بناى چنين نظامى عاجز است، بهتر آن است كه افرادش، با لباس عادى زندگى كنند، تا اين كه جاهلان و نفوذيان، با اعمال و رفتار نامناسب، آن را بد جلوه بدهند(71).».1 «الامالى»، شيخ طوسى / 540 تحقيق موسسه البعثه، دار الثقافة، بيروت..2 «بحار الانوار»، علامه مجلسى، ج 234 / 14، موسسه الوفأ؛«كتاب مقدس، عهد جديد، انجيل منى»/ 7 و 9 انجمن پخش كتب مقدسه..3 «الامالى»، شيخ طوسى / 596..4 «بحار الانوار»، ج 126 / 14..5 «سيرى در نهج البلاغه»، استاد مطهرى / 198..6 «وافى»، فيض كاشانى، 164 / 1، كتابخانه امام على(ع)، اصفهان..7 «نجوم السمأ»، ميرزا محمد مهدى لكهنوى، ج 100 / 1، بصيرتى، قم..8 «بحار الانوار»، ج /264 22..9 «حياة الحيوان الكبرى»، دميرى، ج 163 / 1، ناصرخسرو..10 «معانى الاخبار»، شيخ صدوق / 119، دار المعرفه، بيروت..11 «همبستگى ميان تصوف و تشيع» دكتر كامل مصطفى شييى، ترجمه على اكبر شهابى/ 265، دانشگاه تهران..12 «همان مدرك»/ 262..13 «معانى الاخبار»/ 119..14 «اخلاق محتشمى»، خواجه نصير طوسى / 449، دانشگاه تهران..15 «فروغ كافى»، كلينى، ج 444 / 6، دارالتعارف للمطبوعاات، بيروت..16 «بحار الانوار» ج 354 /47..17 «همان مدرك» / .361 .18 «همان مدرك» ج 309 / 76..19 «القوائد و الفوائد»، شهيد اول، ج 159 / 2، مكتبة المفيد، قم..20 «بحار الانوار»، ج 158 / 2..21 «تحف العقول»، ابن شعبه / 11 مقدمه، موسسه اعلمى ، بيروت..22 «گفتارهاى حقوقى، مجموعه سخنرانيهاى چهارمين گردهمايى دفتر حوزه دانشگاه»، از سخنان آقاى جوادى آملى، / 125، قدس..24 «جهاد اكبر»، امام خمينى / 44..25 «وسائل الشيعه»، شيخ حر عاملى، ج 284 / 12..26 «نهج البلاغه»، صبحى صالح، ذيل خطبه 83..27 «تمدن اسلامى در قرن چهارم هجرى»، آدم منز، ترجمه عليرضا ذكاوتى قراگزلو، ج 69 / 2، امير كبير..28 «تاريخ علوم و ادبيات ايرانى»، ذبيح الله صفا / 11، ابن سينا، به نقل ازتاريخ بيهق / 158..29 «مجموعه آثار فارسى احمد غزالى»، به اهتمام احمد مجاهد/ 126 مقدمه، دانشگاه تهران..30 «الرسالة العلمية فى احاديث النبوية»، كمال الدين حسين كاشفى / 4 مقدمه، انتشارات علمى فرهنگى، تهران..31 «تذكره نصر آبادى»، ميرزا محمد طاهر نصر آبادى، / 172، مروى..32 «نجوم السمأ» ج 366 / 1..33 «ريحانه الادب»، ميرزا محمد على مدرس، ج 259 / 3، خيام..34 «نجوم السمأ»، ج 116 / 2..35 «سيرى در نهج البلاغه» استاد مطهرى / 11..36 «سيماى فرزانگان»، رضا مختارى، ج 64 / 3، دفتر تبليغات اسلامى..37 «بررسى و تحليلى از نهضت امام خمينى»، حميد روحانى، ج 360 / 1..38 «مسند احمد حنبل»، ج 282 / 2، دار الفكر..39 «سنن بيهقى»، ج 360 / 2..40 «روان شناسى و اخلاق» ژ. آ. هدفيلد. ترجمه دكتر على پريور، 273، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، تهران..41 «سفر نامه شاردن»، ترجمه اقبال يغمايى، ج / 19، توس، تهران..42 «نهاد دادرسى در اسلام»، دكتر محمد حسين ساكت / .77 آستان قدس..43 سوره «ممتحنه»، آيه 4..44 سوره «احزاب»، آيه 21..45 سوره «هود»، آيه 120..46 «طبقات الصوفيه» ، تقريرات خواجه عبدالله انصارى / 2، توس..47 «سوره «دخان»، آيه 25 - 29..48 «بحار الانوار»، ج 84 / 78؛ 423 / 32..49 «طبقات كبرى» ابن سعد، ج 500 / 1، دار صادر..50 «همان مدرك»..51 «خوريد بى غروب» محمد سپهى / 240، سازمان تبليغات اسلامى..52 «علل الشرايع»، شيخ صدوق / 394، باب 131 دار حيأ التراث العربى، بيروت..53 «بحارالانوار»، ج 111 / 2..54 «جهاد اكبر»، امام خمينى / 29..55 «بحار الانوار»، ج 166 / 74..56 «جهاد اكبر» / 38..57 «فوائد الرضويه»، شيخ عباس قمى / 440..58 «همان مدرك»/ 436..59 «نجوم السمأ»، ج 16 / 2..60 «معارف الرجال» شيخ محمد حرز الدين، ج / 139، كتابخانه آية الله مرعشى..61 «همان مدرك» / 224..62 «جامع السعادات»، محمد مهدى نراقى، ج / 1 اب..63 «بحار الانوار»، ج 40 / 14..64 «او به تنهايى يك ملت بود»، دفتر اول / 300، بنياد شهيد..65 «بحار الانوار»، ج 268 / 66..66 « نهج البلاغه»، خطبه 216، صبحى صالح. .67 سوره «اعراف»، آيه 85..68 «الترغيب و الترهيب»، عبد العظيم المنذرى، ج 591 / 1، دار احيأ التراث العربى..69 «وسائل الشيعه»، 574 / 18..70 «تعليم و تربيت در اسلام»، استاد مطهرى 262، الزهرأ..71 «الشيعة فى الميزان»، محمد جواد مغنيه / 394، دار الجواد، بيروت.