ارزش علم و دانش
داود الهامى بايد دانست كه در پيمودن راه معرفت و كمال شرط اساسى، علم وآگاهى است و بدون علم و آگاهى شناخت و معرفت امكان پذير نيست زيرا معرفت نتيجه ادراك و حاصل علم است، پس هرچه علم و آگاهى بيشتر باشد، شناخت ومعرفت كامل تر مى باشد. شان اصلى پيامبران الهى «تزكيه و تعليم » است يعنى ساختن انسان آگاه (ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه) (1) . به يقين انسانها نيازمند انديشه وآموختن هستند. هدف از آفرينش عالم به موجب آيات قرآن -علم و آگاهى از قدرت وعلم خداوند و عبادت و پرستش او است: (الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شى قدير و ان الله قد احاط بكل شى علما) (2) . «خداوند كسى است كه هفت آسمان را آفريد و از زمين نيز همانند آن را، فرمان او در ميان آنها پيوسته نازل مى شود تا بدانند كه خداوند بر هر چيز تواناست وعلم او به همه چيز احاطه دارد». در اين آيه قرآن مجيد هدف اين آفرينش عظيم را آگاهى انسان از صفات خدا ازعلم و قدرت او مى شمارد كه آگاهى از اين دو صفت براى كمال انسان كافى است وهمين آيه بر شرافت علم كافى است. و در آيه ديگر مى فرمايد: (و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون) (3) .«من جن وانس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند». هدف اصلى «عبوديت » است كه در اين آيه به آن اشاره شده، و مساله «علم ودانش » هدفى است كه در مسير عبوديت قرار مى گيرد به اين معنى آگاهى و معرفت مقدمه اى براى بندگى و عبادت است. در حديثى از امام موسى بن جعفر(ع) آمده كه از حضرتش سوال كردند معنى اين سخن پيامبر(ص) چيست كه فرموده: «اعملوا فكل ميسر لما خلق له » تا مى توانيد عمل كنيد كه همه انسانها براى هدفى كه آفريده شده اند، آمادگى دارند». امام فرمود: «ان الله عزوجل خلق الجن و الانس ليعبدوه و لم يخلقهم ليعصوه و ذلك قوله عزوجل (و ما خلقت الاجن و الانس الا ليعبدون) فيسر كلا لما خلق له، فويل لمن استحب العمى على الهدى » : «خداوند بزرگ جن و انس را براى اين آفريده كه او را عبادت كنند، براى اين نيافريده است كه نافرمانيش نمايند و اين همان است كه مى فرمايد «و ماخلقت الجن والانس الا ليبعدون » و چون آنها را براى اطاعت آفريده، راه را براى رسيدن به اين هدف براى آنان آسان و هموار ساخته، پس واى به حال كسانى كه چشم برهم گذارند و نابينائى را بر هدايت ترجيح دهند» (4) . در حديث ديگرى از امام صادق(ع) مى خوانيم كه امام حسين(ع) دربرابر اصحابش فرمود: «ان الله عزوجل ما خلق العباد الا ليعرفوه، فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه، استغنوا بعبادته عن عباده من سواه » :«خداوند بزرگ بندگان را نيافريده مگر به خاطر اين كه او را بشناسند، هنگامى كه او رابشناسند عبادتش مى كنند و هنگامى كه بندگى او كنند، از بندگى غير او بى نيازمى شوند» (5) . پس معلوم مى شود كه مقصود از آفرينش هر دو جهان علم و عبادت است و در مقام مقايسه، از اين دو، جوهر علم و عبادت، شريفتر و با فضيلت تر است كه پيامبر اكرم(ص) فرموده: «ان فضل العالم على العابد كفضلى على امتى » (6) :«برترى دانشمند و عالم بر عابد مانند برترى من است نسبت به پست ترين امتم ». و همچنين فرموده: «نظره الى العالم احب الى من عباده سنه صيامها وقيامها» (7) :«نظر كردن به روى عالم پيش من از عبادت يك ساله با روزه روزهاو نماز شبها بهتر است ». و نيز فرمود: «الا ادلكم عى اشرف اهل الجنه، قالوا بلى يا رسول الله. قال: هم علماء امتى » (8) :«آيا شما را راهنمائى كنم به شريفترين اهل بهشت؟ گفتند: بلى يا رسول الله، فرمود: كه ايشان علماى امت من هستند». امام باقر(ع) فرمود: «عالم ينتفع بعلمه افضل من سبعين الف عابد» (9) . :«عالمى كه از علم خود بهره ببرد، (يا ديگران بهره برند) بهتر از هفتاد هزارعابد است ». پس معلوم شد كه از علم و عبادت، علم شريفتر است ولى بايد كه بنده را با علم،عبادت نيز باشد و گرنه بى فائده مى شود زيرا علم به منزله درخت است و عبادت به منزله ثمر آن است، عالم بى عمل مانند درخت بى ثمر است. و ارزش درخت بسته به ميوه آن است. پس عالم بايد عبادت كند تا شرافت علم حفظ شود. امام صادق(ع) فرمود: «من تعلم العلم و عمل به و علم لله دعى فى ملكوت السماوات عظيما، فقيل: تعلم لله و عمل لله و علم لله » (10) . :«هر كه براى خدا علم را بياموزد و بدان عمل كند و به ديگران بياموزد در ملكوت آسمانهاعظيمش خوانند و گفته مى شود: آموخت براى خدا، عمل كرد براى خدا، تعليم دادبراى خدا». امام سجاد(ع) فرمود: درانجيل نوشته شده است كه: «لا تطلبوا علم ما لا تعملون و لما تعملوا بما علمتم فان العلم اذا لم يعمل به لم يزد صاحبه الا كفرا و لم يزدد عن الله الا بعدا» (11) .:«جوياى علمى نباشيد كه به آن عمل نخواهيد كرد و چرا به علم خويش عمل نمى كنيد؟ زيرا علمى كه به آن عمل نشود،جز كفر(ناسپاسى) صاحب آن و دورى او را از خدا نيفزايد». اميرمومنان على(ع) مى فرمايد: «ايها الناس اعلموا ان كمال الدين طلب العلم والعمل به الا و ان طلب العلم اوجب عليكم من طلب المال ان المال مقسوم مضمون لكم قد قسمه عادل بينكم و ضمنه و سيفى لكم و العلم مخزون عند اهله و قدامرتم بطلبه من اهله فاطلبوه » (12) . :« اى مردم بدانيد كه كمال دين در علم و عمل است، بدانيد كه فراگرفتن دانش از مال واجب تر است زيرا مال براى شماقسمت و تضمين شده، عادلى (كه خدا باشد) آن را بين شما قسمت كرده و تضمين نموده و به شما مى رساند ولى علم نزد اهلش نگهداشته شده و شما وظيفه داريد كه آن را ازاهلش طلب كنيد، پس آن را بخواهيد». لذا در اسلام تحصيل علم يك «فريضه » دينى است و در اين باره روايات زيادى ازپيشوايان دينى رسيده است. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «طلب العلم فريضه على كل مسلم و مسلمه » (13) . :«تحصيل علم بر هر زن و مرد مسلمان واجب است ». اين حديث به اين تعبير «طلب العلم فريضه على كل مسلم »از مسلمات احاديث نبوى است كه شيعه و سنى هر يك به طرق مختلف آن را از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده اند. و در حديث ديگر مى فرمايد: «طلب العلم فريضه على كل مسلم الا ان الله يحب بغاه العلم ». :«دانش آموزى بر هر فرد مسلمان (اعم از زن و مرد)واجب است خداوند محصل را دوست مى دارد». «فريضه » يعنى واجب، از ماده «فرض » است كه به معنى قطع و حتم و وجوب است آنچه را ما الان به واجب و مستحب تعبير مى كنيم در صدر اول به «مفروض » و«مسنون » تعبير مى كرده اند. معنى حديث چنين است يكى از فرائض اسلامى كه دررديف ساير فرائض و واجبات است، طلب و تحصيل علم است و بر هر مسلمانى هم واجب است، اختصاص به طبقه و دسته اى ندارد و هيچ استثنائى حتى از نظر جنس دانش آموز(زن و مرد) وجود ندارد. در اين كه منظور از «علم » چه نوع علمى است. مرحوم فيض در كتاب شريف «محجه البيضاء» كلام جامعى دارد كه ظاهرا اين كلام را از غزالى نقل كرده اند. مى گويد: «علماء اسلام در تفسير اين حديث تقريبا بيست فرقه شده اند و هر فرقه اى اهل هرعلم و فنى بوده اند گفته اند مقصود اين حديث همان علم و فن ماست، علماى اخلاق گفته اند كه مقصود علم اخلاق است. فقهاء گفته اند كه مقصود علم احكام است وهمينطور... سپس خود او مى گويد: مقصود پيامبر(ص) هيچ كدام از اينها انحصارا نيست، اگرمقصود پيامبر يكى از اين رشته ها بود، تصريح مى كرد كه علم كلام يا اخلاق يا فقه و يا حديث و... بايد ديد از نظر اسلام چه چيزى لازم و واجب است به وجوب عينى يا وجوب كفائى واگر راه انجام آن تكليف تحصيل علم و يادگرفتن است، بايد گفت تحصيل آن علم واجب است (14) ولى مى توان گفت: در اين روايات علم به صورت مطلق ذكر شده است و قدر مسلم قسم اعلاى آن مى باشد و آن علم توحيد و خداشناسى است كه بنده را حاجت بدان عظيم است. روايت شده است كه خداوند به داود(ع) وحى فرستاد كه «يا داود تعلم العلم النافع قال الهى و ما العلم النافع؟ قال ان تعرف جلالى و عظمتى و كبريائى وكمال قدرتى على كل شى فان هذا الذى يقربك الى » (15) .:«اى داود علمى بياموزكه سودمند باشد. پرسيد: خداوندا، علم نافع و سودمند كدام است؟ فرمود: علمى كه با آن جلالت وعظمت و كبريايى مرا بازشناسى كه اين علم موجب تقرب و نزديكى تو به من خواهدشد». روايتى به سند صحيح از امام رضا(ع) از آباء طاهرينش از رسول خدا(ص) روايت شده كه فرمود: «طلب العلم فريضه على كل مسلم، فاطلبوا العلم فى مظانه واقتبسوه من اهله فان تعلمه لله تعالى حسنه و طلبه عباده و المذاكره فيه تسبيح والعمل به جهاد و تعليمه من لا يعلمه صدقه و بذله لاهله قربه الى الله لانه معالم الحلال والحرام و منار سبل الجنه والمونس فى الوحشه و الصاحب فى الغربه والوحده والمحدث فى الخلوه و الدليل على السراء والضراء والسلاح على الاعداء والمزين عند الاخلاء». «طلب علم بر هر مرد مسلمان واجب است، دانش را از محل خودش فراگيريد و ازاهلش بياموزيد، زيرا فراگرفتن دانش از نظر خوشنودى خدا حسنه است و طلب علم عبادت و مذاكره آن تسبيح و به كاربستن آن جهاد در راه خدا و آموختن آن به جاهل صدقه و بذل علم به اهلش قربت و نزديكى به خداست، زيرا علم راه حلال وحرام، و چراغ راه بهشت، و يار تنهائى و مونس وحشت و غربت، و سخنگوى خلوت ورهنماى آشكار و پنهان و سلاح بر دشمنان و زينت پيش دوستان است ». «يرفع الله به اقواما فيجعلهم فى الخير قاده تقتبس آثارهم و يقتدى بفعالهم و ينتهى الى آرائهم، ترغب الملائكه فى خلتهم و باجنحتها تمسحهم و فى صلواتهاتبارك عليهم يستغفر لهم كل رطب و يابس حتى حيتان البحر و هوامه و سباع البر وانعامه، ان العلم حياه القلوب من الجهل و ضياء الابصار من الظلمه و قوه الابدان من الضعب، يبلغ بالعبد منازل الاخيار و مجالس الابرار و الدرجات العلى فى الاخره والاولى الذكر فيه يعدل بالصيام و مدارسته بالقيام و به يطاع الرب ويعبد، يلهمه الله السعداء و يحرمه الاشقياء فطوبى لمن لم يحرمه الله من حظه » (16) . «خداوند افرادى را بر اثر علم بلند مى گرداند و آنان را در ميان مردم سرافراز مى فرمايد به طورى كه آثار آنها مورد اقتباس و افعالشان مورداقتداء قرار مى گيرد و رايشان به آنها منتهى مى شود، فرشتگان به دوستى آنهااشتياق پيدا مى كنند و با بالهاى خود آنان را مس مى نمايند و در نمازهاى خودبركت براى آنها مى طلبند، هر خشك و ترى حتى ماهيان دريا و حشرات و درندگان وچرندگان، براى آنها طلب آمرزش مى نمايند. آرى علم زنده كننده قلبها از جهل و بينائى ديدگان از ظلمت و توانائى بدنهااز ضعف و ناتوانى است، علم بنده را به منازل اخيار و مجالس ابرار و بالاترين درجه در دنيا و آخرت مى رساند، ذكر و ورد عالم برابر با ثواب روزه و تدريس علم برابر نماز است زيرا به علم خداوند عبادت مى شود و بر اثر علم صله رحم مى گردد و راه حلال و حرام شناخته مى گردد علم راهنماى عمل است و عمل پيرو اواست، خداوند به سعادتمندان دانش عطا فرمايد و اشقياء را از آن محروم مى سازد،خوشا به حال كسى كه خداوند او را از حظ دانشش محروم نساخته است ». نقش تقوا در عرفان اسلامى «تقوا» از كلمات شايع و رايج دينى است و در قرآن كريم و نهج البلاغه و كتب حديث زياد استعمال شده است و آن از ماده «وقى » است كه به معناى حفظ و صيانت و نگهدارى است. راغب در كتاب «مفردات القرآن » مى گويد: «وقايه عبارت است از محافظت يك چيزى از هرچه به آن زيان مى رساند و تقوا يعنى نفس را در وقايه قرار دادن ازآنچه بيم مى رود تحقيق مطلب اين است، اما گاهى به قاعده استعمال لفظ مسبب درمورد سبب و استعمال حفظ سبب در مورد مسبب خوف به جاى تقوا و تقوا به جاى خوف استعمال مى گردد، تقوا در عرف شرع يعنى نگهدارى نفس از آنچه انسان را به گناه مى كشاند به اين كه ممنوعات و محرمات را ترك كند» (17) . راغب صريحا تقوا را به معنى خود را محفوظ نگاهداشتن معنى كرده و گفته است: استعمال آن به معنى خوف مجاز است بنابراين ترجمه صحيح كلمه «تقوا»خودنگهدارى كه همان ضبط نفس است و «متقين » يعنى خود نگهداران. در آثار دينى تقوا همه جا به معناى آن ملكه مقدس كه در روح پيدا مى شود و به روح قوت و قدرت و نيرو مى دهد و نفس اماره و احساسات سركش را رام و مطيع مى سازد بكار رفته است. در نهج البلاغه مى خوانيم: «ان تقوى الله حمت اولياءالله محارمه و الزمت قلوبهم مخافته حتى اسهرت لياليهم و اظمات هواجرهم »«تقواى خداوند دوستان خدا را در حمايت خود قرار داده و آنها را از تجاوز به حريم محرمات الهى نگهداشته است و خوف خدا را ملازم دلهاى آنها قرار داده است تا آنجا كه شبهاى آنها رازنده كرده و روزهاى آنها را قرين تشنگى (روزه) كرده است » (18) . امام در اين جملات با صراحت كامل «تقوا» را به معناى آن حالت معنوى و روحانى ذكر كرده كه حافظ و نگهبان از گناه است. و در خطبه ديگر مى فرمايد: «ذمتى بما اقول رهينه و انا به زعيم ان من صرحت له العبر عما بين يديه من المثلات حجزه التقوى عن تقحم الشبهات »«ذمه خود رادرگرو گفتار خود قرار مى دهم و صحت گفتار خود را تضمين مى كنم، اگر عبرتهاى گذشته براى شخصى آينه عبرت قرار گيرد، تقوا جلو او را از فرو رفتن در كارهاى شبهه ناك مى گيرد». تا آنجا كه مى فرمايد: «الا و ان الخطايا خيل شمس حمل عليها راكبها و خلقت لجمها فتقحمت بهم فى النار الا و ان التقوى مطايا ذلل و حمل عليها راكبها واعطوا ازمتها فاوردتهم الجنه »«مثل خلاف كارى و زمام را به كف هوس دادن مثل اسبهاى سركش و چموشى است كه لجام را پاره كرده و اختيار را به طور كامل از كف آن كه بر او سوار است، گرفته و عاقبت آنها را در آتش مى افكنند و مثل تقوى مثل مركبهائى رهوار و مطيع و رام است كه مهار آنها در اختيار آن كسانى است كه بر آنها سوارند و آنها را وارد بهشت مى سازد» (19) . قرآن مجيد ملاك كرامت و ارزش انسانها را تقوا مى داند و مى فرمايد(ان اكرمكم عندالله اتقاكم) «گرامى ترين شما نزد خدا با تقواترين شماست » (20) . تقوا در قرآن به عنوان بهترين توشه آخرت و بزرگترين وسيله سعادت معرفى شده است. على(ع) مى فرمايد: «عليكم بتقوى الله فانها تجمع الخير و لا خير غيرها و يدرك بها من الخير مالا يدرك بغيرها من خير الدنيا و الاخره » (21) . «تقوا را مراعات كنيد چون جامع تمام خيرات و نيكيهاست و خيرى جز تقوا وجودندارد و خيراتى كه به واسطه تقوا حاصل مى شود در غير آن يافت نمى شود چه خيردنيا و چه خير آخرت ». امام سجاد(ع) فرمود: «شرف كل عمل بالتقوى و فاز من فاز من المتقين، قال الله تبارك و تعالى (ان للمتقين مفازا) (22) . «شرافت و ارزش هر عملى به واسطه تقواست، تنها متقيان به سعادت و رستگارى نائل مى گردند، خداوند متعال مى فرمايد: سعادت و رستگارى از آن متقيان است ». على(ع) تقوا را به عنوان عامل مهم تزكيه و تهذيب نفس و داروى شفابخش بيماريهاى نفس معرفى كرده است، مى فرمايد: «فان تقوى الله دواء داء قلوبكم وبصر عمى افئدتكم و شفاء مرض اجسادكم وحصلاح فساد صدوركم و طهور دنس انفسكم وجلاء غشاء ابصاركم و امن فزع جاشكم و ضياء سواد ظلمتكم » (23) . «تقواى الهى داروى شفابخش بيمارى قلبهاى شما و روشنگر كورى دلها و شفابخش بيمارى بدنها واصلاح كننده فساد سينه ها و پاك كننده آلودگيهاى نفس و جلادهنده ديدگان وآرامش بخش اضطرابهاى درونى و روشن كننده تاريكيهاى شما مى باشد». تقوا، هدف تشريع احكام شده است و در قرآن مجيد مى خوانيم: (يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون) (24) . «اى مردم! پروردگارتان را كه شما و كسانى را كه قبل از شما بوده اند، آفريده عبادت كنيد شايد باتقوا شويد». (كتب عليكم الصيام كما كتب على الذين من قبلكم لعلكم تتقون) (25) .«روزه برشما واجب شده چنان كه بر كسانى كه قبل ازشما بودند، واجب بوده است، شايد كه با تقوا باشيد». راجع به تقوا واهميت آن آيات و روايات فراوانى وارد شده كه در اينجا منظورما ذكر همه آنها نيست و تنها به دو اثر مهم تقوا كه در قرآن مجيد ذكر شده وباب سير و سلوك را در عرفان باز كرده، اشاره مى كنيم: دو اثر مهم تقوا در آيات و روايات درباره آثار تقوا زياد بحث شده از همه آنها مهمتر دو اثر زير مى باشد: 1 - روشن بينى و بصيرت. چنانكه در آيه شريفه مى فرمايد:(يا ايها الذين آمنواان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا) (26) «اى اهل ايمان! اگر تقواى الهى داشته باشيد، خداوند براى شما وسيله اى جهت تشخيص حق از باطل(فرقان) قرار مى دهد،يعنى روشن بينى خاصى مى دهد كه در پرتو آن، حق را از باطل مى شناسيد». درآيه ديگرمى فرمايد: (واتقوالله و يعلمكم الله والله بكل شى عليم) (27) . «باتقوا باشيد تا خداوند علوم را بر شما افاضه كند خدا به هر چيزى داناست ». مى گويند: ذكر اين دو جمله پشت سر يكديگر اشعارى دارد كه تقوا تاثير دارد دراين كه انسان مورد موهبت افاضه تعليم الهى قرار گيرد. در كلام رسول اكرم(ص) آمده است: «جاهدوا انفسكم على اهوائكم تحل قلوبكم الحكمه » «با هوا و هوسهاى نفسانى مبارزه كنيد تا حكمت در دل شما واردشود». در دروايت ديگر از آن حضرت مى خوانيم: «من اخلص لله اربعين يوما ظهرت ينابيع الحكمه من قلبه على لسانه » (28) «هركس چهل روز خود را خالص براى خداقرار دهد، چشمه هاى حكمت از زمين دلش به مجراى زبانش ظاهر مى شود». در حديثى از امام باقر(ع) نقل شده است كه فرمود: «ما اخلص العبد الايمان بالله عزوجل اربعين يوما - او قال: ما اجمل عبد ذكرالله عزوجل اربعين يوما -الا زهده عزوجل فى الدنيا و بصره دائها و دوائها فاثبت الحكمه فى قلبه و انطق بها لسانه. .» (29) . «يعنى بنده اى چهل روز ايمان خودش را خالص نكرده است -يا گفت بنده اى چهل روز خدا را خوب ياد نكرده است (اين ترديد از راوى حديث است) مگر آن كه خداوند عنايت كرده و او را نسبت به دردها و دواهاى اين دنيابصيرت داده و حكمت را در دل او قرار داده و به زبان او جارى ساخته است ». در تفسير «الميزان » از كتب اهل تسنن نقل شده است كه رسول اكرم(ص) فرمود: «لولا تكثير فى كلامكم و تمريج فى قلوبكم لرايتم ما ارى و لسمعتم مااسمع » (30) . «اگر زياده روى در سخن گفتن شما و هرزه چرانى در دلهاى شمانبود، هرچه من مى بينم شما نيز مى ديديد و هرچه من مى شنوم شما نيز مى شنيديد». پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: «لولا ان الشياطين يحومون على قلوب بنى آدم لنظرواالى الملكوت » (31) . «اگر نبود كه شياطين بر گرد قلوب بنى آدم دور مى زنند،عالم ملكوت را مشاهده مى كردند». از اين قبيل آيات و روايات استفاده مى شود كه تقوا عقل را روشن مى كند و دريچه حكمت را به روى انسان مى گشايد. 2 - حل شدن مشكلات و آسان شدن كارها و بيرون آمدن از تنگناها و مضايق يكى ديگر از آثار تقواست. قرآن مجيد مى فرمايد: (من يتق الله يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لا يحتسب) (32) . «هركس كه تقواى خدا داشته باشد، خداوند براى اوراه بيرون شدن از سختيها و شدائد را قرار مى دهد و از راهى كه گمان نمى رود،به وى روزى مى رساند». و نيز مى فرمايد: (و من يتق الله يجعل له من امره يسرا) (33) «هركس كه تقواى الهى داشته باشد، خداوند يك نوع سهولت و آسانى در كار او قرار مى دهد». اميرمومنان على(ع) فرمود: «فمن اخذ بالتقوى عزبت عندالشدائد بعد دنوها واحلولت له الامور بعد مرارتها و انفرجت عند الامواج بعد تراكمها و اسهلت له الصعائب بعد انصابها» (34) . «هركس كه چنگ به دامن تقوا بزند، سختيها وشدائد بعد از آن كه به او نزديك شده اند، از او دور مى شوند و تلخيها براى اوشيرين مى گردند، امواج متراكم، در برابرش شكافته و پراكنده مى شوند و اموردشوار بر او آسان مى گردند». گرفتاريها و تنگناهائى كه براى انسان پيش مى آيد و زندگى را تلخ و شقاوت آلودمى كند، نوعا فتنه ها و ابتلائات سوء و گرفتاريهاى اخلاقى و اجتماعى است و تقواانسان را از اين نوع گرفتاريها نجات مى دهد. چنان كه اميرمومنان على(ع) درتفسير آيه فوق مى فرمايد: «واعلموا انه من يتق الله يجعل له مخرجا من الفتن و نورا من الظلم » (35) . «بدانيد كه هر كه تقواى الهى داشته باشد خداوند براى او راه بيرون شدن ازفتنه ها و نورى به جاى تاريكى قرار مى دهد. فتنه ها همان ابتلائات سوء وگرفتاريهاى اخلاقى و اجتماعى است ». البته اغلب گرفتاريهائى كه براى انسان پيش مى آيد از ناحيه خودش است و هركس خودش بالاترين دشمنان خود مى باشد «اعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك » هركسى خودش سرنوشت خود را تعيين مى كند، على(ع) فرمود: «لا عدو اعدى على المرء من نفسه » (36) . «بر مرد ستم كننده تر از نفس او نيست » غالب رفتار هركسى باخودش خصمانه است. دشمن به دشمن آن نپسندد كه بى خودبا نفس خود كند به مراد و هواى خويش با توجه به اين مطالب خوب روشن مى شود كه سلاح تقوا چه اندازه موثر است در اين كه انسان را از فتنه ها دور نگهدارد و به فرض اين كه در فتنه واقع شد، تقوااو را نجات مى دهد. قرآن كريم مى فرمايد: (ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون) (37) . «مردمان با تقوا اگر هم احيانا خيالى از شيطان بر آنها بگذرد و جان آنها را لمس كند، و روح آنها را تاريك نمايد،تذكر پيدا كرده و به ياد خدا مى افتند و بصيرت و بينائى خود را باز مى يابند. به خاطر همين است كه رسول خدا(ص) فرمود: «خصله من لزمها اطاعته الدنيا والاخره ربح الفوز بالجنه قيل و ما هى يا رسول الله؟ قال التقوى من اراد اعزالناس فيتق الله عزوجل ثم تلا: (و من يتق الله يجعل له مخرجا و يرزقه من حيث لا يحتسب ») (38) . «صفتى است كه هركس ملازم آن باشد دنيا و آخرت در اختيار اوخواهد بود و به بهشت نيز نائل خواهد شد، عرض شد اى رسول خدا آن صفت چيست؟ فرمود: تقوا. هركس كه مى خواهد عزيزيترين مردم باشد، تقوا را پيشه خود سازد،سپس آيه «من يتق الله » را خواند».1- سوره آل عمران: 174 - سوره جمعه: 2. 2- سوره طلاق: 12. 3- سوره ذاريات: 56. 4- توحيد صدوق، بنا به نقل الميزان، ج 18، ص 423. 5- علل الشرايع، ج 1، ص 9، باب 9 ، ح 1. 6- سنن ترمذى، ج 5، كتاب العلم، باب 19، ح 2685، ص 50. - اصول كافى، ج 1، ص 26 و 27، ح 1 - منهاج العابدين، غزالى، ص 12 - منيه المريد، چاپ قم، ص 11. 7- منهاج العابدين، ص 12. 8- مدرك قبل. 9- اصول كافى، ج 1، ص 33. 10- كافى، ج 1، ص 35. 11- كافى، ج 1، ص 44 - 45. 12- كافى، ج 1، ص 30 - منيه المريد، ص 18 و19. 13- بحارالانوار، ج 1، ص 177. 14- محجه البيضاء، ج 1، ص 33 ببعد. 15- غزالى، منهاج العابدين، ص 17. 16- امالى صدوق، ص 3 و 492 - امالى شيخ طوسى، ج 2، ص 3 و 102 - منيه المريد،شهيد، ص 18. 17- مفردات القرآن، ص 530. 18- نهج البلاغه، خطبه 112. 19- نهج البلاغه، خطبه 16. 20- سوره حجرات: 13. 21- بحارالانوار، ج 70، ص 285. 22- بحارالانوار، ج 77، ص 386. 23- نهج البلاغه، خطبه 198. 24- سوره بقره: 21. 25- سوره توبه: 183. 26- انفال: 29. 27- بقره: 282. 28- كنزالعمال، ج 3، ص 5271. 29- اصول كافى، باب الاخلاص، ج 3، ص 25. 30- به نقل مرحوم شهيد مطهرى، گفتار ما، ج 1، ص 25. 31- بحارالانوار، ج 70، ص 59. 32- سوره طلاق: 2. 33- همان: 4. 34- نهج البلاغه، خطبه 198. 35- نهج البلاغه، خطبه 181. 36- غرر الحكم آمدى، ج 6، ص 399. 37- سوره اعراف: 201. 38- بحارالانوار، ج 70، ص 285.