آداب و اخلاق اهل علم(12)
در مقاله هاى پيشين از تواضع در برابر خدا و خلق خدا سخن گفتيم و ارزش و اقسام آن را نيز بررسى كرديم. اكنون براى تكميل آن مباحث اشاره اى داريم به برخى از آثار و ره آوردهاى تواضع.بى شك روحيه تواضع و فرهنگ فروتنى چه در برابر خداوند و چه در برابر بندگان او از زيباترين جلوه هاى آداب معاشرت است. هنگامى كه تمامى افراد جامعه روابط خود را بر اساس فروتنى بنا نهند حيات طيّبه رخ خواهد نمود و بهره هاى فراوانى نصيب افراد متواضع خواهد شد از جمله:1. بزرگى و ارجمندى
تواضع و فروتنى بر خلاف تصور متكبران نه تنها سبب كوچك شدن انسان نمى شود بلكه بر قدر و منزلت وى نيز مى افزايد و موجب رفعت و بلندى مقام وى مى گردد. انسان متواضع همچون زمين فروافتاده اى است كه قطرات باراناز هرسو بدان جا سرازير مى شود و آن را حاصلخيز و پرثمر مى سازد. كسى كه از تواضع سرباز مى زند به سان زمين مرتفع و بلندى است كه از دربرگرفتن بركات آب باران محروم است. اميرالمؤمنين على(ع) فرمايد:(المتواضع كالوهدة يجتمع فيها قطرها و قطر غيرها والمتكبر كالرَّبوَةِ لايقرُّ عليها قطرها ولاقطر غيرها.1)فروتن مانند زمين فرورفته اى است كه قطره هاى باران از هرسو در آن گرد مى آيند و متكبر چونان زمين مرتفع و بلندى است كه قطره اى باران بر آن نمى ماند.افتادگى آموز اگر طالب فيضى هرگز نخورد آب زمينى كه بلنداست چنين است كه طالبان فيض همواره رفعت و بلندى را در كوچكى و افتادگى مى جسته اند و همچون قطره ناچيز باران خود را در درياى بى كران انسانها كوچك مى ديده اند تا درخور رسيدن به مقامات عالى و كمالات انسانى شوند. از كوبيدن (در نيستى2) و (خردى) بزرگى يابند و افسر كرامت بر سرنهند. برخى به گمان اين كه تواضع شخصيت آنان را كوچك مى كند و از قدر و منزلت و جاه و جلال آنان مى كاهد از فروتنى دريغ مى ورزند و براى فرونشاندن ميل نفسانى خويش خودنمايى متكبرانه رفتار مى كنند. غافل از اين كه شخصيت تصنعى و كاذب چيزى جز وهم و خيال نيست و پايه آن بسيار پوچ و سست است. خوى نرم و رفتار متواضعانه نه تنها ذرّه اى از بزرگى و منزلت آنان نمى كاهد بلكه حرمت و نفوذى طبيعى به انسان مى بخشد و جامه وقار و ابهت براو مى پوشاند:(التواضع يكسوك المهابة3)اساساً راز و رمز بزرگى و عظمت در فروتنى است. كسى كه خود را چون شبنمى برخاك افكند رفعت و بزرگى مى يابد:
چو خواهى كه در قدر والا رسى
در اين حضرت آنان گرفتند صدر
چو سيل اندر آمد به هول و نهيب
چوشبنم بيفتاد مسكين و خرد
به مهر آسمانش به عيوق برد4
زيك شب تواضع به بالارسى
كه خود را فـروتر نهادند قـدر
فتاد از بلندى به سر در نشيب
به مهر آسمانش به عيوق برد4
به مهر آسمانش به عيوق برد4