مقدّمه - ع‍ری‍ض‍ه ن‍وی‍س‍ی‌ ب‍ه‌ اه‍ل‌ ب‍ی‍ت‌ (ع‍ل‍ی‍ه‍م‌ال‍س‍لام‌) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ع‍ری‍ض‍ه ن‍وی‍س‍ی‌ ب‍ه‌ اه‍ل‌ ب‍ی‍ت‌ (ع‍ل‍ی‍ه‍م‌ال‍س‍لام‌) - نسخه متنی

سید صادق سید نژاد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مقدّمه

از جمله امورى كه همواره دست آوردهاى فكرى و اعتقادى وحتى تاريخى و ادبى ملل را
تهديد مى نمايد مسأله رسوخ تدريجى خرافات و پيرايه هاى موهوم و پندارهاى غلطى است
كه دانسته يا ندانسته توسط دوستان ناآگاه و يا دشمنان آگاه در طول زمان به اين
حقايق افزوده مى شود، و در نتيجه به تدريج ماهيّت اصلى اين امور در زير غبار خرافات
و پندارهاى باطل نهان، و يا به تعبير صحيح تر گُم مى شود، و به موازات مشكل شدن
امكان دست يابى به آن حقايق، نه تنها افراد جامعه از نتايج سازنده آنها محروم
مى گردند بلكه اغلب مردم بواسطه عدم برخوردارى از توان تشخيص حقّ از باطل و سِره از
ناسره در دام اوهام و پندارهاى نادرست گرفتار شده و هر روز بيش از پيش از مسير صحيح
رشد و تكامل مادى و معنوى فاصله مى گيرند.

اگر چه همه نوع خرافات و پيرايه هاى زائد، ضررهايى در پى دارند، و جلو هر گونه
پيشرفت و بويژه رشد انديشه را مى گيرند ولى هيچ يك از آنها به اندازه خرافات و
تحريفاتى كه در احكام دينى و اصول اعتقادى رخ مى دهند، خطرناك تر نيستند؛ چرا كه
اين بخش از خرافات، در راه رسيدن به سعادت واقعى و كمال حقيقى انسان -كه هدف اصلى
بعثت انبياء و رسالت نهايى اديان الهى است- ايجاد مانع مى نمايند.

از بررسى و مطالعه روند تاريخ اديان، اين نكته به خوبى روشن مى گردد كه در آغاز،
تعاليم اصلى اديان الهى -بواسطه عصمتى كه همه پيامبران از آن برخوردار بوده اند- از
هرگونه پندارهاى موهوم وعقايد خرافى مصون و بركنار بوده است. به علاوه حتى بيشترين
وقت و سرمايه و امكانات انبياءِ الهى صرف مبارزه با انديشه هاى خرافى واوهام غلطى
شده است كه در طول تاريخ در ميان مردم جوامع مختلف، رواج داشته است و دست و پاى فهم
و انديشه آنها را بسته، و امكان هرگونه پيشرفت و ترقّى را از آنان سلب كرده بود. به
عنوان مثال اگر سرگذشت حضرت ابراهيم عليه السلام را از اين جهت مورد مطالعه
قرار دهيم، روشن خواهد شد كه آن حضرت با تحمّل چه زحمات و محروميت هاى سختى توانست
مردم را از اسارتِ پرستش چوب و سنگ و ستاره و ماه و خورشيد و... نجات داده و راه
درست انديشيدن و نيل به حقايق برين را به آنها نشان دهد.

با توجّه به چنان خود گذشتگى ها و تحمّل مشقّات پيامبران است كه دانشمندان منصفى
نظير «پاسكال» در تبيين علل رشد علوم و صنايع، به حق عامل اصلى اين پيشرفت ها را
تعاليم انبياء الهى معرّفى مى نمايند؛ چرا كه آنها از طريق باز كردن غل و زنجيرهاى
جهل و نادانى از دست و پاى بشر و نشان دادن راه درست انديشى زمينه رإ براى
تكامل حتى علوم تجربى هموار ساختند. وى در اين باره مى گويد:

اگر انبياء نبودند نه دل كوهى شكافته شده و نه تونلى براى حركت قطارى ساخته مى شد،
زيرا در نتيجه كوشش و مجاهدت پيامبران عليهم السّلام بود كه مغزهاى مرده
بت پرستان حيات دوباره پيدا كردند و به جاى كُرنش در مقابل كوه وماه و خورشيد، به
تأمّل و تفكّر در اسرار وجودى آنها پرداختند، و پس از كشف منافع بى شمار اين
پديده هاى ارزشمند طبيعت، از آنها در راستاى اصلاح وضع زندگى خود بهره مند شدند،
همواره سخن انبياء اين بود كه: اى مردم! برويد تمام دنيا را سِيْر كنيد و در اسرار
آن بينديشيد، تا از آنها آگاه شويد و از منافع و آثارشان بهره مند گرديد. [1]

به دنبال چنين رهنمودهايى بود كه در عرصه علوم و صنايع، تحوّلات بسيار بزرگى كه
امروزه شاهد آن هستيم پديد آمد. با اين همه پس از دوران حيات پيامبران عليهم
السّلام و جانشينانشان كم كم در بخش هايى از تعاليم آنها با اين كه اساس
تعليمات شان ماهيّت ضد خرافى داشت، در نيتجه عملكردهاى غلط عده اى افراد ساده لوح و
ناآگاه و يا مغرض و زيرك، تحريف و التقاط واقع شده و امور خرافى و پيرايه هاى
ناشايست زيادى در آنها راه پيدا كرد. بديهى است وقتى كه در اصول وفروع و يا حتى در
جزئى ترين احكام فرعى يك دين، مطالب موهوم وخالى از حقيقت راه يافت، به تدريج اين
امور رنگ مذهبى به خود گرفته و در نهايت قيافه واقعى دين را تغيير مى دهد و از اين
رهگذر حداقل سه نوع ضرر اساسى به بنيان و ريشه دين متوجه مى گردد:

الف: پيروان آن دين به گمان تبعيّت از قوانين و مقررات مذهبى، پاى بند يك سلسله
اوهام و پندارهاى باطلى مى شوند كه نه تنها آنان را از رسيدن به سعادت واقعى باز
مى دارد، بلكه به مرور زمان وقتى ماهيت خرافى اين گونه از پندارها آشكار شد افراد
ناآگاه كه قوه تميز حقّ و باطل را ندارند به غلط دچار اين پندار مى شوند كه ساير
احكام و مقررات اعتقادى نيز همانند اين امور التقاطى عارى از حقيقت اند به اين
ترتيب رسوخ اين امور خرافى و بى اساس اعتقاد آنها را نسبت به حقّانيت اديان از بين
مى برد.

ب: چه بسيارند محققان و پژوهش گران آزاد انديشى كه تلاش مى نمايند كه كامل ترين
آئين الهى را بشناسند تا از طريق پيروى از رهنمودهاى آن به كمال واقعى انسانى دست
يابند، امّا به خاطر آميخته شدن مجموعه احكام دينى با امور موهوم و افكار باطل،
نمى توانند به اصول و مبانى اصلى آن دين دسترسى پيدا كنند يعنى در همان گام هاى
اوّل تحقيق به محض مواجه شدن با يك سلسله امور بى اساس خرافى ادامه كار را غير مفيد
تشخيص مى دهند. و در نتيجه از نيل به سعادت واقعى محروم مى گردند.

ج: مخالفان و دشمنان اديان باشگردهاى خاص تبليغاتى كه دارند از طريق تمسّك به
اين گونه رسوبات خرافى و پندارهاى بى اساس، اصل دين را منشأ و يا حتى مظهر اوهام و
مطالب خرافى معرّفى مى كنند، تا از طريق سلب اعتماد عمومى نسبت به ارزشها واحكام
دينى، زمينه رإ براى اجراى نقشه هاى شوم استعمارى كه در نظر دارند فراهم
سازند.

بر اين اساس ضرورت دارد كه همه مسلمانان به ويژه علماى اسلام -كه مرزبانان عقايد
دينى در جوامع اسلامى محسوب مى شوند- هميشه با كمال هوشيارى، تمام جريانات فكرى
وفرهنگى را زير نظر داشته باشند و از رسوخ افكار انحرافى وپيرايه هاى غلط در اصول و
فروع اسلامى جلوگيرى به عمل آورند. حقيقت آن است كه اين وظيفه خطير را علماى متعهد
در طول تاريخ، با توجه به توان و قدرتى كه داشته اند همواره به انجام رسانده اند، و
در اين راه از هيچ گونه فداكارى و از خودگذشتگى دريغ نورزيده اند، و تا پاى جان به
دفاع از ارزش هاى اسلامى پرداخته اند. امّا از آنجا كه در شرايط كنونى به واسطه
تشكيل حكومت اسلامى در ايران، و به دنبال آن بيدارى ملل مستضعف جهان، بسيارى از
منافع جهان خواران غارت گر به خطر افتاده است؛ سردمداران استكبار جهانى و
مزدورانشان بيش از پيش از طريق بسيج تمام امكانات اقتصادى و سياسى و فرهنگى و...
خود، برآن شده اند تا با سرچشمه و منشأ اصلى اين حركت ها كه همانا اصول و ارزش هاى
اسلامى است باشدّت بيشتر برخورد نمايند واز هر راه ممكن، آن را به شكست بكشانند يا
حداقل از روند رو به رشد آن جلوگيرى بعمل آورند.

لذا در چنين شرايطى ضرورت دارد كه اين بار هم چون گذشته، سنگربانان اصول واحكام
اعتقادى، باتوجّه به نوع عملكردهاى خصمانه دشمنان، از طريق بكارگيرى بهترين ابزارها
و مناسب ترين روش ها به مقابله با دسيسه هاى آنها قيام كنند و تمام نقشه هاى آنان
را نقش بر آب ساخته و زمينه را براى تشكيل حكومت جهانى منجى عالم بشريت هر چه بهتر
و بيشتر آماده كنند.

البته توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه نبايد مبارزه با دشمن بيگانه، سبب غفلت
از عملكرد آن دسته از عوامل داخلى گردد كه دانسته يا ندانسته از روى جهل و يا غفلت
موجب رشد افكار نادرست و پيدايش پيرايه هاى غلط در احكام دينى و اصول اعتقادى
مى شوند؛ چون همان گونه كه قبلا اشاره شد اغلب در ايجاد تحريف و پيدايش و گسترش
افكار باطل و خرافى، بطور كلى دو دسته بيش از ديگران نقش اساسى دارند:

1- دشمنان آگاه

2- دوستان ناآگاه

گرچه كار هر دو دسته عليرغم تفاوتى كه در ظاهر با هم دارند نتيجه واحدى در
پى دارد، يعنى مجموعه آن عملكردها موجب تغيير حقيقت دين و تبديل ماهيت سازنده و
حيات بخش آن به يك امر تخديرى و ضد رشد مى شود؛ در عين حال نوع برخورد با هريك از
اين دو دسته شيوه خاصّى را اقتضا مى نمايد. يعنى با همان روشى كه با دشمنان مغرض
آگاه برخورد مى گردد، نبايد با دوستان ناآگاه و غافل برخورد شود؛ چون انگيزه و علّت
عملكرد اين دو طايفه باهم بسيار متفاوت است بنابر اين ضرورت دارد كه در برخورد با
دسته دوّم نخست بايد به گونه اى عمل شود كه زمينه رشد معلومات، تعميق اطلاعات
عقيدتى، و ارتقاى سطح فكرى آنها فراهم گردد تا بينش و بصيرت آنها نسبت به احكام و
ارزش هاى اسلامى بيشتر شود و در نتيجه خود قادر به تشخيص حقّ از باطل باشند.

سپس اگر دست از اعمال ناشايست و مضرّ به اصول و مبانى اعتقادى برنداشتند، آن گاه
با در نظر داشتن تمام شرايط موعظه احسن و رعايت مراتب و مراحل مختلف اصل امر به
معروف ونهى از منكر و رأفت اسلامى نسبت به بازدارى عملى آنها اقدام شود.

نويسنده بر اين اعتقاد است، كه اگر در زمينه رشدِ نيروى تفكّر وقدرت تحليل و
ارتقاء سطح معرفت دينى عامّه مردم جامعه، برنامه ريزى صحيحى به اجرا در آيد؛ نه
تنها هيچ عقيده خرافى وانديشه باطلى امكان ظهور و رشد پيدا نمى كند، بلكه زمينه و
بستر موفقيّت تمام توطئه هاى دين ستيزانه دشمنان هم از بين خواهد رفت.

باتوجه به چنين ضرورتى است كه در رساله حاضر تلاش شده است تا يكى از موضوعات مطرح
در فرهنگ اسلامى كه با عنوان -عريضه نويسى- شناخته مى شود مورد بازبينى مجدد
قرارگيرد و ابعاد مختلف آن روشن گردد، تا مشخص شود كه اصلا عريضه نويسى چيست؟ و آيا
اين كار توجيه منطقى و معقول و قابل قبولى دارد يا نه؟ و در صورت مثبت بودن پاسخ،
آيا دليل نقلى و روايى خاصّى هم آن را تأييد مى كند يا نه؟ و اصولا چه شيوه اى از
عريضه نويسى با كدام انگيزه و چه شرايطى، مورد سفارش اولياء الهى است؟ و...

در پايان هم نمونه هايى از عريضه هاى مختلفى را، كه در طول تاريخ توسط افرادى از
اقشار گوناگون جامعه خطاب به بعضى از ائمه اطهارعليهم السّلام به نگارش درآمده است
و نتايجى نيز بر آنها مترتّب شده است ارائه مى گردد، تا علاقمندان با كمّ و كيف اين
موضوع بهتر و بيشتر آشنا شوند.

عريضه نويسى چيست؟

اغلب لغت شناسان عريضه را به عرض حال و درخواست نامه معنى مى كنند[2]
او براى «عرض» معانى مختلفى بيان مى كنند كه يكى از آنها، بيان مطلبى از طرف فرد
كوچكتر به بزرگتر است؛ بر اين اساس معنى به عرض رساندن عبارت از گفتن و بيان كردنِ
مطلبى از طرف كوچكتر به بزرگ تر است. [3]

در اصطلاح، عريضه نويسى يكى از شيوه هاى خاصّ توسل است كه در طول تاريخ، در فرهنگ
اسلامى همواره مورد توجه بوده است.

توضيح آن كه گاهى افراد جامعه با يك سلسله نياز و گرفتارى ها مواجه مى شوند كه
برحسب ظاهر امكان برطرف نمودن آنها از طريق اسباب عادى ميسّر نيست، يا حد اقل بسيار
مشكل است؛ در چنين مواردى به جاى نا اميد شدن و زانوى غم در بغل گرفتن، از ناحيه
پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله و ائمه اطهارعليهم السّلام توصيه شده است كه
از امورى نظير دعا و توسل كه در جاى خود اثبات شده است -كه هريك از آنها اگر
مؤثّرتر از اسباب وعلل عادى نباشند كمتر از آنها نيستند- كمك گرفته شود. آن گاه
براى خود توسّل، شيوه هاى مختلفى بيان شده است كه از جمله آنها نوشتن عريضه است.

عريضه گاهى خطاب به خداوند تبارك و تعالى نوشته مى شود ودر آن فرد نيازمند ضمن
اشاره به مشكل و حاجت مورد نظر خود به مقام و منزلت يكى از معصومين عليهم السّلام
يا همه آنها در پيشگاه خداوند متوسل مى شود؛ و يا اين كه عريضه مستقيما به
معصوم عليه السلام نوشته مى شود تا او بواسطه قرب و ارج و منزلتى كه در نزد خداوند
متعال از او برآورده شدن يا برطرف گشتن آن حاجت و مشكل را درخواست نمايد؛ و يا
اين كه خود معصوم عليه السّلام بواسطه ولايت و قدرتى كه از ناحيه پروردگار
عالم به او اعطا شده است، به اذن خداوند مهربان اين نياز و گرفتارى را برطرف سازد.

بديهى است كه هيچ يك از اين امور با قيودى كه به آنها ذكر شد به امورى نظير شرك و
بت پرستى و... منتهى نمى شوند.

توجيه عقلى و ادله نقلى عريضه نويسى

از بررسى مجموعه آيات و رواياتى كه در صدد تبيين منزلت وكمالات وجودى
اهل بيت عليهم السّلام هستند، چنين معلوم مى شود كه ائمه اطهارعليهم السّلام
علاوه بر ولايت تشريعى يعنى حقّ تبيين وتشريح احكام وآيات الهى ورهبرى سياسى ودينى
واجتماعى جامعه، كه اصطلاحا به آن امامت گفته مى شود؛ از منزلت والاى ولايت تكوينى
نيز برخوردارند. اين بُعد از كمال كه گاهى از آن تعبير به «ولايت تصرّف» و «ولايت
معنوى» مى شود، نوعى از اقتدار وتسلط فوق العاده در امور نظام هستى است كه با توجه
به دارا بودن مراتب بالاى كمالات معنوى و قرب به حضرت حقّ با عنايات مخصوص خداوند
متعال معجزات وكرامات منقول از آن ذوات مقدسه، ناشى از اين بُعد ولايتى آنهاست.

توضيح آن كه برطبق جهان بينى اسلامى، انسان از چنان استعدادى برخوردار است كه از
طريق انجام عبادات وترك گناهان مى تواند به مرتبه اى از كمال برسد كه تمام اعضاء
وجوارح بدن او الهى بشود. يعنى به جايى مى رسد كه چشم او جز حقّ را نمى بيند و گوش
او به غير از حقّ را نمى شناسد، وپاى او جز در راه حقّ قدم بر نمى دارد ودست او جز
در مسير حقّ كارى انجام نمى دهد.

و
در يك كلام در تمام رفتارها و عملكردها جز به كار حقّ خود را مشغول نمى سازد. يعنى
به تمام معنى خليفةاللّه مى شود. تصوّرات وتصرّفاتش همه رحمانى مى گردد. از اين
مرتبه از كمال در حديث قدسى مشهور كه امام صادق عليه السلام آن را از وجود
مبارك پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله روايت مى كنند، با اين تعابير ياد شده
است:

قال اللّه عزّوجلّ: ما تقرّب إليّ عبدٌ بشي ءٍ أحبُ
إليّ ممّا افترضتُ عليه وإنّه يتقرّب اليّ بالنافلة حتى احبّهُ فإذا أَحْبَبْتُهُ
كنتُ سمعهُ الذي يسمع بهِ وبصرهُ الذي يبصر بهِ ولسانه الذي ينطق به ويدهُ الذى
يبطش بها. إن دعاني أجبته، وإن سألني أعطيتهُ
.[4]

خداوند عزّوجلّ مى فرمايند: هيچ بنده اى با هيچ وسيله اى به من نزديك نشده است كه
از فرائض نزد من محبوب تر باشد. همانا بنده به وسيله نوافل ومستحبّات -كه من آنها
را واجب نكرده ام ولى او تنها به خاطر محبوبيّت آنها در نزد من، به انجام شان
مى پردازد- به من نزديك مى شود تا به جايى كه محبوب من مى گردد، همين كه محبوب من
گشت، من گوش او مى شوم كه با آن مى شنود، وچشم او مى شوم كه با آن مى بيند، وزبان
او مى شوم كه با آن سخن مى گويد، ودست او مى شوم كه با آن حمله مى كند. در اين حال
اگر مرا بخواند دعايش را اجابت مى كنم، واگر از من چيزى درخواست كند آن را به او
مى دهم».

وقتى كه انسان هاى معمولى از چنين قابليّتى برخوردارند، به طريق اولى ائمه
اطهارعليهم السّلام به جهت كمالاتى كه دارند مى توانند از منزلتى برخوردار
شوند كه بتوانند در شئونات مختلف عالم تكوين تصرّفاتى داشته باشند.

در اشاره به برخوردارى اهلبيت عليهم السّلام به سطح بالايى از اين گونه
ولايت است كه در زيارت جامعه وارد شده است:

«بكم فتح اللّه وبكم يختم وبكم يمسك السماء أن تقع على الأرض وبكم ينزّل الغيث»

«پروردگار عالم به بركت وجود شماست كه خلق را آغاز مى كند و آن را به پايان
مى رساند، وآسمان را از فرو افتادن بر زمين باز مى دارد، و باران را فرو مى فرستد».

به عبارت ديگر خداوند همه چيز را به وسيله شما كه واسطه هاى فيض او هستيد ايجاد و
اداره مى نمايد. وهمچنين در دعاى عديله در تشريح وتبيين قسمتى از بركات وجود مبارك
حضرت امام زمان عليه السلام آمده است:

«ثمّ الحجّة الخلف القائم المنتظر المهدي المرجى الذي ببقائه بقيت الدنيا وبيمنه
رُزق الورى وبوجوده ثبتت الأرض والسماء».

«سپس -بعد از امام عسكرى عليه السلام - حجّت بعدى، قائم منتظر مهدى عليه السلام
است كه وى آن مايه اميدى است كه به بركت بقاء وجود مبارك او، دنيا باقى و برقرار، و
مخلوقات عالَم از روزى برخوردارند. همينطور در سايه وجود اوست كه نظم و انسجام زمين
وآسمان پاحفظ مى شود».

با در نظر گرفتن مطالب گذشته و تأمل در مضمون آياتى همانند:

1 - يا أيها الذين آمنوا اتّقوا اللّه وابتغوا إليه الوسيلة


[5]



اى كسانى كه ايمان آورده ايد! تقوا پيشه كنيد و وسيله اى براى تقرّب به خداوند
انتخاب كنيد.

2- ولو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤك فاستغفروا اللّه واستغفر لهم الرسول لوجدوا
اللّه توابا رحيما
[6]

اگر آنها هنگامى كه به خود ستم كردند -گناه مرتكب شدند- و به سراغ تو آمده، و از
خداوند طلب عفو و بخشش مى كردند، و تو نيز براى آنها طلب عفو مى نمودى، خداوند را
توبه پذير ورحيم مى يافتند».

3- قالوا يا أبانا استغفر لنا ذنوبنا إنّا كنّا خاطئين قال سوف استغفر لكم ربّي
انّه هو الغفور الرحيم
[7]

برادران يوسف گفتند: اى پدر! از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه كه ما خطاكار بوديم!
يعقوب در پاسخ آنها فرمود: به زودى براى شما از خداوند طلب آمرزش خواهم كرد، همانا
او آمرزنده ومهربان است».

و
همچنين از دقت در مدلول و مضمون رواياتى نظير:

1- روايت ابوالوفاى شيرازى كه بر طبق آن رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند:

«چون درمانده و گرفتار شدى پس به حجّت استغاثه كن كه او تو را در مى يابد، و حجّت
براى كسى كه از او استغاثه كند پناه و فرياد رس است».

[8]

2- مرد نابينايى تقاضاى دعا از پيامبرصلّى اللّه عليه و آله براى شفاى
بيمارى اش كرد، پيغمبرصلّى اللّه عليه و آله به او دستور دادند كه چنين دعا
كند:

«اللّهم إنّي أسئلك وأتوجه إليك بنبيّك محمّد نبيّ الرحمة، يا محمّد إنّي توجّهت
بِك إلى ربّي في حاجتي لتقضي لي اللّهم شفّعه فيّ»
[9]

خداوندا! من از تو به خاطر پيامبرت كه پيامبر رحمت است تقاضا مى كنم وبه تو روى
مى آورم. اى محمّد! به وسيله تو به سوى پروردگارم براى انجام حاجتم توجه پيدا
مى كنم، اى خداى من! او را شفيع من قرار بده».

3
- آنگاه كه مادر گرامى حضرت على عليه السلام رخت از جهان بربست، پيغمبر
اكرم عليهم السّلام به او چنين دعا فرمود:

«اغفر لأمّي فاطمة بنت أسد و وسّع عليها مدخلها بحقّ نبيّك والأنبياء الذين من
قبلي»
[10]

«خداوندا! مادرم فاطمه دختر اسد را بيامرز، و قبر را براى او وسيع گردان؛ بحقّ
پيغمبرت وپيغمبرانى كه قبل از من بوده اند».

4- از امام رضاعليه السلام نقل شده است كه آن حضرت فرمودند:


[1]


الرائد،
ج 2ص 183

[3]


فرهنگ معين، ج 2ص 2288

[4]


كافى، ج 1ص 352

[5]


سوره مائده، آيه 35

[6]


سوره نساء، آيه 64

[7]


سوره يوسف، آيه 97و 98

[8]


نجم الثاقب، ص 787

[9]


وفاء الوفاء، ج 3ص 1372


[10]


جامع كبير طبرانى.

/ 9