بیشترلیست موضوعات مقدّمه عريضه نويسى چيست؟ عريضه نويسي امام صادق عليه السلام : عريضه نويسي به امام زمان عليه السلام : رنسانس؛ و احكام و آداب دينى! حكايات عريضه نويسي سؤالات و شبهات عريضه نويسي منابع ومآخذ توضیحاتافزودن یادداشت جدید
چند تذكّر: 1 - توجه به اين نكته نيز لازم است كه اگر كسى تمام آداب و شرايط توسّل را در موقع نگارش عريضه نويسي به جاى آورد امّا به حسب ظاهر در خواستش بر آورده نشد نبايد تصور كند كه درخواست او ردّ شده است، چه بسا خداوند دوست دارد بنده اش باز به او مراجعه كند، پس بدون آنكه نااميد شود دوباره حاجت خود را از خدا طلب كند. به علاوه بعضى از دعاها سزاوار است كه چند سال بعد از درخواست، اجابت شوند. بنابر اين در مواردى شايد وقت استجابت دعا نرسيده است. و گاهى نيز اصل بر آورده شدن حاجت به صلاح فرد نيست لذا خداوند بواسطه لطف و عنايتى كه به بنده خود دارد خواسته او را چون به ضرر اوست برنمى آورد، امّا وى را از پاداش معنوى دعا محروم نمى سازد، چون اصل دعا كردن داراى بركاتى است كه مؤمن از هيچ طريقى به جز دعا كردن به آن بركات نمى رسد. در روايتى از امام صادق عليه السلام به مسيربن عبد العزيز مى فرمايند:
«اى مسير! دعا كن...گمان مكن كه دعا تأثيرى ندارد همانا در نزد خداوند متعال مقام و منزلتى هست كه جز از طريق دعا نمى توان به آن دست يافت...»[1]
2- گاهى در نتيجه عادت و انس بيشتر با عالم طبيعت و عدم آگاهى از واقعيت هاى ماوراى طبيعت گمان مى شود كه تمامى علل و اسباب اداره نظام عالم منحصر در تأثيرات متقابل امور مادى در يكديگر است، لذا وقتى از ضرورت دعا و توسل و نظاير آن بحث به ميان مى آيد سؤال مى شود: مگر دعا چه خاصيتى دارد كه از طريق آن بتوان در نظام تكوين و عالم نفوس تصرّف كرده و تغييراتى انجام داد؟ حقيقت آن است كه طرح اين گونه سؤالات يا ناشى از عدم اطلاع درست نسبت به حقايق هستى و يا حاكى از عدم آشنايى كافى نسبت به معارف اسلامى است. چرا كه اولا: حقايق عالم هستى منحصر در پديده هاى مادى محسوس و تأثيرات آنها نمى باشد. ثانيا: امورى چون ذكر توسل و دعا و استغاثه و... نه تنها مخالف سنن الهى نيستند بلكه اين امور هم از جمله علل و اسباب مهم معنوى حاكم بر جهان هستند. به عبارت ديگر امور مذكور هم در كنار ساير سنن و اسباب در حفظ و يا ايجاد تغيير در اجزاى مختلف نظام هستى مؤثرند.
لذا وقتى به توصيفات موجود در سخنان معصومين عليهم السّلام در زمينه دعا مراجعه مى كنيم، به تعابيرى نظير آنچه در ذيل به آنها اشاره مى شود بر خوريم: اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: «الدعاء ترس المؤمن».[2] دعا سپر مؤمن است». يا در روايتى، امام صادق عليه السلام مى فرمايد: «الدعاء أنفذ من السنان الحديد».[3] «دعا از نيزه آهنين (در تأثيرگذارى) تيزتر و نافذتر است». رسول خداصلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: «الدعاء سلاح المؤمن و عمود الدين و نور السموات و الارض».[4]
دعا سلاح مؤمن و ستون دين و نور آسمان ها و زمين است». مجموعه چنين رواياتى جايگاه و نقش مهمّ ذكر و دعاء و ميزان تأثير آن را در نظام هستى مشخص مى نمايند. 3 - مطلب ديگرى كه در زمينه دعا و توسل مورد اشكال قرار مى گيرد آن است كه نظام عالم بر اساس قضا و قدر الهى اداره مى شود و قضا و تقدير الهى امرى غير قابل تبديل و تغيير است، در نتيجه اگر دعا مؤثر هم باشد، در مواردى كه امرى از طرف خداوند مقدّر شده است دعا نمى تواند در آن تأثير داشته باشد. در اين زمينه نيز بعد از بررسى دقيق معارف اسلامى معلوم مى گردد كه: اولا: در لوح اثبات و محو تغيير امكان پذير است يعنى مقدّرات الهى به گونه اى هستند كه گاهى كم و زياد مى شوند. به عبارت صحيح تر گاهى مقدّرات الهى مشروط هستند و در شرايط خاصّى تغيير پيدا مى كنند. به عنوان مثال ممكن است براى شخصى مدّت زمان خاصى مثلا سى سال عمر كردن مقدر مى شود البته مشروط به اينكه فلان گناه را مرتكب نشود و گرنه تأثير آن گناه آن است كه ده سال از عمر او مى كاهد و يا فلان عمل خير مثل صله رحم، يا دعاو... را اگر انجام دهد عمرش طولانى مى شود، چون اين امور هم بر طول عمر او مى افزايند. ثانيا: بر فرض قبول اشكال عدم امكان وقوع تغيير و تبديل در تقدير الهى، مى توان گفت: از بررسى روايات مربوط به دعا و نيايش بخوبى معلوم مى گردد كه از جمله مقدّرات الهى آن است كه دعا مى تواند جلو وقوع قضا و قدر حتمى الهى را بگيرد، در اين باره پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايند: «الدعاء يردّ القضاء وقد اُبرم إبراما-وضمّ اصابعه صلّى اللّه عليه و آله ».[5]دعا مى تواند جلوى قضايى را كه به مرتبه حتميّت رسيده است بگيرد و مانع تحقق آن در خارج بشود». و يا امام صادق عليه السلام در تعبيرى نزديك به اين مضمون مى فرمايند: «ان الدعاء يردّ القضاء وقد اُنزل من السماء وقد اُبرم إبراما».[6]دعا مى تواند جلو آن قضايى را كه از آسمان نازل شده و به مرحله حتميّت و ابرام رسيده است بگيرد». يعنى از تحقق خارجى آن جلوگيرى به عمل مى آورد. 4- موضوع ديگرى كه در اين زمينه بعضى ها مطرح مى كنند آن است كه باتوجه به جايگاه بسيار رفيعى كه اصل امامت در جهان بينى اسلامى دارد، امام از ويژگى هاى خاصّى برخوردار است كه از جمله آنهاست اعلم بودن وى به تمامى امور و مصالح موجود در جهان، يعنى از آنجا كه امام، اولواالامر و واجب الاطاعة است لذا نه تنها بايد به همه مسائلى كه مورد نياز مردم است عالم باشد بلكه بايد آگاه ترين فرد به آن امور باشد.
بر اين اساس است كه در كتابهاى روايى ابواب مختلفى به تشريح و تبيين اين موضوع اختصاص داده مى شود. در بخشى از آنها با تعبير «خزّان العلم» و در برخى ديگر با عنوان «عالم بما كان وما يكون وما هو كائن» و در طايفه اى ديگر از روايات تصريح شده است كه ائمه عليهم السّلام به همه احتياجات و اعمال بشر و به احوال شيعيان خود آگاهى كامل دارند: سعد بن ابى الاصبغ مى گويد: روزى در حضور امام صادق عليه السلام بودم، حسن كرخى وارد شد و درباره موضوعى از آن حضرت سؤال كرد. امام عليه السلام پاسخ دادند، ولى او قبول نكرد و آن مطلبى را كه امام عليه السلام فرموده بودند انكار نمود. امام عليه السلام وقتى انكار ايشان را ديدند فرمودند: «أترى من جعله اللّه حجّة على خلقه يخفى عليه شى ء من امورهم؟» [7]
آيا گمان مى كنى كه خداوند از كسى كه او را حجّت براى خلق قرار داده است، مسائل آنها را از وى پنهان و مخفى نگه مى دارد؟» حال اين سؤال است كه وقتى حضرات معصومين عليهم السّلام از چنين علمى برخوردارند يعنى از تك تك خواسته هاى مردم خبر دارند، در اين صورت چه نيازى به دعا و طلب و توسل خود افراد وجود دارد؟ اين بزرگواران با توجه به لطف و محبّت و قدرت و توانايى و علمى كه دارند، قبل از درخواست شخص، نيازش را برآورده كنند. و يا بعضى ديگر مى گويند: دعا كردن نه تنها با اصل لزوم تسليم در برابر اراده خدا و رضا به قضاى خداوند متعال هم خوانى ندارد بلكه به گونه اى اظهار وجود و مخالفت در مقابل خداوند است، بديهى است كه چنين كارى به هيچ وجه برازنده يك مؤمن واقعى نيست. در پاسخ به اين گونه از سؤالات بايد گفت: اولا: اصل دعا و توسل به خودى خود نوعى از عبادت است كه بسيارى از كمالات معنوى تنها از طريق آن قابل تحصيل است و عليرغم احاطه علم معصومين عليهم السّلام به تمامى نيازهاى مؤمنين، باز مناسب است كه آنها همواره به دعا و توسل اهتمام بورزند تا به آن مراتب و منزلت هاى والا دست پيدا كنند. ثانيا: ما دعا و توسل و استغاثه و... را به دستور خداوند متعال كه عالم بر جميع امور است انجام مى دهيم يعنى خداوند حكيم و عليم كه نظام هستى را بر اساس يك سلسله اسباب و عللى خلق كرده و اداره مى نمايد با توجه به واقعيت هاى موجود و مصالحى كه مقدّر شده است از انسان مى خواهد يا خواسته كه جهت تحقق بعضى از كارها به امورى چون دعا و توسل متمسك شود؛ چرا كه اين امور خود در رديف بسيارى از موضوعات ديگر از سنن الهى محسوب مى شوند كه بر اين مسأله آيه «ادعوني استجب لكم» دلالت صريح دارد، يعنى بسيارى از كارها در نظام عالم تنها از طريق توسل و درخواست و دعا قابل تحصيل و دست يابى هستند. 5 - اگر واقعا توسل به پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و ائمه اطهارعليهم السّلام جائز است واين همه مفيد و مؤثر مى تواند باشد، پس چرا افرادى چون ابن تيميه و محمدبن عبدالوهاب و ابن قيّم جوزى با آن مخالفت مى كردند و حتى چنين امورى را شرك و موجب كفر و خروج از دين به حساب مى آورند؟ گر چه وقتى در مطالب صفحات قبل، به ويژه بخش توجيه عقلى و ادله نقلى عريضه نويسي نويسى توجه شود، پاسخ اين سؤال هم معلوم مى شود، ولى به نظر مى رسد باتوجه به اهميّت اين بحث، ضرورت دارد كه ضمن نقل اقوال بعضى از علماى وهابى به صحّت و سقم گفتار آنها ولو به نحو اختصار اشاره اى شود. ابن تيميّه (ابن تيميّه از علماى حنبلى بوده است كه در قرن هفتم و هشتم هجرى) درباره توسل به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و حاجت خواستن از آن حضرت و... مى گويد: خواندن ميّت بدون توجه به خداوند اگرچه آن ميّت از انبياء باشد، و يا اينكه از ميّت خواسته شود كه او از خداوند بخواهد كه حاجت ما برآورده شود، و يا اينكه از خداوند چنين بخواهيم: اى خدا! به جاه و مقام فلانى، حاجت ما را برآور و... اين ها منهى و غير جائز است و سرانجام منتهى به شرك در عبادت مى گردد.[8]
باز در جاى ديگر مى گويد: اگر كسى از زيارت قبر پيغمبرصلّى اللّه عليه و آله قصد دعا و سلام نداشته باشد، بلكه منظور او طلب حاجت از پيغمبر باشد و براى اين منظور در نزد قبر مطهّر، صداى خويش را بلند كند، چنين كسى رسول خداصلّى اللّه عليه و آله را اذيّت كرده و به خدا شرك آورده و به خود ستم روا داشته است. [9]
محمّد بن عبدالوهاب بنيانگذار فرقه وهابيّت مى گويد: توسّل به مردگان خطاب به معدوم است و از نظر عقل، كار زشتى است، زيرا مرده قدرت بر اجابت تقاضاى زندگان را ندارد، و در جاى ديگر مى گويد: انواع عبادت هايى كه خداوند به آنها امر كرده است از قبيل اسلام و ايمان و احسان و دعا و... تمام اينها خاص خدا مى باشد.[10]
و باز در جاى ديگر مى گويد: هركس پيغمبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله يا به غير او از پيغمبران و اولياء صالحين، استغاثه كند و يا يكى از ايشان را مورد نداى خود قرار دهد و يا از او طلب شفاعت كند، چنين كسى همانند مشركين مى باشد... و همين طور گفته است: شرك كسانى كه در قبور طلب شفاعت مى كنند از شرك بت پرستان جاهليّت بدتر است.[11]
از ابن قيّم در اين باره نقل شده است: در توسل به ميّت اگرچه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله هم باشد شرك است زيرا او مرده و نابود شده است. به دليل اين كه قرآن مى گويد «إنّك ميّتٌ وانّهم ميّتٌ» يعنى تو اى پيامبر مى ميرى و آنها هم خواهند مرد. و بعد اضافه مى كند: استغاثه به اموات و گفتن كلماتى مثل يا سيّدى! يارسول اللّه! انصرني. ياسيّدي! علي بن ابي طالب اغثني و نظاير آنها شرك است!![12]
از دقت در اين مطالب و نظاير آن چند مطلب استفاده مى شود، كه از جمله آنهاست:
1- توسل به غير خدا شرك است. 2- توسل به مرده، توسل به معدوم است. در ضمن اشاره به ادله علماى مزبور، اين دو مسأله را با توجه به آيات و روايات و ديدگاه هاى علماى ديگر به نحو اختصار مورد بررسى قرار مى دهيم: ابن تيميّه آن جا كه مى گويد: توسل شرك است در ادامه اضافه مى نمايد:[13] دليل ما اين آيه شريفه است: ...وَ الَّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِكُونَ مِنْ قَطْمِيرٍ إِنْ تَدْعُوهُمْ لايَسْمَعُوا دُعائَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا ما اسْتَجابُوا لَكُمْ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَ لايُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ [14]
كسانى را كه بخدايى مى خوانيد در جهان داراى پوست و هسته خرمايى نيستند؛ اگر آنها را بخوانيد نشنوند و اگر بشنوند (مانند عيسى و عزيز و فرشتگان و فراعنه) جواب ندهند و روز قيامت چون آنها را شريك خدا گرفتند شما را كافر دانند و هيچكس مانند خداى دانا تو را به حقيقت آگاه نگرداند». يا در جاى ديگر به آيات شريفه: قُلِ ادْعُوا الَّذينَ زَعَمْتُم مِّنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُم وَلا تَحْويلا اُولئِكَ الَّذِينَ يَدْعُونَ يَبْتَغُونَ اِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِيلَةَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ وَيَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَيَخافُونَ عَذابَهُ إِنَّ عَذابَ رَبِّكَ كانَ مَحْذُورا[15] [ اى رسول ما مشركان را] بگو: از اين بتها، آن را كه بجز خدا مؤثّر مى پنداريد در حوايج خود بخوانيد تا ببينيد كه نه دفع ضررى از شما توانند كرد و نه تغيير حالى بشما توانند داد. آنهايى را كه كافران، بخدايى مى خوانند آنان خود بدرگاه خدا وسيله تقرّب مى جويند و هر كه مقرّب تر است بيشتر اميدوار به رحمت و ترسان از عذاب اوست كه البته از عذاب خدا بايد سخت هراسان بود». و همين طور به آيات ديگرى كه متضمن اين مضمون اند استدلال كرده، مى گويد: برطبق مفاد اين گونه آيات عقيده و عمل كسانى كه براى تقرّب به خدا و يا براى رفع و دفع مشكلات خويش به غير خدا توسّل مى جويند، فاسد و باطل است. به اين ترتيب هرگونه توسّل به ارواح پيامبران وامامان عليهم السّلام را نفى مى كنند و آن را مخالف با توحيد مى شمرند. به اين گونه استدلال ها مى توان به چند صورت پاسخ داد: اولا: از قرائنى كه در قبل و يا بعد از اين آيات است، به خوبى معلوم مى شود كه منظور از آنها بت هاست كه عده اى آنها را شريك خدا مى پنداشتند و براى آنها قدرتى در برابر قدرت خداوند قائل بودند، كه اين همان شرك در ربوبيّت مى باشد و امر غلط و باطلى است، امّا قائلين به جواز توسل به انبياء وائمه عليهم السّلام هرگز براى آنها در مقابل خداوند استقلال قائل نيستند، بلكه هدف شان آن است كه از آبرو و منزلت آنها در پيشگاه خداوند مدد جسته و از احترام و عظمتى كه در نزد خداوند دارند كمك بگيرند. اين كار به هيچ وجه قابل قياس بانوع نگرش بت پرستان به بت هانيست.
ثانيا: در مقابل آيات مذكور، يك سلسله از آيات ديگرى هم در قرآن وجود دارند كه اجازه توسل به غير خدا را تأييد مى كنند: در قرآن كريم آمده است كه فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام براى استغفار به پدرشان توسل جستند و او را در پيشگاه خداوند متعال واسطه قرار داده، چنين گفتند:
اى پدر! براى ما طلب آمرزش كن زيرا ما خطا كاريم پدر گفت: بزودى براى شما از درگاه خداوند آمرزش مى طلبم كه او بسيار بخشنده و مهربان است». و همچنين در سوره نساء مى فرمايد: لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهُ وَ اسْتَغْفَرُ لَهُمْ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوابا رَحيما [17]
[اى پيامبر] اگر هنگامى كه گروه منافق بر خود به گناه ستم كردند از كردار خود به خدا توبه نموده و به تو رجوع مى كردند كه براى آنها استغفار كنى و از خدا آمرزش خواهى، البته در اين حال خدا را پذيرنده توبه و مهربان مى يافتند». و حتى در آيه اى از سوره مائده كه قبلا اشاره شد، صريحا دستور داده مى شود كه:
«اى مؤمنان! براى تقرّب به خداوند وسيله اى انتخاب كنيد...»[18] ثالثا: وقتى تاريخ اسلام را ورق مى زنيم به موارد زيادى بر مى خوريم كه از آنها چنين معلوم مى شود كه مسأله توسّل به انبياء و ائمه عليهم السّلام و صالحان، در صدر اسلام و در زمان صحابه يك امر عادى به حساب مى آمد و نه تنها كسى با آن مخالفت نمى كرد بلكه در مواقع ضرورى، خود آنها به حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله و بلكه به اطرافيان او توسّل مى جستند. چنانكه نقل شده است در زمان خلافت عمر يك سال خشك سالى پيش آمد، عمر به عبّاس عموى پيامبرصلّى اللّه عليه و آله توسّل جست و چنين گفت: «اللّهم كنّا نتوسّل إليك بنبيّنا فتسقينا وإنّا نتوسّل إليك بعمّ نبيّنا فاسقنا» [19]
بار پروردگارا! ما هنگام خشك سالى به پيغمبرمان متوسّل مى شديم تو ما را سيراب مى كردى، اكنون به عموى پيامبر تو متوسّل مى شويم ما را سيراب كن». يا همانگونه كه پيش از اين اشاره شد پيامبرصلّى اللّه عليه و آله به مرد نابينايى دستور دادند اين دعا را بخواند: «الّلهم انّى أسألك وأتوجّه إليك بنبيّك محمّد نبيّ الرحمة يا محمّد انّى توجّهت بك إلى ربّي في حاجتي لتقضي لي الّلهم شفّعه لي» [20]
و همين طور آمدن بلال به همراه عده اى از صحابه بر سر قبر پيامبرصلّى اللّه عليه و آله و توسّل كردنش به آن حضرت با عبارت: «يارسول اللّه استسق لأمّتك... فانهم قد هلكوا» [21]
اى رسول خدا! از خدايت براى امّتت باران بخواه... ممكن است آنها هلاك شوند».
نتيجه آنكه: توسل به ما سوى اللّه اگر نظير احترام به پدر و مادر و سجده براى ملائكه به اذن خداوند باشد، هيچ گونه منعى ندارد، چون فرد توسّل كننده آن امر را شريك خدا در آفرينش جهان يا اداره آن نمى داند و عقيده لزوم پرستش آنها را هم ندارد. بلى اگر نظر توسّل كننده مثل ديدگاه بت پرستان نسبت به بت ها باشد كه آنها را دخيل در خلقت و اداره نظام هستى مى دانستند، چنين كارى باطل و محكوم بود. ولى همان طور كه بارها اشاره شد منظور از توسّل اين است كه به