اين كتاب از كتاب هاي مورّخانِ پيش از مؤلف، بهرهها برده و در واقع مؤلف از كتاب هاي تاريخي، لغوي و حديثي مطالبي را جمعآوري كرده و به صورت كتاب درآورده است. مورّخيني كه فيروزآبادي از آنها استفاده كرده عبارتند از:1 ـ زبير بن بكار2 ـ ابن زباله3 ـ رزين العبدري الاندلسي 4 ـ ابن نجار (مؤلف «الدرّة الثمينه»)5 ـ المطري (مؤلف «التعريف بما انست الهجره»)6 ـ كتاب هاي ابن فرحون سمهودي معتقد است كه فيروزآبادي اين كتاب را در زمان غيبت خود از مدينه تأليف كرده و لذا جاي انتقاد آن باقي مي ماند.فيروزآبادي علاوه بر نقل از كتب مؤلّفان پيش از خود، اشتباهات آنان را نيز اصلاح ميكرد. اين رفتار فيروزآبادي، حكايت از دقت و علم ايشان است. كتاب هاي زمخشري و ياقوت حموي در برخي مواضع، مورد تصحيح و انتقاد فيروزآبادي قرار گرفته است.علامه حمد الجاسر (معاصر و ساكن رياض است) كه كتاب المغانم المطابه را تحقيق و تصحيح كرده، مواردي در معرفي كتاب فيروزآبادي آورده است.1 ـ فيروزآبادي در مقدمه خود، علت تأليف كتاب را چنين ذكر ميكند كه در سال 782هـ .ق. كه به زيارت مدينه منوره نايل آمده است، در آثار و معالم آن بازنگري كرده و هيچ كتاب جامعي در مورد تاريخ آن نيافته، دست به تأليف كتاب «المغانم المطابه في معالم طابه» زده و از اطناب مُملّ پرهيز كرده است.در اين كتاب شش باب منظور شده است:1 ـ در فضل زيارت و آداب آن.2 ـ در تاريخ اين شهر مقدس و ذكر ساكنان آن.3 ـ در بيان نام هاي مدينه.4 ـ در بيان فضايل مأثوره و ساختن مسجد و نام بردن خانههاي اطراف آن و ظهور آتش حجاز (آتشفشاني) و قبرستان بقيع و مشاهد شهر و مساجدي كه پيامبر ـ ص ـ در آنها اقامه نماز نمودهاند.5 ـ در بيان اماكن مدينه (كه طولانيترين بخش هاي كتاب و شامل برگ هاي شماره 120 تا 228 است) و همين بخش است كه چاپ شده است.6 ـ در بيان تراجم رجال مدينه كه با آنان معاصر بوده يا مشايخ آن كه وي يادي از آنان كرده و همچنين افرادي كه در مدينه آثار نيكي دارند، گرچه در آن سكونت نداشتهاند.شيخ حمد الجاسر، بخش پنجم را مهمترين بخش كتاب دانسته و آن را تحقيق و تصحيح كرده و به چاپ رسانده است.اين بخش، بيشتر از كتاب «معجمالبلدان» ياقوت حموي بهره برده و در آن تلاش نموده، هر چه نام مكاني كه در مدينه يا اطراف آن بوده، بياورد. با اين وجود برخي از اسامي را از قلم انداخته و يا در معجم ياقوت حموي نيامده يا نتوانسته است آنها را از هم تميز دهد كه آيا مربوط به شهر مدينهاند يا خير.سمهودي، اغلب مطالب كتاب را تلخيص كرده، به استثناي تراجم، تعدادي اسامي اماكن را نيز بدان افزوده است (اسامي اماكن را سمهودي از كتاب هاي «العقيق» تأليف زبير بكار و الهجري گرفته است) اما اسامي را ضبط نكرده است.به هر صورت، الجاسر، اضافات سمهودي را نيز در پايان كتاب محقق خود آورده است. اما علت عدم چاپ كامل كتاب چيست؟ حمدالجاسر كه از علماي به نام كشور عربستان است و در روستايي واقع در حومه رياض متولد شده، درس فقه و حديث و ادبيات را به سبك حوزههاي دينيِ قديمي خوانده و مدتي به قضاوت اشتغال داشته است. طبعاً در برابر چاپ بخش هايي كه مربوط به فضائل شهر مدينه و اماكن آن و احياناً تقديس و تجليل جدي از آن اماكن و اعتقاد به توسّل و شفاعت از ديدگاهي كه مورد نظر يك دانشمند شافعي (فيروزآبادي) است، مشكلاتي دارد.احتمال ميرود كه حمد الجاسر، كه خود پرورش يافته مدارس طلبگي قديمي مركز نجد ميباشد، تحت تأثير افكار و عقايد ابن تيميه قرار گرفته باشد.اما هرگاه اين احتمال به قوت خود باقي بود، ميتوانست مانع از اقدام به اصل كار وي در معرفي كتاب فيروز آبادي گردد. ليكن الجاسر اين كار را نكرده و صرفاً فصل پنجم را انتخاب و مورد تحقيق قرار داده و به چاپ آن مبادرت ورزيده است.حمدالجاسر در تفسير رفتار خود چنين اظهار نظر ميكند:«سزاوار اين بود كه كتاب به طور كامل چاپ ميشد، از آنجا كه باب اول آن حاوي مطالبي است كه مخالف آراي علماي محقّقي چون تقيالدين ابن تيميه و ديگران است و بسيارند خوانندگاني كه سعه صدر لازم جهت مطالعه چنين مطلبي را ندارند، مگر اين كه براي احاديث آمده در آن توضيح و نقد كافي ارائه شود و برخي از آرا و خطاها و اشتباه نويسنده آشكار گردد، به همين علت اين كار را كنار گذاشتم تا يكي از علما بدان بپردازد و بعد به چاپ برسد».ملاحظه ميشود كه نوعي هراس و نگراني بر انديشه محقّق محترم سايه افكنده و تعبير: «بسيارند خوانندگاني كه سعه صدر لازم جهت مطالعه چنين مطالبي را ندارند» مفسر هراس او است. اين تعبير نشان دهنده فضاي ديگري است كه به نظر ميرسد خود ايشان چندان از آن خشنود نميباشد، هر چند همان نحوه تفكر را داشته باشد.همانطور كه اشاره شد، الجاسر مراحل و مراتب علمي و طلبگي سنتي را در حوزههاي مركزي عربستان (نجد كه مركز و پايگاه تفكرات ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب به شمار ميرود) گذرانده و حتي منصب قضاوت بر عهده او بوده است، با اين وجود از تمامي اين اوضاع و كارها دست كشيده و به كار تحقيقات در زمينههاي ادبي، تاريخي و جغرافيايي پرداخته است. همين خروج از بافت اشتغالات قبلي نشانگر روحيه ديگري است كه حاكم بر كار ايشان است.تخصّص در مسائل تاريخي و جغرافيايي از ديگر عللي است كه ميتواند مطرح باشد و در اين زمينه بايد اذعان كرد كه نوعي بيطرفي بر تحقيقات علمي وي سايه افكنده است. هر چند در چندين مورد ديدگاهي خلاف ديدگاه فيروزآبادي يا ديگر مؤلفان ارائه داده است.براي مثال محقق محترم در صفحه 452 به هنگام ذكر نام برخي از آثار مدينه كه در كتاب فيروزآبادي نيامده، به كتاب مورخان معاصر همچون عبدالقدوس انصاري (آثار المدينة المنوره) و علي حافظ (فصول من تاريخ المدينه) رجوع كرده و از آنها استفاده مينمايد، اما ضمناً تذكر ميدهد كه در كتاب هاي اين دو محقق معاصر مواردي وجود دارد كه از نظر بعضي از افراد آشنا به تاريخ مدينه جاي تأمل دارد.اين انتقاد نرم و ملايم، بيشتر درباره نوع اماكن و فضائل و اعتقادات مربوط به آن ميباشد، اما شيخ حمدالجاسر با لحن احترامآميز خود، به راحتي از كنار آن ميگذرد.در پاورقي صفحه 188 به هنگام طرح رحلت پيامبر گرامي ـ ص ـ و آمدن ابوبكر در كنار جسد رسول اكرم ـ ص ـ كه در آن فيروزآبادي به تفصيل گفتههاي ابوبكر را نقل ميكند و از جمله اين گفته را:«خدايا! اين رنج و محنت ما را به او (پيامبر ـ ص ـ ) ابلاغ فرما...! اي محمد، نزد پروردگارت از ما ياد كن و ما را در خاطرت بياور...» در اينجا حمد الجاسر مينويسد:«اين عبارات از اضافات مؤلف است و در معجم نيامده است. خطاب به رسولـصـ و درخواست از آن حضرت، آن هم به هنگام مرگ، جايز نيست و پناه به خدا كه ابوبكر مرتكب چنين خطايي گردد و مرتكب حرام شود.» آنگاه ميافزايد: «مؤلف ـ رحمه الله ـ اخبار نادرستي نقل ميكند.» در اين مورد باز ميبينيم كه علاّمه حمدالجاسر سعي ميكند راه را بر همفكران و هم مكتب هاي خود ببندد. حال آن كه توسل به رسول گرامي ـ ص ـ مورد اعتقاد تمامي فِرَق و مذاهب اسلامي است، به استثناي اندكي از گروه هاي متعصب.در پاورقي صفحه 113، در نقد گزارش مفصل فيروزآبادي در خصوص واقعه حره (كه از مناطق شرق مدينه محسوب ميشود) و حمله لشكر اعزامي يزيد بن معاويه به مدينه منوره كه در يك حمله، سه هزار و پانصد نفر از مواليان و يك هزار و چهارصد نفر از انصار و يك هزار و سيصد نفر از قريش را كشت و اموال مردم را غارت كرده و به يغما برد و به زنان تجاوز نمود و فرزندان مردم را آواره و بيسرپرست ساخت، آنگاه اعيان مدينه را براي بيعت نمودن با يزيد احضار كرد و هر كس را كه به نحوي تعلل نمود، گردن زد، در برابر تفصيلات اين واقعه، محقق در پاورقي مينويسد:«در نسخه ما در باب دوم مطلبي درباره حرّه واقم وجود ندارد و آنچه مؤلف در اين زمينه ذكر نموده است، مبالغه و اغراقآميز به نظر ميرسد و مورد تأييد نقل صحيح نيست و هيچ عقلي آن را باور نميدارد!» اين در حالي است كه «واقعه حرّه» در كتب معتبر تاريخي به تواتر ذكر شده است و جنايات يزيد بن معاويه و عمال او، لكه ننگي بر تاريخ آنان و بنياميه ايجاد كرده كه با هيچ جوهر و مدادي نميتوان آن را زدود و يا منكر وقوع آن شد.فيروزآبادي در ادامه شرح واقعه حرّه آورده است كه:«واقعه حرّه و قتل حسين ـ رضيالله عنه ـ و پرتاب سنگ توسط منجنيق، از شنيعترين چيزهايي است كه در ايام يزيد اتفاق افتاد» (ص 113 كتاب المغانم المطابه).در هر صورت، شرايط حاكم بر فضاي تحقيقاتي، علمي و مطبوعاتي كشور عربستان كه متأثر از حضور سنگين نحوه تفكر خشك و تك بعدي و نارساي ابن تيميه و محمدبنعبدالوهاب است، بر آثار و نوشتههاي محققان و مؤلفان اين ديار در اين دوره سايه افكنده و الجاسر به نوبه خود نميتواند از اين تأثيرپذيري مستثني باشد. اميدواريم ديگر دانشمندان، دست به تحقيق و انتشار ديگر بخش هاي اين نسخه خطي ارزشمند بزنند.