بیشترلیست موضوعات عوامل پايدارى و ناپايدارى نظامهاى سياسى «قسمت نخست» علل پايدارى و ناپايدارى نظامهاى سياسى عوامل فراگير ضرورت شكلگيرى نظام سياسى در اسلام ب) تشكيل حكومت دينى از منظر اسلام علل بقا يا عوامل پايدارى حكومتها اسلام و تغييرات مناصب محوريت رهبر در نظام سياسى تجربه مقدس فيض حضور توضیحاتافزودن یادداشت جدید
برشمردن اين همه عوامل در تشكيل حكومت از سوى حضرت رضا ـ عليهالسلام ـ ضرورت شكلگيرى نظم سياسى را مىرساند و بعيد مىنمايد كه مكتبى با همه گستردگى و دقت مبانى ايدئولوژى و داشتن محتواى عميق در فهم و معرفت اصول خويش از ارائه تشكيل يك نظام سياسى اجتماعى غفلت كرده باشد و چنين بينش دورانديشانهاى نداشته باشد. چنين انديشه غلط، جفاى جبرانناپذيرى در حق مكتب حياتبخش و همواره پوياى اسلام است، و چنانچه در رغبت و توصيه اسلام به برپايى نظام سياسى واجتماعى جامعه بشرى هيچ دليل نقلى وجود نمىداشت ـ در حالى كه در منابع اصيل دين و مجامع روائى دلايل و مستندات زيادى به چشم مىخورد ـ اصل ايجاد حكومت از لوازم عقلى بشر است و هرگز نمىتوان جاى خالى عدم تشكيل حكومت را در صحنه وسيع بينش اسلام مشاهده كرد. اصولاً اجراى دستورهاى دينى نياز به بستر مناسب و مساعدى دارد و برنامههاى عمومى اسلام در شيوه اجرا لزوماً برپايى يك نظام سياسى را مىطلبد وگرنه طرح همه موارد لغو و بيهوده خواهد بود، و چيزى كه لغو و بيهوده باشد، هرگز از سوى خداى حكيم و بصير صادر نخواهد شد. نظر اسلام در اصل پيدايش و شكلگيرى حكومت روشن است و همان گونه كه اشاره شد اسلام ايجاد و تشكيل حكومت را براى حفظ شأن و منزلت انسان و تأمين مقاصد بشريت از ضرورىترين نيازها مىداند. آنچه بعد از اين مورد دقت و تأمل است، نوع حكومت است. حال كه به حكم عقل و فطرت و شيوه زندگى اجتماعى انسانها ايجاب مىنمايد كه جامعه داراى نظم و قانون باشد، آيا وجود و شكل هر حكومتى، هدف اسلام را تأمين مىسازد يا اينكه اسلام در نوع حكومت ـ جدا از نظريات ديگر مكاتب بشرى ـ ، ديدگاه خاص خودش را دارد؟ آنچه در اين قسمت بايد به آن اشاره شود، اين است كه اسلام همانند مكاتب ديگر نسبت به اصل حكومت و نوع آن نظر دارد.
ب) تشكيل حكومت دينى از منظر اسلام
اسلام در كيفيت اداره جامعه انسانى با رعايت شأن و منزلت انسان و جايگاه رفيع آن در بين همه موجودات و با توجه به امتيازاتى كه براى نوع بشر قائل است، بهترين و صالحترين نوع حكومت را حكومت دينى مىداند؛ و معتقد است برقرارى نظم در جامعه همانند تمايلات نفسانى نظير گرسنگى، تشنگى و ... از نيازهاى غريزى و طبيعى انسان است. چه زيبا و شايسته است كه اين تمايلات با ابزارهاى مطابق با شأن وى ارضا شود نه با ابزارى كه با مقام وى ناسازگار و متضاد است. روشنترين گواه بر تشكيل حكومت در اسلام، روش رهبران دين، خصوصاً پايهگذار و آورنده آن حضرت محمد ـ صلىالله عليه وآله وسلم ـ است. در سيره عملى آن حضرت، اعمال سياست برپايى نظام واحد اجتماعى به روشنى قابل لمس است. هنگامى كه پيامبر اسلام وارد شهر مدينه شد در فاصله كوتاهى، زمينه برپايى نظام سياسى مستقلى را فراهم ساخت و شخصاً به اداره آن اقدام نمود و در مدت ده سال حكومت، نمونه نظام توحيدى را به دنيا عرضه كرد.