ضرورت شكل‏گيرى نظام سياسى در اسلام - عوامل پایداری و ناپایداری نظام های سیاسی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

عوامل پایداری و ناپایداری نظام های سیاسی (1) - نسخه متنی

محمد باقر لیاقتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ضرورت شكل‏گيرى نظام سياسى در اسلام

در اسلام تشكيل حكومت و نظام سياسى به عنوان يك ضرورت اجتماعى فراتر از ديدگاههاى صاحب‏نظران غرب و شرق نگريسته شده و اين نشان از دقت در جهان‏بينى اسلام دارد. در بينش اسلام چون بشر از مواهب درك و عقل و شعور ذاتى برخوردار است و از طرفى زندگى و ادامه حيات او به صورت جمعى پايه‏گذارى شده، ضرورى است مطابق با شأن و منزلت خويش داراى نظم و ضابطه جمعى مناسب باشد تا در سايه آن امنيت و آسايش خود را براى رشد و شكوفايى استعدادهايش به دست آورد. شاهد بر اين مدّعا بيان نورانى امام على ـ عليه‏السلام ـ است كه در پاسخ به شعار انحرافى گروه خوارج نهروان كه مى‏گفتند: «لا حكم الا للّه»، فرمود:

«و انه لابد للناس من اميرٍ بَرٍّ او فاجرٍ يعمل فى اِمْرته المؤمن و يستمتع فيها الكافر و يُبلِّغ اللّه فيها الاجلَ و يُجمع به الْفَىْ‏ءُ و يقاتَلُ به العدوُ و تأمن به السبلُ و يؤخذ به للضعيف من القَوىِّ.»[3]

«مردم به زمامدار نيك يا بد نيازمندند تا مؤمنان در سايه حكومت به كار خود مشغول و كافران هم از آن سود ببرند تا آنگاه كه وعده حق سر رسد و مدت هر يك در رسد. در سايه حكومت او مال ديوانى را فراهم آورند و با دشمنان پيكار كنند و راهها را ايمن سازند و به نيروى او حق ناتوان را از توانا بستانند.»

حضرت، موارد ياد شده را از بركات دولت و حكومت مى‏داند. چنان كه فرموده است:

«والٍ ظلومٌ غشومٌ خيرٌ من فتنةٍ تدومٍ.»[4]

«حكومت ستمگر كينه‏توز از فتنه و هرج و مرج مداوم بهتر است.»

در بيان ديگر چنين فرمود:

«اسدٌ حطوم خيرٌ من سلطان ظلوم. و سلطان ظلوم خيرٌ من فتن تدوم.»[5]

«شير درنده بهتر از حاكم ستمگر و حاكم ستمگر بهتر از وجود فتنه‏هاى هميشگى است.»

و نيز فرمود:

«افضل ما مَنَّ اللّه سبحانه به على عباده علمٌ و عقلٌ و ملكٌ و عدل.»[6]

«برترين چيزى كه خداوند بر بندگان خويش منت نهاد، علم، عقل، و حكومت و عدالت است.»

در روايت ديگرى علت پذيرش حكومت و ضرورت ايجاد نظم سياسى را در جامعه امرى عقلى و منطقى دانسته، بر معيار انديشه‏هاى بلند انسانى آن را حتمى مى‏داند. فضل بن شاذان نيشابورى روايتى از حضرت رضا ـ عليه‏السلام ـ نقل مى‏كند كه حضرت با كمال صراحت ضرورت نظم سياسى را يك امر پذيرفته شده در جامعه انسانى دانسته، مهم‏ترين دلايل داشتن حكومت را چنين بيان مى‏فرمايد:

«فان قال فلمَ جَعَلَ اولى الامر و امر بطاعتهم، قيل لعلل كثيرة منها انّ الخلق لما وقفُوا على حدّ محدود و امروا اَنْ لا يتعدو ذلك الحد لما فيه من فسادهم لم يكن يثبت ذلك و لا يقوم الا بان يجعل عليهم فيه اميناً يمنعهم من التعدّى و الدّخول فيما خَطَرَ عليهم فَجَعَلَ عليهم قيّماً يمنعوهم من الفساد و يقيم فيهم الحدود و الاحكام و منها انا لا نجد من الفرق و لا ملة من الملل بقوا و عاشوا الاّ بقيّم و رئيس لما لابدّ لهم من امر الدين و الدنيا فلم يجز فى حكمة الحكيم ان يترك الخلق ممّا يعلم انّه لابد لهم منه و لا قوام لهم الا بِه فيقاتلون به عدوهم و يقسّمون به فيئهم و يقيم لهم جمعتهم و جماعتهم و يمنع ظالمهم من مظلومهم و منها انّه لو لم يجعل لهم اماماً قيّماً امناً حافظاً مستودعاً لدرست الملّة و ذهب الدين و غيّرت السنّه و الاحكام و لزاد فيه المبتدعون و نَقَصَ منه الملحدون و شبّهوا ذلك على المسلمين.»[7]

«اگر كسى بگويد كه چرا خداوند اولى الامر براى مردم قرار داد و آنان را به پيروى از ايشان فرمان داده است؟ در پاسخ گفته مى‏شود، به دلايل فراوان! از جمله اينكه خداوند براى زندگى بشر حدود و قوانينى تعيين فرموده است و به مردم فرمان داد كه از آن حدود و قوانين تجاوز نكنند؛ زيرا بر اثر نافرمانى فساد و تباهى براى آنان به ارمغان آورده مى‏شود. و بايد توجه داشت كه اجراى قانون و رعايت حدود همديگر تحقق نمى‏پذيرد مگر آنكه خداوند زمامدارى امين برايشان بگمارد تا آنان را از تعدى به حدود و ارتكاب محرمات بازدارد. از اين رو خداوند سرپرستى براى مردم تعيين فرموده است تا آنان را از فساد و تباهى بازدارد و احكام و قوانين اسلام را در ميان آنها اقامه نمايد. از جمله دليل اينكه هيچ ملت يا گروهى را در دنيا نمى‏يابيم كه بدون زمامدار و سرپرست زندگى كرده و ادامه حيات داده باشد؛ زيرا اداره امور دينى و دنيوى آنان به زمامدارى مدبر و مدير نيازمند است. از حكمت خدا به دور است كه آفريدگان خود را بدون رهبر و زمامدار رها كند، حال آنكه خود به خوبى مى‏داند كه مردم به ناچار بايد حاكمى داشته باشند كه جامعه را قوام بخشد و در نبرد با متجاوزين و دشمنان رهبرى كند، و اموال عمومى را ميانشان تقسيم و نماز جمعه و جماعات براى آنها برپا دارد، و از تجاوز و ستم بيدادگران به مظلومان جلوگيرى كند. دليل ديگر اينكه اگر خداوند بر مردم زمامدارى امين و مورد اطمينان قرار نمى‏داد به يقين آئين و دين الهى از بين مى‏رفت. احكام و سنت خداوند تغيير مى‏كرد. بدعتها در دين افزايش مى‏يافت و بى‏دينان در مذهب الهى دست مى‏بردند و آن را دچار نقايص و كاستيها مى‏كردند و شبهاتى در خصوص اسلام بين مسلمين رواج مى‏دادند.»

/ 12