آواز, "بِرنو"
آتش, رزم در خونم شعله مى کشد.
دشت هاى گسترده بهارى
و عطر, سُنبل ها.
دامن هاى رنگ وارنگ, زنان در رقص
و هياهوى چوب بازى, مردان در دشت.
مردان, بختيارى
شيداى, عشق و تفنگ و اسب.
***
شب، چون تب،
هواى, شبيخون در سرهاست.
مرا آتشى در خون
آتشى در خون،
دستم به "برنو" مى شکُفد.
***
آه "گُل اندام" !
سر بر سينه ام نِه
شبْ مرَد را مى خواند به خويش.
اشتاين باخ 09.05.1997