نخستين سفر حج - سفرهای حج، زبان گویای اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفرهای حج، زبان گویای اسلام - نسخه متنی

محمدتقی فلسفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اشاره :

زبان گوياى اسلام، خطيب توانا حجّة الاسلام و المسلمين، آقاى فلسفى(رحمه الله)دو مرتبه به حج تمتّع مشرف شده اند; يك بار به سال 1367 قمرى (= 1327 خورشيدى) و بار دوم به سال 1345 خورشيدى. گزارش اين دو سفر را از زبان خود ايشان در پى مى خوانيد:

نخستين سفر حج

قطع شد. در زمان نخست وزيرى هژيراين مشكل بعد از مدتى حل شد و بار ديگر روابط برقرار گرديد و ايران و سعودى موافقت كردند كه عده اى از حجاج ايرانى به مكّه بروند. در آن زمان فقط هواپيماهاى كوچك ملخى وجود داشت و تعداد آن هم در ايران بسيار كم بود. لذا دولت موافقت كرد كه عده اى از گاراژداران و ماشين داران، مسافران را با ماشين به مكّه ببرند. از جمله آنها گاراژ ساعتچى بود.

آقاى حسين ساعتچى، مدير گاراژ بود و گاراژش در خيابان رى و مجاور منزل ما بود. به منزل ما آمد و گفت: «مى خواهم عده اى مسافر بگيرم و شما را هم دعوت مى كنم كه به مكّه ببرم. اگر بعضى از آقايان علما هم با شما باشند، آنها را هم به خرج خودم به مكّه مى برم تا در حقيقت، حَجّة الاسلام محسوب شود.»

من قبول كردم. او هم عده زيادى مسافر گرفت و ما با اتوبوس هاى متعدد، از تهران حركت كرديم. از ايران خارج شديم و به بصره رفتيم. از بصره هم گذشتيم و شب را در كويت به سر برديم. به نظرم آن موقع اغلب يا تمام جاده ميان بصره و كويت آسفالت بسيار باريكى بود.

شب را در منزل آقاى سيد اسماعيل بهبهانى، يكى از محترمين كويت، مانديم. آقايان روحانيونى كه با ما بودند، بعضى غذا خوردند و شبانه حركت كردند و بعضى ماندند و صبح به راه افتادند. وقتى از كويت خارج شديم، معلوم شد از كويت تا رياض ديگر آسفالتى در كار نيست! صحرايى بسيار پهناور و مملو از شن بود كه من آن را به «اقيانوس ماسه و شن» تعبير كردم.

خيلى از ماشين ها در شن گير كردند. مسافران هم پياده مى شدند و ماشين ها را هل مى دادند; ولى نيروى آنها كارگر نبود. ما در اتومبيل جيپى بوديم كه آقاى حسين ساعتچى خودش راننده آن بود. در ضمن عبور خود، آنهايى را كه شب گذشته رفته بودند، ديديم كه در شن و ماسه مانده اند. وضعى خطرناك بود. در وسط روز و آفتاب سوزان صحرا، به قدر كافى آب براى نوشيدن نداشتند.

آقاى «حمزه غوث» وزير مختار سعودى در تهران تلگرافى درباره من به ملك حجاز مخابره كرده بود و ما تا زمانى كه در خاك كويت بوديم از آن مطلب خبر نداشتيم; ولى وقتى وارد مرز سعودى شديم، از جريان امر اطلاع پيدا كرديم. به هر حال در مرز سعودى وارد محلّى به نام «قرية العليا» شديم و ديديم كه در تمام گذرنامه ها مهرى زده شده كه: «تؤخذ الرسوم في الحدود السعوديه» يعنى عوارضى كه بايد حاجى به دولت حجاز پرداخت كند، در مرز گرفته مى شود. آنهايى كه خود را به مرز رسانده بودند، ماشين هايشان در فاصله اى طولانى در شن مانده بود. عده اى مقدارى از پولهايشان و بعضى هم گذرنامه هايشان در چمدانهاى داخل ماشين بود.

مأمورى از فرماندارى آمد و به من گفت: «از مركز به ما تلگراف شده كه شما را به نهار دعوت كنيم و آنچه درباره همراهانتان در نظر داريد، به ما بگوييد تا به مركز مخابره كنيم». گفتم: «حاجى ها چرا در اينجا معطل هستند؟» گفت: «براى اينكه بايد رسوم (عوارض) بپردازند». گفتم: «بعضى ها كه پول به همراه داشتند، رسوم دادند و رفتند. اما اينها كه نداده اند، مى گويند پولهاى ما در چمدان ها و داخل ماشينهايى است كه در شن مانده اند». بعد اضافه كردم: «اين طور كه شما با اينها مواجه شده ايد، امسال به مكّه نمى رسند و براى دولت شما ننگ بزرگ و غير قابل جبرانى خواهد بود. شما تلگرافى به ملك بزنيد و بگوييد فلانى مى گويد مسافرينى كه اينجا هستند و گذرنامه همراه دارند، گذرنامه هايشان را بدون پرداخت رسوم تحويل بگيرند تا آنها بروند و بعد در مكّه و مدينه تسويه حساب بشود». گفت: «الآن مخابره مى كنيم».

گمان مى كنم جمعاً بيش از چهار ساعت طول نكشيد كه جواب موافق آمد. تمام گذرنامه هاى آنها را گرفتند و در گونى ريختند; و بعد صاحبان آنها حركت كردند. پس از آن، هر كس كه آمد به همين ترتيب رفتار كردند، مگر آنهايى كه پول نقد داشتند و دادند و با گذرنامه از مرز گذشتند.

/ 12