«إنّ آثارنا تدلّ على حضورنا، فانظروا بعدنا إلى الآثار». «نشانه ها و اثرهاى ما بر حضور ما دلالت مى كنند. پس از ما به اين نشانه هاى به جا مانده بنگريد.» آخرين روزهاى دى ماه سال 1382 شمسـى، ذى قعده 1424 قمـرى، صبح هاى بهارى و ظهرها و بعد از ظهرهاى كمى گرم، همراه با يك گروه تلويزيونى و همصحبتى با دوست تازه يافته; رسول جعفريان. آشنايى مان دو روز پيش شروع شده بود. به سلامى و عليكى. به همراهى و معرفى دوستانم، سيدعبدالرحيم غفوريان و سيدفياض موسوى و صحبت از اينكه به خواندن مقالات و مصاحبه ها و كتابهايى با يكديگر پيش از اين، از دور آشنايى داشته ايم. به غفوريان و فياض موسوى، با يكى دو تا «اگر و مگر» آرى گفته بود. براى ارائه گزارشى تصويرى درباره تاريخ اسلام بر اساس جغرافياى مدينه. يك گروه جمع و جور و تصويربردار ما دوستم معماريان و گفت و گوها با من و رسول جعفريان. سؤالى از من و پاسخ از او، و رها شده بوديم. اوّل، مسجد قبا، كه اينجا اوّلين جايى است كه پيامبر آمده و چند روزى بيتوته كرده و بعد از هجرت از مكّه، كه هجرت سرآغاز يك تحوّل بزرگ است، به قول شريعتى، تاريخ ما، نه با ميلاد و يا بعثت، كه با هجرت شروع مى شود و پايه همه تمدّنها، همين هجرت است و تمدن اسلامى نيز، كه آغاز يك مدنيت شگفت و گسترده است در خاور ميانه، و بعدها تا غرب آفريقا و از اين سو تا چين. و پيروان اين ايمان كه محمّد(صلى الله عليه وآله) مبشّر آن بوده، در همه جاى جهان پراكنده اند; يعنى فرهنگ و تمدّنى فراگير. همصحبت ما، رسول جعفريان يك روحانى است و يك روحانى جوان. متولد 1343. به قول عزيزم سيّد فريد قاسمى كه دوست مشترك من و اوست، يك المپيك، سن و سالش از صاحب اين خودكار سبز كمتر است. كار اصلى اش پژوهش در تاريخ اسلام و ايران است. با تعداد قابل توجهى آثار تأليفى و ترجمه و يكى از معروفترين آثارش كه به درد همه، در سفر مكه و مدينه مى خورد: «آثار اسلامى مكّه و مدينه» است. كتابى خلاصه و راحت، روان و با اطلاعاتى مفيد. درباره آثار اين دو شهر و البته درهم آميختگى تاريخ و جغرافيا و معمارى، به شكلى ملموس. اگر دقّت كنى، با آنكه بدون لهجه است، امّا تلفظ «س» و «ج»، تو را راهنمايى مى كند كه شايد اصفهانى باشد. كه همين طور است و با او در حاشيه بحث ها كه به گفتگو مى نشينى، در مى يابى در 8 ـ 7 سال پيش اين «آثار اسلامى مكّه ومدينه» را در مدّت شش ماه نوشته است. ولى مستمراً به بازنويسى و تكميل آن پرداخته. عكس هاى جديد. نشانه هاى تازه يافته و تلميح ها و اشاره هايى كه به مرور اهميت آنها را دانسته است. (براى كتاب شناخت حجت الاسلام رسول جعفريان، رجوع كنيد به كتاب هفته، شنبه 24 آبان 1382، شماره 149، ص11) به مسجد «ردّ الشمس» مى رسيم. در محلّه اى كه سابقه حضور شيعيان مدينه را در چند سده با خود دارد. تعدادى كودك و نوجوان، دور ما جمع مى شوند. نه به گدايى، كه به همراهى. و مى پرسيم: اَنْتَ شيعه؟ كه پاسخ آرى است. با آنها به مهر دست مى دهيم. سر و وضعشان مرتب و تميز است. با رنگ پوستى كه به تيرگى مى زند، كه خاصيت بوميان منطقه است و برخى با دشداشه هاى سپيد و باز تميز. عباس ناطقى، عكاس خلاّقِ سالهاى جنگ با ماست. با دشداشه اى بر تن. و عگالى بر سر. و بچه ها را دور خودش جمع مى كند و عكس مى اندازد. به شور و شوق تحسين برانگيز، با بچه ها رابطه دوستانه برقرار كرده است. و سرگرم دور زدن يك چهارديوارى، كه بازمانده از يك مسجد كهن است. و در اطراف نخلستانهاى كوچك و گُله به گُله، كه در حال نابودى اند. يك فضاى كمتر از هزار متر و ديوارى به ارتفاع تقريباً 5/2 متر. و از شكافى كه به محوّطه نگاه مى كنيم، مى بينيم بر سطح آن سنگ است و خاك و خشت و انگار نه انگار كه باورى ـ مستند يا غير مستند ـ بر اين بنا قرنها سايه افكنده و اين يعنى فرهنگ مردم; يعنى اينكه حفظ جزئيات گذشته ـ فراتر از تعلّق ها يا بى تعلقى ها و بى تفاوتى هاى ايدئولوژيك ـ اينجا خيلى مهم نيست. اگر هم بازسازى در مدينه صورت گرفته، در حفظ كليات بوده; مثل همان مسجد قبا يا قبلتين.ّ امّا جزئيات را پرتاب كرده اند به سويى. كه چى؟ چرا؟ نمى دانم. آخر اين جزئياتند كه راهنما و نشانه ظرايف تاريخى مايند. حتّى اگر يك خشت باشد. يك كاسه و كوزه شكسته. يك ورق مچاله و پاره شده. يك سنگ نبشته. اينها انگاراصلا مهم نيست نه تنها قداست زدايى مى كنند كه اين ويژگى سردمداران فكرى اين محيط است. بلكه آشنايى زدايى هم مى كنند. كه نمى دانم اين بر چه پايه و اساسى است. تشريحى سفت و سخت در ظاهر متوليان دينى اينجا. و گاه خشن و همراه با خطاب و عتاب و بى هيچ نشانه اى از يك تابلو كه اينجا هم حفظ آثار فرهنگى و يونسكو و اين جور چيزها، داراى رأى و نظر و پيشنهادى است.