سفرهای حج، زبان گویای اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سفرهای حج، زبان گویای اسلام - نسخه متنی

محمدتقی فلسفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

«سلمان» بودن و «فارسى» بودن او، هر دو برايم پرجاذبه است. «سلمان» بودن; يعنى پذيريش ايمان تازه و رسيدن به روشنايى حقيقت و «فارسى» بودنش; يعنى انتقال تمدّن ايرانى و پيوندش، با همين ايمان و داد و ستد فرهنگى; يعنى همين «سلمان» «فارسى» و بعدها حضور او در مدائن، يعنى نمادى و نمودى از همين پيوند و داد و ستد و آميختگى. و عجب است اين نام مدائن. نوعى مدنيت مشترك را در آن مى توانى بيابى.

كم كم جاذبه زبان فارسى هم آمد و بر جانم سايه انداخت; همان زبانى كه اول بار پذيراى متن وحيانى «قرآن» شد. و سلمان در اين برگردان پيش قدم بوده.

نمى دانم چه شده بود، كه چندبار، مجال ديدار اُحُد دست داد. هر نوبت با گروهى از دوستان و ابوطياره اى هم بود كه راحت برويم و بياييم.

در شكافى از كوه ـ كه پس از آسيب ديدن سپاه مسلمين پناهگاه محمد بوده، تعدادى زائر ترك، حضور داشتند. كوهها و سنگلاخ هايى مثل همين احد و جبل الرحمه در عرفات و غار حِرا در جبل النور، جاى مناسبى است براى ارائه هنر سنگ نوردى ترك ها و افغانها. زن و مرد، راحت مى روند و مى آيند. آموخته و مسلّط و مطمئن و راحت. زائران ترك، ما را كه ديدند، گفتند: بوى عطر در شكاف كوه پيچيده. (و اين يك باور عمومى است) و مردى پنجاه و چند ساله از ميان آنها، با كلماتى تركى، فارسى و عربى به ما حالى كرد بوى گل هاى شيراز!

تحسين ما را كه ديد، سر ذوق آمد. گفت: ايران! شهريار! شهريار! ايران.

و شروع كرد به خواندن حيدربابا از حفظ :

حيدر بابا دنيا يالان دنيادى سليمان دان، نوح دان قالان دنيادى و بعد از خواندن چند بندِ حيدر بابا، به ابراز احساسات ما كه برايش كف مى زديم، با تكان دادن سر، پاسخ گفت:

* * *

خورشيد! يك بار مردى ترك در همين احد گفته بود كه نامم خورشيد است. (كه در يادداشت هاى قبلى ذكر شد.)

در خيابان عزيريه مكه، اتوبوسى به شتاب رد شد، بر بدنه اتوبوس، بر پارچه نوشته بودند: حملةُ خورشيد. شتاب اتوبوس مجال نداد تا چيز بيشترى دستگيرم شود.

مردى با حوله احرام در مسجدالحرام و نشانه اى وسط حوله اى كه بر دوش داشت. مثل فلسطينى ها. آنها بيشتر بر وسط حوله هاى احرام مردانه، نشانه فلسطينى بودن خود را نقش مى كنند. روى حوله اين مرد نوشته شده بود: حملةُ خورشيد. رفتم جلوتر، زير حملة خورشيد با خطى ريزتر نوشته بود: سوريه ـ دمشق.

در روز آخر ايام تشريق هم، در منا جوانكى تابلويى به دست گرفته بود براى جمع كردن هم كاروانهايش و روى آنها هم نوشته بود حملةُ خورشيد و با حروفى ريزتر در زيرش: بحرين.

خورشيد، كلمه اى جذاب در مكه كه در اين روزهاى بهمن ماه، مهربان است و خيلى تند نمى تابد. خورشيد بهارى عربستان.

* * *

در اين خيابان حرم (شارع الحرم)، در پانصدمترى مسجدالحرام، تابلو رستورانى توجه برانگيز بود. نامى عربى براى معرفى رستوران و ترجمه فارسى آن، «مطاعم بيت المأكولات الايرانيه» و به خط ثلث، كه البته كامپيوترى بود و به همان اندازه با خط نستعلييق پاكستانى ترجمه اش آمده بود: رستوران غذاهاى خانگى ايران (زير هر دو «ى» دو نقطه «گ» هم بدون سركش «ك»).

و بالأخره يك بار براى تفحّص و جستوجو، رفتم داخل رستوران. غذاهاى ايرانى مثل چلوكباب كوبيده و جوجه كباب و البته كارگرهاى غيرايرانى و مشترى ها هم غير ايرانى.

/ 12